خدای مهربانیهاست سلطانی که من دارم
فدای مِهرِ بسیارش دل و جانی که من دارم
کنارش ذرّهی ناچیز چون خورشید میتابد
ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم
نمک پروردهی دریای جودش بودهام عمری
پُر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم
همیشه رو به گنبد با خدای خود سخن گفتم
همیشه در حرم محکم شد ایمانی که من دارم
نسیم رحمتش، بار گناه از دوش بردارد
به آهی کاه گردد کوهِ عصیانی که من دارم
به لطف گندمی که دادهام دستِ کبوترها
دگر خالی نماند سفرهی نانی که من دارم
چه فرقی میکند آهو، کبوتر یا که سگ باشم
که او بیاعتنا باشد به عنوانی که من دارم
به وقت مرگ میآید به بالینم، یقین دارم
شروع وعدههای اوست پایانی که من دارم
علی ذوالقدر