اگر دختر باشي و سن و سالت از حدي بالاتر رفته باشد، حتما برايت پيش آمده كه در سيزدهمين روز فروردين يا همان سيزده بدر از تو ميخواهند سبزه را گره بزني به آن اميد كه سال آينده به جاي خانه پدري در منزل شوهر باشي يا اين كه با ازدواج كردن هر دختر فاميل كلي توصيه و نصيحت به سمتت سرازير ميشود كه سر كتاب باز كن يا كفش تازه عروس را به پا كن يا ته مانده غذاي عروس را بخور! هر چند اين توصيهها و آيينها در هر گوشه و در ميان هر قوميتي داستاني متفاوت دارد، اما چه بسا كه همين باورها عدهاي را نيز به دنبال خود ميكشد.

در همين رابطه به گفتوگو با یک روانشناس پرداختيم.
آيينهاي بختگشايي خرافات هستند يا مبناي علمي دارند؟
آنچه خرافات است و آنچه را كه ما پديدههاي علمي ميدانيم همه در مجموعه بزرگي جاي ميگيرند كه جزو باورهاي مردم است. تعريفي كه از باور داريم فعاليت يا نگرشي است كه فرد با تمام وجود به آن ميپردازد و ميتواند هم شامل خرافات و هم شامل پديدههايي با مبناي علمي شود.
در رابطه با ازدواج بسياري از اين باورها وقتي عميق نگاه ميكنيم، آميختهاي از سنتهايي است كه در طول زمان تكرار شده و به خرافات تبديل شدهاند.
چرا اين باورها به خرافه تبديل شدهاند؟
در روانشناسي، ما پديدهاي به نام رفتار و تقويت رفتار خرافي داريم. خيلي وقتها ما رفتارهايي انجام ميدهيم كه تصادفا توسط عوامل بيروني تقويت ميشود و فكر ميكنيم آن رويداد خوشايندي كه پيش آمده حاصل رفتار ماست.
خيلي وقتها انسانها به طور ناگهاني رفتاري از خودشان بروز دادهاند كه از اتفاق نتیجه داده است، آن وقت فكر كردهاند نتيجه خوشايند، حاصل آن رفتار بوده است. در رابطه با ازدواج هم همين طور است و افراد تصور ميكنند با انجام يكسري از امور بختگشايي ميشود مثل سبزه گره زدن كه اصلا مبناي علمي ندارد يا طالعبيني و فالبيني كه متاسفانه ميبينيم حتي بين تحصيلكردههاي ما نيز رواج دارد.
يعني سبزه گره زدن و باز شدن بخت به هم ربطي ندارند؟ پس چرا سالها اين سنت و سنتهايي از اين دست بين مردم مانده است؟
احتمالا در زمانهاي دور فردي مثلا بعد از گره زدن سبزه يا خوردن تفاله چايي ازدواج كرده و كمكم افرادي كه آنها را از ديد روانشناسي خرافهپرست ميدانيم، اين رفتارها را تكرار كردهاند و كمكم به باور مردم تبديل شده است.
گرايش به اين باورها در بين زنان بيشتر است يا مردان؟
پژوهشي انجام نشده، اما با توجه به ديدهها به نظر ميرسد بين خانمها بيشتر است.
چرا؟
اين مساله باز هم به تاريخ ما برميگردد به پيشينه يك جامعه مردسالار كه ازدواج را يك شانس بزرگ براي هر دختر قلمداد کرده و دختران را از فرصتهاي اجتماعي برابر با پسران محروم میکردند.
دختران با وجود توانمنديهاي بسيار مجبور به ازدواج ميشدند و در خانه ماندن براي خانواده آنها ننگ و عار محسوب ميشد. طبيعي است در چنين اوضاعي مادران هر كاري ميكردند تا بخت خوبي نصيب دخترشان شود، همين باورها سينه به سينه گشته و حالا هم بيشتر زنان و دختران از آن تبعيت ميكنند و در مجموع به نظر ميرسد خانمها خرافاتيتر هستند؛ چون قدرت تاثيرگذاري را در زندگي نداشتهاند.
اين افراد خرافهپرستي كه اشاره كرديد، ويژگيهاي خاصي دارند؟
خرافهپرست بودن به يكسري از ويژگيهاي شخصيتي عمده در افراد برميگردد. مهمترين آنها تلقينپذيري است؛ يعني ما افرادي را خرافهپرست ميدانيم كه عموما تحت تاثير ديگران هستند. اظهارنظرهاي مبهم و گنگ افراد ديگر كه هيچ مبناي علمي ندارد در اين افراد تاثير ميگذارد و باعث ميشود احساس كنند نسخهاي كه ديگران ميپيچند براي آنها نيز موثر است.
يا اینکه اين رفتار خرافي به نتيجه خوشايند ختم ميشود كه تقويت میشود و اگر هم تقويت نشود باز چون نميتوانند تصورات ذهني جديد ايجاد كنند و آنقدر از نظر ذهني فعال نيستند كه راههاي جديدي را امتحان كنند، سعي ميكنند همين رفتار را حفظ كرده و ادامه دهند تا شايد روزي روزگاري گره از بختشان باز شود.
فقط تلقينپذيري مهمترين ويژگي اين افراد است؟
نه؛ به لحاظ شخصيتي افرادي كه مركز كنترلشان بيروني است هم در اين گروه جاي ميگيرند.
منظور از مركز كنترل بيروني چيست؟
به لحاظ روانشناسي افراد يا مركز كنترل دروني دارند يا بيروني. افرادي كه خرافاتي هستند داراي مركز كنترل بيروني هستند. افرادي كه مركز كنترلشان دروني است خطمشي خودشان را در زندگي موثر ميدانند و تصور ميكنند، ميتوانند خودشان بر زندگيشان تاثير بگذارند، اگر شكست بخورند يا پيروز شوند سهم خودشان را بيشتر ميدانند تا عوامل محيطي، اما در مقابل افرادي كه مركز كنترل بيروني دارند، عموما كساني هستند كه عوامل و رويدادها را در جايي بيرون خودشان جستجو ميكنند.
در واقع منتظر هستند عواملي از بيرون بيايد و بر سرنوشت آنها اثر بگذارد؛ البته ممكن است بر توانمنديهاي خودشان هم واقف باشند، اما سهمي كه براي خودشان قائل هستند، سهم اندكي است و ترجيح ميدهند با رفتارهاي عجيب و خرافي كه در پيش ميگيرند عواملي از بيرون سرنوشتشان را تغيير دهد.
دسته سوم افرادي هستند كه از نظر هوشي در سطح بالايي نيستند و قدرت تحليل ندارند و ناكاميها و شكستها را نميتوانند علتيابي كنند و آن را به عوامل بيرون از خودشان يا ماوراءالطبيعي نسبت ميدهند. گروه بعدي كساني هستند كه عملگرا نيستند، بلكه نتيجهگرايند. اين افراد به تلاش كردن اعتقادي ندارند.
فكر ميكنند اگر هدفي را پايهريزي ميكنند در نهايت چه اتفاقي خواهد افتاد و براي تلاش كردن سهمي قائل نيستند. در ميان اين افراد برخي به خرافه پناه ميبرند. بخشي از افراد نتيجهگرا چون نميخواهند تلاشي كنند، ترجيح ميدهند با رفتار خرافي به نتيجه برسند.
به كم بودن سطح تحصيلات اشاره كرديد، اما خيلي اوقات تحصيلكردهها هم به اين رفتارها دست ميزنند. چرا؟
به خصوصيات شخصيتيشان برميگردد.
چرا رفتار خرافي به وجود آمده؟
در طول زمان، بشر رفتارهايي را بر حسب نياز يا تصادفا يا توصيه و تلقين و اجبار ديگران كه به رفتارهاي مورد انتظار بشر ختم شده از خود نشان داده كه باعث رفتار خرافي شده است.
با توجه به نظر شما بسياري از آيينهاي بختگشايي در واقع رفتارهاي خرافاتي هستند در صورتي كه مردم بر اين باورند با اين كارها در واقع چيزي را طلب ميكنند و اميدوارند به آن برسند. تصور نميكنيد بين اين دو تفاوت وجود دارد؟
نه، همه اين آيينها خرافه نيست. به نظر من كسي كه طلب ميكند خرافاتي نيست! مسائل ماوراءالطبيعي كه روانشناسي به آن ميپردازد - مثل خواستن بشر - با اين كه دلايل علمي هم برايشان پيدا نميكنيم در ماوراءالطبيعه ريشههايي دارد كه هنوز براي ما ناشناخته است.
لزوما آنچه دليلش را نميدانيم رفتار خرافه نيست. رفتارهايي را خرافه فرض ميكنيم كه با حداقل تفكر به اين ميرسيم هيچ مبناي معقولي را براي آن نميتوانيم پيدا كنيم مثل همين سبزه گره زدن. اين كار با مسأله بختگشايي هيچ ارتباط منطقي نميتواند داشته باشد و به باور من يك رفتار خرافه است.
چه موقع اين باورهاي خرافي مضر ميشوند؟
تنها باورهاي خرافي زيانآور هستند كه در زندگي اجتماعي ما خلل ايجاد ميكند.
چه چيزهايي اين رفتارهاي خرافي را در جامعه از بين ميبرد؟
ما نميتوانيم به جنگ خرافات برويم چون ريشه در سنتها دارد و سنتها با رگههاي تاريخي مردم پيوند خورده و بايد به مرور تغيير كند، اما با آگاهسازي جامعه، افزايش سطح تحصيلات، سوق دادن مردم به سمت فعاليتهاي اجتماعي و گروهي، توانمندسازي جامعه به شكلي كه افراد مشاورههاي لازم را دريافت كنند و بدانند براي رسيدن به هر خواستهاي چقدر بايد تلاش كنند و از چه امكانات و ظرفيتهايي بايد استفاده كنند، میتوان شرایط را تغییر داد.
مردم اگر ياد بگيرند براي رسيدن به خواستههايشان از چه ظرفيتهايي بايد استفاده كنند، به جاي خرافهگرايي درست رفتار میكنند. افراد هر چه خود را ناتوانتر احساس كنند بيشتر به بستر خرافات پناه ميبرند. بايد بيپناهي رواني و عاطفي را در جامعه كم كنيم. آنچه باورهاي خرافي را رواج ميدهد بيپناهي افراد است. با خدمات مشاورهاي بايد به هدایت مردم بپردازيم. توانمند كردن مردم از نظر اقتصادي و اجتماعي بسيار مهم است. مردم هر چه توانمندتر شوند قابليتهاي خودشان را بيشتر ميبينند و از خرافه كمتر تبعيت ميكنند.
سخت شدن شرايط ازدواج چقدر در گرايش به رفتارهاي خرافي نقش دارد؟
هر چه شرايط اجتماعي سختتر شود و مردم خودشان را ناتوانتر احساس كنند و محدوديتها بيشتر باشد، افراد ناكاميهاي بيشتري احساس ميكنند و تلاش خودشان را براي تغيير شرايط بينتيجه احساس ميكنند و در نتيجه رفتار خرافي در آنها بيشتر شكل ميگيرد. در بحث ازدواج عواملي وجود دارد كه تصور ناتوان بودن را در افراد تقويت ميكند.
بسياري از افراد ارتباطات اجتماعيشان محدود است و متاسفانه در جامعه ما ارتباطات هدایت شده كمتر وجود دارد و اين باعث ميشود فرصت انتخاب براي جوانان كم باشد و آنها منتظرند تا عاملي از بيرون اين فرصت را در اختيارشان قرار دهد.
دوم اين كه مشكلات اقتصادي با ازدواج پيوند خورده است. در واقع ازدواج ريشه در همه مسائل جامعه دارد. كساني كه مشكل دارند، ازدواجشان به تاخير ميافتد. كساني كه بخصوص شكستهايي در ازدواج داشتهاند، منابع آگاهسازي را در اختيار ندارند، تحت تاثير افراد ناآگاه به رفتارها و مسائلي براي جبران شكست روي ميآورند كه خيلي معقول و منطقي نيست مثلا فرد طلاقش را به يك عطسه ارتباط ميدهد و ميگويد «صبر اومد، ولي باز من رفتم خواستگاري» همين باعث شد كه شكست خوردم.
هر چه فرد در انتخاب همسر خودش را ناتوانتر ببيند، بيشتر به رفتارهاي خرافي پناه ميبرد. بايد بپذيريم سرنوشت ما تحت تاثير تصميمات خودمان است؛ اگر اين آگاهي را به مردم دهيم، ميتوانيم اميدوار باشيم رفتهرفته اين رفتارها در جامعه كمرنگ شوند.
چنين رفتارهايي در جوامع توسعه يافته وجود ندارد؟
كم و بيش در هر جامعهاي اين رفتارها وجود دارد، فقط شكل اين رفتارها با قالبهاي فرهنگي ما متفاوت است مثلا در چين براي بختگشايي جوانان يك مراسم آييني متفاوتي انجام ميدهند يا در هندوستان با توجه به تنوع قوميتي آداب و باورهاي مختلفي وجود دارد كه ميتواند جنبه خرافاتي داشته باشد، اما در كشورهاي اروپايي كمتر است، شايد به اين دليل كه افراد اين قدرت را دارند كه در زندگيشان تاثيرگذار باشند.
سطح درآمد بالاست و فاصله طبقاتي كمتر است؛ بنابراين درصد شيوع فقر كم است و خيلي وقتها افراد براي رشد اجتماعي و ازدواج قدرت اقتصادي لازم را دارند و دليلي نميبينند به خرافات پناه ببرند، البته به اين معنا نيست كه خرافات وجود ندارد. ريشههاي خرافات همه جا ديده ميشود.
بالاخره ازدواج شانس و قسمت است يا تلاش و همت؟ به سبزه گرهزدن و آيينهاي بختگشايمان ادامه دهيم يا همه را رها كنيم؟
ببينيد رفتارهاي خرافي بيضرر ميتوانند ادامه داشته باشند. ما با هيچ رفتاري مبارزه نميكنيم، چراكه اين رفتارها هر چقدر هم كه خرافي باشند دو كاركرد مهم دارند يك آرامشبخش هستند و دوم اين كه در افراد اميد به زندگي ايجاد ميكنند، اما رفتار خرافي بايد زماني از بين برود كه كاركردهاي اجتماعي شما را به هم بزند؛
يعني فرد نقش اجتماعي فعال نداشته باشد، تلاشي نكند و احساس كند با يكسري كارها بختش باز ميشود و شاهزادهاي با اسب سفيد از راه ميرسد، اما اگر اين آيينها و رفتارهاي معقول توام با تلاش باشد؛ اگرچه نادرست چون آرامشدهنده است اصراري به از بين بردن آن نداريم. جنگيدن و مبارزه كردن با رفتار خرافي آن را براي فرد تبديل به وسواس ميكند و فرد دچار دغدغه ذهني ميشود و مشكلاتي را براي جامعه به وجود ميآورد.
منبع : جام جم / دكتر علي خواجه حسيني