نزدیک افطار بود حامد که امسال اولین سال روزه داریش بود نگاهی به سفره انداخت و گفت کاش یه ظرف آش هم توی سفره بود. چیزی نگذشت که صدای زنگ شنیده شد .یه نفر یه ظرف آش نذری گذاشت توی دستای مادر و رفت .مادر لبخندی زد و گفت این دفعه یه چیز مهمتر بخواه.
حامد روزه شو با همون آش باز کرد و خیلی هم ازش لذت برد .بعد از افطار به مادرش گفت :خیلی دوست دارم ما هم بانی بشیم و برای افطار یه چیزی بین روزه داران پخش کنیم این جوری به ثواب افطاری هم می رسیم. مادر گفت اتفاقا من نذر دارم تو ایام شهادت حضرت علی شله زرد بپزم.
روز نوزدهم ماه مبارک ،پدر با یه دیگ بزرگ وارد خونه شد و بساط شله زرد رو راه انداخت . بعد از ظهر شله زرد آماده شد .پدر اونا رو توی ظرفهای یه بار مصرف ریخت .مادر با دارچین و خلال بادام، روی اونها رو تزیین کرد حامد هم، شله زرد ها رو توی آپارتمان بین همسایه ها تقسیم کرد همه شله زردها به جز یه ظرف که برای خودشون گذاشته بودند ،تموم شد.حامد اون روز بیشتر از هر روز گرسنه و خسته بود در حالیکه برای خوردن شله زرد بی قرار بود سر سفره نشست و منتظر صدای اذان شد که صدای زنگ، شنیده شد! پشت در یه غریبه بود که دنبال شله زرد اومده بود .مادر به غریبه گفت متاسفانه دیگه چیزی نمونده .اما غریبه گفت من فقط یه کمی برای تبرک می خوام آخه مادرم مریضه! بلکه شفا بگیره .
حامد نگاهی به پدر و نگاهی به ظرف شله زرد انداخت ؛پدر لبخندی زد ،حامد سریع ظرف رو برداشت و توی دستای غریبه گذاشت و گفت خدا مادرتو شفا بده .مادر با خوشحالی زیادی به حامد نگاه کرد و گفت خدا قبول کنه پسرم .
صدای الله اکبر، اعضای خانواده رو دوباره دور سفره جمع کرد. حامد که دیگه خسته به نظر نمی رسید قبل از اینکه اولین لقمه نون و پنیر و برداره از پدرش پرسید: از کجا بدونیم خدا از ما قبول کرده یا نه ؟ پدر گفت خوش بینی و امید واری به لطف و کرم خدا خودش یه عبادته .اما اگه دوست داری از لطف و کرم خدا چیزای بیشتری بدونی، امشب ترجمه سوره انسان رو بخون .یه داستانی توی این سوره نوشته شده که یه کمی شبیه به ماجرای امشبه ولی خیلی بالاتر و عالیتره! با خوندن این داستان ،هم خدارو بهتر می شناسی هم بنده های خیلی مومن و فداکار رو .راستی بچه ها شما هم امشب ترجمه این سوره شریفه رو بخونید ببینید چرا پدر حامد این سوره رو پیشنهاد کرده ؟