0

متلبس شدن به اخلاق اسلامی

 
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش: 

من يك نوجوانم يكي از دوستان همكاسي‌ام فرد خوبي است. اما كمي تند ميشود روش برخورد با او بايد چگونه باشد؟

 

پاسخ:

نوجواني يكي از بحرانيترين دورههاي زندگي است(1)، در اين دوره تحولات و تغييرات عميقي در افكار و عقايد، باورها و احساسات و ويژگيهاي افراد به وجود ميآيد. شناخت اين ويژگيها هم براي خود فرد مفيد و راهگشا است و هم براي ديگران كه با نوجوان در ارتبا طند.

دورة نوجوانيشما نيز در همين دورة حساس و بحراني زندگي خود قرار داريد. بايد ويژگيهاي دورة نوجواني را بشناسيد. زيرا شناخت و آشنايي با اين ويژگيها هم براي خود شما بسيار مفيد و ارزشمند است و هم در اين كه چگونه با دوست نوجوانتان برخورد و رابطه داشته باشيد، مفيد است. اينكه دوست شما تند ميشود و در روابط و برخوردهاي اجتماعي خود، حساسيت و عصبانيت از خود نشان ميدهد مربوط به ويژگي دورة سنّي وي ميباشد. زيرا عصبانيت و پرخاشگري يكي از ويژگيهاي دورة سنّي نوجوانان است. بنابراين اگر به اندازة افراطي و بيش از حدّ نباشد، كاملاً يك پديدة طبيعي است.(2)

روش برخورداينكه نحوة برخورد شما بايد با ايشان چگونه باشد، ‌لازم است به اين اصل اساسي و مهم توجه داشته باشيد كه شما و همچنين ديگر دوستان و اطرافيان وي بايد به گونهاي با ايشان برخورد كنند كه وي اين مرحله را به خوبي پشت سر بگذارد و در روابط اجتماعي خود مهارتهاي لازم را كسب كند.(3) بنابراين در روش برخورد خود با ايشان بايد به اين نكات توجه داشته باشيد.

چند نكته براي تقويت رابطه1. اگاهي بخشي
به دوست خود بايد بفهمانيد كه در زندگي رقابتها، تبعيضها، شكستها و محروميتها نيز وجود دارد و بايد اين آمادگي را پيدا كند تا از اين عوامل هراسي نداشته باشد.
2. پرهيز از موضوعات بحث برانگيز
سعي كنيد در برخوردها و روابط خود با ايشان از طرح مسائل و موضوعاتي كه باعث ناراحتي و عصبانيت وي ميشود، جدّاً پرهيز كنيد.
3. احترام
بطور صريح و در مقابل وي موضع گيري نكنيد. وقتي دربارة موضوعي صحبت ميكند يا نظر ميدهد، به عقايد و افكار وي احترام بگذاريد. بسياري از مواقع عصبانيت و پرخاشگري افراد براي آن است كه احساس ميكنند به شخصيت آنها توهين شده است. بنابراين حفظ و رعايت احترام وي يكي از عوامل مؤثر در كاهش رفتارهاي نابهنجار و ايجاد روابط سالم با ايشان است.
4. صميميت صادقانه
روابط دوستانه و صميمي با ايشان داشته باشيد. در برخي از مواقع عصبانيت و پرخاشگري نوجوانان به سبب عدم دريافت حمايت و محبت از سوي والدين است. روابط ناسالم در خانواده باعث ميشود كه نوجوانان در جامعه و با دوستان و همكلاسيهاي خود نيز روابط ناسالم برقرار نموده و بااندك مسئله اي ناراحت شوند.
5. انتقاد عالمانه
هيچ گاه به وي انتقاد نكنيد. تقريباً هميشه انتقاد كردن باعث رفتارهاي چون پرخاشگري و عصبانيت در نوجوانان ميشود، از اين رو سعي كنيد از برخورد منفي و انتقاد جدّاً پرهيز نماييد.(4)
6. تحسين
تواناييها و جنبههاي مثبت ايشان را مورد تحسين قرار دهيد. يكي از روشهاي برقراري روابط صميمانه و جلوگيري رفتارهاي پرخاشگري و عصبانيت افراد، برجسته سازي و تحسين تواناييهاي مثبت آنها است. تحسين تواناييهاي دوستتان احساس خوبي در وي ايجاد ميكند تا در روابط خود با شما تُندي نكند.
7. توجه به منافع طرف مقابل
وقتي با ايشان صحبت ميكنيد، منافع ايشان را در نظر بگيريد، يكي از عوامل عمدة ناراحتي و عصبانيت ايشان احتمالاً اين است كه منافع خود را در خطر ميبيند. اگر اين گونه فكر ميكند، بعد از اين سعي كنيد منافع ايشان را نيز در نظر داشته باشيد.
8. صبر و متانت
اگر او اخلاقي تند دارد ما كه با او در ارتباطيم بايد به همان ميزان متانت و صبر و حوصله داشته باشيم و از كوره در نرويم. به طور معمول رفتار متانت انگيز در مقابل پرخاشگري ديگران موجب پشيماني و شرمندگي طرف مقابل مي شود. هر چند كه به روي نياورد.
9. توجه ظرفيت هاي خانوادگي. فرهنگي تربيتي فرد مقابل
ما در زندگي با افراد مختلفي روبرو مي شويم و با بعضي هم دوست شده و رابطة صميمي تري بر قرار مي كنيم. اما نبايد اين نكته را فراموش كرد كه آنها از خانواده هاي مختلف با تربيت هاي مختلف اند و ما نبايد توقع يكساني از همة آدم ها داشته باشيم. درست است كه كار بد براي همه بد و كار خوب براي همه خوب است. ولي توقع براي خوب بودن افراد بايد طبق توجه به ظرفيت هاي آنان صورت بپذيرد.
شايد كسي كه الآن ما عصبانيت او را مي بينيم تاكنون سعي كرده خيلي از عيوب خود را بر طرف كند و هنوز نتوانسته به اين عيبش رسيدگي كند. به هر روي بهتر است كه ما گنجايش طرف مقابل را در نظر بگيريم و به او در بهتر شدنش كمك كنيم.



پاورقی:

1. براي مطالعه بيشتر ر.ك: شرفي، محمدرضا، دنياي نوجوان، انتشارات تربيت، چاپ چهارم، 1376، فصل 2.
2. احمدي، سيد احمد، روان شناسي نوجوانان و جوانان، انتشارات رودكي، چاپ اول، 1369.
3. براي مطالعه بيشتر ر.ك: شرفي، محمد رضا، جوان و نيروي چهارم زندگي، انتشارات سروش، چاپ دوم، 1380، ص 25ـ21.
4. براي مطالعه بيشتر ر.ك: الوود چپمن، نگرش مثبت، ترجمه فهيمه نظري، نشر ايز ايران، چاپ اول، 1380.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  8:13 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

حسد چيست و راه مبارزه با آن چگونه است؟

پاسخ:

جواب: يكي از نواقص بزرگ و جبران ناپذير انسان كه گاه به صورت يك غريزه نفساني بروز مي كند و وجدان خير انديش و آگاه را به زنجير مي كشد و انسان را از رسيدن به آمال و آرزوهاي حقيقي زندگي باز مي دارد، «حسد» يا بدخواهي است، شخص حسود نمي تواند كسي را در آغوش آسايش مشاهده كند و همواره از ديدن نعمت ديگران، در خود احساس فشار و سنگيني مي كند. به قول سقراط: «شخص بوالهوس و حسود، از چاقي ديگران لاغر مي شود»

حسد وغبطه«حسد» كه در فارسي از آن تعبير به «رشك» مي كنيم، به معناي آرزوي زوال نعمت از ديگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد يا نرسد. بنابراين كار حسود در ويران كردن و آرزوي ويران شدن نعمت هاي ديگران متمركز مي شود، نه اين كه آن سرمايه و نعمت حتماً به او منتقل گردد.(1)
البته، گاهي افراد كم اطلاع صفت خوب غبطه را با حسد اشتباه مي كنند, در حالي كه غبطه عبارت است از: تمنّا و خواستن نعمتي كه در ديگري است براي خود، بدون اين كه آرزوي از بين رفتن آن را در ديگري داشته باشيم.(2)

انگيزه هاي حسدبه طور خلاصه اين انگيزه‌ها را براي حسد مي‌شود كه بر‌مرد: 1. دشمني ورزيدن و كينه داشتن. 2. كه بر غرور نسبت به شخص مورد حسد واقع شده. 3. تعجب و خود‌كم‌‌بيني. 4. ترس از رسيدن به مقصود. 5. حب رياست و شهرت‌طلبي. 6. پليدي و خيانت نفساني. 7. عدم تحمل برتري ديگران.

راه درمان حسدمي‌دانيم كه حسد از بيماري‌هاي مهم رواني است و بيماري‌هاي رواني را بايد از دو راه علمي و عملي و يا به اصطلاح نظري و عملي درمان نمود.

درمان علمي يا نظرياولين راه مبارزه با اين مرض رواني، آگاه كردن انسان از ضررهاي فردي، اجتماعي، دنيوي و آخرتي آن است.
ضررهاي دنيوي و فردي حسد
فرد حسود هميشه دردمند است و خود را در عذاب و شكنجه مي‌بيند، او دايما غمگين و اندوهناك است, چون هميشه از ديدن كساني كه داراي نعمت هستند و بهره‌اي از زندگي مادي و معنوي دارند، عذاب مي برد و خود را با غم، اندوه، محروميت و بيچارگي گرفتار مي سازد.
در روايات اسلامي آمده است كه سرچشمه بسياري از مفاسد فردي و اجتماعي حسد است. حسد آثار نامطلوبي روي جسم و سلامت انسان مي‌گذارد. افراد حسود معمولا افرادي رنجور و از نظر اعصاب و دستگاه‌هاي مختلف بدن، غالبا ناراحت و بيمارند. امروز اين حقيقت ثابت شده كه بيماري‌هاي جسمي در بسياري از موارد، عامل رواني دارند. در طبّ امروز بحث‌هاي مشروحي تحت عنوان بيماري هاي «روان تني» ديده مي‌شود كه به اين قسمت از بيماري‌ها اختصاص دارند.
علي-عليه السلام- در موارد متعددي به زيان‌هاي جسماني حسد اشاره نموده‌اند و فرموده‌اند: «جاي شگفت است كه حسودان از سلامت تن خود غافلند.»(3)
و در حديثي ديگر فرمودند: «تندرستي بدن از كمي حسادت است.»(4)
و نيز از آن حضرت مي‌خوانيم كه: «دروغگو مردانگي ندارد و حسود ناآرام است.»(5)
در جاي ديگر، مضرات رواني آن را گوشزد مي‌كند و مي‌فرمايد: «بترسيد از حسد، زيرا روح انسان را معيوب مي‌سازد و آن را مي‌گدازد.»(6)
امام خميني(ره) در اين باره مي‌فرمايد: ... آن كس كه حسد مي‌ورزد و زايل شدن نعمت غير را آرزو مي‌كند و كينه صاحب نعمت را در دل دارد، بداند كه ايمان ندارد، چون بايد بداند كه حق تعالي از روي صلاح تام اين نعمت را نصيب او كرده و دست فهم ما از آن كوتاه است و بداند علاوه بر اين كه ايمان ندارد، عدل الهي را نيز قبول ندارد.... چون ايمان به عدل با حسادت منافات دارد. تو اگر او را عادل مي داني، تقسيم او را هم عادلانه بدان. چنانچه در حديث شريف فرمود كه حق تعالي مي‌فرمايد: «حسود رو گردان است از قسمت هايي كه بين بندگانم كرده ام، و از نعمت هاي من غضبناك است.»(7)
ما نبايد بگذاريم تا روح ما زندگي را بر اثر حسادت بر خود تلخ و ناگوار سازد، و بدانيم كه حسادت جلوي تكامل روح ما را مي گيرد و ما را از هدف هاي عالي باز مي دارد به جاي آن بايد هميشه صفات و مزاياي برجسته انساني را آرزو كنيم, زيرا داشتن آرزوهاي دلپذير و شايسته و تلاش در تغيير افكار، نتيجه بخش خواهد بود و عاقبت روزي انسان را به هدف ها و آمال نيك و پسنديده خود خواهد رساند. امير مؤمنان علي(عليه السلام)مي فرمايند: «آرزوي خصايص و صفات نيك و پسنديده و شيرين كامي ها و خاطرات بزرگ كنيد كه پاداش عظيم و نتيجه بزرگي عايد شما خواهد شد.»(8)
شخص حسود بايد متوجه اين مطلب اشد كه دنيا به هيچ كسي وفا نمي كند. وقتي نمي گذارد كه هم شخص محسود و هم شخص حسود هر دو سر بار بالش خاك گذاشته اند و دنيا را با همه چيز كه دارد ترك گفته اند.
ضررهاي اجتماعي حسد
حسد سرچشمه بسياري از نابساماني هاي اجتماعي است از جمله اين كه:
1ـ صرف انرژي در راه نادرست
حسود تمام يا بيشتر نيروها و انرژي هاي بدني و فكري خود را كه بايد در راه پيشبرد اهداف اجتماعي به كار ببرد، در مسير نابودي و ويران كردن آن چه هست صرف مي كند, از اين رو، هم سرمايه هاي وجودي خود را از بين مي برد و هم سرمايه هاي اجتماعي را.

2. جرم و جنايتحسد، انگيزه قسمتي از جنايات دنيا است, اگر عوامل و علل اصلي قتل ها، دزدي ها، تجاوزها و مانند آن را بررسي كنيم خواهيم ديد كه قسمت قابل توجهي از آن ها از حسد سرچشمه مي گيرد، مثلاً قرآن مجيد مي فرمايد: «نخستين قتل و كشتاري كه در روي زمين واقع شد، به سبب حسد بود.»(9)
شايد به همين دليل است كه حسد را به شراره اي از آتش تشبيه كرده اند كه مي تواند موجوديت حسود و يا جامعه اي را كه در آن زندگي مي كند به خطر اندازد.
يكي از دانشمندان مي گويد: «حسد و بدخواهي از خطرناك ترين صفات است و بايد آن را به منزله موحش ترين دشمن سعادت تلقي كرد و در دفع آن كوشيد.»
جوامعي كه افراد آن را اشخاص حسود و تنگ نظر تشكيل مي دهند، جوامعي عقب افتاده هستند, زيرا همان طور كه گفتيم حسود هميشه مي كوشد تا ديگران را به عقب بكشد و اين درست بر خلاف روح تكامل و ترقي است.(10)

ضررهاي معنوي حسداز نظر معنوي، حسد نشانه كمبود شخصيت، ناداني، كوتاه فكري و نقص ايمان است. زيرا حسود در واقع خود را ناتوان تر از آن مي بيند كه به مقام محسود و بالاتر از آن برسد. لذا سعي مي كند محسود را به عقب برگرداند، به علاوه، او عملاً نسبت به حكمت خداوند كه بخشنده اصلي اين نعمت ها است معترض است و نسبت به اعطاي نعمت به افراد از طرف خداوند ايراد دارد. لذا در حديثي از امام صادق -عليه السلام- مي خوانيم: «حسد و بدخواهي از تاريكي قلب و كور دلي است و از انكار نعمت هاي خدا به افراد سرچشمه مي گيرد، و اين دو (كور دلي و ايراد بر بخشش خدا) دو بال كفر هستند, به سبب حسد بود كه فرزند آدم در يك حسرت جاويداني فرو رفت و به هلاكتي افتاد كه هرگز از آن رهايي نمي يابد.»(11)
حال اگر انسان از روي بصيرت و تامل و انديشه و توجه، به ضررهايي كه درباره حسادت بيان شد، ايمان و اذعان پيدا كرد، ناگزير بايد از اين صفت رذيله دوري كند و بداند كه هرگاه نعمت و موهبتي به انساني رسيد، مانند دانش و فضيلت يا هر رفتار و كردار خوب ديگر، نمي توان آن را با حسادت از بين برد، بلكه شايسته است كه شخص حسود خود را سرزنش كند، زيرا ديگران كوشيده اند و او نشسته، آنان تلاش و مجاهدت كرده اند و او سستي و تنبلي اختيار نموده و بالاخره، آنان شب ها تا به صبح بيدار بوده و به دنبال كسب فضايل و كمالات رفته اند، ولي او خوابيده و از كاروان نيكان عقب افتاده است.

درمان عملي حسد1ـ خويشتن را موظف بدارد تا بر خلاف آنچه حسد او را به سوي آن مي كشاند رفتار كند, مثلاً وقتي حسد، انسان را نسبت به ديگران وادار به بدگويي مي كند، بايد زبان را وادار كند تا درباره او به ذكر خير بپردازد، خوبي هاي او را براي خود و ديگران بازگو كند، صفات جميله او را خاطر نشان سازد و تا آن جا كه مي تواند از او تعريف و تمجيد نمايد.
2ـ اگر حسد انسان را به تكبر و خود پسندي وادار مي كند. نسبت به مردم متواضع و فروتن باشد.
3ـ موقعي كه حسد، انسان را به محروم ساختن نعمت از ديگران بر مي انگيزد، به فرد مورد حسد احسان كرده و به او نعمت عطا كند. لااقل به نفس خويش بفهماند كه اين شخص هم بنده خدا است و شايد خداوند به او نظر لطف دارد كه به او نعمت عطا كرده است.(12)
4ـ گاهي عامل حسادت، مربوط به عدم مراعات كردن عدالت بين فرزندان در محيط زندگي است. مثلاً والدين نسبت به بعضي از فرزندان مهر و نوازش بيشتري دارند و ديگري را از اين عواطف محروم مي كنند و اين خود باعث عقده حقارت و باعث پيدايش حسد در كودكان مي گردد. چنانچه داستان حضرت يعقوب و فرزندش يوسف – عليهما السلام- نمونه خوبي براي اين مسئله است.
براي پيشگيري و آلوده نشدن اطفال به حسد و رذالت بايد از هر گونه بي عدالتي نسبت به آنان پرهيز نمود و بين آنان مساوات برقرار كرد. همان طور كه پيامبر اكرم(عليه السلام) فرمودند: «در كار بخشش ميان فرزندان خويش عدل و مساوات را كاملاً مراعات كنيد.»(13)
5ـ شخص مبتلا به حسد بايد قدري فكر كند كه آيا حسد ورزيدن نسبت به ديگران مي تواند، آن نعمت را از ديگران بگيرد؟ در حالي كه خداوند آنچه را براي كسي مقدّر فرموده به او خواهد بخشيد.
6- دعا كردن و خواستن خير از خداوند براي آنكه به او حسد مي ورزد به از بين بردن حسادت كمك مي رساند.
نتيجه همه اين كارها آن خواهد بود كه انسان به حقايق پي ببرد و نسبت به مردم مخالفتي نداشته باشد، ريشه حسد در دل او كاملاً خشك گرديده و سرانجام، از درد و رنجي كه به واسطه حسادت در وجود او رخنه كرده، رهايي يابد.



پاورقی:

1. مكارم شيرازي، ناصر و (ديگران)، تفسير نمونه، ج 3 ص 423.
2. سلطاني، غلامرضا، تكامل در پرتور اخلاق، ج 1، ص 95.
3. قال علي-عليه السلام-: "اَلْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الحُسّاد عن سَلامَة الاَجْساد." مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 73، ص 256.
4. و قال علي-عليه السلام-: "صِحَةُ الجَسَدِ مِنْ قِلَةِ الحسد." همان، ص 256.
5. وقال علي-عليه السلام-: "لامُرّوةَ لِكَذُوب ولا راحَةَ لِحَسُود." همان، ص 256.
6. قال علي-عليه السلام-: "اِحْذَروُا مِنَ الْحَسَدِ فَاِنَّهُ يُزري النَفْسِ." آمدي، عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، ص 141.
7. موسوي الخميني، روح الله، چهل حديث، ص 112.
8. قال علي-عليه السلام-: "تَنافَسُوا فِي الاَخْلاق الرَغيبَةَ والاحلامَ العظيمَةَ وَالاَخْطار الجَليلةء يعظم لكم الجزاء." آمدي، عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، ص355.
9. قال الله: "فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ اخيهِ فَقَتَلَهُ فَاَصْبَحَ مِنَ الخاسرين" مائده، 30. (نفس اماره او را وادار به كشتن برادرش كرد و او را كشت، و از زيانكاران گرديد."
10. مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، ج 3، ص 423.
11. قال الصادق -عليه السلام-: "الحَسَدَ اَصْلُهُ مِنْ عمي القَلْبِ والحُجُودُ لِفَضْلِ الله تَعالي وهما جناحان لِلْكُفْرِ وبِالْحَسَدِ وقع بن آدم في حَسْرَةِ الاَبَدِ وَهَلَكَ مَهْلَكاً لا ينجو مِنْه ابداً." نوري، حسين، مستدرك الوسائل، ج 2، ص 327.
12. موسوي الخميني، روح الله، چهل حديث، ص 113.
13. قال رسول الله-صلي الله عليه وآله وسلم-: "ساوُوا بَيْنَ اَوْلادِكُمْ في الْعَطيّةِ." نهج الفصاحه، ص 366.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  8:16 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

 

چگونه بايد با حسد مبارزه كرد؟ و آيا حسادتي كه فقط در دل انسان است گناه محسوب مي شود؟

 

 

پاسخ:

حسد عبارت است از تمناي زوال نعمت از انسان ديگر و ضد آن، نصيحت است. يعني خواستن نعمتي براي مسلماني كه صلاحش در آن است. و از بدترين صفات اخلاقي محسوب مي شود و سرچشمه نخستين گناه بر روي زمين مي باشد زيرا باعث قتل هابيل شد.(1) و به دنبال «حسد» تكبّر و غيبت و ظلم و دروغ و... مي آيد.(2) و گناه و عقوبت «حسد» سنگين است، تا آنجا كه آفتِ دين و از بين برنده ايمان شمرده شده و حسود را در جرگه منافقان قرار مي دهد.(3)

راه علاج بدون شك براي حسد راه علاج وجود دارد، و الا خداوند كسي را تكليف نمي كرد حسد نورزد، امام خميني(رحمه الله) مي فرمايد: گمان مكن كه رذايل نفساني و اخلاق روحي ممكن الزوال نيست، اينها خيال خامي است كه نفس اماره و شيطان القاء مي كنند، تا تو را از راه آخرت و صلاح باز دارند.(4) اما اين كه چگونه حسد را بايد علاج كرد؟
اولا: بدانيم كه انسان حسود در واقع، معترض به حكمت خداست، كه چرا به افرادي فلان نعمت را بخشيده است و اين اعتراض به خدا، ظلمي بزرگ است. قرآن مجيد مي فرمايد: «به مردم در برابر آنچه خدا از فضلش به آنها بخشيده حسد مي ورزد.»(5)
ثانيا: متوجه باشيم حسد به حاسد ضرر مي رساند زيرا صاحب اين رذيله، هم در دنيا معذّب و مبتلا است و هم در قبر و آخرت. در حالي كه براي محسود هيچ ضرري نمي رساند، نعمت از او زايل نمي شود، بلكه براي او نفع دنيوي و اُخروي هم دارد.(6)
پس بايد به نفس خود بفهمانيم كه اين بنده خداست و شايد خداوند به او نظر لطف داشته است، پس چرا با بنده صالح خداوند دشمني و حسادت كنيم.(7)
اگر تيغ عالم بنجنبد ز جاي *** نبرد رگي تا نخواهد خداي
ثالثا: دعا كنيم و از خداوند كه سلطان قلبها و مقلب القلوب است، بخواهيم نسبت به مؤمنين، ما را حسود نسازد. قرآن مجيد مي فرمايد: «پروردگارا: ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند، بيامرز و در دلهاي ما حسد و كينه اي نسبت به مؤمنان قرار مده.»(8)
چهارم: سعي و تلاش كنيم كه «حسد» از ابتداء در قلب و فكر ما وارد نشود كه پيشگيري بهتر و ارزانتر از معالجه است.
پنجم: نسبت به كسي كه حسادت او در قلب ماست اظهار محبت كنيم، هر چند براي شخص مشكل و سخت باشد، ولي به خاطر آخرت خود و آسايشي كه در آينده نصيب او مي شود، سختي كار آسان مي شود. مثلا از او تعريف و تجليل كرده و نسبت به او نيكي كنيم، هر چند اين كارها در ابتدا ظاهري و مصنوعي است، ولي به زودي اين محبت ها، واقعي و حقيقي مي شوند.(9)
ششم: در بسياري از موارد همنشيني ها و جستجو از احوالات خصوصي، موجب حسادت مي شود، پس سعي كنيم به مقدار ضرورت معاشرت كنيم و از زندگي خصوصي آنها كه موجب حسادت ما مي شود تفحص و جستجو نكنيم.
هفتم: از برخوردهاي اشخاص، برداشت بد نكنيم و در امور اجتماعي متعادل باشيم، و از كسي به خاطر مقام يا مال و يا... توقع بي جا نداشته باشيم.
اما اينكه حسد اگر فقط در دل باشد گناه محسوب مي شود يا نه؟ در بعضي از احاديث وارد شده كه رسول اكرم(صلي الله عليه وآله)فرمودند: در نُه چيز امت من تكليفي و مواخذه اي ندارند، و از جمله آنها «حسد» است، در صورتي كه به دست يا به زبان ظاهر نشود.
پس حسادت به خودي خود، تا زماني كه منشأ اثر نباشد و هيچ تأثيري به فكر و قلب خويش و عكس العمل سوئي بر عليه كسي كه به او حسادت ورزيده نداشته باشد و فقط در ذهن خطور كرده باشد، اين گناه محسوب نمي شود. چرا كه موجب ضرر و ناراحتي براي كسي نشده است.
اما بايد توجه داشت كه وسوسه هاي نفس و شيطان خيلي فريبنده است و اين خود زمينه را براي گناه فراهم مي آورد. لذا بايد مواظبت كرد و از همان ابتدا جلوي آن را گرفت. لذا امام خميني (ره) مي فرمايند: امثال اين احاديث نبايد مانع از مبارزه با «حسد» شود، چون كم اتفاق مي افتد كه حسد در نفس پيدا شود ولي توليد فساد و گناه نكند، چون حسد ايمان را مي خورد.(10)



پاورقی:

1. مائده: 27. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهاردهم، ج 4، ص 349.
2. نراقي، ملا احمد، معراج السعاده، چاپخانه هما، 1371، ج 1، ص 347.
3. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 9، ص 327 و ج 27، ص 464.
4. امام خميني، سيد روح الله، اربعين حديث، انتشارات طه، چاپ سي ام، ج 1، ص 109.
5. نساء: 54.
6. امام خميني، اربعين حديث، ص 108 و ص 112.
7. امام خميني، اربعين حديث، ص 112.
8. حشر: 10. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 23، ص 514.
9. امام خميني، اربعين حديث، ص 112.
10. امام خميني، اربعين حديث، ص 112.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  8:18 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

براي رفع حسادت چه توصيه اي داريد؟

پاسخ:

در ابتدا حسد را توضيح مي‌دهيم و سپس عوامل ايجاد كنندة آن را بيان مي‌كنيم و در نهايت راه‌هاي رفع و درمان آن‌را بيان مي‌كنيم.

حسد چيست؟حسد يعني آرزوي اين‌كه نعمتي كه برادر و يا خواهر مسلمان ما دارد و آن نعمت به نفع و صلاح اوست از دست او برود و محروم از آن نعمت شود و اگر بخواهد آرزوي زوال و نابودي نعمت را از او نكند. بلكه مثل آن را براي خود بخواهد آن را «غبطه» خوانند و اگر چيزي كه به صلاح آن شخص نيست كه از بين برود به اين «غيرت» گويند. ضد حسد نصيحت است و آن عبارت است از آنكه نعمتي كه به صلاح برادر و يا خواهر مسلمانش است بخواهد. معيار نصيحت آن است كه آنچه را براي خود مي خواهي براي او هم بخواهي و آنچه را براي خود دوست نداري براي او هم دوست نداشته باشي و معيار تشخيص حسد برعكس است يعني آنچه را براي خود نخواهد براي او بخواهد و آنچه براي خود بخواهد براي او نخواهد.(1)
نكته: صرف ميل قلبي به زوال نعمت ديگري (اگر اختياري نباشد) و آثار حسد در مقام عمل به ظهور نرسد يعني فقط ميل قلبي در قلب، گناه ندارد.

سبب‌هاي حسد1. دشمني و كينه
از مهم‌ترين اسباب حسد هستند. حسد، كينه و دشمني مي آورد و از آن جدا نيست و امكان ندارد كه انسان كسي را دشمن بدارد و خوشي و ناخوشي آن فرد براي او يكسان باشد و فرقي به حالش نكند.
2. برتري طلبي
برتري طلبي يعني بر فرد گران و سخت است كه ديگري بر او برتري داشته باشد. لذا مي‌خواهد نعمتي كه ديگران دارند از دست‌شان برود تا بر او برتر نباشد.
3. تكبر
و آن عبارت است از اين‌كه طبيعت او اين است كه بر ديگري برتري بورزد و او را كوچك شمارد و از او توقع دارد كه مطيع وي باشد و مي ترسد اگر آن شخص نعمتي به دست آورد ديگر از وي متابعت نكند چه بسا هم رديف وي و بلكه بالاتر از وي شود. لذا بر آن فرد حسد مي ورزد مي‌خواهد نعمت هاي ديگران از دستشان برود تا هميشه برتر از آنان باشد. بيشتر حسد كفار بر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ از روي حسد بود كه مي‌گفتند چگونه بچه يتيمي بر ما برتري گرفت و چگونه سر فرود آوريم.
4. ترس از دست رفتن مقاصد و اهداف
اين اختصاص به افرادي دارد كه داراي هدف يكسان هستند. چون خود نمي تواند در آن هدف پيروز شود و نفر اول شود لذا افرادي ديگر را تخريب مي كند تا آنها عقب بيفتند. حسد بردن برادران و خواهران نسبت به يكديگر در به دست آوردن جايگاه بهتر نزد پدر و مادر از همين نوع است. و همچنين حسد بردن شاگردان، به يكديگر در اينكه به معلم نزديك تر شوند و معلم بيشتر آنها را دوست بدارد. مثلا براي اينكه به معلم نزديكتر شود به جاي آنكه تلاش كند و استعدادهاي خود را نشان دهد، ديگران را تخريب مي كند، عليه ديگران نزد معلم غيبت مي كند تا از جايگاه ديگران نزد معلم كم كند تا خودش نزديكتر و جايگاه والاتري نزد معلم داشته باشد و اين صفت بسيار بدي است.(2)اينها برخي از عوامل حسد بود حال به دنبال رفع و درمان حسد مي رويم.
5. بد ذاتي و خباثت نفساني
گاهي انسان هايي يافت مي شوند كه به صرف ضرر رسيدن به كسي از دورن خوشحال مي شوند بدون اينكه انگيزه خاص داشته باشد فقط مي خواهند در دو رنج ديگران را ببينند و لذت ببرند. اينها به علت جناثت درون و پليدي وجدان آنها ست.
6. رياست طلبي
شخصي كه در پي رياست و سروري و برتري است، مي خواهد ديگران زير پايش لِه شوند و پا روي جنازه اين و آن بگذارد تا به هدف خود برسد. و خود انسانها لايق و ارزش مند براي او قابل تحمل نيست و با حسادت و عمل به آن مي كوشد اين افراد از جلو پايش برداشته شوند.
7. تحمل نكردن برتري ديگران
كسي كه برتري ديگران را مشاهده مي كند و خود را در آن موقعيت نمي بيند يا اگر هم در آن موقعيت باشد دلش طاقت نمي آورد كه ببيند ديگري نيز به مقام و موقعيتي دست يافته، حسادت مي ورزند و دوست دارد طرف مقابل با سرعت هر چه بيشتر به زمين بخورد.

درمان حسدبايد دانست كه حسد يكي از بيماري هاي بزرگ دل است و بيماري هاي اين چنين با همكاري علم و عقل مداوا مي شوند يعني هم بايد شناخت و فكر خود را اصلاح كند و هم در مقابل عمل به مبارزه با حسد برخيزد.
1. فرد حسود بايد بداند كه حسد هم براي دنيا و هم براي دين و آخرت فرد حسود ضرر دارد و براي دنيا و دين و آخرت فردي كه به او حسوي مي كند نه تنها ضرر نمي رسد. بلكه نفع هم مي رسد. توضيح آنكه فرد حسود از اينكه نعمتي به ديگري برسد و يا بلايي از او رفع شود ناراحت و غمگين مي شود لذا پيوسته ناراحت و اندوهگين است (اين ضرر دنيوي) و چون به نعمتي كه خداوند به آن فرد داده راضي نيست و خير خواهي مومنين را نمي كند و از انبياء و مومنين كه خير مردم را مي خواهند كناره گرفته و با ابليس و كفار كه گرفتاري مومنين و از دست رفتن نعمت آنان را مي خواهند شريك شده است لذا به دين خود لطمه زده و اين (حسد) خيانتي به قلب است كه خوبي‌ها را نابود مي‌كند همان‌طور كه آتش هيزم را مي خورد.
و در مورد اينكه با حسد نعمت از فردي كه به او حسد مي ورزد زائل و نابود مي شود به سبب آن است كه تا مدتي كه خداوند مقدر كرده است آن فرد از آن نعمت برخوردار است و از آنجا كه حسود با حسد به آن فرد ظلم مي كند مخصوصا اگر حسد وي را به غيبت و عيبجويي دربارة آن فرد بكشاند در روز قيامت از حسنات فرد حسود كه غيبت كرده است بر مي دارند و به آن فرد مي دهند و اين ضرري بس عظيم است. وقتي انسان در آنچه گفته شد به خوبي تامل كند مي‌فهمد كه حسد جز ضرر هيچ فايده اي ندارد و بايد از آن دست كشيد.
2. وقتي به كسي حسد ورزيد براي رفع حسد برعكس آنچه حسد مي‌طلبد عمل كند. يعني خير خواهي آن فرد را بكند خود را وادار به اين اعمال كند به او كمك كند با خوش روئي برخورد كند اگر حسادت مي‌گويد غيبت او را كند. برعكس از او تعريف و مدح كند. خلاصه درست رفتارهاي ضد حسد را انجام دهد تا حسد كم كم از او ريشه كن شود.
3. شناسايي عوامل حسد: براي رفع حسد، بايد سبب ها و عامل هاي آن را شناسايي و مرتفع كرد. يعني تكبر و دشمني و كينه و... را از خود دور كند و با درمان آن صفات زشت حسد نيز خود به خود درمان شود.(3)
4. از نماز كمك بگيرد همانطور كه مي دانيم نماز از زشتي ها و بدي ها باز مي دارد. پس اگر به نماز اهميت بدهد و با حضور قلب بيشتر نماز بخواند تاثير آن در بازداري از گناهان از جمله حسد بيشتر مي‌شود.
5. منشاء اصلي گناهان از جمله حسد، حب و دلبستگي به دنيا است كه انسان براي به دست آوردن بهرة‌ بيشتر از دنيا دست به گناهان مي‌زند پس اگر دلبستگي به دنيا را از دل بيرون كنيم مي‌توانيم با گناهان به راحتي مبارزه كنيم و حسد را از دلمان بيرون كنيم.
6. يكي از عوامل انحراف و گمراهي انسان شيطان است كه وسوسه مي‌كند انسان براي جلوگيري از وسوسة‌ شيطان مي تواند بدين گونه اقدام كند كه وقتي در دلش وسوسة‌ شيطاني آمد كاري كه شيطان را عصباني مي‌كند انجام دهد مثلا سجدة خدا كند و يا ذكر خدا بگويد تا شيطان دست بردارد.
7. به ائمة‌ اطهار ـ عليهم السّلام ـ متوسل شود و با توسل به ائمة‌ اطهار از خدا بخواهد به وي در رفع حسد كمك كند.



پاورقی:

1. اقتباس از (سه رساله) فيض كاشاني، محسن، عزلت، كينه و حسد، مذمت دنيا، ترجمة دكتر اسد الله ناصح، نشر نهضت زنان مسلمان، جلد دوم، ص 18 تا 22.
2. اقتباس از نراقي، احمد، معراج السعاده، انتشارات هجرت، چاپ پنجم، 1377، ص 455 – 456.
3. اقتباس از معراج السعاده، ص 466 – 468.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  8:19 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

چرا انسان حسود است؟

پاسخ:

روشن شدن پاسخ اين سؤال، در گرو حلّ برخي از پرسش‌هاي پايه‌اي‌تر مي‌باشد كه بدون بدست آوردن يك موضع مشخص در قبال آن پرسشها، پاسخ سؤال نيز روشن نخواهد شد.
1. اولين پرسش اين است كه: چه تفاوتي ميان طبيعت انسان و شخصيت انسان وجود دارد؟
دانشمندان ميان طبيعت انسان و شخصيت او تفاوت‌هايي فراواني را بيان كرده‌اند كه از دقّت در ويژگي‌ها و تعريف هر كدام روشن مي شود. طبيعت انساني كه در اصطلاح قرآن به فطرت تعبير گرديده است، عبارت است از مجموعة دانش‌ها، گرايش‌ها و توانايي هاي انسان كه واجد سه خصوصيت مي باشند: الف. فرا حيواني. ب. غير اكتسابي. ج. زوال ناپذير. همة انسانها در اين سه مورد شريك‌اند، اختصاص به گروه، فرد يا طبقة خاصي ندارد.(1)
اما شخصيت انساني هر فرد، مخصوص به خودش مي‌باشد. و در واقع اين شخصيت‌هايند كه متنوّع و گوناگون‌اند نه سرشت و ذات انسان ها. روان‌شناسان در تعريف شخصيت گفته‌اند: در شخصيت كل صفات، خصوصيات و كيفيّات فرد است كه در او جنبه دائمي داشته و او را از سايرين، ممتاز مي‌سازد و موجب مي‌شود كه فرد با محيط خود ارتباط برقرار كند.(2)
شخصيت انسان برخلاف طبيعت انساني، اكتسابي بوده و معلول عوامل متعددي چون، وراثت، محيط، خانواده، جغرافيا، فرهنگ و... مي‌باشد و به تدريج شكل مي‌گيرد و تا حدّ زيادي ارادة انسان، در جهت دهي به آن نقش دارد.
تفاوت ديگر شخصيت آنست كه برخلاف طبيعت كه از همان آوان حيات آدمي، تقريباً بصورت عمومي، از فعليت برخوردار است، شخصيت و عناصر تشكيل‌دهندة آن در آغاز، در انسان‌ها تنها به صورت بالقّوه موجود است. شخصيت انسان مي‌تواند در جهتي قرار گيرد كه طبيعت انساني يا عناصري از آن را تقويت و شكوفا سازد و هم مي‌تواند در جهت رانده شدن آن عناصر به سوي كمون و نهفتگي قرار گيرد. امّا چون طبيعت‌ زوال‌ناپذير است، هيچگاه به صورت كامل نابود نمي‌گردد.
2. سوال ديگري در پاسخ سؤال، نقش حياتي دارد. و آن اينكه:
الف. آيا طبيعت انسان ذاتاً شرير و پست است يا ذاتاً خوب و نيك است، يا نه خوب است و نه زشت. بلكه كاملاً خنثي است؟
ب. چه وضعيتي از شخصيت انساني وضعيت معيار، مطلوب و بهنجار است و كدام حالت‌ها، نابهنجار و نامطلوب است و انحراف تلقّي مي‌گردد؟
اين دو پرسش را در كنار هم آورديم چون كاملاً به يكديگر مربوط هستند. اگر باور ما اين باشد كه طبيعت انسان نه نيك است و نه بد، بكله كاملاً خنثي است، معيار مطلوب در شخصيت انسان، ديگر هماهنگي با ذات و سرشت انسان نخواهد بود، اما اگر طبيعت را ذاتاً نيك بدانيم، هماهنگي با سرشت انساني معيار خوبي براي ارزيابي شخصيت او ميباشد.
در پاسخ سؤال نخست، انسان شناسان غربي به سه نظر كاملاً متفاوت گراييدهاند: عدّهاي سرشت انسان را ذاتاً پست، اهريمني و شرير ميدانند، دستة ديگر پسنديده و نيك به حساب ميآورند. در حاليكه دستة سوم آن را كاملاً خنثي و بيطرف قلمداد كردهاند.(3)
امّا از ديدگاه انسانشناسي اسلامي، سرشت انسان كاملاً بيجهت و لوح سفيد نيست و در آن عناصري از خوبي و نيكي وجوددارد كه فطرت الهي توحيد، گرايشهاي فطري چون خداجويي و زيباييطلبي و... را ميتوان از آن جمله بر شمرد.
اما نكتة بسيار مهم اين است كه حدّ آن عناصر به اندازهاي نيست كه قدرت انتخاب را از انسان سلب كند و او را مانند حيوانات بصورت فطري و غريزي به سوي نيكي و خوبي بكشاند. از سوي ديگر، اين عناصر كاملاً در حدّ يك توانايي هم نيستند، بلكه بهرهاي از فعليت هم دارند. بهترين تعبير شايد باز هم از آن قرآن باشد كه فرمود: «و نفس ما سواها، فالهما فجورها و تقواها»(4) طبيعت انسان تمام امكانات لازم براي انتخاب و گرايش به نيكي و بدي را در خودش دارد. امّا علاوه بر اين تواناييها با تمام ابزار لازم براي شكوفا شدنش، فطرت توحيد در او از حدّ توانايي بيشتر موجود است و به سر حدّ وجود بالفعل رسيده است. و اين از رحمتهاي الهي است.
بنابراين هماهنگي با فطرت توحيدي معياري است كه ميتوان براساس آن شخصيت انساني را سنجيد. امّا روانشناسان تجربي براي اينكه معيّن سازند، كدام حالت از روان انسان، حالت بهنجار است و شخصيت بهنجار چگونه شخصيتي است؟ به علم آمار توسّل جستهاند و نوسانات منفي و مثبت حالات رواني را بررسي نموده، حدّ متوسط آن را حالت هنجاري قلمداد كردهاند.(5)
روانشناسان اسلامي با بهرهگيري از منابع وحياني، معيار فوق را نپسنديده بر اين باورند كه: «از ديدگاه اسلامي انسان كه خود آگاهانه با تمام هستي ارتباط زنده و پويا و تكامل دارد، انسان است كه از لحاظ رواني سالم است. عاليترين الگوي انسانهاي سالم، انبياء الهي هستند.»(6)
3. با توجه به مطالب پيشين به جواب سؤال فوق مي رسيم و آن اينكه چرا انسان حسود است؟
اگر بخواهيم با توجه به مباحث گذشته در باب سرشت انسان و شخصيت انسان، به اين سؤال از ديدگاه روانشناسي پاسخ دهيم، جواب اين است كه حسادت يك بيماري رواني و انحراف از حدّ اعتدال رواني است. نام اين بيماري را اختلال شخصيت يا پارانوتيد ميگذارند. در اصطلاح دين نيز مرض قلب ناميده ميشود. ملا احمد نراقي از بزرگان اخلاق اسلامي ميگويد: «مخفي نماند كه حسد، اشدّ امراض نفسانيه و دشوارترين همه و بدترين رذايل و خبيثترين آنها است.»(7)
علماي اخلاق براي علاج اين مرض و كشاندن نفس آدمي به سرحدّ بهنجاري و اعتدال روحي، راههاي را پيشنهاد كردهاند كه در كتب اخلاق موجود ميباشد. برخي از رواياتي كه در اين باب آمده است، دقيقاً بر علايم اين بيماري كه از سوي روانشناسان معرّفي گرديده است منطبق است. مثلاً اميرالمؤمنين فرمود: الحسود لايسود.(8) يعني شخص حسود آرام و آسايشي نخواهد داشت.» رسولخدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «اقل الناس لذّة الحسود.» حسود كمترين لذّت را از زندگياش ميبرد. و يا اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ فرمود «الحسود مغموم»(9) حسود هميشه اندوهناك است.
اگر خواسته باشيم به صورت صريح به سؤال شما پاسخ بدهيم، بايد بگوئيم كه طبيعت انسان جز در مسئلة توحيد كه تا اندازهاي جهتدار است و به سوي توحيد يك گرايش فطري دارد، نسبت به بقية عوامل حفظ استعدادها و تواناييهاي لازم را دارد.
بنابراين نه حسود است و نه غير حسود، ميتواند به سوي حسادت گرايش پيدا كند و ميتواند به سوي نقطة مقابلش سوق داده شود، كاملاً وابسته به اين است كه «شخصيت» او چگونه شكل گيرد. اگر از سلامت رواني به معناي روانشناختي و اخلاقي كلمه، برخوردار باشد حسود نيست. شاهدش اين است كه انبياء به عنوان سالمترين افراد از نظر رواني، هرگز حالت حسادت را نداشتند. وافرادي كه در محيط سالم پرورش پيدا ميكنند و از اعتدال رواني كافي برخوردار هستند، حسادت نميورزند. حسادت در وجود افرادي ريشه ميدواند كه در معرض انحراف شخصيت قرار ميگيرند و يا مطابق تعبير اسلامي هنجارهاي اخلاقي را كاملاً رعايت نميكنند. در نتيجه از نظر شخصيتي و يا شاكلة انساني بيمار و مريض ميشوند. عوامل دخيل در اين انحراف شخصيتي بسيار متنوع و پيچيده است، عواملي چون رواثت، تربيت خانوادگي، وضعيت اجتماعي، فضاي فرهنگي جامعه، بويژه با توجه به وسايل و ابزارهايي كه ارتباطات را سرعت بخشيده. هيج جامعهاي نميتواند، در برابر ناهنجاريهاي اخلاقي و رواني جوامع ديگر كاملاً‌ مصون باشد.
اگر بخواهيم وارد بحث عوامل اختلال شخصيتي و يا از منظر اخلاق اسلامي، عوامل ريشهيابي صفات رذيله در نفس آدمي شويم، مثنوي هفتاد من كاغذ مي شود. فرجام سخن اينكه بجاي اينكه بپرسيم چرا انسان حسود است، بايد بپرسيم چرا انسان حسود ميشود؟ و به دنبال پاسخ سؤال بگرديم كه حساسيت چيست وعوامل بوجود آمدن آن در انسان چه چيزهايي است؟



پاورقی:

1. در باب فطرت انساني و سرشت انساني مراجعه كنيد به: الف. رجبي، محمود، انسان‌شناسي، قم، مؤسسه امام خميني، چاپ چهارم، 1382، ص 21. ب. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، 1370، ج 3، (بحث فطرت) و ج 5 (مقالة فطرت)، و نيز مكتب ديگر در اين زمينه.
2. كلان، قلي‌زادة، فرزالله، روان‌شناسي شخصيت، تهران، نشر هادي، چاپ اول، 1376، ص 4.
3. ن ك: رجبي، محمود، همان، ص 145 ـ 148 و نيز: پاكارد، وانس، آدمسازان، ترجمه حسن انثاري، بهبهائي، تهران، 1370، و نيز: استيونس، لسلي، هفت نظريه دربارة طبيعت انسان، تهران، انتشارات رشد، 1368.
4. شمس: 8ـ7.
5. احمدي، علياصغر، روانشناسي شخصيت از ديدگاه اسلامي، تهران، اميركبير، 1371، ص 208، به منظور اطلاع از حالت انحراف رواني از ديدگاه روانشناسان غربي نگاه كنيد به: فرزالله قليزادة كلان، همان، ص 160.
6. احمدي، علياصغر، روانشناسي شخصيت از ديدگاه اسلامي، ص 203.
7. نراقي، ملا احمد، معراج السعاده، تهران، دهقان، چاپ چهارم، 1382، ص 436.
8. سياسي، علياكبر، روانشناسي شخصيت، تهران، اميركبير.
9. نراقي، ملا احمد، معراج السعاده، ص 438.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  8:20 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

چه كنيم تا صفت ناپسند حسادت را در خود بميرانيم؟

پاسخ:


مقدمهيكي از صفات ناپسند انسان‌ها حسد است و كمتر كسي يافت مي‌شود كه از آن، پيراسته باشد. حسد، ‌هم براي فرد زيان دارد و هم براي جامعه. علماء اخلاق آن را يكي از نكوهيده‌ترين صفت ها شمرده‌اند. زيرا كه زيان حسد، دو جنبه دارد: از طرفي به شخص حسود زيان مي‌رساند و از طرفي، كسي را كه به او حسد برده شده. يعني محسود را در خطر نيستي و نابودي قرار مي‌دهد. هر جامعه‌اي، بيشتر افراد آن، در يكي از اين دو موقعيت قرار دارند. و هنگامي كه اكثريت افراد جامعه، در خطر قرار گرفتند، رشد و پيشرفت اين جامعه دچار اختلال، ركود و گاهي توقف مي‌شود.
حسد در تمام طبقات موجود است و اختصاص به جنس و صنف و دسته‌اي مخصوص ندارد. گمان نرود كه طبقه مرفه، به واسطه برخورداري از ناز و نعمت از حسد به دور هستند. بلكه گرفتاران اين صفت زشت اخلاقي و رفتاري در اين دسته نيز فراوان‌اند. شايد يكي از علل آن كه ديكتاتورها، رجال و بزرگان كشوري، خود را نابود مي‌كنند، حسد آنها باشد. چون نمي‌توانند ببينند به جز خودشان، كسي ديگر، ثروتي يا شخصيتي و مقامي داشته باشد. هر چند خودشان بالاتر از آن را داشته باشند. ولي بر همان اندازه‌اي كه ديگران دارند، حسادت مي‌ورزند. پس حسد، همان طوري كه از زير دست نسبت به بالا دست رخ مي‌دهد از بالا به پايين و از مهتر به كهتر نيز بسياراست. و از مساوي به مساوي، نيز خواهد بود. بلكه فراوان است و اين گونه حسد بيشتر در ميان خويشان، دوستان و نزديكان اتفاق مي‌افتد.

حسد چيست؟حسد، آرزوي دور شدنِ نعمتي، از كسي است و دستيابي حسود به آن. كه گاه مي‌شود كه حسود، خودش آن نعمت را دارد، و به آن حسد مي‌ورزد. و گاه مي‌شود كه حسود زيان خويش، بلكه مرگ خود را مي‌خواهد، تا نعمت آن كس سلب شود.

حسد و رحمت خداوندآنچه مسلم است، اين است كه حسود مادامي كه حسادت مي‌كند، از رحمت خداوند دور است. هر چند شب و روز عبادت كند. زيرا عبادت هاي حسود رنگ حسد را دارد. و كردارهاي نيك وي، زهرآلود است. پس در درگاه حضرت باريتعالي، مورد پسند نخواهد بود. عقل سالم، چنين حكم مي‌كند كه آدمي، با داشتن عوامل ارثي و محيط پرورش و تعليم و تربيت مخصوص، بايد چنين و چنان كند، و غير از اين نمي‌تواند انجام دهد. و اگر به علت داشتن حس حسادت، كه خود بيماري زيان‌آورِ رواني است، حركات و اعمال خود را با دوستان و آشنايان خودش، كه هر يك ژنهاي ارثيِ مخصوص و محيط پرورش ديگري داشته‌اند، مقايسه كند و به خود فشار آورد كه قدم در راه آنان گذارد، گرفتار عوارض رواني مي‌شود و راه صلح و صفاي زندگي را از دست مي‌دهد. حس حسادت، مثل يك ميكروب وارد بدن آدمي مي‌شود. و آثار شوم خود را در نهاد اشخاص مي‌گذارد. بنابراين، همانطور كه بشر، براي جلوگيري از ابتلاي به بيماري‌هاي جسمي‌، خود را واكسينه مي‌كند و يا با تصفيه آب و ضد عفوني كردن سبزي، و ساير وسايل، خود را از ابتلاي به بيماري مصون مي‌دارد، لازم است محيط زندگي خود را از لوث ميكروب كثيف و پردردسر حسادت نيز بزدايد. و با تعقل كامل و در نظر گرفتن ممكنات خود، راه حقيقي زندگي را بيابد. چون عقل سالم، راه حسادت را نمي‌پيمايد و به خوبي مي‌داند كه اگر كسي مثلا از نظر مادي از ديگران افزون است، نه چنان است كه خوشبختي را در آغوش دارد و يا ديگري كه،كم پول‌تر است، به بدبختي كامل، افتاده باشد. بلكه به عكس، اگر اصل را در زندگي لذت به حساب آوريم، عقل سالم، حكم مي‌كند كه آماده داشتن همه گونه وسايل تنعم، سبب مي‌شود كه صاحب آن، بدان نعمت‌ها خو بگيرد. و اين بار براي احساس لذت، در پي فعاليت‌ شديدتر و وسيع تري باشد. روي اين اصل، چه بهتر كه آدمي خيلي متنعم نباشد تا بتواند از زندگي عادي خود بيشتر لذت ببرد.
يكي از دانشمندان آمريكايي كه در مورد خودكشي‌هاي كشور خود، مطالعاتي اظهار داشته است كه خودكشي، در تودة اغنياء سه برابر توده فقرا است. علتش اين است كه اغنياء، با داشتن همه چيز باز هيچ ندارند. يعني زندگي‌شان فاقد لذت است.
عقل سالم به خوبي مي‌داند كه زندگي كردن با پول زياد و مقام والا داشتن نيست. بلكه آدمي با عقلش زندگي مي‌كند نه با پولش. با اين توضيح مي‌توان گفت يكي از راه‌هاي غلبه بر حسد آشنايي و توجه به ضررهاي فردي و اجتماعي آن است.

مراتب حسد1. اينكه شخص حسود، طبعاً بدخواه ديگران باشد، ولي خودش از اين حال، ناراحت و عقلاً از اين ميل قلبي، متنفر باشد، و به همين دليل بر نفس خود غضبناك بوده و در فكر چاره‌اي براي رفع آن باشد. اين قسم از حسد چون از اختيار انسان، خارج است قطعاً مورد عفو پروردگار است.
2. اينكه اين ميل قلبي را دوست داشته و در ناگواري هاي محسود به وسيله قول يا فعل، شادماني خود را اظهار كند، اين قسم از حسد، قطعاً ممنوع و حرام است.
3. قسم سوم حالتي است ميانة دو حالت قبلي، يعني آن كه در قلب حسد بورزد و از حسد خود، به هيچ وجه ناراحت نباشد، و درصدد رفع آن بر نيايد. ولي ظاهرا خود را از اطاعت حسد و انجام مقتضيات آن حفظ كند. در حكم اين قسم، بين عرفاء، اختلاف است. ولي در هر حال حسد است و براي سلامت رواني انسان ضررهاي فراوان دارد.

علل و اسباب حسد1. عداوت و دشمني
به اين معني كه انسان وقتي با كسي دشمن شد، هيچ خيري را براي او نمي‌خواهد و لذا متنعم بودنش را دوست ندارد.
2. كبر
شخص حسود مي‌خواهد بر ديگران تكبر كند و اگر آنها متنعم باشند، زمينه‌اي براي كبر او باقي نمي‌نماند تا تكبر كند. براي همين دوست دارد ديگران متنعم نباشند و زمينة تكبر او فراهم بماند.
3. تعجب
اين سبب درموردي است كه نعمت، به قدري باشد كه انسان تعجب كند كه شخصِ آن چناني به نعمتي اين چنيني دست يابد.
4. ترس از نرسيدن به مقصود
به اين معني كه انسان بترسد محسود با نعمتي كه به دست آورده، مي‌تواند مانعِ منافع او شده و او را از رسيدن به مقصود باز دارد. مثل تاجري كه مي‌ترسد همكارانش با داشتن فلان مقدار سرمايه در بازار، رقيب او شوند.
5. حب رياست
چون رياست معمولاً مبتني بر اين است كه رئيس، نعمتي داشته باشد كه ديگران از او محروم باشند. لذا شخص رياست طلب، وقتي ببيند، ديگران به نعمتي شبيه آنچه او دارد، دست يافته‌اند، حسد مي‌ورزد.
6. خباثت دروني و بخل ذاتي نسبت به بندگان خدا
كساني هستند كه متنعم شدن ديگران، ‌هيچ ضرري براي آنها ندارد، ولي به علت خباثت ذاتي و بخلي كه دارند، از گرفتاري ديگران شاد و از متنعم بودن آنها در عذابند.
7. عدم تحمل برتري ديگران
كسي كه مي بيند دوستش، برادرش، فاميلش، همكلاسيش و... از نظر مقام و موقعيت پله هاي صعود را طي مي كند ولي خود او هم چنان سر جاي خود ايستاده يا اگر هم خودش مراحل رشد و ترقي را مي پيمايد، چشم ندارد كه ببيند كسي از او پيشگام تر است، از درون ميلي دارد كه آن شخص زمين بخورد نعمت از او گرفته شود و ديگر توان ترقي و پيشرفت نداشته باشد.

راه علاج حسدحسد از دو راه علمي و عملي معالجه مي شود كه به ترتيب به پرداخته مي شود.

راه علمي: علاج اين مرض، اين است كه حسود بداند، ‌حسد خسران دنيا و آخرت را برايش به وجود مي‌آورد. زيرا حسد در واقع، ‌عبارت است از: خشم بر رحمت خداوند و ناخوش داشتن نعمت او، كه بين بندگان خود تقسيم نموده است. و اين نحوة نگرش ناسپاسي در برابر خداوند است و از طرفي ديگر، حسود بداند كه با حسد، از شيوه عملي، رفتاري و فكري اولياء خدا خارج شده و با شيطان هم مسلك گشته است. چه اينكه اولياء خدا، بندگان او را دوست دارند و ابليس و كفار، پيوسته براي مؤمنين آرزوي بلاء مي‌كنند و زوال نعمت آنها را خواستارند. خداي متعال مي‌فرمايد: اِن تَمْسَسكم حسنة تسُوء هم و إن تُصبكم سيئةٌ يفرحُوا بها.(1) اگر خيري به شما (مؤمنين) برسد آنها (كفار) بدحال و غمگين مي‌شوند و اگر حادثه ناگواري برايتان پيش آيد، شادمان مي‌شوند.
دنيا آن قدر ندارد كه بر او شك برند
اي برادر كه نه محسود بماند نه حسود
اينها ضررهايي است كه حسد، براي دين و آخرت انسان به بار مي‌آورد. و اما ضرر دنيايي حسد، آن است كه حسود، در عذابي دردناك و غم و غصه‌اي سوزناك كه حسدش براي او فراهم كرده به سر مي‌برد. زيرا مي‌بيند كه روز به روز نعمت، نصيب افرادي مي‌شود كه وي به ظاهر آنها را دشمن خود مي‌پندارد. و حسد او هر چند فراوان باشد، در نعمت ديگران تأثير ندارد. اگر حسد حاسدان در نعمت‌ها، مؤثر بود با حسد كفار، ‌هيچ نعمتي براي مؤمنين باقي نمي‌ماند.
آري! حسد، هيچ ضرري به محسود نمي‌رساند. چون نعمتي را كه خدا براي بندگانش مقرر كرده است را با هيچ وسيله‌اي نمي‌توان سلب كرد. بله! همان طور كه گفتيم، زيان حسد، متوجه حسود است و به حال محسود نافع و براي دنيا و آخرت او مفيد است.

2. راه و معالجه عملي حسدعلاج عمليِ حسد، آن است كه حسد و تمام اقوال و افعالي را كه حسد اقتضاء مي‌كند، محكوم كند و خود را به انجام نقيض آنها مكلف نمايد. مثلا اگر حسد، اقتضا مي‌كند كه متعرض عرض و آبروي محسود شود، زبانش را به مدح و ثناي او مكلف كند و اگر موجب قطع بخشش به او مي‌شود، خود را به بخشش بيشتري، وادار نمايد. و در نتيجة چنين رفتاري محسود به او محبت پيدا مي‌كند و در اثر محبت او، شخص حسود، محبت پيدا مي‌كند و بين آنها دوستي و موافقت ايجاد مي‌شود و همين دوستي، مادّة حسد را خشك مي‌كند و اين سختي هاي اوليه براي حسود، به صورت خُلق و خوي در مي‌آيد و ديگر برايش سخت نخواهد بود.
خلاصه آن كه، اولاً، حسد جزء نابهنجاري‌ها است و از خواص عقل سليم نيست. ثانياً، شخص حسود، قبل از اينكه بتواند، سبب ايجاد ناراحتي دوستانش شود، و آنها را با گفتار و يا كردار خود، بيازارد، با باطن آلوده خود، تحريكات شديد عصبي در مراكز مغزي و به خصوص، عاطفي خود، ايجاد كرده و اعمال حياتيِ دروني خود را واژگون ساخته است
.


 


پاورقی:

1. آل عمران:120.
 

سه شنبه 26 دی 1391  8:22 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

حسد و طمع چه اثرات مخرب و مهلكي بر انسان و جامعه دارد؟

پاسخ:

كلام را با بياني از امام صادق(عليه السلام) آغاز مي كنيم كه فرمود: «پايه هاي كفر سه چيز است: طمع، استكبار و حسد. طمع، آدم را واداشت تا از «شجره ممنوعه» بخورد، استكبار شيطان را از سجده بر آدم با آن كه خدا او را بدان امر نموده بود، بازداشت و حسد باعث شده تا يكي از پسران آدم، ديگري را از پاي درآورد».(1)
همان طور كه از روايت استفاده مي شود «طمع» و «حسد» دو عامل اساسي در فساد و هلاكت انسان و از صفات ناپسند انساني هستند كه بايستي همواره از شرّ آنها به خداوند سبحان پناه برد.

طمع طمع عبارت است از «آز، حرص، اميد، آرزو»،(2) در دستورات ديني از طمع به دو معناي اول به شدت پرهيز شده است.
رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله) در اين باره مي فرمايد: «زنهار! گرد طمع نگردي كه آن، فقر حاضر و بالفعل است».(3) حضرت اميرمؤمنان علي(عليه السلام) در كلامي بسيار زيبا چنين مي فرمايند: «از هر كه خواهي اظهار بي نيازي كن تا مثل و مانند او باشي، و به هر كس مي خواهي، احسان كن تا بزرگ و امير او باشي و از هر كس مي خواهي، طمع كن تا بنده و اسير او باشي».
آري... طمع در مال ديگران انسان را به هر كاري ممكن است بكشاند.
از امام باقر(عليه السلام) روايت شده كه: «بد بنده اي است، بنده اي كه او را طمعي است كه هر خانه مي كشدش و بدبنده اي است، بنده اي كه خواهشي دارد كه او را ذليل مي گرداند».(4)
بزرگ ترين عيب طمعكار اين است كه اعتماد او به مردم بيشتر از اعتمادش به خداوند است. در روايتي از علي(عليه السلام) آمده كه: «هيچ چيز دين را نابود نمي كند، همچون بدعتها و هيچ چيز مرد را فاسد نمي كند، آن گونه كه طمع او را فاسد مي كند».(5)
دست طمع چو پيش كسان مي كني دراز
پل بسته اي كه بگذري از آبروي خويش
امام علي(عليه السلام) اصل شرّ را طمع دانسته، مي فرمايد: (اصل الشرّ الطمع)(6) «اساس بدي ها طمع است».
امام صادق(عليه السلام) نيز در بياني نوراني و ارزشمند فرموده اند: «اگر خواستي چشمت روشن، و خير دنيا و آخرت به تو برسد، از آنچه در دست مردم است، طمع خويش را بازگير...».(7)
اما حسد نيز به عنوان اولين گناهي كه بر روي زمين اتفاق افتاد.(8) نقش بسيار بزرگي در فساد و هلاكت انسان دارد كه خداوند همگان را از اين صفت ناپسند پرهيز داده است. «حسد» كه در زبان فارسي از آن به «رشك» تعبير مي كند، به معناي آرزوي زوال نعمت از ديگران است.(9) خواه آن نعمت به حسود برسد يا نرسد. بنابراين كار حسود در ويران كردن و آرزوي ويران شدن متمركز مي شود، نه اين كه آن سرمايه و نعمت حتماً به او منتقل گردد.
حسد سرچشمه بسياري از نابساماني هاي اجتماعي است از جمله اين كه:(10)
1- حسود تمام يا بيشتر نيروها و انرژي هاي بدني و فكري خود را كه بايد در راه پيشبرد اهداف اجتماعي به كار برد، در مسير نابودي و ويران كردن آن چه هست صرف مي كند، و از اين رو هم سرمايه هاي وجودي خود را از بين برده و هم سرمايه هاي اجتماعي را.
2- حسد انگيزه قسمتي از جنايات دنيا است و اگر عوامل و علل اصلي قتلها، دزدي ها، تجاوزها و مانند آن را بررسي كنيم، خواهيم ديد كه قسمت قابل توجهي از آنها، از عامل حسد مايه مي گيرد، و شايد به خاطر همين است كه آن را به شراره اي از آتش تشبيه كرده اند كه مي تواند، موجوديت حسود و يا جامعه اي را كه در آن زندگي مي كند به خطر بيندازد. يكي از دانشمندان مي گويد: «حسد و بدخواهي از خطرناك ترين صفات است و بايد آن را به منزله، موحش ترين دشمن سعادت تلقي كرد و در دفع آن كوشيد.(11)
جوامعي كه افراد آن را اشخاص حسود و تنگ نظر تشكيل مي دهند، جوامعي عقب افتاده هستند، زيرا همان طور كه گفتيم، حسود هميشه مي كوشد تا ديگران را به عقب بكشد و اين درست بر خلاف روح تكامل و ترقي است.
3- حسد اثرات بسيار نامطلوبي روي جسم و سلامت انسان مي گذارد، و افراد حسود معمولا افرادي رنجور و از نظر اعصاب و دستگاه هاي مختلف بدن غالباً ناراحت و بيمارند. زيرا امروز اين حقيقت مسلم شده كه بيماري هاي جسماني در بسياري از موارد عامل رواني دارد.(12) و در طب امروز بحث هاي مشروحي تحت عنوان بيماري هاي «روان تني» ديده مي شود كه به اين قسمت از بيماري ها اختصاص دارد. جالب اين كه در روايات پيشوايان اسلام، روي اين موضوع تكيه شده است، در روايتي از امام علي(عليه السلام) مي خوانيم: (صحه الجسد من قله الحسد)(13) «تندرستي از كمي حسد است». و در جاي ديگر مي فرمايد: (العجب لغفله الحُسّاد عن سلامه الاجساد)(14) «عجيب است كه حسودان از سلامت جسم خود به كلي غافلند». و حتي در پاره اي از احاديث مي خوانيم كه: حسد پيش از آن كه به طرف مقابل زيان برساند، از حسود شروع مي كند، و تدريجاً او را به هلاكت مي رساند.(15)
4- از نظر معنوي، حسد نشانه كمبود شخصيت و ناداني و كوتاه فكري و ضعف و نقص ايمان است، زيرا حسود در واقع خود را ناتوان تر از آن مي بيند كه به مقام محسود (شخصي كه مورد حسادت واقع مي شود) و بالاتر از آن برسد و لذا سعي مي كند، محسود را به عقب براند، به علاوه او عملا به حكمت خداوند كه بخشنده اصلي اين نعمت ها است، معترض است و نسبت به اعطاي نعمت به افراد، از طرف خداوند ايراد دارد. لذا در حديثي از امام صادق(عليه السلام) مي خوانيم: «حسد و بدخواهي از تاريكي قلب و كوردلي است و از انكار نعمت هاي خدا به افراد سرچشمه مي گيرد، و اين دو (كوردلي و ايراد بر بخشش خدا) دو بال كفر هستند، به سبب حسد بود كه فرزند آدم در يك حسرت جاوداني فرو رفت و به هلاكتي افتاد كه هرگز از آن رهايي نمي يابد».(16)
در نهج البلاغه از امام علي(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: (ان الحسد يأكل الايمان كما تأكل النار الحطب) «حسد تدريجاً ايمان را مي خورد همان گونه كه آتش هيزم را تدريجاً از بين مي برد»(17) چه اين كه شخص حسود تقريباً سوء ظنش به خدا و حكمت و عدالت او بيشتر مي شود و همين سوء ظن است كه او را از وادي ايمان بيرون مي كشد.
زيان هاي معنوي و مادي، فردي و اجتماعي حسد فوق العاده زياد است و آن چه گفتيم در حقيقت فهرستي از آن به شمار مي رود.(18)
در آخر تذكر اين نكته لازم است كه در مقابل حسد، صفت پسنديده اي وجود دارد كه به آن «غبطه» گفته مي شود و آن عبارت است از اين كه، انسان نعمتي را كه ديگران دارند، براي خودش نيز آرزومند باشد، بدون آن كه زوال آن را از ديگران اميدوار باشد. حسن ختام اين نوشتار را مناجاتي از امام سجاد(عليه السلام) قرار مي دهيم:
«خداوندا! پناه مي برم به تو از هيجان حرص و طمع، شدت غضب، غلبه حسد، ضعف صبوري، پيروي از هواي نفس، و سرپيچي از مقررات دين...».



پاورقی:

1. شفيعي، سيدمحمد، پرورش روح، انتشارات دفتر تبليغات، ج 1، ص 351، به نقل از الخصال، ج 1، ص 90.
2. سيّاح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوين، ج 2، ص 912، ر.ك. مفردات راغب، ص 307.
3. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 69، ص 408.
4. ر.ك. همان، ج 73، ص 170.
5. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، ج 5، ص 550.
6. غررالحكم و دررالكلم.
7. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، ج 5، ص 551.
8. ر.ك. مائده: 27.
9. ر.ك. موسوي خميني، سيد روح الله، چهل حديث، ج 5، ص 105.
10. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 3، ص 423.
11. ر.ك. بهترين راه غلبه بر نگراني ها و نااميدي ها، امامي، محمدجعفر، انتشارات نسل جوان، انسان موجود ناشناخته، دكتر الكسيس كارل.
12. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، ج 2، ص 427، ح 3950.
13. نهج البلاغه، حكمت 248.
14. ر.ك. مصباح الشريعة، فصل حسد.
15. مستدرك الوسايل، ج 2، ص 327.
16. نهج البلاغه، خطبه 86.
17. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 3، ص 423، اقتباس.
18. صحيفه سجاديه، دعاي هشتم.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  8:24 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

ويژگيهاي انسان عاقل چيست؟

پاسخ:

عقل برترين مخلوق خداوند و موهبتي الهي به نوع انسان است و بالاترين و بزرگترين وسيله زندگي معنوي و مادي بشري است و تكامل روحي و جسمي انسان بدون وجود آن امكان پذير نمي‌باشد. اين نيروي عظيم در صورتي كه با خطاهاي نفساني و بينش‌هاي مادي آلوده نگردد دچار اشتباه نمي‌شود. بلكه چراغي فروزان، براي هدايت انسان در فراز و نشيب‌هاي زندگي و شناخت ارزشهاي والاي معنوي‌ است. مكتب تشيع، مكتبي است كه اين نيروي عظيم مثبت، يعني عقل را به خوبي شناسانده، كاربرد آن را مشخص كرده و فوائد آن را برمي‌شمارد مضاف بر اين‌كه محدوده اين نيرو و آفتهاي آن را گوشزد نموده و هشدار مي‌دهد. در دو يادگار هميشه جاويد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ «قرآن و عترت» مي‌توان به قدر و منزلت اين نيروي شگرف پي برد و آن را به گونه‌اي درست شناخته، تا مورد استفاده قرار گيرد. اما از آنجا كه شما پرسشگر گرامي، ويژگيهاي انسان عاقل را سؤال فرموديد، ما فقط به اين موضوع از ديدگاه معصومين ـ عليهم السّلام ـ مي‌پردازيم.
عاقل در كلام معصومين ـ عليهم السّلام ـ كسي است كه ...
1. جوياي كمال است.(1)
2. دشمن شهوات و خواستهاي نفساني خويش است.(2) و شهوتش را دور سازد و دنيايش را به آخرتش بفروشد.(3)
3. از غفلت بيدار گردد و براي هنگام كوچ كردنش توشه گرد آورد و سراي پايدارش را آباد سازد.(4)
4. دچار نيرنگ و فريب نمي‌شود.(5)
5. هر جا حق را نشناسد توقف مي‌كند.(6)
6. از گناهان بپرهيزد و از زشتيها پاك باشد و گناهان را به آمرزش بپوشاند.(7)
7. زبانش را در بند كشد.(8)
8. در راه فرمان‌برداري از پروردگارش، هوايش را فرمان نبرد.(9)
9. از ديگران پند آموزد.(10)
10. قناعت را پيشه خويش سازد.(11)
11. توانگري او به دانشش و عزت او به قناعتش مي‌باشد.(12)
12. فقير نيست.(13) زيرا هيچ ثروتي مانند عقل نيست.(14)
13. فكرش راهنماست.(15) و گفتارش را كردارش تصديق نمايد.(16) و تكيه‌گاهش عملش است.(17) و هرگز دروغ نمي‌گويد.(18)
14. كارهايش را خوب انجام مي‌دهد و كوشش خويش را به جاي خود به كار بندد.(19) و كارش را دريابد.(20) (وظيفه خود را بشناسد)
15. با فردي كه مي‌ترسد او را تكذيب كند، سخن نمي‌گويد. از فردي كه مي‌ترسد نياز او را برآورده نكند چيزي نمي‌طلبد. به چيزي كه قادر بر وفاي آن نيست وعده نمي‌دهد. به چيزي كه اميد به آن، او را در سختي مي‌افكند، اميدوار نمي‌شود. به كاري كه توان و طاقت انجام آن را ندارد، اقدام نمي‌كند.(21)
16. بدون سؤال، پاسخ نمي‌دهد و فقط هنگامي كه ديگران از پاسخ عاجز هستند پاسخ مي‌گويد و به رأي و نظري كه به صلاح ديگران است اشاره مي‌كند.(22)
17. اشتغال به نعمتهاي حلال مادي دنيا، مانع شكرگزاري و موجب غفلت او نمي‌شود و در مواقع سختي، گرسنگي، دعوت شيطان و هواي نفس به ارتكاب گناه مثل خوردن مال حرام، نگاه حرام و ... صبر در گناه دارد و خود را آلوده نمي‌كند.(23)
18. در تمام حالات از طاعت پروردگارش و پيكار با نفسش باز نماند و خالي نباشد.(24)
19. با مالش ستايش مردم را به دست آورد (به آنها بخشش نمايد) و خودش را از درخواست از مردم نگهداري كند.(25)
20. زشتيهاي نفس خود را در دين، رأي، اخلاق و ادب بشمرد و آنها را در سينه‌اش يا در يادداشتي گرد آورد و آنگاه دست به كار از بين بردن آنها شود.(26)
21. تجربه‌ها و آزمايش‌ها تمام‌شدني نيستند و انسان عاقل همواره به افزودن آن سرگرم است.(27)
22. نفس خويش را خوار مي‌دارد آنگاه بزرگ مي‌گردد.(28)
23. سخن نگويد مگر براي حاجتش يا براي حجتش و غلبه بر دشمن و سرگرم و مشغول نمي‌‌شود مگر به اصلاح امور آخرتش.(29)
24. به هنگام خاموشي بيانديشد و به گاه گفتار به ياد خدا باشد و به هنگام نگاه كردن پند پذيرد.(30)
25. نصفش بردباري و نيم ديگرش عفو و اغماض است.(31)
26. خويش را نگهباني كند از مستي ستايش، مستي قدرت و توانايي، مستي علم، مستي جواني و مستي مال. زيرا كه براي هر يك از اين‌ها بادهايي است پليد و زشت كه عقل را مي‌گيرند و وقار و گراني و متانت شخص را به سبكي مبدل مي‌سازند.(32)
27. از خود شخصيتي نشان ندهد مگر در سه جا: قدمي كه براي آخرت برداشته شود و يا امرزندگاني را ترميم كند و يا اينكه در عيش و لذتي غير حرام به سر ببرد.(33)
28. از احسان و نيكيش بخل نمي‌ورزد.(34)
29. با علماء و نيكو كردار بسيار هم‌نشيني كند و از نزديكي با بدان و بدكاران دوري گزيند.(35)



پاورقی:

1. آمدي، غرر الحكم و درر الكلم، ترجمه محمد علي انصاري قمي، انتشارات تهران، فصل اول، حديث630.
2. همان، فصل اول، ح503.
3. همان، فصل1، ح1756.
4. همان، فصل2، ح77.
5. همان، فصل1، ح482.
6. همان، فصل1، ح1432.
7. همان، فصل1، ح1676.
8. همان، فصل1، ح557.
9. همان، فصل1، ح1775.
10. همان، فصل1، ح1330.
11. همان، فصل77، ح82.
12. همان، فصل57، ح42.
13. همان، فصل88، ح15.
14. همان، فصل86، ح38.
15. همان، فصل59، ح3.
16. همان، فصل1، ح1429.
17. همان، فصل1، ح1285.
18. همان، فصل79، ح78.
19. همان، فصل1، ح1822.
20. همان، فصل1، ح1156.
21. كليني، اصول كافي، شرح محمد باقر كمره‌اي، ج1، ص57، 55، 51.
22. همان، ص57، 55، 51.
23. اصول كافي، شرح محمد باقر كمره‌اي، ج1، ص57، 55، 51.
24. همان، فصل87، ح1.
25. همان، فصل87، ح21.
26. همان، فصل51، ح29.
27. همان، فصل1، ح1580.
28. همان، فصل1، ح728.
29. همان، فصل1، ح1760.
30. همان، فصل1، ح1837.
31. همان، فصل82، ح19.
32. همان، فصل87، ح27.
33. همان، فصل73، ح73.
34. همان، فصل79، ح136.
35. همان، فصل87، ح28.

 

 

سه شنبه 24 دی 1392  2:12 AM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

آيا خودسازي براي سنين مختلف متفاوت است؟ اگر هست راهنمايي بفرمائيد كه خودسازي چگونه بايد باشد؟

پاسخ:

خودسازي يك هدف ارزشمند است كه با انجام واجبات و ترك محرّمات حاصل مي شود. خودسازي از زمان بلوغ شرعي شروع مي شود. اصول خودسازي در همة مراحل زندگي يكسان است، اما روش ها و زمينه هايي كه افراد بايد روي آن برنامه ريزي كند، در سنين مختلف، متفاوت مي باشد.
براي روشن شدن بحث يادآوري اين نكته ضروري است كه «خودسازي» لزوماً به معناي شب و روز عبادت كردن و هميشه در حال گريه و زاري بودن و دعا و نماز خواندن نيست. برخي افراد فكر مي كنند خودسازي، كار عجيب و غريب است و انسان بايد كارهاي معمولي و روزمرة خود را ترك نموده و شب و روز نماز و دعا بخواند. به همين خاطر اين افراد بعد از مدتي از آن نااميد مي شوند و مي گويند ما نمي توانيم خودسازي كنيم. انسان مي تواند زندگي معمولي خود را داشته باش و در عين حال خودسازي كند. چيزي كه انسان هميشه بايد رعايت كند انجام واجبات و ترك محرّمات است و اين براي مكلفين اختصاص به سنّ خاصي ندارد. اگر مي خواهيد بيشتر به خودسازي بپردازيد و جزئيات آن آشنايي پيدا كنيد به دستورالعمل ذيل كه در برخي كتاب هاي اخلاق بيان شده، عمل نماييد:

برنامة خودسازي1. ترك گناه. اولين مرحلة خودسازي، توبه و ترك گناه است. فردي كه مي خواهد برنامه اي براي خودسازي داشته باشد بايد به قصد توبه غسل كند و از تَهِ دِل بگويد. خدايا! به سوي تو آمدم و از گناهان توبه كردم و تصميم دارم بعد از اين مرتكب گناه نشوم و چنانكه بدنم را با آب شتشو مي دهم قلب و نفسم را نيز از اخلاق زشت و گناهان پاك مي سازم.
2. خود را در محضر خدا ديدن. يكي از مسايل مهم در خودسازي اين است كه انسان خود را هميشه در محضر خدا ببيند و سعي كند همواره به ياد خدا باشد. انسان اگر خود را هميشه در محضر خدا بداند، مرتكب گناه نخواهد شد.
3. هميشه با وضو بودن. هم در روايات و هم در دستورالعمل هاي علماي اخلاق توصيه شده است كه بايد هميشه با وضو بود.(1) به هنگام خواب نيز با وضو باش. رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «هركس كه با وضو بخوابد چنان است كه گويا تمام شب را به عبادت مشغول بوده است.»(2)
4. مراقبه و محاسبه.در طول روز مراقب كار خود باشيم و شب به شب به كارهاي روزانه خود رسيدگي كنيم و تصميم بگيريم نقاط ضعف ‌ر ابر طرف كنيم.
5. حضور قلب در نماز. يكي از برنامه هاي مهم در خودسازي انجام عبادات و فرايض الهي با حضور قلب است. حضور قلب داراي درجات و مراتب متفاوتي است. نخستين مرتبة حضور قلب كه در خودسازي مؤثر مي باشد، بدين صورت است كه نمازگزار در تمام نماز اجمالاً توجه داشته باشد در حضور پروردگار جهان ايستاده و با او سخن مي گويد. ارزش عبادت و نماز به حضور قلب و توجه به خدا است و به مقدار حضور قلب مي تواند در صفاي باطن و قرب الي الله مؤثر باشد. بي جهت نيست كه انبياي عظام و ائمه اطهار و اولياي خدا به نماز آن همه عنايت داشتند.
6. همنشيني با افراد خودساخته. و نيز مي توانيم از جلسات اساتيد اخلاق و نوارهاي ايشان كمك بگيريم.
7. قرائت قرآن ازروي تدّبر. هر روز با حضور قلب مقداري قرآن خوان و در معناي آيات تفكر و تدبّر نما. در صورتي كه در آغاز، توان و همّت انجام همة اين اعمال را نداريد مي توانيد از مقدار كم شروع كنيد و تدريجاً بدان بيفزاييد. با تكرار و مداومت اين اعمال به مراتب بالاي خودسازي و طهارت روح نايل خواهيد شد.

شروع تربيت اخلاق:ريشه هاي تربيت اخلاقي و خودسازي از همان كودكي و حتي قبل از تولد شروع مي گردد. والدين و مربياني كه به خودسازي اهتمام مي ورزند و برنامه خودسازي در زندگي آنها وجود دارد شيوة خود را به طور غير مستقيم به فرزندان خود منتقل مي كنند و الگوي عملي براي فرزندان هستند. بي ترديد خودسازي والدين (اهميت به مسائل شرعي حقوق خود، ديگران خدا، رزق حلال و ...) زمينه را براي خودسازي كودكان فراهم مي آورد و چنين كودكاني به راحتي در مسير حق قرار مي گيرند. والدين قبل از به تكليف رسيدن نوجوانان، وظيفه دارند با تمرين دهي ظريف و دقيق خود زمينة خودشناسي و خودسازي را در فرزندان خود فراهم آورند.
تذكر: لازم به ذكر است كه همراه خودسازي، خودشناسي نيز لازم است. در خودشناسي فرد با نقاط ضعف و قوت خود آشنا مي شود و در مسير خودسازي از نقاط قوت خود كمك مي گيرد تا با نقاط ضعف اش آشنا شود. آشنايي با نقاط قوت و ضعف در كنار همديگر باعث مي شود كه فرد به خاطر صفات بدش مأيوس نشود. چون در كنار آن صفات خويش را مي بيند همچنين فرد به خاطر صفات خويش مغرور نمي شود چون در كنار آن صفات مي داند كه صفت بد هم دارد در خودشناسي مي داند كه هرچه بشر ضرر مي بيند به خاطر خودخواهي است، بنابراين تلاش مي كند با خودخواهي و خودمداري مبارزه كند و حق مدار گردد و از جسم و جان خود براي رشد كمك مي گيرد.



پاورقی:

1. حر عاملي، وسايل الشيعه، بيروت: 1412 ه، ج 1، ص 265-261. روايات متعدد در اين باره آمده است.
2. همان، ص 265 ( من بات علي طهرٍ فكانّما احيي الليل).

 

 

سه شنبه 24 دی 1392  2:14 AM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

چگونه ميتوان بر شيطان غلبه پيدا كرد؟

پاسخ:

براي غلبه بر شيطان راههاي زيادي وجود دارد كه به برخي از اين راهها اشاره مي شود.
1. يكي از بهترين راههاي مقابله پيروزمندانه با شيطان اين است كه انسان هميشه به ياد خدا باشد و هيچگاه و در هيچ شرايطي خدا را فراموش نكند و او را در همه حال بر خود ناظر و در همه جا حاضر ببيند. هرگاه انسان همواره به ياد خدا باشد، قلب او نوراني ميگردد و شيطان كه همانند شب پره، (خفاش) همواره در تاريكي قدرت پرواز دارد و هميشه از نور وحشت دارد، از او فرار ميكند. لذا در برخي از احاديث از رسول خدا _ صلّي الله عليه و آله _ نقل شده كه فرمود: شيطان وقتي ميخواهد پا بر قلب انسان بگذارد، اگر آن فرد خدا را ياد كند و به ياد خدا باشد، شيطان بلافاصله خود را كنار ميكشد، وقتي انسان دوباره از ياد خدا غافل شد، شيطان دوباره به سراغ او ميآيد.(1) از اين روايت به خوبي معلوم ميشود كه ياد خدا، بهترين راه نجات از شرّ شيطان است.
2. مثل شيطان، مثل مگس است. مي دانيم كه هر اندازه بدن و اعضاي بدن و محيط زندگي انسان، به ناپاكي آلوده باشد، و بهداشت محيط مراعات نشود، مگس بيشتر هجوم ميآورد و باعث ايجاد امراض گوناگون، براي انسان ميشود. و در مقابل، هر چقدر بهداشت، بيشتر مراعات شود و بدن و محيط زندگي تميزتر باشد، اذيت و آزار پشه و مگس كمتر است.
شيطان نيز چنين است. هر اندازه روح و جان انسان آلودهتر باشد، شيطان بيشتر تلاش ميكند تا از آلودگي روح انسان استفاده كرده و امراض گوناگون نفساني را براي انسان به وجود آورد و در مقابل، روح انسان، هر اندازه پاكيزهتر باشد، در برابر شرارتهاي شيطان، بيشتر ميتواند مقاومت كند. بنابراين يكي از بهترين راههاي غلبه بر شيطان، پاكيزه نگاه داشتن روح است و اخلاص، يكي از راههاي تأمين طهارت روح انسان است و چون شيطان خود اعتراف كرده كه بر افراد خالص نميتواند نفوذ كند، لذا در قرآن كريم از شيطان چنين نقل شده است: فبعزتك لاغوينّهم اجمعين ـ الا عبادك منهم المخلصين(2) يعني به عزت تو سوگند ميخورم كه البته همه را گمراه ميكنم، جز بندگان پاك شده و خالص شدة تو را .
از اين آيه به خوبي معلوم ميشود كه از راه كسب اخلاص، انسان مي تواند به شيطان غلبه كند. لذا عارف بزرگ، حضرت امام خميني نيز در اين باره ميگويد: شيطان، سگ درگاه خداست. اگر كسي با خدا آشنا باشد، به او عوعو نكند و او را اذيت نكند، پس اگر ديدي شيطان با تو سروكار دارد، بدان كارهايت از روي اخلاص نيست و براي خدا نيست.(3)
3. يكي از راههاي غلبه بر شيطان آن است كه انسان تلاش كند، آنچه را او وسوسه ميكند و به انسان القاء ميكند، توجه ننمايد و به آن عمل نكند، در اين هنگام به تدريج شيطان از او دست برميدارد و متوجه ميشود كه ديگر قدرت نفوذ در آن شخص را ندارد. امام خميني با استناد به روايات متعدد در اين باره ميگويد: البته وقتي مدتي مخالفت او را (شيطان را) كردي و اعتناي به وسواس او نكردي، طمعش از تو بريده ميشود و حالت ثبات و طمأنينه نفس عود ميكند، ولي در خلال اين مخالفت، تضرع و زاري به درگاه حق تعالي كن و از شر آن ملعون و شر نفس، به آن ذات مقدس پناه ببر و استعاذه نما به ذات مقدس، البته دستگيري از تو ميفرمايد. چنانچه در اولياء بدين معنا اشاره شده است.(4)
4. همان طوري كه در جهاد اصغر، در ميدان نبرد، يك سرباز، بايد همواره در حال آمادهباش كامل باشد و اگر لحظهاي غفلت و سهلانگاري كند، به دست دشمن اسير شده و از پاي در ميآيد، در ميدان جهاد اكبر (رزم با شيطان) نيز، انسان بايد همواره در حال آمادهباش قرار داشته باشد و اگر لحظهاي غفلت كند، مورد هجوم شيطان قرار گرفته و به دست او اسير ميگردد. بنابراين يكي از راههاي غلبه بر شيطان آن است كه انسان، از غفلت دوري كند و همواره بكوشد،كاري نكند كه زمينه را براي حمله شيطان فراهم سازد. و در حال نبرد و مقاومت مستمر باشد.
5. يكي از بهترين راههاي غلبه بر شيطان آن است كه انسان، به قرآن و ادعيه روي آورد و هميشه با آن مأنوس باشد و برخي از دعاهايي را كه در مفاتيح آمده بخواند. شهيد مطهري در اين باره ميگويد: يكي از راهها، خود عمل و عبادت است. مخصوصاً زياد قرآن بخواند و ذكر خداوند بگويد. اين ذكرها مفيد است: (لا حول و لا قوة الا بالله)، (توكلت علي الحي الّذي لا يموت والحمد لله الّذي لم يتخد صاحبة و لا ولداً و لم يكن له شريك في الملك و لم يكن له ولي من الذّل و كبّره تكبيراً‌).
به هرحال انسان اگر با قلب و روح خود زياد به ياد خدا باشد، وسوسههاي شيطاني زايل ميشود.(5)



پاورقی:

1. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، قم، نشر مؤسسة مطبوعات اسماعيليان، 1371 ش، ج 20، ص 398.
2. ص: 38.
3. موسوي خميني، سيد روح الله، چهل حديث، مؤسسه نشر و تنظيم آثار امام خميني، 1371 ش، ص 52.
4. همان، ص 407.
5. مطهري، مرتضي، مجموعه مقالات، قم، نشر دفتر انتشارات اسلامي، 1362 ش، ص 270، مقاله 14.

 

 

سه شنبه 24 دی 1392  2:15 AM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

چگونه مي‌توان ميزان عقل و درك و فهم را افزايش داد؟

پاسخ:

عمليات‌هايي كه روانشناسان به هوش نسبت مي‌دهند قسمتي از كاركردهاي عقل است كه در ادبيات روائي ما مطرح شده است. لذا بي‌مناسبت نيست كه در اين نوشتار، عوامل مؤثر در عقل و درك و فهم را از ديدگاه روانشناسان هم بررسي نمائيم و به نقل آراء آنان بپردازيم.
عوامل مؤثر در رشد هوش: دربارة عوامل مؤثر در رشد هوش نظرات مختلفي مطرح شده است و نزاع ديرينِ محيط و وراثت در اينجا هم وجود دارد.
1. وراثت: تحقيقات روانشناسان به نتايجي دست يافته كه نشان مي‌دهد، ژنهايي كه از والدين خود به ارث مي‌بريم، نقش مهمّي در رشد هوش ما دارند، يكي از روشهاي بررسي اين مسأله، دوقلوهاي همسان و ناهمسان هستند.
ويلسون وهاربرينگ از تجزيه و تحليل نمرات 261 دوقلوي همسان و غير همسان به اين نتيجه رسيدند كه نيمرخ جهش‌ها و عقب‌ افتادگي‌هاي آنها در رشد هوش به هم شباهت دارد. و اين نكته دربارة دوقلوهاي همسان به طور روشن مشهود است.(1)
خلاصة نتايج تحقيق مختلف در چهار قاره و هشت كشور نشان مي‌دهد كه وراثت بر رشد هوش تأثير زيادي دارد. بر اساس اين اطّلاعات، همبستگي هوشبهر(2) افراد غير خويشاوند بسيار اندك است و پيش بيني قطعي هوشبهر يك فرد از روي هوشبهر فردي كه خويشاوند او نيست، صحيح به نظر نمي‌آيد. بنابراين هر چه پيوند ارثي بيشتر مي‌شود، نمرات هوش به هم نزديكتر مي‌شود و عكس آن هم نيز صادق است، يعني اگر رابطة خويشاوندي حذف شود، افت محسوسي در همبستگي بين نمرات آزمون هوش افراد پديد مي‌آيد. در اين تحقيقات همچنين روشن شد كه همبستگي نمرات هوش دوقلو‌هاي غير همسان كمتر از همبستگي نمرات هوش دوقلوهاي همسان است.(3)
2. محيط: همان طوركه تأثير عوامل ژنتيك را نمي‌توان در رشد هوش منكر شد، تجارب و تأثيرات زندگي در خانواده و يا مؤسسات و سازمان‌هاي پژوهشي، نحوة تعليم و تربيت و طبقة اجتماعي از جملة عوامل غير ژنتيك‌اند كه تأثيرات آنها را در رشد هوش نمي‌توان ناديده گرفت.
هارولد اسكينر با انجام تحقيقي در مورد زندگي پرورشگاهي، كودكان را از يك يتيم‌خانة ساده و بدون محرّك كه از نظر توجّه و نظارت مادرانتخابي نيز محروم بودند به مؤسسة ديگري انتقال داد كه مورد توجّه فرد مسئولي قرار مي‌گرفتند ، در محيط جديد يك مادر انتخابي براي سرپرستي كودكان معيّن شده بود. يعني دختري كه عقب‌مانده ذهني و مسن‌تر از ديگران بود، اين گروه از كودكان، پس از دو سال و نيم، ميانگيني از 32 نمرة هوش را به دست آوردند. در صورتي كه كودكان باقي‌مانده در مؤسسة سابق كه از شرايط پست‌تري برخوردار بودند تا ميانگين 21 نمره هوش افت داشتند.(4)
بدين ترتيب بديهي است كه خانواده بر رشد هوش كودكان خود (غير از جنبة ژنتيكي) از جنبة محيطي تأثير مي‌گذارد. رشدگرايان هر چند هرچند دقيق نمي‌دانند كه رشد هوش تا چه اندازه مربوط به محيط پيشرفته‌اي است كه توسط والدين، ساختار فاميلي و ديگر عوامل محيطي فراهم شده است، وجود اين‌گونه عوامل را حائز اهميّت مي‌دانند.(5)
عوامل ديگري مثل جنسيت، سن، فرهنگ، عوامل بيولوژيك، تغذيه، داروها، بيماري‌ها، از جمله عواملي هستند كه در رشد مهارت‌هاي شناختي و هوش تأثير مي‌گذارند.(6)
3. طبقات اجتماعي و نژادي: وضعيت نژادي و اجتماعي و يا اقتصادي از جمله فاكتورهايي است كه مورد پژوهش روانشناسان بوده و تأثير آن در ميزان رشد سنجيده شده است ولي نمي توان تاثير قابل توجهي در اين مورد در نظر گرفت.
در آمريكا و اروپا كودكان خانواده‌هاي فقير و يا آنها كه به گروههاي اقليّت ـ كه بسياري از آنها غير سفيد پوست هستند ـ تعلق دارند، نمرة هوشبهرشان از كودكان متوسط در همان كشور پايين‌تر است مثلاً متوسط هوشبهر كودكان سياه پوست آمريكايي كه غالباً از خانواده‌هاي كم درآمد هستند، در حدود 10 تا 16 نمره پايين‌تر از متوسط هوشبهر كودكان سفيد پوست است.(7)
ناگفته نماند كه در تفسير هوشبهر بين طبقات نژادي و اجتماعي، بحث‌هاي زيادي مطرح شده و نقد‌هاي وارد شده و برخي آزمون‌هاي هوش را غير استاندارد و سودار دانسته‌اند يعني آن آزمون‌ها، براي كودكان طبقة پايين و گروههاي اقليّت مناسب نبوده‌اند.(8)
خلاصه آنكه، نزاع ديرين برتري نقش محيط يا وراثت چندي است كه فروكش كرده و ديگر از نظريات افراطي روانشناسان خبري نيست و اين تأثيرات، بيشتر در جنبة «تعامل محيط و وراثت» بررسي مي‌شود. در هر صورت، وراثت و مخصوصاً شرايط محيطي در افزايش و بهبود درك و فهم و هوش، مؤثرند. رشته‌‌هاي آكادميكي مثل: علوم تربيتي براي همين منظور تلاش مي‌نمايد كه محيط آموزش را هر چه مؤثرتر فراهم نمايد. كه بررسي تفصيلي تكنيك‌هاي ان از عهده اين نوشتار خارج است.

از منظر روايات با بررسي رواياتي كه به مسائل رشد هوش و شناخت و درك و فهم انسان پرداخته مي‌توان چنين بيان داشت كه رشد عقل و هوشمندي انسان در واقع معلول دو دسته از عوامل است كه البته تأثير اين دو عامل در همة موارد يكسان نمي‌باشد. در برخي موارد عوامل ژنتيكي در رشد هوش نقش تعيين كننده دارند. در شرايط محيطي و ساير عوامل زمينه سازاند و در پاره‌اي موارد، عوامل محيطي نقش برتر را بر عهده دارند. هرچند سهم وراثت را نمي‌توان ناديده گرفت.
در برخي روايات، به دو گونه عقل اشاره شده است: يكي عقل سرشتي(9)، كه به درجات كاملاً متفاوتي در نهاد بشر به وديعه نهاده شده است و ديگري عقل اكتسابي(10)، كه از طريق تجربه و يادگيري و شرايط محيطي، تحصيل مي‌شود و با پشتوانة عقل طبيعي و سرشتي،راهنماي عمل و راهگشاي راه آدمي خواهد بود.(11) در فرمايشي ديگر امام علي ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايند: عقل غريزه‌اي است كه باعلم و تجربه افزايش مي‌يابد.(12) در اين روايت نيز به هر دو گونه عقل اشاره شده است. ايشان ـ عليه السّلام ـ در عين اينكه اصل عقل را غريزي و سرشتي شناخته‌اند، يادگيري و استفاده از تجارب زندگي را كه همان عقل تجربي و اكتسابي انسان محسوب مي‌شود، تقويت كنندة آن دانسته‌اند.

برخي از عوامل مهم محيطي مؤثر در هوش:1. انديشة زياد در علم و حكمت، عقل را شكوفا مي‌سازد و دامنة دانستن‌ها و درك حقايق علوم را افزايش مي‌دهد.(13)
2. اشتغال به تحصيل و دانش:(14) در پرتو آموختن و يادگيري است كه چه بسا، افرادي كه هوش سرشاري هم ندارند، استعداد خود را شكوفا مي‌كنند و به نتايج پرباري دست مي‌يابند.
3. اشتغال به تعليم و تدريس:(15) به واسطة آموزش و تدريسِ آموخته‌ها و اندوخته‌هاي ذهني است كه زمنية پرورش و شكوفايي بيشتر هوش و فهم انسان افزايش مي‌يابد، زيرا چه بسا در هر نوبت تدريس به نكاتِ جديدي دست مي‌يابد كه قبلاً بدان توجّه نداشته است.
4. پرهيز از مسائل بي‌اهميّت و كم اهميّت: از جملة فوائدش آن است كه ذهن و فعّاليت‌هاي ذهني را متمركز مي‌سازد و در نتيجه زودتر به نتايج ذهني خواهد رسيد.(16)
5. مهرورزي نسبت به جاهل و تلاش براي آموزش او:(17) زيرا تعليم جاهل با فكر و تعقل و بررسي راههاي آموزش و انتخاب بهترين شيوه همراه است. آموزش نادان غير از فوائد عاطفي و اخلاقي كه براي شخص به همراه دارد، موجب تكاپو و فعاليّت‌هاي فكري و خردورزي خود اوست كه سهم به سزائي در رشد و شكوفايي هوش و استعدادهاي او و بروز خلاّقيت‌هاي فكري دارد.
فاكتورها و عوامل ديگري در رشد خرد و عقل و افزايش هوشمندي در متون اسلامي مطرح شده كه به اختصار به آنها اشاره مي‌شود: وحي، دانش، ادب، تجربه، رايزني، تقوا، جهاد با نفس، ياد خدا، زهد در دنيا، پيروي از حق، هم نشيني حكيمان، ترحم بر نادان، كمك خواستن از خداوند متعال.(18)
هم چنين روايات، توصيه‌هايي در صدد برخي غذاها نموده كه مغز را قوي مي‌سازد مثلِ كدو، گلابي، كرفس، گوشت، سركه، عسل، انار با لاية نازك، باقلا، ترنج، حجامت كردن و روغن ماليدن بر بدن هم از جملة كارهايي بر شمرده شده كه موجب تقويت مغز و ذهن مي‌شوند.(19)
عوامل منفي مؤثر در هوش:
با سيري در روايات به گروهي از عوامل منفي مؤثر در هوش برخورد مي‌كنيم كه مي‌توان آنها را به عنوان موانع و يا آفات هوش برشمرد:
1. هوسراني و توجّه به خواهش‌هاي نفساني:(20) هر چه انسان بيشتر در كام شهوات گرفتار شود، لذّات مادّي بيشتري را تجربه مي‌كند و در نتيجه عقل و هوش بيشتر در معرض تباهي و نابودي قرار مي‌گيرد و به تدريج فرد به جايي مي‌رسد كه به هيچ وجه به هشدارهاي عقل توجّه نمي‌كند، بلكه تلاش و همّت خود را در برآوردن خواهش‌هاي نفساني قرار به كار مي‌بندد. بر اين اساس است كه امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: هواي نفس خود را با شمشير عقل بكش.(21)
2. خودپسندي: انسان خودپسندي كه عقل و هوش و علم و انديشة خود ببالد و تصوّر كند كه آنچه او مي‌داند درست و خطاناپذير و حقيقت است، به دنبالِ سؤال و پژوهش و مشورت و يادگيري نيست و هرگز در صدد تكميل و تعالي بخشيدن به دامنة استعداد و هوشمندي خود نيست. و موجب ركود و خمودي عقل و هوش خود مي‌شود. امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: خودپسندي يكي از حسودان عقل است.(22) و نيز فرمودند هر كس به خود مغرور شود، حقيقت عقل خود را ضايع كرده است.(23)
3. تكبّر:(24) تفاوت تكبّر با خودپسندي آن است كه تكبّر در مقابله با ديگران، مفهوم پيدا مي‌كندو شخص خود را در بين ديگران برتر مي‌بيند. امّا خودپسندي چه بسا در ميان ديگران نباشد.
4. طمع: بيشتر زمين‌ خوردن هاي عقل آنجاست كه برق طمع جستن كند.(25)
5. خشم.(26)
هم‌چنين عواملي كه در روايات مانع شناخت، و دانش بشر هستند را نيز مي‌توان به اين فهرست اضافه نمود. مثل حبّ به دنيا، گناه، امراض قلب، ظلم، كفر، فسق، اسراف، غفلت، آرزوي دراز، استبداد، تعصب، شراب، پرخوري و ...(27)



