0

ازدواج با بیگانگان در اسلام

 
samanehtajafary
samanehtajafary
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 2436
محل سکونت : خراسان رضوی

ازدواج با بیگانگان در اسلام

آیین یهود از همان آغاز به عنوان یک آیین ملی ونژادی مطرح شد, ولذا در گذشته وحال یهودیان هیچ گونه تبلیغی در جهت یهودی کردن دیگر مردمان نداشته اند وبر فرض این که افرادی از غیر بنی اسرائیل آیین یهود را می پذیرفتند, آنها را با بنی اسرائیل برابر نمی دانستند, اما آیین اسلام از همان آغاز به عنوان یک آیین جهانی مطرح شد, چرا که پیامبر ا کرم(ص)برای همه افراد بشر وبه عنوان رحمتی برای جهانیان مبعوث گردید: وما ارسلناک ا رحمةللعالمین ((25)) , ولذا مسلمانان برعکس یهودیان , تبلیغ وجهاد در مسیر گسترش توحید ومسلمان شدن دیگر ملل را از همان آغاز, وظیفه خود می دانستند وفلسفه اصلی جهاد در اسلام نیز همین بوده است .

آیین  مسیحیت نیز هر چند براساس عبارات انجیل ((26)) وآیاتی از قرآن , همانندآیین یهود, مخصوص قوم بنی اسرائیل بوده است (ورسولا الی بنی اسرائیل) ((27)) , ولی قدر مسلم از زمانی که کنستانتین , قیصر روم , به آیین مسیحیت گروید, انحصاری بودن این آیین به فراموشی سپرده شد وآیین تبشیر در مسیحیت به صورت یک اصل مسلم در آمد ودر حال حاضر نیز چنین است , ولذا مسیحیان , همانند مسلمانان در تبلیغ واشاعه آیین خود کوشا بوده وهستند.

و نیز بر خلاف یهودیان که خود را ملت برتر وقوم برگزیده خدا می دانستند وهیچ گاه دیگر ملتها را با خود برابر نمی دیدند, آیین اسلام همه افراد بشر را فرزند یک پدر ومادر می داند ومومنان به اسلام را از هر قوم وملتی که بوده باشند, برادر هم می شمارد ومی فرماید: انما المومنون اخوةفاصلحوا بین اخویکم واتقوالله ((28)) , هرآینه مومنان برادرانند, میان برادرانتان آشتی بیفکنید و از خدا بترسید.

و بلکه اسلام از همان آغاز با روح عصبیت وملی گرایی وهرگونه نژاد پرستی مخالف بوده وبا شعار ان اکرمکم عندالله اتقیکم ((29)) وعباراتی مانند: کلکم من آدم وآدم من تراب و: لافخر لعربی علی عجمی ولا الابیض علی الاسود ا بالتقوی کوشیده است که گرایش های ناسیونالیستی را در میان امت اسلامی ریشه کن سازد وعملا نیز پیامبر(ص)مسلمانان را از هر قوم وملتی که باشند با یکدیگر برابر قرار داده وبا افتخارات نژادی به شدت مبارزه نموده است .

از این جهت تردیدی نیست که ممنوعیت ازدواج با بیگانگان در موارد محدودی که مطرح بود, مبتنی بر حس ملی گرایی وبرتری قومی نبوده است , بلکه بی تردید این ممنوعیت به جهت مصونیت اعتقادی مسلمانان و دورنگه داشتن آنان از آلودگی اخلاقی و حفظ اصالت های خانوادگی بوده است .

شرط برابر بودن در ازدواج

البته روشن است که مقصود ما از الغای افتخارات نژادی در اسلام , این نیست که مسلمانان همیشه از این گونه گرایش های افراطی و ناسیونالیستی بر کنار بوده اند, بلکه برعکس , بعضی از مسلمانان با همه تاکید اسلام بر اصالت ندادن به افتخارات نژادی , آگاهانه یا ناخودآگاه به احساسات ناسیونالیستی تمایل پیدا کردند و برای خود امتیازاتی قائل شدند که از جمله آنها عدم برابری دیگر ملتهای مسلمان با آنان از نظر حق ازدواج بوده است .

فی المثل , پس از وفات پیامبر(ص), به خصوص از دوران خلافت خلیفه دوم , برتری جویی قریش بر همه طوایف مسلمان دیگر وبرتری جویی عرب بر غیر عرب آغاز شد.

قرشیان خود را اصیل ترین قبیله عرب دانستند وبرای خود امتیازاتی قائل شدند که از جمله این امتیازات همان بود که گفتند: خلیفه مسلمانان باید برای همیشه الزاما از قبیله قریش بوده باشد, ودر این زمینه به روایتی از پیامبر(ص)استدلال نمودند که آن حضرت فرموده است : ان الائمةمن قریش .

براساس این برتری جویی , بالطبع همه پستهای مهم اجتماعی را در درجه اول , حق خود می دانستند .

از امتیازات دیگری که آنان برای خود قائل بودند, این بود که معتقد بودند افراد غیر قرشی همتای قرشیان نیستند, بنابراین , مردان غیر قریش نمی توانند از قریش زن بگیرند, ولی قرشیان می توانند از دیگر مسلمانان زن اختیار نمایند.

همان گونه که اشاره شد, این برتری جویی از دوران خلیفه دوم آغاز شد.گواین که اولین فردی که با استدلال به روایت نبوی ان الائمةمن قریش به خلافت رسید, ابوبکر بود .

این برتری جویی در تمام دوران خلافت عمر وعثمان , بلکه تا پایان دوران بنی امیه به صورت جدی مطرح بود و براثر همین تصور واهی , امتیازات فراوانی در درجه اول برای قرشیان ودر نهایت برای اعراب در نظر گرفته می شد وپیدایش خوارج وجنگ های خونباری که آنان در تاریخ اسلام به وجود آوردند, نشان دادن واکنش در برابر این قبیل برتری جویی ها بود.

خوارج می گفتند: پیامبر می فرمود: لا فخر لعربی علی عجمی ب ا بالتقوی , واین قابل قبول نیست که آن حضرت فرموده باشد که برای همیشه بایستی خلیفه مسلمانان الزاما از قریش بوده باشد ونیز به روایتی از پیامبر(ص)استدلال می کردند که فرموده است : اسمعوا واطیعوا ولوامر علیکم عبد حبشی اجدع , ونیز به گفته خلیفه دوم استدلال می کردند که در موقع مرگ گفته بود: اگر سالم , مولای حذیفه , زنده بود, او را بر شما خلیفه می کردم وحال آن که سالم از رجال قریش نبود وب.

البته اعتراض خوارج به برتری طلبان قریش وعرب به جا بود, چرا که مستند آنان روایاتی غیر معتبر بود, یعنی در حقیقت پیامبر(ص)هیچ گاه نفرموده بود که خلفا بایستی از قریش انتخاب شوند, بلکه مقصود پیامبر(ص)از جمله ان الائمةمن قریش وارثان وامامان بعد از خودش از اهل بیت بود که در روایتی پیامبر تعداد آنها را دوازده تن معرفی کرده بود و اولین آنها علی بن ابی طالب (ع) وآخرین آنها مهدی (ع) است , ولذا علی (ع) در نهج البلاغه برای رفع این اشتباه می فرماید: ان الائمةمن قریش غرسوا فی هذا البطن من هاشم لاتصلح الولاةمن غیرهم , امامان از قریش هستند, ولی از شاخه بنی هاشم که پیامبر(ص)در یوم الانذار خلیفه بعد از خودش را از میان آنها معرفی کرد و بی گمان او علی بن ابی طالب بود, ولذا پیامبر(ص)فرمود: ان اللّه لم یبعث نبیا ا جعل له من اهله اخا ووزیرا ووارثا ووصیا وخلیفةفی اهله فایکم یقوم ویبایعنی , علی انه اخی ووزیری ووصیی ویکون منی بمنزلةهارون من موسی ((30)) وبه اتفاق است , هیچ یک از حاضران که همگی آنان از بنی هاشم بودند, پاسخ مثبت نداد, جز علی (ع) وسرانجام پیامبر(ص)فرمود: انت یا علی ! بنابراین , سخن پیامبر(ص)در جمله ان الائمةمن قریش , قضیه حقیقیه نبود, بلکه قضیه خارجیه بوده است که مقصود همان امامان اهل بیت هستند, نه این که هر گروهی از مسلمانان که بخواهند دولتی تشکیل دهند, الزاما بایستی فردی از قریش را به رهبری برگزینند.

این تصورات غلط وبرتری جویی های قومی , هرچند بر اثر واکنش های خوارج ونیز قیام ایرانیان بر ضد امویان تا حدودی تعدیل یافت , ولی این سخن که خلافت برای همیشه حق مسلم مردم قریش است , به عنوان یک اصل در میان فرقه های اهل سنت باقی ماند وتقریبا همه علمای اهل سنت در کنار صفاتی مانند عدالت وعلم ولیاقت , برای حاکم اسلامی شرط چهارمی هم ذکر نموده اند, که همان قرشیت است .

عجیب این که در طول تاریخ , شرایط عدالت وعلم ولیاقت در بسیاری از موارد متروک ماند, ولذا کمتر خلیفه ای از بنی امیه وبنی عباس واجد صفات فوق بودند, ولی در وصف قرشیت هیچ گاه اغماضی نشد وعملا در طول تاریخ جزدورانی که عملا اختیاری نبوده است رهبران جامعه اسلامی را قرشیان تشکیل می داده اند ((31)) .

همچنین مساله هم کفو نبودن غیر قرشی برای زنان قریش وهم کفو نبودن رجال غیر عرب برای زنان عرب , به صورت حکم فقهی در آثار بسیاری از فقهای اهل سنت باقی ماند .

عجیب این که بعضی از علمای غیر عرب بر این مطلب تاکید بیشتری داشته اند تا علمای عرب , به عنوان نمونه , شمس الدین سرخسی می نویسد: اعلم ان الکفاءةفی النکاح معتبرةمن حیث النسب ا علی قول سفیان الثوری ب قیل : انه کان من العرب فتواضع ورای الموالی اکفاء له وابوحنیفةکان من الموالی فتواضع ولم یرنفسه کفوا للعرب وحجته فی ذلک قوله(ص): الناس سواسیةکاسنان المشط, لافضل لعربی علی عجمی وهذا الحدیث یویده قوله تعالی : ان اکرمکم عنداللّه اتقیهکم ب وحجتنا فی ذلک قوله(ص): قریش بعضهم اکفاء لبعض ب والعرب بعضهم اکفاء لبعض قبیلةبقبیلةوالموالی بعضهم اکفاء لبعض رجل برجل ب وما زالت الکفاءةمطلوبةفیما بین العرب حتی فی القتال , بیانه فی قصةبدرب فرجعوا الی رسول اللّه(ص)واخبروه بذلک فقال(ص)صدقوا وامر حمزةب بان یخرجوا الیهم فلما لم ینکر علیهم طلب الکفاءةفی القتال ففی النکاح اولی ب والکفاءةفی الحریةفان العبد لایکون کفوا لامراةحرةالاصل , ((32)) بدان که کفائت از جهت قبیله خانواده در ازدواج معتبر است , جز به عقیده سفیان ثوری ب بعضی از دانشمندان در مورد اختلاف نظر ابوحنیفه که قائل به عدم صحت ازدواج عجم با عرب بود ونظر سفیان ثوری که آن را مجاز می دانسته , اظهار داشته اند که سفیان چون خود عرب بوده تواضع کرده وعقیده به جواز را ابراز داشته , ولی ابوحنیفه که از عرب نبوده به این امتیاز اعتراف نموده وخود را همتای عرب ندانسته است .

دلیل سفیان ثوری در مورد نظر خویش , حدیث نبوی است که می فرماید: مردم مانند دندانه های شانه با هم برابرند, هیچ عربی بر عجم برتری ندارد و موید آن سخن خدای متعال است که می فرماید: گرامی ترین شما در پیشگاه خداوند, پرهیزگارترین شماست , ودلیل ما [در پیروی از نظر ابوحنیفه ] گفته پیامبر(ص)است که فرمود: افراد قریش همتای یکدیگرند وافراد عرب با یکدیگر برابرند وهر قبیله , کفو قبیله دیگر است وموالی نیز کفو یکدیگرند, هر مردی همتای مردی دیگر است , واز طرفی می دانیم که کفویت در نزد عرب همیشه مراعات می شده , حتی در جنگها نیز این نکته را مراعات می کردند, چنان که در جنگ بدر موقعی عتبه وب از قریش هماورد می خواستند که همتای آنان باشد وبه پیامبر(ص)خبر داده شد, فرمودند: راست گفتند, وآن گاه علی وحمزه وعبیده را فرمان داد تا با آنان روبه رو شوند, بنابراین , عدم انکار پیامبر(ص)در مقابل تقاضای کفویت در مبارزه , به طریق اولی لزوم کفویت در مورد نکاح را که امر مهم تری است اثبات می کند .

همچنین کفویت در آزاد بودن معتبر است , چه این که فرد برده , کفو زن آزاد نخواهد بود .

شگفت آور است که عالمی مانند شمس الدین سرخسی به پیروی از ابوحنیفه , امام اکبر اهل سنت در عین توجه به گفتار پیامبر(ص)که لافخر لعربی علی عجمی وبا توجه به گفته خداوند در قرآن که ان اکرمکم عندالله اتقیکم (که سفیان ثوری براساس این دلایل بر کفویت هر مسلمان با مسلمان دیگر استدلال نموده است ) به ادعای رجال قریش در جنگ بدر که گفتند: مردم مدینه کفو ما نیستند وازرجال قریش کسی را به جنگ ما بفرست , استدلال نموده وبا این دلیل واهی در صدد بر آمده که عدم کفویت غیر عرب با عرب , وعرب را با قریش اثبات نمایند.

و حال آن که شخص رسول اللّه(ص)دختر عمه خودش , زینب را که از قریش بود به ازدواج آزاد شده خودش , زید بن حارثه در آورد وجویبر, مسلمان سیاه چهره وتهی دست را به خواستگاری دختر یکی از شخصیت های بزرگ مدینه فرستاد ونفرمود که این دو کفو یکدیگر نیستند, وشواهد فراوان دیگر, مانند ازدواج مقدادبن اسود ((33)) با دختر زبیر بن عبدالمطلب , که نه تنها قرشیه , بلکه هاشمیه نیز بوده است , در حالی که مقداد نه هاشمی بود ونه قرشی .

در کتاب بحار می خوانیم که پیامبر(ص)روزی به مسلمانان امر فرمود که دختران خود را زودتر شوهر دهند .

پرسیدند:آنان را به چه کسانی تزویج نماییم ؟

فرمود:با کفو وهمتای خودشان .

آنان پرسیدند که همتایشان کیانند؟

فرمود: المومنون بعضهم اکفاء بعض , برخی از مومنان همتای برخی دیگرند, سپس قبل از آن که از منبر فرود آید, ضباعه را به همسری مقداد بن اسود در آورد وفرمود: دختر عمه ام را به همسری مقداد در نیاوردم , جز این که خواستم امر ازدواج آسان گردد. ((34))

اسلام آیین فطرت است

حقیقت این است که به حکم آیه قرآن : ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ((35)) , وچیزهای پاکیزه را بر آنها حلال می کند وچیزهای ناپاک را حرام .

در اسلام حکمی بر خلاف عقل وفطرت اصیل انسانها وجود ندارد, هر آن چه پاک وبرای آدمیان مفید است , حلال شناخته شده وهر آنچه ناپاک وبرای بشر مضر است , حرام می باشد, بنابراین به صورت کلی , عقل می تواند داور حلالها وحرامها در شرع مقدس اسلام باشد, گو این که در بعضی موارد جزئی ممکن است فکر بشر از درک خصوصیات آنها عاجز باشد.

در مورد ازدواج با بیگانگان نیز چنین است , یعنی اولا اسلام بر تصورات واهی اقوام وادیان مختلف خط بطلان کشیده ودر بسیاری از مواردی که به بهانه بیگانه بودن شخص , حکم به ممنوعیت ازدواج با او داده اند, اسلام ازدواج را جایز دانسته ومسلمانان را در انتخاب همسر حتی از میان غیر مسلمان آزاد گذاشته است , البته مشروط به این که اولا, همسر برگزیده شده از غیر مسلمانان , آلودگی دیگری نداشته باشد, وثانیا, اوضاع واحوال اجتماعی به ضرر مسلمانان نبوده باشد, یعنی فرد مسلمانی که با غیر مسلمان ازدواج می کند وهمچنین جامعه اسلامی , از این ناحیه دچار مشکلات نشوند وآسیب نبینند.

و به دیگر سخن , آیین اسلام , غیر مسلمانان را مشمول حکم واحدی نمی داند, بلکه در این زمینه قائل به تفصیل است , یعنی ازدواج با کسانی را که دارای آیین آسمانی اند هر چند در ادامه کار دچار انحرافات عقیدتی نیز شده باشند در اصل , مجاز شمرده واز سوی دیگر, فقهای اسلام ازدواج با کسانی را که دارای عقیده توحیدی نیستند, مطلقا جایز نمی دانند.

قرآن کریم می فرماید: الیوم احل لکم الطیبهات وطعهام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعهامکم حل لهم والمحصنهات من المومنهات والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب ((36)) , امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است .

طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است , ونیز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب .

اهل کتاب کیانند؟

قبل از این که به بررسی ادله حرمت ازدواج با برخی از بیگانگان بپردازیم , لازم است در این مبحث مشخص کنیم که مقصود از اهل کتاب که در سوره مائده اجازه ازدواج با آنان داده شده است کیانند وغیر اهل کتاب چه کسانی هستند.

اصطلاح اهل کتاب در فقه اسلامی معمولا در برابر مشرکان ومنکران خداوند قرار دارد, بدین معنا که از دیدگاه فقه اسلامی , پیروان ادیان آسمانی نسبت به افرادی که دارای آیین الهی نیستند, دارای حقوق وامتیازات مساوی نیستند واز نظر نوع برخورد نیز مسلمانان با پیروان ادیان الهی , همانند یهود ونصارا, برخوردی متفاوت از مشرکان وبی دینان داشته ودارند, فی المثل , مسلمانان به پیروان ادیان الهی اجازه می دهند که در عین حفظ عقیده ومذهب خود در جمع مسلمانان با پرداخت مالیاتی تحت عنوان جزیه , به صورت تحت الحمایه وهم پیمان , زندگی آزادی داشته باشند, ولی از دیدگاه بسیاری از فقها, مشرکان وبی دینان چنین حکمی ندارند ونمی توانند به صورت تحت الحمایه در جامعه اسلامی زندگی نمایند.

چنان که از نظر فقهای اسلام , ازدواج با زنان یهودی ومسیحی , به عنوان یک اصل اولی جایز است , هر چند که اکثر فقهای شیعه ازدواج با اهل کتاب را تنها به صورت موقت جایز دانسته اند, ولی همه فقهای اسلام , ازدواج با مشرکان را مطلقا ممنوع دانسته وبسیاری از آنان هر نوع همخوابگی را هر چند تحت عنوان بردگی باشد جایز ندانسته اند.

عامل اصلی این برخورد متفاوت نسبت به اهل کتاب ومشرکان , آیات قرآن کریم است که در برخورد با مشرکان , تحت الحمایگی را ضمن پرداخت مالیات سرانه , مطرح نساخته , ولی درباره اهل کتاب , جنگ را تنها موقعی که آنان پرداخت جزیه را تعهد ننمایند, جایز دانسته است .

برهمین اساس , در سوره توبه (آیه 29) می خوانیم : قاتلوا الذین لایومنون بالله ولا بالیوم ادخر و لایحرمون مها حرم الله ورسوله ولا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیةعن یدوهم صاغرون, با کسانی از اهل کتاب که به خدا وروز قیامت ایمان نمی آورند وچیزهایی را که خدا وپیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی کنند ودین حق را نمی پذیرند جنگ کنید, تا آن گاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.

در تفسیر آیه فوق , هر چند که مفسران مباحث گسترده ای را مطرح نموده اند واحیانا اختلاف نظرهایی نیز در فهم آیه داشته اند, ولی آنچه را متفقا تایید کرده اند, همین نکته است که جنگ با اهل کتاب در صورتی که آنان آمادگی پرداخت جزیه را داشته باشند جایز نیست .

همچنین در سوره مائده (آیه 5) آمده است : الیوم احل لکم الطیبات وطعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعامکم حل لهم والمحصنات من المومنات والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم اذا ا تیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین ولا متخذی اخدان , امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است .

طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است .

ونیز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب , هرگاه مهرشان را بپردازید, به طور زناشویی نه زناکاری ودوست گیری , بر شما حلالند.

براساس آیه سوره مائده , همگی فقهای اسلام جز کسانی که این آیه را منسوخ به آیاتی مانند ولاتمسکوا بعصم الکوافر ((37)) وب دانسته اند قائل به جواز ازدواج با اهل کتاب هستند وظاهرا تنها بعضی از فقهای شیعه به قرینه جمله اذا اتیتموهن اجورهن آیه را ناظر به ازدواج موقت دانسته اند, ولی بسیاری از فقهای شیعه این دلالت را تمام ندانسته وقائل به جواز ازدواج دائم نیز هستند که از جمله این فقها, صاحب جواهر, فقیه بزرگ شیعه می باشد.

البته از آن جا که از نظر آیین یهود ومسیحیت ازدواج زنان یهودی ومسیحی با همه بیگانگان ممنوع است , ونیز از نظر آیین اسلام نیز ازدواج زنان مسلمان با غیرمسلمانان مطلقا ممنوع است , بر این آیه شریفه عملا اثری مترتب نبوده , جز این که در مواردی زنانی از مسیحیان ویهودیان بر خلاف عقیده دینی خود حاضر به ازدواج با مردان مسلمان بوده باشند, در عین حال اصل بحث در کتب فقهی همیشه مطرح بوده وهست .

نکته مهمی که در این بخش مطرح است این که به هر حال مقصود قرآن از واژه اوتوا الکتهاب در سوره توبه وواژه من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم در سوره مائده چه کسانی هستند؟

آیا مقصود در آیات فوق , تنها مسیحیان ویهودیان هستند ویا این که این آیات شامل افرادی غیر از این دو گروه نیز در صورتی که ثابت شود که آنان نیز دارای کتاب آسمانی بوده ودر اصل , اعتقاد توحیدی داشته اند می شود؟

بسیاری از فقها معتقدند که مقصود از اهل کتاب , تنها یهودیان ومسیحیان هستند ودلیل آنان بر این مطلب آیه دیگری از قرآن است که می فرماید: وههذا کتهاب انزلنهاه مبهارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون *ان تقولوا انمها انزل الکتهاب علی طائفتین من قبلنها وان کنا عن دراستهم لغهافلین * اوتقولوا لوانا انزل علینا الکتهاب لکنها اهدی منهم ((38)) , این کتابی است مبارک , آن را نازل کرده ایم , پس , از آن پیروی کنید وپرهیزگار باشید! باشد که مورد رحمت قرار گیرید * تا نگویید که تنها بر دو طایفه ای که پیش از ما بودند کتاب نازل شده وما از آموختن آنها غافل بوده ایم* یا نگویید که اگر بر ما نیز کتاب نازل می شد, بهتر از آنان به راه هدایت می رفتیم .

چه این که در این آیه , تنها دو گروه یهودیان ومسیحیان را به عنوان کسانی که پیش از اسلام به آنان کتاب آسمانی نازل شده معرفی می کند واین مطلب هر چند مدعای کسانی است که در صدد بوده اند به عذر این که دارای کتاب آسمانی نیستند, از زیربار مسوولیت شانه خالی کنند, ولی به هر حال اینان معتقدند که قرآن ادعای آنان را ظاهرا تایید نموده است , بنابراین , احکام ویژه اهل کتاب در آیات فوق منحصر به همین دو طایفه می باشد که یهودیان ومسیحیان هستند.

ولی برخی از فقها و به خصوص بعضی از فقهای شیعه دلالت آیه فوق را بر چنین انحصاری , تمام ندانسته وهر گروه دیگری را که ثابت شود پیش از اسلام دارای کتاب آسمانی واعتقاد توحیدی بوده اند, مشمول همین احکام می دانند ودر نتیجه انعقاد پیمان ذمه ونیز ازدواج با آنان را مجاز می دانند.

به عنوان نمونه , بعضی از فقهای اهل سنت براساس روایتی که از علی (ع) نقل شده که بر پایه آن , مجوسیان نیز در اصل دارای کتاب آسمانی بوده وپیامبری داشته اند وبعدها دچار انحرافات عقیدتی شده اند ((39)) , آنان را نیز اهل کتاب دانسته اند, ولی اکثر فقها این روایت را از نظر سند معتبر نمی دانند, در عین حال , براساس روایت دیگری از پیامبر(ص) که بیشتر از طریق اهل سنت نقل شده که : سنوا بهم سنةاهل الکتاب , انعقاد پیمان ذمه را با مجوس مجاز می دانند, ولی ازدواج با زنان آنان را مباح نمی شمارند, چه این که این دسته از فقها معتقدند که حلیت ازدواج , مخصوص اهل کتاب است , در حالی که مجوسیان اهل کتاب نیستند ویا لااقل ثابت نشده که آنان کتاب آسمانی داشته اند وقهرا ازدواج با آنان به حکم آیات عامی که ازدواج با کفار را جایز نمی داند, صحیح نخواهد بود, ولی انعقاد پیمان ذمه به حکم روایت سنوا بهم سنةاهل الکتاب جایز است , زیرا این روایت , حکم موجود در سوره توبه را در مورد اهل کتاب تعمیم داده ومجوس را نیز دارای چنین صلاحیتی دانسته است .

((40)) اکثر فقهای اهل سنت براساس همین روایت نبوی ودلایل دیگر, انعقاد پیمان ذمه را مخصوص اهل کتاب ندانسته واخذ جزیه از همه مشرکان را جایز دانسته اند, به استثنای مشرکان عرب که آنان را از این حکم مستثنا کرده اند. ((41)) ولیکن حقیقت این است که اهل کتاب منحصر به یهود ومسیحیت نیست , بلکه شامل فرق دیگری نیز که دارای کتاب آسمانی وآئین توحیدی بوده اند می شود, مانند: مجوسیان وپیروان زرتشت وپیروان حضرت ابراهیم وحضرت نوح وب .

جمله علی طائفتین من قبلنها همان گونه که علامه طباطبائی (ره ) در تفسیر المیزان می نویسد: ((42)) ناظر است به حصر شریعت وقانونی که امکان داشت در اختیار مسلمانان ومردم عرب قرار گیرد وناظر به انحصار کتاب آسمانی نیست , ولذا از آن جا که شریعت نوح وابراهیم به دلیل گذشت زمان نمی توانست به صورت کتاب شریعت در اختیار مسلمانان قرار گیرد وتنها تورات , به عنوان شریعت در جزیرةالعرب مطرح بود که آن هم به زبان عبری بود ونه تنها مسلمانان , بلکه یهودیان ومسیحیان عرب نیز با آن آشنایی نداشته اند .

قرآن کریم می فرماید: ما پس از تورات موسی قرآن را برای شما نازل کردیم , تا برای شما که به زبان عربی آشنا هستید عذری نبوده باشد.

جالب این که آیه 154 و155 همین سوره , یعنی دو آیه قبل از آیه فوق می فرماید: ثم اتینها موسی الکتهاب تمهاما علی الذی احسن وتفصیلا لکل شیء وهدی ورحمةلعلهم بلقهاء ربهم یومنون * وههذا کتهاب انزلنهاه مبهارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون, سپس به موسی کتاب دادیم تا بر کسی که نیکوکار بوده است نعمت را تمام کنیم وبرای بیان هر چیزی ونیز برای راهنمایی ورحمت , باشد که به دیدار پروردگارشان ایمان بیاورند * این کتابی است مبارک , آن را نازل کرده ایم .

پس , از آن پیروی کنید وپرهیزگار باشید! باشد که مورد رحمت قرار گیرید.

بنابراین , کتاب تورات برای یهودیان ومسیحیان نازل شده وپس از آن , قرآن به زبان عربی برای مسلمانان نازل گشته وقهرا در این آیه نظری به انحصار کتاب آسمانی در تورات نیست .

نکته قابل توجه این که بسیاری از فقها ومفسران براساس همین آیه شریفه از دو کتاب تورات وانجیل یاد کرده اند, در حالی که در آیه شریفه , تنها تورات مورد توجه است که کتاب مشترک یهود ونصارا بوده واساسا هیچ نظری به کتاب انجیل ندارد, چه این که مسیحیان در شریعت , تابع مقررات توراتند وحضرت عیسی در آیین یهود تحولاتی به وجود آورده وبه تعبیر قرآن بخشی از محرماتی را که به عنوان عقوبت وکیفر بر یهود حرام شده بود, نسخ فرموده وپاره ای از دستورات مربوط به اخلاق واحکام را به این آیین افزوده است , ولذا در حقیقت انجیل کتاب شریعت نیست , چنان که زبور نیز چنین است , ولی تورات وقرآن دو کتاب شریعتند واستبعادی ندارد که کتاب زرتشت نیز کتاب شریعت باشد, یا صابئین نیز دارای کتاب باشند, ولی چنین منابعی به صورت جدی در دسترس اعراب نبوده وقهرا نمی توانستند از آنها استفاده نمایند.

مهمتر این که در قرآن کریم در موارد متعددی از کتب نازل شده بر پیامبران دیگر, بلکه از شرایع الهی دیگر بحث شده است , مثلا, آمده است که : شرع لکم من الدین ماوصی به نوحا والذی اوحینها الیک ومها وصینها به ابراهیم وموسی وعیسی ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه کبر علی المشرکین مها تدعوهم الیه ((43)) , برای شما آیینی مقرر کرد, از همان گونه که به نوح توصیه کرده بود واز آنچه بر تو وحی کرده ایم وبه ابراهیم وموسی وعیسی توصیه کرده ایم که دین را بر پای نگه دارید ودر آن فرقه فرقه مشوید.

تحمل آنچه بدان دعوت می کنید بر مشرکان دشوار است .

بنابراین , شرایع الهی براساس آیه فوق , پنج شریعت است که همه آنها به اقامه دین وعدم تفرقه فرمان داده اند وپیروان خود را به عبادت خداوند ودوری از شرک دعوت کرده اند واین همان چیزی است که پذیرش آن بر مشرکان دشوار بوده است .

حاصل این که شرایع الهی همگی در اصل توحید با یکدیگر متحدند, هر چند از نظر احکام با هم تفاوتهایی دارند: لکل جعلنها منکم شرعةومنههاجا ولوشهاء الله لجعلکم امةواحدةولکن لیبلوکم فی مها اتیهکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بمها کنتم فیه تختلفون ((44)) , برای هر گروهی از شما شریعت وروشی نهادیم , واگر خدا می خواست همه شما را یک امت می ساخت , ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است , بیازمایدتان , پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید.

همگی بازگشتتان به خداست تا از آن چه در آن اختلاف می کردید, آگاهتان سازد.

در این زمینه روایتی نیز از امام باقر(ع) نقل شده که دقیقا موید همین برداشت از دو آیه فوق می باشد, متن روایت چنین است : ان اللّه بعث نوحا الی قومه ان اعبدوا اللّه واتقوه واطیعون ثم دعاهم الی اللّه وحده وان یعبدوه ولا یشرکوا به شیئا ثم بعث الانبیاء علی ذلک الی ان بلغوامحمدا(ص)فدعاهم الی ان یعبدوا اللّه ولا یشرکوا به شیئا وقال شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاب فلما استجاب لکل نبی من استجاب له من قومه من المومنین جعل لکل نبی منهم شرعةومنهاجا والشرعةوالمنهاج سبیل وسنة ((45)) .

بنابراین , معنا ندارد که در این سوره که موضوع سخن در باب تعدد شرایع است , از انحصار کتاب شریعت در تورات سخنی به میان آمده باشد .

نهایتا ممکن است آیه 156 انعام در صورت تردید در آنچه گفته شد مجمل باشد وقهرا برای انحصار کتاب به آنچه بر یهود ونصارا نازل شده , قابل استناد نخواهد بود.

نکته مهمتر این که از آیه 68 و69 سوره مائده به دست می آید که یهود ونصارا وصابئین دارای حکم واحدی هستند ((46)) وهمگی مامورند که بر آنچه بر آنان نازل شده عمل نمایند: قل یها اهل الکتهاب لستم علی شیء حتی تقیموا التوریهه والانجیل ومها انزل الیکم من ربکم ولیزیدن کثیرا منهم مها انزل الیک من ربک طغیهانا وکفرا فلاتاس علی القوم الکهافرین * ان الذین امنوا والذین هادوا والصابون والنصهاری من امن بالله والیوم الاخر وعمل صهالحا فلا خوف علیهم ولاهم یحزنون, بگو: ای اهل کتاب ! شما هیچ نیستید, تا آن گاه که تورات وانجیل وآن چه را از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است بر پای دارید.آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است , بر طغیان وکفر بیشترینشان بیفزاید, پس بر این مردم کافر غمگین مباش !* هر آینه از میان آنان که ایمان آورده اند ویهود وصابئین ونصارا, هر که به خدا وروز قیامت ایمان داشته باشد وکار شایسته کند, بیمی بر او نیست ومحزون نمی شود.

در این آیه شریفه , ممکن است ومها انزل الیکم من ربکم علاوه بر تورات وانجیل , ناظر به شرایع دیگر باشد وبه هرحال در این آیه , صابئین نیز در صورتی که به وظایف الهی خود عمل نمایند, اهل نجات معرفی شده اند واگر آیه 68 را به آیه 48 همین سوره که می فرماید: لکل جعلنها منکم شرعةومنههاجا ولوشهاء الله لجعلکم امةواحدةولکن لیبلوکم فی مها اتیهکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعا ضمیمه نماییم , دلالت آیه یاد شده بر اهل نجات بودن پیروان شرایع دیگر روشنتر خواهد شد.

و جالب تر این که آیه هفدهم سوره حج , مجوسیان را نیز در برابر مشرکان ودر ردیف یهود ونصارا ذکر کرده است : ان الذین آمنوا والذین هادوا والصابئین والنصاری والمجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیمة.

چنانچه در مجموع آنچه گفته شد دقت نظر شود, تردیدی باقی نمی ماند که صابئین ومجوس همانند یهود ونصارا از مشرکان نبوده وقهرا اهل کتابند وآیات تحریم ازدواج نمی تواند شامل آنان شود .

این مطلب در بررسی آیات دیگر روشنترخواهد شد ((47)) .

افزون بر این که روایاتی نیز از پیامبر(ص)وامامان اهل بیت وارد شده که ادعای فوق را تایید می کند, به عنوان نمونه , شیعه واهل سنت هر دو روایت کرده اند که مردم مکه , یعنی مشرکان از پیامبر(ص)خواستند که با آنان همانند اهل کتاب پیمان ذمه منعقد سازد وآنان را در اعتقاداتشان آزاد بگذارد.

پیامبر پاسخ دادند که جز بااهل کتاب پیمان ذمه منعقد نمی کنند .

