0

کوتاه و خواندنی با کودک بازیگر، آرمیتا مرادی

 
babak110
babak110
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1391 
تعداد پست ها : 4259
محل سکونت : ایران عزیز

کوتاه و خواندنی با کودک بازیگر، آرمیتا مرادی

 

کوتاه و خواندنی با کودک بازیگر، آرمیتا مرادی

 


کوتاه و خواندنی با کودک بازیگر، آرمیتا مرادی

متولد هفدهم مهر ۱۳۷۹ است و کارش را با بازی در تیزرهای تلویزیونی آغاز کرد، اما خیلی زود با استعدادی که از خود نشان داد، توانست بازی مقابل دوربین کارگردان های بزرگ سینما و تلویزیون را تجربه کند. آرمیتا مرادی بازی در فیلم هایی چون «زن زیادی» به کارگردانی تهمینه میلانی، «آکواریوم» مرحوم ایرج قادری و سریال های «شهر کودکان» و «عشق را خط نزن» را در کارنامه اش دارد.

 


او همچنین توانست در بیست و چهارمین جشنواره فیلم کودک و نوجوان دیپلم افتخار بهترین بازیگر کودک دختر را برای بازی در فیلم «خواب های دنباله دار» پوران درخشنده از آن خود کند. با او که هم نقش فرزندی در خانواده و هم نقش اجتماعی اش را خوب ایفا می کند ، درباره مسائل مختلفی به گفت وگو نشستیم.


از خاطرات و خطرات بازیگری بگو؟

 


بازیگری حرفه سختی است. هر اتفاقی ممکن است سر صحنه بیفتد. سر فیلم «تاکسی نارنجی» یک سگ در خیابان دنبالم کرد. من هم فرار کردم و خوردم به دوربین و پایه اش را شکستم. سر فیلم «به خاطر طوبی» که در اطراف شهرکرد بودیم، افتادم توی رودخانه و داشتم غرق می شدم که بچه ها پریدند تو آب و مرا نجات دادند. اما یک خاطره شیرینم مربوط به جشن تولد چهار سالگی ام است که پدربزرگم دوچرخه زردرنگی را به من هدیه داد که آرزویش را داشتم. هنوز هم آن را دارم.

 


حالا که بازیگر هستی، چقدر به اسباب بازی علاقه داری؟

 


از بچگی تا الان هزار تا اسباب بازی داشتم. خرس و باربی و بیبی بورن. بیشترشان را سالم نگه داشته ام، اما بعضی ها را انداخته ام توی انباری خانه. تعدادی از عروسک ها را هم به بچه هایی که در بهزیستی زندگی می کنند، هدیه کرده ام. الان زیاد وقت بازی ندارم. قبلا هر هفته با بابام می رفتم پارک. سرسره بازی خیلی دوست داشتم.

 


بزرگ ترین آرزویت چیست؟

 


ماه مهر را خیلی دوست دارم. ماه تولدم ​هم مهر است. در این ماه مدرسه ها باز می شود. روز جهانی کودک هم شانزدهم مهر است. دلم می خواهد روز کودک کارتون ها و فیلم های شادبرای بچه ها پخش کنند. آرزو دارم یک روز بتوانم جشن بزرگی برای همه کودکان برگزار کنم و بزرگ ترین کیک دنیا را بپزم و روی سر همه بچه ها برف شادی و بادکنک های رنگی بریزم تا لبخند را روی لب همه بچه ها ببینم. بخصوص بچه هایی که در ناراحتی زندگی می کنند، مثل بچه های آفریقایی و فلسطینی و آنها​​که در زلزله پدر و مادرشان را از دست داده اند.


بزرگ ترین آرزویم این است که یک داداش داشته باشم. دیگر این که به شهرت برسم و در آینده، هم کارگردان شوم، هم مهندس آرشیتکت.

 

 


با درس و مشق چطوری؟


من کلاس اول مدرسه نرفتم، چون سر کار بودم با کمک مامانم و یک معلم خصوصی درس خواندم. تا کلاس پنجم همه اش معدلم ۲۰ بوده. وقتی کلاس سوم بودم یک بار معلم دعوایم کرد، چون مشق هایم را ننوشته بودم. از ریاضی و تاریخ و زبان خیلی خوشم می آید، اما جغرافی را دوست ندارم.

 

 


با پول هایت چه می کنی؟


خوشحالم که کار می کنم و درآمد دارم. قسمتی از پولم را پس انداز می کنم. قسمتی را هم خرج. همیشه مبلغی را به بچه های بهزیستی و محک اهدا می کنم. دوست دارم در آینده یک برج با​ تمام امکانات بسازم و بچه های بی سرپرست و معلول را​ آنجا ببرم تا راحت زندگی کنند.

 

 


در خانه به مادرت کمک می کنی؟


بله، در کار خانه به مامانم کمک می کنم. ظرف می شویم و گردگیری می کنم. تازه آشپزی هم می کنم. املت هایم حرف ندارند، سوپ هم خوب درست می کنم. عاشق مرغ سوخاری و شیشلیک هستم، اما از خورش کرفس بدم می آید، اما بد غذا نیستم. سر صحنه هم هر غذایی بدهند، می خورم. خیلی دلم می خواهد بروم خرید سبزی و میوه و لباس ، اما مامانم نمی گذارد.

 

 


رابطه ات با رایانه چطور است؟


یک وبلاگ دارم. تقریبا روزی دو ساعت را پای اینترنت هستم. به کامنت ها جواب می دهم و با طرفدارانم در تماسم. مردم خیلی به من لطف دارند و من هم دوستشان دارم. یک بار دختری به نام پارمیدا این پیام را داد: یا بگو من دختر خاله ات هستم یا وبلاگت را هک می کنم. خب بعضی ها هم اذیتم می کنند، اما من تو دلم به آنها می خندم و ازشان ناراحت نمی شوم.

 

 


حرف آخرت؟


سلامتی پدر و مادرم و همه مردم آرزوی قلبی من است. دوست دارم همه بچه ها شاد باشند، چون شادی حق همه بچه هاست.

 

 

 

   سعیده موسوی

شنبه 16 دی 1391  11:36 AM
تشکرات از این پست
papeli
دسترسی سریع به انجمن ها