صد بحر کرم از تو وُ یک چشم تر از من
لطفی کن و این خون جگر را بخر از من
خاموشی آتش بُوَد از مرحمت ابر
باران کرم از تو و کوه شرر از من
در کوی تو زوّار گنهکار زیادند
اما نبُوَد هیچ کس آلوده تر از من
من عبد گنهکار و تو مولای رئوفی
رأفت ز تو زیبنده بود چشم تر از من
من از نظر افتاده و تو چشم خدایی
ای چشم خداوند مپوشان نظر از من
تن خسته و کوه گنهم بر سر دوش است
این کوه گنه سخت شکسته کمر از من
آقایی و زوّار نوازی همه از تو
بار گنه و خجلت و اشکِ بصر از من
ای یوسف زهرا نظری کن که نمانده
جز نامه ی آلوده ز عصیان اثر از من
دریاب مرا ای پسر موسی جعفر
آن روز که در حشر گریزد پدر از من
من غیر عطا از تو دگر هیچ ندیدم
تو غیر خطا هیچ ندیدی دگر از من
من «میثم» دار توأم ای دوست دعا کن
جز میوه ی نخل تو نمانَد ثمر از من
غلامرضا سازگار «میثم»