نصف شب از شناسایی بر گشته بود وقتی دید بچه ها توی چادر خوابیدند همان جا بیرون چادر فرماندهی خوابید. بسیجی ای که آمده بود نگهبان بعدی رو بیدار کنه می بینه بیرون چادر کسی خوابیده ، با قنداق اسلحه به پهلوش میزنه و بلندش می کنه و میگه: "پاشو ، نوبت پست شماست" آقا مهدی زین الدین هم بلند شد اسلحه را گرفت و رفت سر پست و تاصبح نگهبانی داد. صبح زود نگهبان که تا صبح خوابیده بود به آن بسیجی می گه: "چرا دیشب من رو بیدار نکردی" وقتی به محل نگهبانی میره می بینه فرمانده لشکر نگهبانی تا صبح داده