0

شعر «یه جانماز مى‏یارم از خراسون»

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

شعر «یه جانماز مى‏یارم از خراسون»

رزیتا نعمتى
مى‏خوام بیام پابوستون نمیشه
هیچ کسى همراه جنون نمیشه
مى‏خوام برات یه حرفایى بیارم
که جا توى هیچ چمدون نمیشه
قطارى از این طرفا رد نشد


بهارى از کوچه ما رد نشد
دل رو مى‏خواستم که کبوتر کنم
بیاد بشینه روى گنبد نشد
یه عکس دارى تو آلبوم دلامون
کنار گنبدت تو اون خیابون
مى‏خواستم این صحنه رو تکرار کنى
بازم بیام بازم بیام خراسون
یه عکس دارم تو آلبومم باهاتون
که دل داره پر مى‏زنه براتون
مى‏خواستم این ابرو تماشا کنى
ببارونم ببارونم ببارون
مست تماشاى نگاهى شدم
صدام زدى آهسته راهى شدم
یواش یواش اومدم و اومدم
تو آبى صحن تو ماهى شدم
ستاره ریختم توى بغض جیبم
نه ماهى توام نه عندلیبم
ستاره رو دادم به کفتراتون
منم آقا مثل شما غریبم
حس غریبونه‏مونو قبول کن
بار غم شونه‏مونو قبول کن
کبوتریم دور شما مى‏گردیم
حج فقیرونه‏مونو قبول کن
نگاه سبز کاشیاى ایوون!
دلم گرفته مثل بغض بارون
دور نگاه تو رو گل مى‏دوزم
یه جا نماز میارم از خراسون

یک شنبه 24 دی 1391  5:07 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها