0

خندونک

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

خندونک

خندونک

لطیفه

 

برای این که دلش خنک شود آن را باد می زد!

 

هر وقت به سرش می زد سرش درد می گرفت!

 

آن قدر شعرهایش شیرین بود، که زنبور ها روی آن می نشستند!

 

به یکی گفتن با شمشیر جمله بساز. گفت: « فدات شم شیرمی خوری؟

 

یه کچل می ره سلمونی ، همه یه جوری نگاش می کنند. میگه: چیه بابا! اومدم آب بخورم.

 

تمساحه می ره گدایی،می گه: به منِ بدبختِ مارمولک کمک کنید.

 

سه شنبه 17 بهمن 1391  12:25 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها