محمدعلى کعبى
پرندهاى که تن از تنگنا در آورده است
شکسته بالش و موجى شناور آورده است
به جز تو کیست به پروازشان برانگیزد؟
کبوتران دلش را که پرپر آورده است
هنوز حرف دلش را نگفته مىدانى
غمى از آنچه بگوید فراتر آورده است
کسى که خفته در این نقطه خوب مىبینم
خضوع سبز جهان را به بستر آورده است
مسیر رویش جنگل به سمت خورشید است
چه دستهاى فقیرى به محضر آورده است!
زمان دوباره از اینجا شروع خواهد شد
جهان به دست خودش رو به آخر آورده است
نمىپرد مگر از روى دستهاى شما
پرندهاى که تن از تنگنا در آورده است