0

لطیفه‌های شیرین

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

لطیفه‌های شیرین

لطیفه‌های شیرین

لطیفه

پازل

یارو با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از 3 سال حل كردم . دوستش میگه: 3 سال زیاد نیست؟ میگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته 3 تا 5 سال!

 

پشه بند

حیف نون پشه بند می خره، تاصبح نمی خوابه پشه ها رو مسخره می کنه!

 

همکاری بچه ها

روزی مادری به میهما نی رفت، وقتی به خانه برگشت

اولین بچه گفت: مادر من ظرف ها را شستم.

دومین بچه گفت: من هم آن ها را خشک کردم.

سومی گفت : من هم ظرف های خشک را در جا ظرفی چیدم.

چهارمی گفت: من هم تمام ظرف های شکسته شده را در سطل آشغال ریختم.

 

دعوای بچه ها

هوشنگ كه لباس نوی عیدش را پوشیده بود با صورت خون آلود و لباس پاره به خانه برگشت،مادرش سراسیمه پرسید :باز كتك كاری كردی؟

هوشنگ :بله با پرویز.

مادر:مگر من صد دفعه به تو نگفتم هر وقت می خواهی دعوا كنی تا بیست بشمری و اگر باز هم عصبانی بودی كتك كاری كنی؟

هوشنگ :چرا من هم داشتم تا بیست می شمردم كه پرویز به من حمله كرد.

مادر :چطور؟

هوشنگ:آخه مادرش به او گفته بود كه تا ده بشمارد!

 

قیمت جوهر

دختر: مامان جون قیمت جوهر خیلی گرون؟

مادر: نه! با چند تومان می شه یک شیشه جوهر خرید.

دختر: خوب خدا رو شکر، خیالم راحت شد. آخه جوهرم الان ریخت روی فرش اتاق پذیرایی.

 

سه شنبه 17 بهمن 1391  12:26 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها