0

اشعار بابا طاهر(1)

 
hojjat135
hojjat135
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مرداد 1387 
تعداد پست ها : 14
محل سکونت : اصفهان

اشعار بابا طاهر(1)

 

اشعاربابا طاهر

دلا در عشق تو صد دفترستم / که صد دفتر ز کونين ازبرست

منم آن بلبل گل ناشکفته / که آذر در ته خاکسترستم

دلم سوجه ز غصه وربريجه / جفاي دوست را خواهان ترستم

مو آن عودم ميان آتشستان / که اين نه آسمانها مجمرستم

شد از نيل غم و ماتم دلم خون / بچهره خوشتر از نيلوفرستم

درين آلاله در کويش چو گلخن / بداغ دل چو سوزان اخگرستم

نه زورستم که با دشمن ستيزم / نه بهر دوستان سيم و زرستم

ز دوران گرچه پر بي جام عيشم / ولي بي دوست خونين ساغرستم

چرم دايم درين مرز و درين کشت / که مرغ خوگر باغ و برستم

منم طاهر که از عشق نکويان / دلي لبريز خون اندر برستم
خدا دوستت دارم
سه شنبه 24 دی 1387  3:02 PM
تشکرات از این پست
abre_sefid
abre_sefid
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 47

پاسخ به:اشعار بابا طاهر(1)

لفظ بابا در تمام منابع قدیم و متاخر، به عنوان پیشنام او، آورده شده است.  بابا معادل پیر، شیخ و مرشد می باشد و این لقب معمولا به پیران کامل و مرشدان اطلاق می شد. خودش در 3 غزل که به وزن دو بیتی است طاهر گفته و در یک غزل "بابا طاهر" تخلص کرده است. ولی  لقب‌ «عريان‌» در هيچ‌يك‌ از منابع‌ كهن‌، دست‌كم‌ تا اواسط سدة 9ق‌، به‌ همراه‌ نام‌ وي‌ ديده‌ نمى‌شود. در جُنگ‌ خطى‌ مورخ‌ 848ق‌ موزة قونيه‌، نيز از وي‌ با عنوان‌ «قدوةُ العارفين‌ باباطاهر همدانى‌ عليه‌الرحمة» نام‌ برده‌ شده‌ است‌. به‌ احتمال‌ بسيار، صفت‌ «عريان‌« بيانگر دوري‌ جستن‌ بابا از علايق‌ دنيوي‌ است‌.ولی در حافظه بیشتر ایرانیها، باباطاهر همدانی، او را می دانند.

 

*سلام حضرت دوست به هر که محرم اوست *

پنج شنبه 26 دی 1387  12:36 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعار بابا طاهر(1)

بابا طاهر عريان همداني يكي از شاعران اواسط قرن 5 هجري قمري است كه ولادت او اواخر قرن 4 مي باشد. درباره زندگاني اين شاعر عارف اطلاعات دقيقي در دست نيست. تنها روايتها و داستانهايي از مقام علمي و عرفاني اين شاعر وجود دارد و گفته اند كه به اين دليل به او عريان مي گفتند چون از علايق دنيا دست كشيده بود و گفته شده كه او معاصر با پادشاهي طغرل بيك سلجوقي بوده و اين پادشاه ملاقاتهايي با بابا طاهر داشته است.



با دقت كردن در رباعيات او مي توان به برخي از احوال او پي برد. به عنوان مثال او در اين رباعي فرموده است: "نصيحت بشنو از پور فريدون كه شعله از تنور سرد نايو"، متوجه مي شويم كه نام پدر او فريدون بوده است و همچنين گفته شده كه بابا طاهر فرزندي به نام فريدون داشته كه در زمان حيات او فوت شده كه در سوگواري او گفته: "فريدون عزيزم رفته از دست / بوره كز نو فريدوني بسازيم" كه معناي آن اين است كه فريدون عزيزم از دست رفته و از خدا فرزندي ديگر بطلبيم و نكته ديگر از زندگاني بابا طاهر اين است كه او روزها را بيشتر در كوه و بيابان مي گذرانده و شبها را به عبادت و رياضت مشغول بوده است و در مورد سال وفات اين شاعر عارف نظريه هاي مختلفي بيان شده و به طور يقين نمي توان سال وفات او را مشخص كرد. 
 