مردم مکه اعتراض کردند که شما بامجوس هجر ((48)) پیمان ذمه منعقد ساختید, در حالی که آنان اهل کتاب نیستند, بلکه پیرو آیین مجوس می باشند .

پیامبر(ص)پاسخ داد: مجوسیان نیز پیامبری داشتند که او را کشتند وکتابی داشتند که آن را سوزانیدند (بنابراین آنان نیز اهل کتاب هستند) ((49)) .

به هر حال دلیلی بر این مطلب وجود ندارد که از نظر قرآن , تنها یهود ونصارا اهل کتابند وقهرا عمومیت آیه الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم شامل صابئین ومجوس وهر گروه دیگری نیز که اثبات شود دارای شریعت الهی بوده اند هر چند در حال حاضر انحرافاتی وسیع در میان آنان به چشم بخورد می شود واصل نیز بر حلیت ازدواج است , مگر آن جا که دلیلی صریح آن را منع نماید.

ظاهرا فقهایی که حکم به جواز نداده اند, بیشتر از باب احتیاط بوده ویا این که واژه مشرکان را در قرآن به مفهوم لغوی گرفته وقهرا شامل یهود ونصارا وب نیز دانسته اند وبه حکم آیه سوره مائده , قدر متیقن از افرادی را که از عمومیت منع خارج شده اند, یهود ونصارا دانسته وبقیه را مشمول عمومیت نهی دانسته اند, وحال آن که در مباحث آینده روشن خواهد شد که واژه مشرکان در قرآن معنای اصطلاحی خاصی دارد وتنها شامل بت پرستان می شود وقهرا غیر از آنان کسان دیگری تحت شمول عمومیت نهی نبوده اند تا نیاز به استثنا داشته باشند وآیه پنجم سوره مائده نیز همین واقعیت را بیان فرموده است ((50)) .

و شاید علت این که فقهای شیعه با همه قرائن یاد شده , معتقد به حرمت ازدواج با زنان مجوسی وب بوده اند یعنی اصل را بر حرمت همه زنانی که اهل کتاب نیستند گذاشته اند روایاتی باشد که در تفسیرآیه 221 سوره بقره وارد شده است که بر اساس آنها, آیه ولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن, زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنی مگیرید در اصل به عنوان تحریم ازدواج با همه زنان غیر مسلمان نازل شده واز این مجموع , تنها زنان اهل کتاب استثنا شده اند وقهرا ازدواج با همه زنانی که اهل کتاب نیستند یا در اهل کتاب بودن آنان شبهه وجود دارد, حرام می باشد, جز این که در مورد زنان مجوسی , تنها هم بستری با آنان بدون ازدواج وبه شرط عدم استیلاد (طلب فرزند کردن ) جایز شمرده شده وقهرا این روایات نیز استثنای دیگری است از آیات سوره بقره وسوره ممتحنه , واما باقی زنان محکوم به حرمت خواهند بود.

روایات یاد شده به قرار ذیل است : علی (ع) فرموده : واما الایات التی نصفها منسوخ ونصفها متروک بحاله لم ینسخ وما جاء من الرخصةفی العزیمة, فقوله تعالی ولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن ولامةمومنةخیر من مشرکةولو اعجبتکم ولاتنکحوا المشرکین حتی یومنوا ولعبد مومن خیر من مشرک ولو اعجبکم وذلک ان المسلمین کانوا ینکحون فی اهل الکتاب من الیهود والنصاری وینکحونهم حتی نزلت هذه الایه نهیا ان ینکح المسلم من المشرک او ینکحونه ثم قال اللّه تعالی فی سورةالمائدةما نسخ هذه الایةفقال : والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم فاطلق اللّه مناکحتهن بعدان کان نهی وترک قوله ولاتنکحوا المشرکین حتی یومنوا علی حاله لم ینسخه , ((51)) واما آیاتی که نصف آن نسخ شده ونصف آن نسخ نشده وبه حال اول باقی است وآنچه مباح شناخته , پس از این که حکم لازم داشته , این آیه است که می فرماید: از مشرکات زن نگیرید تا زمانی که ایمان آورند, وکنیز مسلمان برای شما بهتر است از زن آزاد مشرک , هر چند مطلوب طبع شما بوده باشند, وزن مسلمان را به مرد مشرک ندهید تا زمانی که ایمان آورند وبدانید که برده مسلمان برای شما بهتر است از مرد آزاد مشرک , هر چند به نظر شما جالب آیند.

و این به دلیل آن است که مسلمانان از اهل کتاب زن می گرفتند وبه آنها زن می دادند تا آن گاه که این آیه نازل شد ومسلمانان را منع کرد که با زن مشرک ازدواج کنند ویا به مرد مشرک از زنان مسلمان زن بدهند, وسپس در سوره مائده خداوند متعال چیزی فرمود که ناسخ این آیه است , چه این که فرموده است : ب از زنان اهل کتاب برای شما حلال است که همسر برگزینید.

پس خداوند ازدواج با آنان را در آیه مائده آزاد گذاشت , پس از این که در سوره بقره از آن منع فرموده بود, ولی بخش دوم آیه بقره را که می فرماید: با مردان مشرک زنان مسلمان را همسر نکنید, همچنان به حال خود باقی است وخداوند آن را نسخ نفرموده است .

علامه مجلسی خود در این باره می نویسد: والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم فقد احل اللّه نکاح اهل الکتاب بعد تحریمه فی قوله تعالی فی سورةالبقرةولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن وانما یحل نکاح اهل الکتاب الذین یودون الجزیةعلی ما یجب فاما اذا کانوا فی دار الشرک ولم یودوا الجزیةلم تحل مناکحتهم .

((52)) همان گونه که ملاحظه می شود, این روایات حاکی از این است که آنچه در مدینه مورد ابتلای مسلمانان بوده , ازدواج با اهل کتاب بوده وازدواج با مشرکان کمتر می توانست مورد توجه باشد .

یکی از عوامل گرایش مسلمانان به ازدواج با زنان اهل کتاب , بالا بودن مهریه ها ومخارج مربوط به مراسم ازدواج با زنان مسلمان بود, ولذا مسلمانان وبه خصوص مهاجران , تمایلات جنسی خویش را از این طریق ارضا می نموده اند.

به هر حال روایات فوق گویای این مطلب است که ازدواج با زنان غیرمسلمان , به صورت کلی در این آیات مورد تحریم قرار گرفته وقهرا جز با دلیل نمی توان از شمولیت این عنوان کلی که شامل همه کفار می شود فردی را خارج ساخت .

آنچه به طور قطع از دایره این عموم خارج است , زنان مسیحی ویهودی هستند (آنهم با اختلاف نظری که در این زمینه در میان فقهای شیعه مطرح است ), ولذا ازدواج با زنان مجوسی وصابئی وهمه مشرکان , به حکم این آیه , تحریم شده است .

البته روایات فوق از نظر سند تمام نیست , ولذا نمی تواند مورد استدلال قرار گیرد وشان نزول این آیات نیز به نقل مفسران در مورد زنان مشرک مکه بوده است , واز طرفی همان گونه که قبلا اشاره کردیم , زنان یهودی ومسیحی بر طبق شریعت خود, ازدواج با افراد مسلمان را حرام می دانستند وقهرا حاضر به ازدواج با مسلمانان نبودند, ولذا ازدواج جز با کنیزان آنها مطرح نبوده است واز طرفی حکم تحریم ازدواج با مشرکان براساس آنچه قبلا گفته شد از سال ششم هجرت مطرح گردیده ودر این مدت , مسلمانان تقریبا مشکلات اقتصادی را تاحدود زیادی پشت سر گذاشته بودند ومهمتر این که زنان مسیحی در مدینه حضور نداشتند وازدواج با زنان یهودی نیز به سبب درگیری یهود با مسلمانان مطرح نبود وفرض بر این است که در آیات تحریم , کنیزان اهل کتاب موضوع تحریم نیستند, بلکه آن چه مورد توجه آیه است , زنان آزاد است , چرا که در صورت اضطرار وعدم امکان ازدواج با زنان آزاد مسلمان , قرآن دستور می دهد که از کنیزان مسلمان بهره بگیرند, نه از زنان آزاد مشرک .

بنابراین براساس این دسته از روایات غیر معتبر وقرائن غیر قطعی , نمی توان حکم به حرمت ازدواج با همه زنان غیر مسلمان داد تا در نتیجه , اصالةالحرمه که بیشتر مورد توجه قرار گرفته است تثبیت گردد.

حاصل این که آنچه از آیات شریفه می توان استنتاج کرد, حرمت ازدواج به مفهوم عقد است , آن هم در مورد زنان مشرک , ولی در مورد زنان دیگر دلیلی بر حرمت وجود نداشته تا نیازمند به اثبات اهل کتاب بودن آنها باشیم .

نکته دیگری که در این جا قابل توجه است , این است که براساس شواهد تاریخی , حکم تحریم ازدواج با کفار در سال ششم هجری تشریع شده واگر اهل کتاب نیز مشمول آیات تحریم بودند, ممکن نبود که در سال نهم یا دهم براساس آیات سوره مائده , ازدواج با زنان اهل کتاب حلال شده باشد, وبه دیگر سخن , آیه الیوم احل لکم الطیبهات ((53)) با آیه اولئک یدعون الی النار ((54)) در سوره بقره از نظر بلاغت سازگار نبود, بنابراین آنچه در سوره بقره مورد تحریم قرار گرفته , غیر از کسانی است که به عنوان طیبات یا در ردیف طیبات در سوره مائده ذکر شده است .

از جمله شواهد تاریخی در مورد جواز ازدواج با زنان مجوسی , مطلبی است که ابوحنیفه دینوری آورده , که در دوران خلافت علی (ع) خلید بن کاس فرماندار خراسان گردید وهنگامی که نزدیک خراسان رسید, به او خبر دادند که مردم نیشابور از اطاعت برگشته اند ویکی از دختران خسرو را که از کابل آمده , مردم متوجه او شده اند وخلید با آنان جنگ کرد وبه دختر خسرو امان داد واو را نزدعلی (ع) فرستاد.

علی (ع) به او گفت : آیا دوست داری تو را به همسری این پسرم , یعنی حسن در آورم ؟

گفت : با کسی که زیر دست دیگری است ازدواج نمی کنم , ولی اگر دوست داشته باشی با خودت ازدواج می کنم .

علی (ع) فرمود: من پیرم واین پسرم چنین خوبیهایی دارد .

گفت : تمام خوبیهایش را به خودت بخشیدم .

یکی از بزرگان دهقانان عراق به نام نرسی گفت : من از خاندان پادشاهی هستم واز خویشاوندان او هستم , او را به ازدواج من در آور .

امام به آن دختر فرمود: هر جا خواهی برو وبا هرکس خواهی ازدواج کن که بر تو چیزی نیست ((55)).

این گونه مطالب نیز شاهدی بر جواز ازدواج با زنان مجوسی بوده ومسلمانان به خصوص از همخوابگی با زنان مجوسی منعی نداشته اند, ولذا علی (ع) به دختر یاد شده , که بی شک مجوسی بوده وهنوز مسلمان نبوده است , پیشنهاد ازدواج با امام حسن (ع) را می دهد و مسلمانان نیز کمترین احساس منعی نکرده اند, وموید دیگر, برخورد علی (ع) با اسیران زن ایرانی در دوران خلیفه دوم بود که درباره آنان فرمود: اینان بایستی مورد تکریم قرار گیرند وبا هرکسی که خود خواهند ازدواج کنند, وبدین ترتیب , شهربانو به ازدواج امام حسین (ع) درآمد وتردیدی نیست که ایرانیان در زمان پیشنهاد علی (ع) هنوز مسلمان نبوده اند.

چهارشنبه 20 دی 1391  10:38 AM
تشکرات از این پست
abdo_61
دسترسی سریع به انجمن ها