«توی اتاق خودم مینشینم و هدفون را توی گوشم میگذارم و سری به شبكههای اجتماعی میزنم. دوستانی را كه مامان نمیگذارد در خارج از خانه ببینم در آنجا ملاقات میكنم و گاهی ساعتها با همه آنها تفریح میكنیم.
دوست دارم در اتاقم بسته باشد. چه مشغول درس خواندن باشم، چه بازی كردن دلم نمیخواهد آنها مرا ببینند. در را قفل میكنم و گاهی صدای موسیقی آنقدر بلند است كه نمیفهمم دارند مرا صدا میكنند.
اگر بشود میخواهم غذا را هم در اتاق خودم بخورم. مامان و بابا به آدم گیر میدهند. یكبار به رنگ و روی من گیر میدهند كه چرا زرد شدهای، یكبار جیبهایم را تفتیش میكنند، یكبار مچشان را توی اتاق میگیرم. گاهی به مردمكهای چشمم زل میزنند كه ببینند تحت تاثیر مواد مخدر هستم یا نه؟ مچگیری میكنند، دوستانم را بازخواست میكنند. این رفتارها برای من غیرقابل تحمل است. انگار خودشان هیچ وقت نوجوان نبودهاند و با یك موجود فضایی روبهرو هستند كه هیچ چیز سرش نمیشود و كاملا غیرقابل اطمینان است. گاهی از این برخوردها خسته و پرخاشگر میشوم. خدا خدا میكنم زودتر بزرگ و شاغل شوم تا از خانواده مستقل شوم شاید دست از سرم بردارند.»اینها گوشهای از درددلهای یك نوجوان است كه حس میكند از خانواده فاصله گرفته، اما چرا این اتفاق میافتد؟
نوجوانی را درك كنید
نوجوانی زمان گذار است. گذار از كودكی به جوانی و در این سن بچهها نوسانات هورمونی زیادی را تجربه میكنند و حتی ویژگیهایشان برای خودشان هم بدیع و غافلگیركننده است. به همین لحاظ گاهی به دشواری بر رفتار خود تسلط مییابند.در خانوادههایی كه شرایط مناسبی برای این دوران ایجاد شود، فرزندان با ایمنی بیشتری بلوغ را میگذرانند، مشكلات نوجوانی كمتری را شاهد هستند و سریعتر از بقیه به پختگی و كمال فكری، عاطفی و اجتماعی میرسند. در حالی كه در خانوادههای نابسامان، خانوادههای زیاد سختگیر یا برعكس آسانگیر دشواریهای دوران بلوغ بیشتر بوده و اغلب رسیدن به یك هویت كامل فكری، عاطفی و اجتماعی با تاخیر همراه است.
من به تو میگویم
من به تو میگویم به این مهمانی نرو! من به تو میگویم اینجا بمان! به تو میگویم بنشین سر درس و مشقت! به تو میگویم! به تو میگویم! مگر نگفتم؟!
این جملههای تحكمآمیز را اغلب نوجوانان میشناسند، اما والدین هم بهتر از هر كسی میدانند هرچه چنین جملاتی را بیشتر به كار ببندند، كمتر نتیجه میگیرند و هر روز از فرزند خود دورتر میشوند، ولی باز در صورت مشاهده تمردهای آنها نمیتوانند خود را كنترل كنند و به نوجوان تحكم میكنند.اگر شما از این دست والدین هستید، بهتر است برای نتیجه بهتر گرفتن كمی شیوه خود را تغییر دهید.كمی از نردبان قدرت پایین بیایید و از كنار كودك به مسائل نگاه كنید.وقتی كودكتان به بلوغ نزدیك میشود، كمال مطلوبش این است كه به او به چشم یك آدم بزرگ نگاه كنید و با او گفتوگو كنید نه امر و نهی. در این زمان ایجاد یك رابطه افقی بهتر جواب میدهد.
رابطه موثر این دوران رابطهای است براساس همدلی، تفاهم و درك شرایط نوجوان كه مطلوبترین نوع چارچوب ارتباطی محسوب میشود.
به این ترتیب نوجوان میتواند به والدین خود اعتماد كند و آنان را در دایره معتمدان قرار دهد و مانند دوستانش با آنان مشورت كند، زیرا او اینك به مشورت و همدلی نیاز دارد.
در صورت امر و نهی والدین، نوجوان به دنبال راه گریز از زیر سلطه والدین خواهد بود كه در این صورت مجالی برای برقراری ارتباط وجود نخواهد داشت، چراكه فاصلهها به قدری به علت سختگیری و محدودیت زیاد شده كه دیگر مجالی برای پیوند نخواهد بود.
یكدلی با همسر، همدلی با نوجوان
سمیه رفعتی مادر دو نوجوان دختر و پسر است. او میگوید: قاطعیت برای تربیت بچهها خیلی مهم است، اما همسرم اجازه نمیدهد این قاطعیت در مورد بچهها اعمال شود، خصوصا در مورد دخترم.
مثلا وقتی پسرم دوره متوسطه را به پایان رساند، خواست برایش یك موبایل گرانقیمت بخریم، من مخالفت كردم و گفتم جایزه نباید اینقدر ارزش مادی داشته باشد.
همسرم هم موافقت كرد، اما وقتی دخترم همین درخواست را كرد و باز من همین نظر را دادم، همسرم گوش نداد و بیخبر برای او یك موبایل گرانقیمت گرفت.
این كارها باعث اختلاف میشود، اما او به حرف من گوش نمیدهد و همیشه محدودیتهای ضروری را كه برای بچهها به عنوان قانون گذاشتهایم، لغو میكند یا استثنا قائل میشود.
وجود اختلاف بین والدین، تعارض در شیوه تربیتی و... از اقتدار والدین میكاهد و ارتباط مناسب آنان با فرزندان را از بین میبرد و در واقع احساس نیاز به برقراری ارتباط از طرف نوجوان احساس نخواهد شد. در حالی كه چنین نیازی به صورت یك عامل درونی همچنان پابرجاست و خلأهای حاصل از آن دیر یا زود آشكار خواهد شد.
من نسخه دوم شما نیستم
حتما شما هم شنیدهاید كه والدین خیلی وقتها شخصیت مستقلی برای نوجوان قائل نیستند و فكر میكنند آنها باید راه نرفته آنان را ادامه دهند و آرزوهای آنان را متجلی سازند. اما این كار خوبی نیست. آنان هویت مستقل و آرزوهای خاص خود را دارند.سعیده میگوید من دلم میخواهد موسیقی را دنبال كنم، اما پدرم دلش میخواهد دكتر شوم. او وقتی جوان بود به خاطر مشكلات خانوادگی نتوانست درسش را ادامه دهد و حالا میخواهد من آرزوهای او را دنبال كنم، اما من آرزوهای خودم را دارم.
زمانی كه والدین سعی میكنند فرزندان نوجوان خود را با ملاكها و معیارهای شخصی خود كه در اغلب موارد برگرفته از شرایط تربیتی شخص خودشان و خواستهها و تمایلات دوران نوجوانیشان است، موافق كنند با حالت عناد و سركشی نوجوان مواجه خواهند شد. چنین مواردی، تفاهم و همدلی بین والدین و نوجوان را مخدوش خواهد ساخت و نوجوان فاصله عمیقی را بین خواستههای خود و والدین احساس خواهد كرد.