گويند طاهر در آغاز جواني روزي با شوق و علاقه بسيار به مدرسه اي وارد شد و تصميم به فراگيري علم و دانش گرفت اما هنگامي كه سخنان علمي طلاب را با شوق فراوان مي شنيد مطالب آنها را نمي فهميد لذا به يكي از طلاب گفت شما چه مي كنيد كه به اين علوم آگاه مي شويد آن شخص به شوخي به او گفت: بسيار رنج و زحمت مي كشيم، در اين حوض يخ را شكسته و در سرماي شب غسل كرده و چهل بار سر را در آب فرو مي بريم چون بيرون مي آييم اسرار اين علوم بر ما معلوم و فراگيري آن بر ما آسان مي شود. بابا طاهر ساده دل با عشق و شوق به معرفت الهي اين سخنان به شوخي را حقيقت دانست و چون شب شد در هنگام خواب طلاب به مدرسه آمد و يخ حوض را شكست و در آب غسل كرد و چهل بار سر را در آب فرو برد و چون از اين كار فارق شد شعله اي از آسمان فرود آمد و به قلب او وارد شد و پنهان گرديد و توانست در راه عرفان و شناخت به مقام بالايي رسيد.
جمعه 1 خرداد 1388  12:54 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعار بابا طاهر(1)

غزل

كه صد دفتر ز كونين از برستم

كه آذر در ته خاكسترستم

جفاي دوست را خواهان نزستم

كه اين نه آسمانها مجمرستم

به چهره خوشتر از نيلوفرستم

به داغ دل چو سوزان اخگرستم

نه بهر دوستان سيم و زرستم

ولي بي دوست، خونين ساغرستم

كه مرغ خوگر باغ و برستم

دلي لبريز خون اندر برستم
دلا در عشق تو صد دفترستم

منم آن بلبل گل ناشكفته

دلم سوجه ز غصه ور بريجه

مو آن عودم ميان آتشستان

شد از نيل غم و ماتم دلم خون

درين آلاله در كويش چو گلخن

نه زورستم كه با دشمن ستيزم

ز دوران گر چه پر بي جام عيشم

چرم دايم در اين مرز و در اين كشت

منم طاهر كه از عشق نكويان
شنبه 2 خرداد 1388  12:08 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعار بابا طاهر(1)

دو بيتي

اگر يار مرا ديدي به خلوت بگو اي بي وفا اي بي مروت

گريبانم ز دستت چاك چاكو نخواهم دوخت تا روز قيامت

***

فلك نه همسري دارد نه هم كف به خون ريزي دلش اصلاً نگفت اف

هميشه شيوه كارش همينه چراغ دود مانيرا كند پف

***

فلك! در قصد آزارم چرايي گلم گر نيستي خارم چرايي

تو كه باري ز دوشم برنداري ميان بار، سر بارم چرايي

***

ز دل نقش جمالت در نشي يار خيال خط و خالت در نشي يار

مژه سازم به دور ديده پر چين كه تاونيم در نشي يار

***

اگر زرين كلاهي عاقبت هيچ اگر خود پادشاهي عاقبت هيچ

اگر ملك سليمانت ببخشند در آخر خاك راهي عاقبت هيچ
یک شنبه 3 خرداد 1388  1:59 PM
تشکرات از این پست
alibeiki
alibeiki
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 1003
محل سکونت : تهران

پاسخ به:اشعار بابا طاهر(1)

قصيده
به تن عود و به سينه مجمرستم

به هفتاد و دو ملت كافرستم

همي مشتاق بار ديگرستم

وز ايشان در رگ جان نشترستم

كه حسرت سايه و محنت برستم

يكي بي سايه نخل بي برستم

به پيكر هر سر مو خنجرستم

اگر خرسند گردم كافرستم

فروزنده تر روشن ترستم

كه دوزخ جز وي از خاكسترستم

پريشان مرغ بي بال و پر ستم

چو طفل بي پدر بي مادرستم

در ين عالم ز هركس كمترستم

كه از سوز جگر خنياگرستم

همه خار و خسك در بسترستم

چو مؤمن در ميان كافرستم

به گرمي چون فروزان اخگرستم

و يا پژمان گل نيلوفرستم

به شهر دل يكي صورت پرستم

به خوبي آفتاب خاورستم

كه مو تا جان ندادم وا نرستم

ازين رو نام بابا طاهرستم
بتا تاز ار چون تو دلبرستم

اگر جز مهر تو اندر دلم بي

اگر روزي دو صد بارت بوينم

فراق لاله رويان سوته ديلم

منم آن شاخ بر نخل محبت

نه كار آخرت كردم نه دنيا

نه خور نه خواب ديرم بي تو گويي

جدا از تو به حور و خلد و طوبي

چو شمعم گر سر اندازند صد بار

مرا از آتش دوزخ چه غم بي

سمندر وش ميان آتش هجر

درين ديرم چنان مظلوم و مغموم

نمي گيرد كسم هرگز به چيزي

به يك ناله بسوجم هر دو عالم

به بالينم همه الماس سوده

مثال كافرم در مؤمنستان

همه سوجم همه سوجم همه سوج

رخ تو آفتاب و مو چو حربا

به ملك عشق روح بي نشانم

رخش تا كرده در دل جلوه از مهر

بميرا دل كه آسايش بيابي

من از روز ازل طاهر بزادم

چهارشنبه 6 خرداد 1388  6:55 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها