بچه های تفحص
منظومه ای که خواهید خواند ، سروده شاعر بسیجی حاج رحیم چهره خند می باشد. این منظومه با یاد شهدای یگان تفحص لشکر 27 محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) سروده شده و نام تمامی ده شهید مذکور در آن ذکر گردیده است.
روحمان با یادشان شاد
«بچه های تفحّص »
برای مرغان باغ ملکوت ، شهدای گلگون کفن تفحّص شهدا
بــــــــرای خیــلیـامـــون
بیست ساله جنگ تمومه
یادش مـــــونده فقط تــو
شــــلمچــه و تنـــومــه
واســــه تفحّــصیها
اوّل عشـــــقــه ولــی
تو سنگـــــرا میگــردن
جون میکّنن یا علی (ع)
بچـــه های تفحّــص
هنــوز تــوی سنگـرن
با دل دریایی شــــون
ناخـــــدای لنـگـــــرن
بچــــــه های تفحّص
"سید علی موسـوی"
یه روز شهیدشدش با
"علیـــرضا حیـــــدری"
تو قتلـگاه فکّــــــــه
بین میــــدون مینها
عرق میریختن باهم
لابــلای کمیــــــــنها
خب بایدم این وسط
یه عده حتماً باشـن
مثل تیــــم تفحّـص
راهی قتلگاه شـن
از تلـــه ها نترسـن
کارها رو دنبـال کنـن
خسته نشن بگــردن
خستگیرم چال کنن
بعدش محمود غلامی
با سعیــــد شاهـــدی
بازم با هــم پــریــــدن
خـــدا خـودت شاهدی
نوبت صابــری شـد
عباس اول پریــدش
برادرش حسین هم
خدا یه روز خریـدش
هر دوتاشون پریـدن
رفتن پیش شهیـــدا
خــون دوتا بـــــرادر
ریختش به روی رملا
مشغول گشتن بودن
بین میــدون میــنها
دنبال هــر شهیـــدی
لابـــلای کمیـــــنها
یه روز مجیـــد پازوکی
به علی محمود ونــد
گفت پهلوون ، غم چیه
به روی غمها بخنـد
بیــعـت ما بیــعـتـــه
به ما میـگن بسیجی
خون شهیــد رو ببین
از اینــجا تا دوعیجی!
تو لحظههای سختی
میریــم ســراغ خـــدا
روضه باهم میخونیم
غم میشه از دل جـدا
بــرای عــزت دیـــــــــن
چون میکنیم خون میدیم
به مرگمــون میخندیــــم
تو معـــرکـه جـــون میدیم
علی گفتش مجید جون
آستینها رو تا کنیــــم
به قیمت جـــونمــــون
شهیـــــد رو پیدا کنیــم
فرداش علی محمودوند
شهیـــــد شدو پریــدش
دیگــه کسی علـی رو
تــو بچـــه ها ندیـــدش
بعـــــداز علـی ، پازوکـی
اخماش همش تو هم بود
با بیل میرفت تـو فکـــه
دشمن هر چی غم بـود
هرکس به آتش عشق
تفتیــد چــون سپنـدی
پایش رسـد سـرانجام
بــر اوج ســربلنـــدی
آقامجیــــــد تـــو رملا
حتی اگر سنگی بــود
با بیل میرفت پای کار
بـولدیـــزر جنـگی بـود
میگفت باید این روزا
با سختیا ســـرکنیم
خستـگیا باشــــــهتا
با شهــــــدا درکنیم
مادرهای شهیـــدا
منتظـــر شهیــدن
شهیدایی که اصلاً
پلاکشــم ندیــــدن
منکه دست خودم نیست
همش آتیـش میگیــــرم
روزی دویست سیصد بار
به یادشــون میمیـــرم
ماها بایــــد بگـردیــــم
این گــــره رو واکنیـــم
به قیـمت جــونمـــــون
شهیـــــد رو پیــدا کنیــم
از تلــهها نتــرسیــــم
کـارها رو دنبـال کنیـــم
خسته نشیم شب و روز
خستگی رم چال کنیــم
با ایـــن نـگـاه قشــنـگ
از صب تا شب جون میکند
آخرش هم رفت رومیـــن
مونــد رولبش یه لبخـنـد
بچــــه هـای تفحّــص
دیدن هستش جای کار
سخت بود ولی خداییش
جـون میکندن پای کار
رفتـن بازهـم تــو میـــــدون
کار خـــداچون میــخواســـت
تفحـــــص شــهیـــــــــدا
یه ریز هَمَش خونمیخواست
بازم شهیــــــــد شـهبازی
رفت و پشت بیل نشست
خسـته نشد صب تا شب
کمـــرِ کا ر رو شـکســت
یه روز غــروب تـو رملا
انگار که مهمــونی بود
"علیــــرضا شـهبازی"
از ســرتاپا خونی بـود
"محمـــــــــــد زمانی"
تنـها نذاشت علی رو
هر دو باهـم پریـــدن
گفتنـــد" یا علی" رو
هرکس به آتش عشــق
تفتیــد چون سپنـــــــدی
پایش رســـد ســرانجام
بر اوج ســربلنــــــــــدی
رفتنـــــــــد ولی یادشان
در قلب ما زنــــــده است
تا هست ماه و خورشیــد
این یاد پاینــــــــده اسـت
در طریقت زحمت بسیار ها باید کشید
تا تقرب منت جام بلا باید کشید
یار ما بد نیست گه از ما ملاقاتی کند
گه کریمان را به بالین گدا باید کشید
در مسیر دلبر ما چشم پاکی واجب است
گر نظر خورد انتقامش را ز ما باید کشید
چهارشنبه 11 بهمن 1391 12:33 PM
تشکرات از این پست