در طي سالهاي مختلف چهرههاي گوناگوني بر پرده عريض سينما ظهور کرده و به اوج رسيدند اما در ميان اين نامهاي بزرگ و افسانهاي سينما بيترديد "اينگريد برگمن" جايگاه خاصي دارد. بازيگر سوئديتبار که با استعداد خارقالعادهاش و اشتياقي که براي بازيگري داشت توانست به جايگاهي دست پيدا کند که از او بعنوان يکي از سه بازيگر زن برتر در تاريخ سينما ياد شود. گرانترين و محبوبترين بازيگر سينماي آمريکا در دهه چهل ميلادي، که هفت بار نامزد اسکار شد و سه بار آن را به خود اختصاص داد.
"برگمن" که به پنج زبان انگليسي، سوئدي، ايتاليائي، فرانسوي و آلماني مسلط بود در اواخر دهه چهل ميلادي گرانترين و محبوبترين بازيگر سينماي آمريکا بود. تعداد مسابقات محبوبيتي که مجلات مختلف برگزار ميکردند و او در آنها اول ميشد آنقدر زياد بود که حسابش از دست خودش هم در رفته بود. همگان او را بعنوان يک الگوي بينظير تصور ميکردند. وقتي بدون آرايش چهره بر پرده سينما ظاهر شد فروش وسايل آرايشي در ايالات متحده به نحوه چشمگيري کاهش يافت و وقتي در نقش راهبه ظاهر ميشد ثبتنام در صومعهها افزايش مييافت.
اين بازيگر سرشناس سينما پس از "کاترين هپبورن" با چهار جايزه اسکار، در کنار "مريل استريپ"، "جک نيکلسون" و "والتر برنان"، هر کدام با سه جايزه اسکار، از رکوردداران دريافت اسکار بازيگري است.
"اينگريد برگمن" در دوران کورکي
"اينگريد برگمن" در ۲۹ اوت ۱۹۱۵ميلادي از پدري سوئدي و مادري آلماني به دنيا آمد. در کودکي مادرش را از دست داد. پس از تحصيل در آکادمي هنرهاي دراماتيک استکهلم بازي در فيلمهاي سوئدي را آغاز کرد و در عرض يکسال به ستاره اول سينماي سوئد تبديل شد.
آخرين فيلم او "اينتر متسو" مورد توجه "ديويد سلزنيک" فيلمساز معروف هاليوود و سازنده فيلم "بر باد رفته" قرار گرفت و از او براي بازسازي دوباره اين فيلم در آمريکا دعوت کرد. موفقيت دوباره اين فيلم در آمريکا زمينه آغاز حضور "برگمن" در آمريکا بود.
پس از ورود به هاليوود تيپ منحصربفرد او که با تمام بازيگران زن آن زمان متفاوت بود به خصوص ويژگي طبيعي بودن (به دليل عدم نياز به چهرهپردازي) و بازيهاي هنرمندانه او مورد توجه و استقبال بسيار قرار گرفت.
دوران بازيگري
استعدادي که او در فيلمهايش به نمايش گذاشت باعث شد که در عرض سه سال به ستاره زن اول سينماي آمريکا مبدل شود. پس از بازي درخشان در فيلم "دکتر جکيل و آقاي هايد" براي ايفاي نقش مقابل "همفري بوگارت" در فيلم "کازابلانکا" انتخاب شد که امروزه از آن بعنوان محبوبترين فيلم تاريخ سينماي آمريکا نام ميبرند.
سپس در فيلم معروف "زنگها براي که به صدا درميآيد" در مقابل "گري کوپر" بازي کرد تا اينکه بازي عالي او در فيلم "چراغ گاز" به کارگرداني "کيوکر" اولين جايزه اسکار را برايش به ارمغان آورد. يکسال بعد فيلم "طلسم شده" را با کارگرداني "آلفرد هيچکاک" و بازي "گريگوري پک" بازي کرد که موفقيت زياد فيلم باعث شد که "سلزنيک" بلافاصله فيلم معروف "بدنام" را پيشنهاد بدهد. اينبار هم بازي او در برابر "کري گرانت" و کارگرداني "آلفرد هيچکاک" فيلم قابل توجهي آفريد.
محبوبيت روزافزون او با بازي در فيلم "ناقوسهاي سنت ماري" به نقش يک راهبه پر جنب و جوش و فروش عالي فيلم افزايش يافت و عموم مردم آمريکا نه تنها او را بازيگر محبوب خود بلکه الگويي از يک زن نجيب و نيمه مقدس ميدانستند. اين الگوي مقدس با بازي او در فيلم "ژاندارک" به کارگرداني "ويکتور فلمينگ" به اوج رسيد. طي سه سال پياپي او قهرمان مسابقات محبوبيت در آمريکا شده بود چيزي که قبل از آن سابقه نداشت.
پس از بازي در فيلمهاي "طاق نصرت" و"در برج جدي" از ساختههاي "آلفرد هيچکاک" او تصميم گرفت تا شروع به بازي در فيلمهاي هنري از نوعي متفاوت کند. چيزي که از آن بعنوان طغيان او عليه سيستم استوديويي آن زمان هاليوود و سيستم ستارهسازي مرسوم آن تعبير ميشد.
بدين ترتيب "برگمن" پس از مشاهده فيلم "رم شهر بيدفاع" اثر "روبرتو روسليني" طي نامهاي پيشنهاد همکاري با "روسليني" را داد و براي بازي در فيلم "استرومبولي" به ايتاليا رفت. در جريان فيلمبرداري با اينکه شوهر و دخترش در آمريکا بودند، عشق کارگردان و بازيگر به يکديگر رسوايي عجيبي در آمريکا به پا کرد و مطبوعات آمريکا بر سر اين جريان جنجال عجيبي به راه انداختند چرا که او را فقط بعنوان يک بازيگر مقدس و الگويي نمونه براي مردم آمريکا ميخواستند. حتي در مجلس سناي ايالات متحده او را تهديد کردند که حق ندارد ديگر به آمريکا بازگردد. علاوه بر اين فيلم "استرومبولي" روسليني هم بايکوت شد و از نظر تجاري شکست خورد. نتيجه اين رابطه عاشقانه و رسواي اين دو هم دختري بود که بعدها بازيگر شد: "ايزابلا روسليني".
بدين ترتيب "اينگريد برگمن" هفت سال به دور از هاليوود به همراه "روبرتو روسليني" (بنيانگذار سبک نئورئاليسم در سينما) شروع به ساخت يکسري فيلمهاي هنري کرد فيلمهايي همچون "اروپا۵۱"، "سفري به ايتاليا" که امروزه در نوع خود فيلمهايي با ارزش و هنري به شمار ميآيند.
در سال ۱۹۵۶ بالاخره ابرها کنار رفت و بازي درخشان "برگمن" در فيلم "آناستازيا" در برابر "يول برينر" باعث شد که هاليوود اسکار بهترين بازيگر زن را به او بدهد و دوباره فرزند خاطي را بپذيرد. پس از ورود مجدد به آمريکا او بيشتر در فيلمهاي خاصي که خود انتخاب ميکرد و اکثرا هنري بودند بازي ميکرد.
بازيهاي درخشان او در فيلمهايي مانند "مهمانخانه ششمين خوشبختي" و "سونات پاييزي" به کارگرداني هموطن و همنامش "اينگمار برگمان" بارها نامزدي اسکار را برايش رقم زد تا اينکه براي بازي در فيلم "قتل در قطار سريعالسير شرق" سومين اسکارش را بدست آورد.
در نهايت "اينگريد برگمن" بالاخره در سن ۶۷ سالگي بر اثر بيماري سرطان که هشت سال با آن در ستيز بود در لندن در گذشت.
يکهتازي در تاريخ سينما
در تاريخ سينما شايد کمتر بازيگر زني را بتوان يافت که در طي حيات خود با چنين طيف وسيعي از معروفترين شخصيتهاي تاريخ سينما همکاري کرده باشد، کارگرداناني همچون؛ "ويکتور فلمينگ"، "آلفرد هيچکاک"، "جرج کيوکر"، "مايکل کورتيز"، "ژان رنوار"، "آناتول ليتواک"، "سيدني لومت"، "اينگمار برگمان"، "روبرتو روسليني"، "ديويد سلزنيک"و...