پاورقی:

1. هنري ماسن، پاول، رشد شخصيت كودك. ترجمه مهشيد ياسائي. نشر مركز. چاپ اول، 1368، ص 53.
2. IQ
3. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، روانشناسي رشد با نگرش بر منابع اسلامي ، تهران، سمت، 1375، ج2، ص 750، نقل ازChild Psycholojy P.82 .
4. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، روانشناسي رشد ...، ج2، ص 751.
5. همان، به نقل از Child Development P.263
6. ر.ك: همان، فصل‌هاي 6 و 7«پايه‌هاي محيطي رشد» و «تعامل وراثت و محيط»
7. هانري ماسن، پاول و ...، رشد و شخصيت كودك، ص 326.
8. ر،ك: دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، روانشناسي رشد با نگرش بر منابع اسلامي، ص 756 (سوداري آزمون و هوشبهر)
9. عقل الطبع.
10. عقل التجربه.
11. امام علي ـ عليه السّلام ـ : «العقل عقلان، عقل الطبع و العقل التجربه و كلا هما يؤدي الي المنفعة» محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمة، دارالحديث، چاپ اول، ج3، ص 2043.
12. «العقل غريزةٌ تزيد بالعلم و التّجارب»، تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، غرر الحكم و دررالكلم، شرح محمد خوانساري، تصحيح مير جلال الدين حسيني ارموي، ج2، ص32، ح 1717.
13. «كثرة النظر في العلم يفتح العقل» مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفا، چاپ سوم، 1403 ق ، ج1، ص 159، ح 33، «كثرة النظر في الحكمة يفتح العقل»، ري شهري، محمد ، ميزان الحكمه، ج3، ص2050.
14. امام علي ـ عليه السّلام ـ :«انك موزون بعقلك فزكّه بالعلم» ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، ج3، ص 2050.
15. امام علي ـ عليه السّلام ـ :«اعون الاشياء علي تزكية العقل، التعليم.» همان.
16. امام علي ـ عليه السّلام ـ :«بترك ما لا يعينك يتمّ لك العقل.» همان.
17. امام علي ـ عليه السّلام ـ :«مِن دركه اسباب العقل، رحمة الجاهل». همان.
18. براي آگاهي بيشتر از آيات و روايات مورد استنادِ اين عوامل، ر.ك: ري شهري، محمد، خردگرائي در قرآن و سنّت، ترجمة مهدي مهريزي، دار الحديث، چاپ اول، صص 101 ـ 115.
19. ر.ك: همان، ، صص 115 ـ 121.
20. امام علي ـ عليه السّلام ـ :«من لم يعذب نفسه لم ينقضح بالعقل.» تميمي آمدي، عبدالواحد، غرر الحكم و درر الكلم، ج5، ص 411، حديث 8972.
21. «قاتل هواك بعفلك ...» نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتي، انتشارات عصر ظهور، چاپ اول، حكمت424 .
22. «عجب المرء بنفسه احد حُسّاد بعقله.» نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، حكمت 212.
23. «من اعجب بفعله اصيب بعقله» حكيمي، محمد رضا، الحياة، بيروت: الدار الاسلاميه، چاپ ششم، 1409 ق، ج1، ص 180.
24. «شرّ آفات العقل الكبر» تميمي آمدي، عبدالواحد، غرر الحكم و دررالكلم، ج4، ص 178، حديث 5752.
25. «اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع» نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، ح219.
26. «غير تنفع بالحكمة عقل مغلول بالغضب و الشهوة»، تميمي آمدي، عبدالواحد، غررالحكم و درر الكلم، ج4، ص 380، حديث 6327.
27. براي آگاهي بيشتر، ر.ك: ري شهري، محمد، العلم و الحكمة في الكتاب و السنة، دار الحديث، چاپ اول، القسم الرابع، ص 111 ـ 77.

 

 

سه شنبه 24 دی 1392  2:16 AM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

رمز موفقيت چيست، چيزي كه با آن به همه چيز برسم، شاه كليد موفقيت را بيان كنيد، زيرا هر كسي چيزي مي گويد، يكي مي گويد توكل، ديگري مي گويد توسل، يكي مي گويد تقوي و ديگري در جواب مي گويد نظم. براستي عصاره همه اينها چيست، يك چيزي كه با آن به همه چيز برسيم؟

پاسخ:


توضيح: درذهن خود فرض كنيد كسي به شما رجوع كند و بگويد مي خواهم ساختماني ايده آل و مطلوب بنا كنم، يك چيزي به من بگوييد كه كليدي ترين عنصر باشد تا بتوانم با آن ساختمان مورد نظر خود را بنام كنم، ـ و فقط به دنبال اساسي ترين عنصر باشد ـ شما در جواب چه خواهيد گفت؟ آيا مي توان به ذكر يك ماده و عنصر اساسي اكتفا كرد كه با آن بتوان ساختمان مورد نظر را ساخت يا چنين چيزي عملاً امكان ندارد؟ اگر اساسي ترين عنصر را فنداسيون و پي بدانيم آيا مي توان فقط با آن به هدف مطلوب رسيد يا خير؟ همانقدر كه پي كليدي و ضروري است سقف، آجر و سيمان و... نيز ضروري است و عملاً هر كدام از اين ها بدون ديگري كارايي خود را از دست خواهند داد و نبود هر يك ما را در رسيدن به هدف معطل مي كند. بهتر است با مثال ديگري مطلب را توضيح دهيم، شما بهترين ماشين سواري را دراختيار داريد، اگر بخواهيد روي اجزاء ماشين به طور جداگانه قيمت گذاري كنيد بدون شك ارزش بعضي قطعات صدها برابر قطعات ديگر است، اما آيا اين به معناي غير ضرور بودن قطعات كم ارزش است. فرض كنيد با بالاترين سرعت در حال حركت هستيد و برف در حال باريدن، آيا ماشين شما بدون برف پاكن در چنين شرايطي مي تواند شما را به مقصد برساند؟ برف پاكني كه در حالت عادي ارزش چنداني ندارد در چنين حالتي حياتي ترين وسيله براي سالم و سريع تر به مقصد رسيدن شما مي باشد و نبودن آن خطر آفرين و هلاك بار خواهد بود. با اين دو مثال مي توان گفت: از يك نگاه به دنبال شاه كليد موفقيت رفتن شايد چندان كار مطلوب نباشد. چرا كه ممكن است ما را از توجه به ديگر ابعاد و موفقيت غافل كند و همين غفلت ها در لحظات حساس خطر آفرين باشد. البته منكر آن هم نيستيم كه در كل برخي از مؤلفه ها از ديگر مؤلفه هاي موفقيت با اهميت ترند.
توفيق در ابعاد زندگي مادي و معنوي در گرو توجه به همه مسائل مادي و معنوي مي باشد و ناديده گرفتن بعضي امور مي تواند خسارت بار باشد. اينكه بعضي از علماء راه رسيدن به مقصد را توكل، توسل، تقوا و يا... مي دانند و هركسي چيزي را بيان مي كند از چند زاويه قابل بحث است.
اول اينكه نبود هر يك از اين موارد درجايگاه خود مي تواند انسان را از رسيدن به هدف باز دارد و چنانكه در شكست هاي معنوي افراد اين قضيه به خوبي قابل درك است. خداوند از سقوط بلعم باعورا خبر مي دهد،كسي كه به درجه اي رسيده بود كه قرآن مي فرمايد: «و اتل عليهم بنا الّذي إتيناه إياتنا فانسلخ منها فأتبعهُ الشيطان فكان من الغاوين(1)». و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم براي آنان بخوان كه از آن عاري گشت، آن گاه شيطان او را دنبال كرد و از گمراهان شد.
با اينكه او به مقام بلندي رسيده بود كه خداوند بعضي از آيات خود را به او داده بود ولي در موقعي حساس، هوي پرستي او باعث سقوط او گرديد. او كه در مقامي عا لي بوده است خيلي از شرايط موفقيت را داشته است ولي نداشتن برخي از عوامل براي سقوط او كافي بود.
مطلب ديگري كه در اين زمينه قابل بحث است اين است كه اگر كسي توكل را شاه كليد موفقيت مي داند به معناي ناديده گرفتن ديگر امور نيست بلكه آنها را مفروض دانسته است والاصرف توكلِ بدون تقوا، توسل و... معني نخواهد داشت و يا اگر كسي تقوا را شرط رسيدن به موفقيت مي داند در كنار آن توسل، توكل، نظم، انگيزه، هدف و... را ضروري مي داند و اينها را به تعبير ذوقي نمك موفقيت مي دانسته است. علاوه بر مطالب فوق گاهي شخصي موردي را به عنوان راه موفقيت ذكر مي كند كه يا آن عامل، باعث موفقيت خود او در زندگي اش شده است و از آن بيشترين بهره را برده و يا اينكه آن عامل را در جواب پرسشگر، مناسب ترين حالت با روحيه او تشخيص داده و براي او تجويز مي كند و علم و آگاهي دارد كه پرسشگر اگر ديگر ابعاد زندگيش را در سايه آن عنصر پرورش دهد توفيق روز افزون مي يابد. يا ممكن است كسي كه از آن عالم سؤال كرده ابعاد ديگر را رعايت مي كرده و آن فرد موفق منظورش اين بوده كه در كنار آن ابعاد جاي توسل و توكل و يا... خالي است.
به نظر مي رسد نبايد روي يك عامل خاص براي موفقيت تمركز و زوم كنيم چرا كه عوامل موفقيت متنوع هستند و ناديده گرفتن يكي از آنها مي تواند ما را از رسيدن به هدف بازدارد ولي به هر حال مي توان چند عامل مهم و اساسي را ذكر كرد كه اين عوامل مي توانند به ديگر عوامل و موارد ساماندهي كنند تا ما را در رسيدن به هدف كمك كنند.البته اساسي ترين عامل براي موفقيت شناخت خود واگاهي ا زتواناييها وضعفها و ديگرعوامل انساني است.

1. كسب يك طرح فكري منسجم و صحيح(2):انسان در زندگي ناچار از تصميم گيري هاي متعدد در مورد مسايل كلي و جزئي، بزرگ و كوچك است همواره در سر راه او دو راهي هايي پديد مي آيد كه بايد يكي را برگزيند، تصميمات و رفتارهاي ناشي از آن، از فكر انسان و طرز نگرش او نشئت مي گيرد، اگر انسان داراي يك چهار چوبة فكري منسجم و صحيح نباشد در تصيم گيري ها دچار تشتت و بلاتكليفي و يا اشتباهات مكرر شده و همين ها كافي است تا اعتدال رواني و حركت او به سمت موفقيت را دچار خطر و اختلال سازد. شخصيت كسي كه داراي يك بينش و طرح جامع و درست فكري نباشد، مثل لشكري است كه داراي فرماندهان متعدد با طرز فكر و سليقه هاي مختلف بوده در نتيجه شكست مي خورد.

2. افزايش قدرت تفكر و برنامه ريزي:وقتي انسان هدف كلي زندگي و اهداف معين و جزئي را تعيين كرد براي رسيدن به آنها به برنامه ريزي احتياج دارد. اين برنامه ريزي به دو چيز مهم نياز دارد. الف) جمع آوري اطلاعات ب) تفكر و تعمق بر روي اطلاعات به دست آمده با توجه به اهداف.
براي افزايش قدرت تفكر و برنامه ريزي اين موارد رعايت شود:
ـ افزايش اطلاعات و آگاهي هاي خود.
ـ بدون دليل مطلبي را رد يا قبول نكنيم.
ـ در تفكر بر روي اطلاعات، با آرامش و بدون عجله عمل كنيد.
ـ پرهيز از تخيّلات غير واقعي و رؤيا پردازي.

3. توكل به خدا و توسل به ائمه ـ عليهم السّلام ـ .
4. الگو گيري (الگو بايد ذوابعاد باشد).
5. تلاش.
6. مشاوره با متخصص آن امر و....



پاورقی:

1. اعراف:175.
2. عرفاني فر، داريوش، اخلاق موفقيت در زندگي، نشر خرم، چاپ اول 1378، اقتباس از فصل دوم و سوم.

 

 

سه شنبه 24 دی 1392  2:18 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها