0

لطیفه

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

لطیفه

لطیفه

 

یه اسبه زنگ میزنه سیرک میگه با مدیر سیرک کار دارم . گوشی رو میدن به مدیر سیرک اسبه بهش میگه آقا من کار میخوام. مدیره میگه کار نیست. اسبه همین طور اصرار میکنه، مدیر هم انکار تا آخرش مدیره میگه کشتیمون حالا چه کار بلدی؟اسبه میگه من دارم باهات حرف میزنم!

 

میخه میفته تو آب زنگ می زنه در میره!

 

غضنفر میخواسته زیردریایی آمریکایی ها تو خلیج فارس رو غرق کنه، در میزنه فرار میکنه!

 

غضنفر زمین میخوره، برای اینکه تابلو نشه تا خونه سینه خیز میره!

 

غضنفر از ساختمون ده طبقه میفته پایین، همه جمع میشن دورش، ازش میپرسن: آقا چی شده؟ میگه: والله منم تازه رسیدم!

 

به حیف نون می گن چرا درس می خونی؟ می گه: برای این که دکتر بشم پول در بیارم نیسان بخرم باهاش کار کنم!

 

یارو میره مهمانی. وقتی میاد بیرون می بینه کفشاش نیست، می گه 4 حالت داره:1- نیومدم؟ 2- بدون کفش اومدم؟ 3- اومدم و رفتم؟ 4- بعداً میام؟

 

 

سه شنبه 17 بهمن 1391  12:22 AM
تشکرات از این پست
fatemeh_75
دسترسی سریع به انجمن ها