بازيگراني همچون؛ "لسلي هاوارد"، "همفري بوگارت"، "کري گرانت"، "گري کوپر"، "جوزف کاتن"، "گريگوري پک"، "يول برينر"، "آنتوني پرکينر"، "آنتوني کويين"، "ليو اولمان"، "عمر شريف"، "لورن باکال"، "ايو مونتان"، "شارل بوايه"، همکاران "اينگريد برگمن" در طول دوره فعاليت هنري اش بودند.
چهرهاي که اغلب "برگمن" در فيلمهايش بازي ميکرد نشان دهنده زني بود که انگار براي زجر کشيدن آفريده شده بود. زني که تحمل بالايي داشت و به جاي اينکه گلايهاي داشته باشد فقط با نگاههايش حرف ميزد. اغلب در جدال عشق در برابر مرد مورد علاقهاي شکست ميخورد و قرباني ميشد. او اوج اين بازيها را در فيلمهاي "کازابلانکا" و "بدنام" به نمايش گذاشت که هر دو فيلم جزء با ارزشترين داراييهاي عاشقانه تاريخ سينما به حساب ميآيند.
خواندنيهايي از زندگي "اينگيريد برگمن"
- تهيهکنندههاي هاليوودي تلاش کردند که او در سال ۱۹۳۹ نامش را عوض کند و نامهاي مختلفي مثل "اينگريد بريمان" و "اينگريد ليندستورم" را پيشنهاد کردند. "برگمن" قبول نکرد، چون معتقد بود که او تلاشهاي زيادي براي تثبيت نام واقعي خودش در اروپا انجام داده است.
- يک نوع گل سرخ بعد از مردنش به نام او نامگذاري شده، گل سرخي که به آن "اينگريد برگمن" ميگويند.
- "اينگريد برگمن" و "شون کانري" در فهرست بزرگترين بازيگران تمام دوران به انتخاب ۵۰ هزار خواننده يک مجله آلماني در صدر جدول قرار گرفتند.
- "هيچکاک" در آخرين ديدار از ترس مرگ زودهنگام او گريهاش گرفت. "برگمن" که به خاطر سرطان در شرف مرگ بود به هيچکاک گفت: اما مطمئنا تو هم زماني خواهي مرد، هيچ، همه ما ميميريم.
- از کار کردن با "گري کوپر" لذت ميبرد، چون که در برابر او لازم نبود کفشهايش را دربياورد. (قد اينگريد نسبت به قد اغلب ستارههاي مرد آن دوران زيادي بلند بود).
- دوست صميمي نويسنده شهير، "ارنست همينگوي"، بود که به او پاپا ميگفت. همينگوي هم او را در عوض دختر خطاب ميکرد.
- اديت هد، طراح بزرگ و معروف لباس و جواهرات که بسياري از بازيگرها را سرتاپا ميساخت، پي برد که در مورد "اينگريد برگمن" بايد همه لباسهايش را به سادهترين شکل طراحي کند و از کمترين جواهرات استفاده نمايد.
- برگمن اجازه نميداد دست به سر و صورتش بزنند و حتي براي فيلمي چون "زنگها براي که به صدا درميآيد"، بي هيچ ادا و اطوار و چک و چانهاي حاضر شد موهايش را کوتاه کند.
برگمن از بان ديگران
- گلدي هاون: او زن زنان است. منظورم اين است که او دقيقا همان چيزي است که يک زن بايد باشد. از آن دسته زناني است که مردان از او وحشتي ندارند، چون خيلي گرم و مهربان است. يک کيفيت واقعي دارد. اين خيلي بد است که ملکه کشوري نيست.
- همفري بوگارت: اگر بازيگري مثل اينگريد برگمن آنطور به شما نگاه کند که انگار شايستگياش را داريد، ديگر لازم نيست خيلي بازي کنيد.
- ديويد اُ.سلزنيک: همان دقيقه اولي که بهش نگاه کردم فهميدم چيز خاصي دارد. او يک کيفيت فوقالعاده از خلوص و نبوغ و شخصيت يک ستاره واقعي را داشت که خيلي ناياب بود.
- سر جان گيلگاد: اينگريد بيچاره به پنج تا زبان حرف ميزند، ولي نميتواند با هيچ کدامشان بازي کند.