0

دانه تنها

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

دانه تنها

دانه تنها

دانه

 

 

دانه ای که تنها بود

 

توی خاک ها خوابید

توی خواب شیرینش

خواب میوه را می دید

خاک ، کار خود را کرد

حال دانه را پرسید

مثل مادری با مهر

چشم دانه را بوسید

آب ، کار خود را کرد

سوی خاک ها پیچید

روی خاک خشکیده

مهر ودوستی پاشید

دانه ، کار خود را کرد

آب و خاک را نوشید

جان گرفت و کوشش کرد

بوته ای شد و خندید

آفتاب پیدا شد

آفتاب هم تابید

آفتاب ، بَر بوته

جان تازه ای بخشید

بوته ، کار خود را کرد

برگهای نو زایید

قد کشید و بالا رفت

روبه خانه ی خورشید

برگ ، کار خود را کرد

سفره قشنگی چید

گل به خانه دعوت کرد

در کنار گل رقصید

گل کنار این سفره

خوب خورد و خوش خوابید

باد ، سفره گل را

با نوازشش برچید

شنبه 21 بهمن 1391  8:07 PM
تشکرات از این پست
fatemeh_75
دسترسی سریع به انجمن ها