زائرآواره
حالاکه شده نوبت وام من ،ازاین رو
اینقدرمشوجان رضاضامن آهو
زوارتوهستندزهرقوم وزهررنگ
سرگرم طواف توبه هرشکل وبه هربو
پرسید کسی،می رسدآیابه جلودست؟
گفتم که:من اینجا،چه خبردارم ازآن تو
چون قوت چشمان مراحدوحدودی ست
حتی اگراقدام کنم باخم ابرو
درصحن هم آقا.به خدابودنصیبم
گه دسته ی جارووزمانی خودجارو
پهلوی ضریح توام امابه چه وضعی
خدام تونگذاشت برایم پک وپهلو
بافلسفه ومنطق وطب کارندارم
بیمارتورانیست نیازی به ارسطو
صدباربرانی اگرم ازدرت، آقا
این زائرآواره مگرمیرودازرو؟
اقتباس ازکتاب شکرپاش 1(مجموعه شعرطنزمطبوعاتی)-نوشته اثرناصرفیض