0

متلبس شدن به اخلاق اسلامی

 
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

آيا حدّ ومرزي براي توريه وجود دارد؟

پاسخ:

براي اينكه به پاسخ پرسش خود برسيم، ناگزيريم چند مطلب را تقديم داريم:
1. معناي توريه: توريه در اصطلاح عام، عبارت است از اراده كردن خلاف ظاهر كلام . مثلاً كسي در يك شرايط حسّاس مثل ميدان جنگ، در حالي كه لشكر به شدّت سرگرم نبردند، فرياد بزند كه پيشواي شما از دنيا رفت. با اينكه در آن شرايط جنگي، كلمة پيشوا، به معناي فرمانده جنگ و سپاه است. ولي گوينده، از آن كلمه، يكي از ائمة پيشين را قصد كند. اين را از آن جهت توريه مي‌گويند كه گويندة آن كلام، براي هراس و تفرقه در سپاه طرف، بخواهد چنين جمله‌اي بگويد.(1)
2. مفهوم فقهي توريه: توريه در اصطلاح فقه، عبارت از اين است كه گوينده، معنايي مطابق با واقع را از لفظ اراده كند و در عين حال، هدف او اين است كه مخاطب معنايي را كه مقصود اوست و لفظ هم در آن ظهور دارد نفهمد، بلكه خلاف آن را از لفظ بفهمد. مثلاً گاهي مي‌شود كه انسان دربارة شخصي سخن مي‌گويد، ولي بعداً مورد مؤاخذه قرار مي‌گيرد، او در دفاع از خود در مقام انكار مي‌گويد: «عَلِمَ الله ما قلته» كلمة (ما) در اين‌جا مشترك بين دو معنا است: نافيه و موصوله (به معناي چيزي) اگر كلمة ما را در معناي نفي به كار گيريم، معناي جمله چنين است. (خدا مي‌داند كه چنين سخني نگفته‌ام) و اين خلاف واقع است و اگر در معناي موصوله (چيز) به كار گيريم معناي جملة ياد شده چنين خواهد بود، (خدا به آنچه كه گفته‌ام عالم است) و اين مطابق با واقع است، بنابراين كلام، استعداد دو گونه معني را دارد: كه يكي مخالف واقع است و ديگري موافق با واقع و گوينده عملاً جواب را دو پهلو ادا مي‌كند، تا مخاطب از آن معنا، نفي را استفاده كند، در صورتي كه مقصود گوينده، معناي موصول آن است.(2)
3. بحث فقها، نخست دربارة ماهيت توريه است. چه اينكه حكم توريه، مبتني به چگونگي ماهيت آن است، به اين صورت: آيا توريه از انواع كذب و دروغ است و در نتيجه مشمول ادلّه حرمت كذب و دروغ بوده و حرام مي‌باشد؟ يا اصولاً ماهيت توريه با ماهيت كذب متفاوت است و در نتيجه مشمول حرمت كذب نمي‌باشد؟ برخي از فقها توريه را از مقوله كذب نمي‌دانند.(3) لذا چيزي كه از مقوله كذب نباشد و عناوين ديگر حرمت نيز به آن صدق نكند، دليل ندارد كه منعي در آن باشد و به همين جهت بعضي از بزرگان، با اشاره به ديدگاه علماي شيعه در برخي موارد، توريه كردن را واجب مي‌دانند، يعني انسان به گونه‌اي سخن بگويد كه دچار كذب و دروغ نشود.(4)
بنابراين اگر در توريه مفسده‌اي وجود نداشته باشد و از آن، ضرري به كسي يا به خود انسان نرسد، دليل خاصي به محدود بودن استفاده از آن وجود ندارد. ولي اگر مفسدة خاصي را به همراه داشته باشد، به طور يقين استفاده از آن محدوديت خاصي پيدا خواهد كرد. يكي از بزرگان در تحليل مبسوطي مي‌گويد: بايد توجه داشت حتي در مواردي كه توريه مصداق كذب و دروغ نيست، گاهي مفاسد آن را در بردارد و سبب اغراء به جهل و افكندن مردم در خطا مي‌شود و از اين نظر گاه ممكن است به مرحلة حرام برسد، امّا هر گاه نه چنين مفسده‌اي دارد و نه مصداق كذب و دروغ است، دليلي بر حرمت آن نداريم. بنابراين تنها دروغ نبودن براي توريه كردن كافي نيست. بلكه بايد مفاسد ديگر نيز در آن نباشد و البته در مواردي كه ضرورتي ايجاب كند كه انسان دروغي بگويد، مسلّماً مادام كه توريه ممكن است. بايد توريه كرد تا سخن از مصداق دروغ نباشد.(5)



پاورقی:

1. دائرة المعارف تشيّع، تهران، نشر شهيد محبّي، 1375 ش، ج5، ص 142.
2. انصاري، مرتضي، المكاسب، قم، نشر مجمع الفكر الاسلامي، 1378 ش، ج2، ص 17.
3. همان، ص 18.
4. همان.
5. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، نشر دارالكتب الاسلاميه، 1372 ش، ج19، ص 96.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  7:09 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

كسي كه دروغ مي‌گويد به حدي كه ديگر نمي‌توان به حرف‌هاي او اعتماد كرد چه كار بايد بكند تا دوباره مورد اعتماد ديگران قرار بگيرد؟

پاسخ:

انسان در اين دنيا از نعمت هاي فراوان بهره مند است از جملة اين نعمت‌ها زبان است كه اگر انسان درست و به جا از آن استفاده كند انسان را از عالم خاك به افلاك مي‌رساند و او را آسماني مي كند. در اين ميان اگر انسان از اين نعمت بزرگ درست استفاده نكند، او را در زندان ناسازگاري‌هاي اجتماعي و گناهان گرفتار مي‌سازد. كساني كه از اين نعمت بزرگ درست استفاده نكرده‌اند و با دروغ و زشتي هاي ديگر، اعتماد ديگران را از خود سلب كرده اند با توجه به راهكارهاي زير مي توانند اعتماد ديگران را جلب كنند.

1. تغيير نگرش سريع ديگران نگرش درست مردم به فرد دروغگو تدريجاً به وجود مي‌آيد چون دروغ، اشتباه بزرگي است و اعتماد مردم از فرد دروغگو تدريجاً از بين رفته است. پس نبايد انتظار داشته باشيم كه مردم زود عذر فرد دروغگو را بپذيرند. در اينجا بايد فردي كه در سابق دروغگو بوده و حالا از اين عمل دست برداشته و راستگو شده به عمل خود ادامه دهد. يعني راستگو باشد تا تدريجاً او را بپذيرند. چون اين كار براي خداست پس خدا خود بين فرد گناهكار و مردم را اصلاح مي كند و به او آبرو مي بخشد.(1)

2. اثبات عملي در عمل بايد فرد دروغگو ثابت كند كه راستگو است و اين كار با راستگويي به دست مي آيد و نبايد در گفتارش دروغ ديده شود. حتي نبايد به شوخي هم دروغ گفته شود. چرا كه اعتماد ديگران از وي سلب مي شود و به آن هدف خود دست پيدا نمي كند.(2)

3. همنشيني با افراد راستگو در تغيير رفتار مهمترين كاري كه مي شود انجام داد همنشيني با افراد راستگو مي باشد. چرا كه فرد دروغگو احتياج بيشتري به چنين عملي دارد و انسان را عوض مي كند و مردم به وسيلة دوست به انسان نگاه مي كنند. پس با اين عمل به دو عمل ديگر مي رسد.

الف) تسريع در اصلاح اعمال خوب با كمك ديگران زود انجام مي شود. يعني دوست و همنشين خوب ما را زودتر مورد اعتماد ديگران قرار مي دهد. پس دوست و همنشين خوب ضروري است و ما را سريع به مقصد مي رساند.

ب) تغيير نگرش مردم: اگر چنانچه فرد دروغگو همنشين راستگو و مؤمن را انتخاب كند و با او هم صحبت باشد مردم نگرش خود را نسبت به اين فرد عوض مي كنند. يعني انسان اگر با دوستان خوب همراهي كند مثل قول سعدي شيرازي مي شود كه گفته:
همانا من گِلي ناچيز بودم
وليكن مدتي با گُل نشستم
كمال همنشين در من اثر كرد
و گرنه من همان خاكم كه هستم
دوست خوب نگرش مردم را عوض مي كند و انسان را خوش كردار مي كند.(3)

4. عذر خواستن دروغگو فرد دروغگو با توجه به دروغ هايي كه گفته باعث رنج و عذاب در درجة اول خانواده، فاميل و جامعه شده است. پس با عذرخواهي از آنها خود را با عنوان فردي راستگو معرفي مي كند و اين كار باعث تغيير رفتار و نگرش ديگران در مورد خودش مي باشد.(4)

5. چيزهايي كه انگيزة ترك دروغ گفتن را در فرد قوي مي كند با توجه به ضررهاي (دنيوي و اخروي) كه در دروغ است انسان سعي كند از دروغ دوري كند و هميشه راست بگويد اين انگيزه فرد را قوي مي كند و هيچ وقت دروغ نمي گويد. كار ديگري كه فرد را با انگيزه مي كند تا در مقابل دروغ بايستد و راست بگويد فوائد راستگويي است كه انسان اگر بداند كه راستگويي چه فوائدي دارد ديگر دنبال دروغ نمي رود. پس با توجه به اين دو عمل، انسان انگيزة قوي تري پيدا مي كند تا هميشه راستگو باشد.(5)

6. عزت نفس: داشتن عزت نفس انسان را در مقابل دروغ كه عملي دور از عزت نفس است بيمه مي كند. يعني اگر انسان براي خود ارزش قائل باشد و خود را خليفة خدا در روي زمين بداند و به مقام خود توجه داشته باشد ديگر دنبال دروغ نمي رود چون دروغ از كمبود شخصيت و در مواقعي كه انسان كم مي آورد دروغ مي گويد تا كارش درست شود. پس انسان خوب براي خود ارزش قائل است و اين همان عزت نفس است كه انسان را از زشتيها باز مي دارد.(6)

7. تشويق و تنبيه خود:كار ديگري كه مي توان كرد اين است كه اگر انسان موفق شد از دروغ دوري كند خود را تشويق كند يا اگر دروغ گفت خود را تنبيه كند. اين كارها با همراهي دوست يا خود انسان صورت بگيرد تا صفت راستگويي در انسان ثابت شود. زماني كه زبان عادت كرد ديگر انسان روز به روز ترقي مي كند و در پيشگاه خداوند از افراد مؤمن و با تقوا به حساب مي آيد.

8. توجه به آثار منفي دروغوقتي كسي مي داند، غذايي كه دارد مي خورد پر از مواد كشنده و سم آلود است، هرگز به آن لب نمي زند. در مورد زشتي هاي اخلاقي هم همين مسئله وجود دارد به اينصورت كه اگر افراد بدانند ارهايي مثل دروغ تا چه اندازه زشت و زننده هستند و باعث رسوايي و بي اعتباري آدميان مي شنوند و از درجات معنوي آنها مي كاهند و عذاب دنيوي و اخروي در پي دارند، اقدام به چنين كاري نمي كنند. در واقع اگر اطمينان داشته باشد كه اين كارها مثل چاه عميقي است كه پر از حيوانات موذي است به طرفش قدم بر نمي دارد. دروغ از جمله كارهاي ناپسندي است كه ضررهاي بسيار دنيايي و آخرتي دارد.



پاورقی:

1. شرفي، محمدرضا، جوان و نيروي چهارم زندگي، انتشارات سروش، چاپ اول، 1381، ص 51.
2. همان مدرك، ص 51.
3. مدرسي، سيدهادي، دوستي و دوستان، ترجمة حميدرضا شيخي و حميدرضا آژير، آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1370، ص 412.
4. دستغيب، سيد عبدالحسين، گناهان كبيره، انتشارات ناس، چاپ دوم، 64، ج 2، ص 389.
5. سيدعبدالله شُبّر، اخلاق شُبّر، ترجمة محمدرضا جباران، انتشارات هجرت، چاپ دهم، 1383، اقتباس از ص 232 ، 431 و 432.
6. اميرحسيني، خسرو، مهارتهاي اساسي زندگي سالم، انتشارات عارف كامل، چاپ اول، 1383، ص 141.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  7:12 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

ما در تعارفات روزانه وقتي يك نفر احوال كسي را مي پرسد مي‌گوئيم: «خوب است، سلام مي‌رساند». در صورتي كه در آن لحظه آن شخص سلامي نرسانده است. آيا اين حرف ما مصداق دروغ و نفاق است يا خير؟

پاسخ:

اين گونه سلام رساندن از جانب كسي، در صورت‌هاي زير اشكال ندارد:
1. اگر كسي به شما قبلاً اين اجازه را داده است كه اگر فردي احوال او را پرسيد شما سلام او را به اين فرد برسانيد.
2. شما اجازه قبلي از ناحيه آن شخص نداريد ولي مي دانيد كه او قلباً راضي است كه اگر كسي احوال او را پرسيد شما مي توانيد سلام او را به آن شخص برسانيد.(1)
3. در جايي كه مي خواهيد بين دو فرد آشتي ايجاد كنيد و سلام يكي را علي رغم ميل باطني اش، به ديگري مي‌رسانيد.
در غير از صورت‌هاي سه گانه فوق، اين كار مصداق دروغ است و جايز نيست.
در مورد نفاق بودن اين عمل بايد گفت: نفاق داراي دو مفهوم است، نفاق به مفهوم خاصش، صفت افراد بي ايماني است كه ظاهراً در صف مسلمانان‌اند. امّا باطناً دل در گرو كفر دارند. معناي عامّ و وسيع نفاق، شامل هرگونه دوگانگي ظاهر و باطن، گفتار و عمل است هرچند در افراد مؤمن باشد. مثلاً در حديثي مي‌خوانيم: «ثلاثٌ من كُنّ فيه كان منافقاً و إن صامَ و صلّي و زعم انّه مسلم، مَن اذا ائتمن خان. و إذا حدث كذب و إذا وعد خلف».(2)
«سه صفت است كه در هركس باشد منافق است هرچند روزه بگيرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند: كسي كه در امانت خيانت مي‌كند، و كسي كه به هنگام سخن گفتن دروغ مي‌گويد، و كسي كه وعده مي‌دهد و خلف وعده مي‌كند».(3)



پاورقی:

1. جواب اين سئوال از دفتر آيت الله بهجت و آيت الله مكارم شيرازي مي باشد.
2. قمي، عباس. سفينة البحار. جلد 2، ص 605.
3. مكارم شيرازي، ناصر. و همكاران، تفسير نمونه، جلد 1، ص 100.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  7:14 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش: 

چرا در اسلام چيزي به اسم دروغ مصلحتي وجود دارد و فرق آن با دروغ معمولي چيست؟ از كجا ميتوانيم تشخيص بدهيم كه اگر دروغ مصلحتي بگوييم بهتر است؟

 

پاسخ:


مقدمهدروغ يكي از گناهان بزرگ و سرچشمة تمام بديها است، امام حسن عسگري ـ عليه السّلام ـ فرمود: «جُعِلتِ الخائِثُ كلُّها في بيتٍ و جُعِلَ مفتاحُها الكذبُ»(1)تمام پليديها در خانهاي نهاده شده و كليد آن دروغ است. دروغ انسان را در ميان مردم بياعتبار نموده و اعتماد ديگران را از وي سلب ميكند و آثار بسيار نامطلوبي در پي دارد لذا دروغ از نظر اسلام حرام است. اما با اين وجود دروغ هميشه و در همه جا حرام نيست، در مواردي كه دروغ گفتن داراي مصلحت باشد از نظر شرع جايز و حتي در برخي موارد واجب ميباشد. بنابراين در پاسخ سؤال بايد عرض نمود كه فلسفة دروغ مصلحتي و تفاوت آن با دروغ معمولي آن است كه دروغ معمولي پيامدهاي منفي بهدنبال دارد، باعث اختلاف، تفرقه، نفاق و ريختن آبروي خود فرد و ديگران ميشود. لذا براي همين آثار و پيامدهاي منفي آن، خداوند اين نوع دروغها را حرام نموده است، ذات دروغ حرام نيست. بلكه حرمت دروغ بهخاطر آثار و پيامدهاي منفي آن است، اما در مواردي كه پيامد منفي نداشته باشد بلكه آثار مثبت داشته باشد. به سبب همان آثارش، دروغ گفتن جايز است. لذا يكي از شرايط اصلي اينكه دروغ گفتن جايز است، اين است كه آثار مثبت بهدنبال داشته باشد و اگر انسان دروغ نگويد، ضرر قطعي بسيار زياد و قابل توجه مالي يا جاني و...متوجه او يا ديگران شود.
مواردي كه از نظر فقه اسلامي براي مصالح و فوائد مهم شرعي فردي يا اجتماعي دروغ تجويز گرديده به شرح ذيل است:

1. در مورد ضرورت و ناچاريهرگاه كسي براي حفظ جان يا مال يا ناموس خود يا يك فرد مسلمان سخن يا سوگند دروغ بخورد، جايز است. لذا امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرموده است: «اگر انسان از روي تقيه و ضرورت و ناچاري سوگند دروغ ياد كند، ضرري ندارد.» و در ادامه افزود: «بهطور قاعدة كلي، هر حرامي در مقام اضطرار حلال ميشود.»(2)

2. اصلاح ميان مردمهرگاه بين دو نفر مسلمان خصومت و نزاعي باشدو ابتدا تمام راههاي معمولي چاره را رفتهاند ولي نتيجهاي نبخشيد، در اين صورت انسان ميتواند با گفتن دروغ، كينه و عداوت را برطرف نموده و صلح و صفا و صميميت ميان آنها برقرار كند، در اينجا دروغ گفتن حرام نيست. مثلاً اگر دو نفر يا دو خانواده با يكديگر قهر باشند. پيش يكي رفته و از قول ديگري بگويد كه فلاني تعريف و تمجيد شما را ميكرد. و از اينكه با شما قهر كرده اظهار ناراحتي مينمود، و به نظر من او مايل است كه با شما آشتي كند، و همچنين نزد آن ديگري رفته و از قول دوست اولي مشابه همين مطلب را بگويد. اينگونه دروغها گذشته از اينكه حرام نيست، پسنديده نيز هست و رسول خدا آنرا تأييد نموده است، در وصيت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، به اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ آمده است: «يا علي! انَّ اللّه احَبَّ الكذبَ في الاصلاح و ابغض الصدق في الفساد.»(3)اي علي! خداوند دروغ را كه باعث اصلاح بين مردم شود دوست دارد و از راست گفتتن كه باعث فتنه و نفاق شود، بيزار است. از اين روايت به خوبي دانسته ميشود كه دروغ گفتن هميشه ناپسند و راست گفتن هميشه مطلوب و پسنديده نيست. بلكه در برخي موارد راست گفتن حرام و دروغ گفتن جايز حتي واجب ميشود. سعدي مي گويد:
يك دروغ مصلحت آميز به از صد راست فتنه انگيز

3. خدعه و نيرنگ در جنگيكي ديگر از مواردي كه گفتن دروغ حرام نيست، جنگ و جهاد است. اگر جنگ با انگيزة دفاع و يا رفع فتنه و فساد باشد استفاده از دروغ اشكالي ندارد. زيرا اگر بتوانيم با خدعه و فريب دشمن را غافلگير كنيم و با يك حملة ضربتي به او يورش بريم، ميتوانيم با كمترين تلفات دشمن را نابود سازيم، لذا در فراز ديگر از وصيت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به علي ـ عليه السّلام ـ آمده است: «كه در سه مورد دروغ گفتن جايز است، كه يكي از آنها جنگ است.»(4)

4. وعده به خانواده و همسردر دين مقدس اسلام هزينة زندگي زن و فرزند به عهدة مرد است(5). البته نفقه واجب به تناسب امكانات و مقدار توان است و بيش از آن لازم نيست. ولي چون بسياري از اوقات در اثر زيادهطلبي و چشم و همچشمي تقاضاي خانواده فراتر از امكانات مرد و بيش از حد توان او است. در چنين وضعي مرد بر سر دوراهي قرار ميگيرد. يا بايد با برخورد منفي و ردّ صريح در برابر خواستههاي آنان موضعگيري كند و يا با برخورد اميدوار كننده و وعدههاي مصلحتي و غير جدي تا حدودي آنها را راضي و قانع سازد. حال، با توجه به اينكه پاسخ منفي و تند جز جريحهدار شدن عواطف و تزلزل اركان خانواده و حتي طلاق همسر سرانجامي ندارد. ناگزير اجازه داده شده است كه از روش دوم استفاده شود و او به ظاهر دروغ گفتن است. در همان روايتي كه پيشتر از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شد، به اين مورد نيز اشاره شده و تمام روايت اين است: «يا علي! ثلاثٌ يحسنُ فيهنّ الكذبُ، المكيدةُ في الحربِ وَعِدَتُكَ زوجتك والاصلاح بين النّاس»(6)يا علي! سه مورد است كه دروغ گفتن در آن نيكو است. خدعه و نيرنگ در جنگ، وعده به همسر. و اصلاح ميان مردم. اين روايت ملاك و معيار خوبي در اختيار ما قرار داده است كه ميتوانيم بر اساس آن تشخيص بدهيم كه دروغ گفتن در اين موارد اشكالي ندارد و اگر دروغ بگوييم در اين موارد، داراي مصلحت و فايده ميباشد.

نكته:البته قبل از پرداختن به دورغ مصلحت آميز بايد ديد راه ديگر و سالم تري براي رسيدن به نتيجه هست يا خير. اگر نيست باز هم نوبت پرداخته دروغ نمي رسد. بلكه نوبت توريه است. توريه هم يعني گفتن لفظي كه ذهن شنونده با آنچه در ذهن گوينده است يكسان عمل نكند. مثلا اگر فلان شخصي خانه است و كس مي پرسد كه آيا خانه شما است يا خير مشخص با اشاره به كنار خود بگويد او اين‌جا نيست يعني كنار من نيست در حالي‌كه داخل خانه و در اتاق نشسته است. در اينجا شنونده خيال مي كند منظور اين بوده كه فلان شخص اصلاً خانه نيست.



پاورقی:

1. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ بيروت، ج 69، ص236 و نراقي، مهدي، جامعالسعادات، ج2، ص 323.
2. حر عاملي، محمد بن حسن، وسايل الشيعه، چاپ بيروت، ج 16، ص 137.
3. همان، ج 8، ص 578.
4. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار. چاپ بيروت، ج 74، ص 51.
5. تقريباً تمام فقها چنين فتوايي دارند(ميتوانيد به رسالة عملية مراجع عظام تقليد، بخش ازدواج مراجعه كنيد)- نفقه در مورد همسر مطلقا و در مورد فرزندان در صورت نياز آنها و تمكّن پدر.
6. همان.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  7:15 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

اگر از فردي در مورد مسائل شخصي‌ وي سؤال كنند، مثلا درآمدت چقدر است و... آيا شخص مي‌تواند براي جلوگيري از چشم خوردن و حسادت بقيه، راستش را نگويد و در واقع به دروغ سخن خود را بيان كند؟ آيا اين دروغ مصلحتي مي‌شود يا خير؟ اگر راست گفتن موجب ضرر شخصي شده و باعث شود كه جلوي كار مشروع او گرفته شود چه‌طور؟

پاسخ:

در پاسخ به سؤال لازم است به چند نكته اشاره شود:
1. سؤال كردن در مورد مسايل شخصي و خصوصي ديگران از نظر اخلاق اسلامي كار مطلوبي نيست. بنابراين مسائلي كه به ما ربطي ندارد، نبايد از آنها سؤال كنيم و ديگران را در منگنه قرار دهيم.
2. در مواردي كه ديگران از ما سؤال مي‌كنند، اگر سؤال آنها در مورد مسائل علمي باشد و پاسخ ما مي‌تواند از اين جهت مفيد واقع شود، در حدّ توان بايد به ديگران كمك كنيم و اطلاعات و دانش خود را در اختيار ديگران قرار دهيم. اما اگر سؤال ديگران در مورد مسايل شخصي و خصوصي زندگي خود ما باشد يا از مسائل خصوصي ديگران از ما سؤال كنند دراين گونه موارد چون سؤال طرف جنبة فضولي دارد، ما ملزم نيستيم كه هر آن چه از ما مي‌پرسند پاسخ دهيم و راستش را بگوييم. زيرا مسائلي از اين قبيل مربوط به خود ماست و چه بسا جزو اسرار و رازهاي شخصي ما محسوب مي‌شود. در روايات توصيه شده است كه هم بايد راز ديگران را حفظ كنيم و هم راز خود را به ديگران نگوييم. امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «هر كس راز و مسائل شخصي خود را پنهان دارد اختيار در دست اوست و هر خبري كه از يك نفر به دو نفر تجاوز كرد، فاش و برملا گرديد».(1) امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز فرمود: «دوست خود را از راز خود آگاه مكن مگر به آن اندازه كه اگر دشمنت آگاه شود زياني براي تو نداشته باشد. زيرا دوست ممكن است روزي دشمن تو گردد.»(2)
بنابراين اگر كسي در مورد مسائل خصوصي زندگي و ميزان در‌آمد ما سؤال كرد، ما از باب حفظ اسرار و مسائل شخصي خود اين حق را داريم كه راست قضيه را به ديگران نگوييم. چون اين گونه مسائل به ديگران ربطي ندارد. و البته اين هرگز به معناي آن نيست كه به ديگران دروغ بگوييم و بعد دنبال توجيه آن باشيم. زيرا دروغ آن است كه خلاف واقعيت را بگوييم، مثلا اگر درآمد ما در هر ماه دويست هزار تومان است، بگوييم درآمدم پنجاه هزار تومان است. اين مي‌شود دروغ، ولي بهترين راه اين است كه اين گونه سؤالات را اگر به صلاح نيست و نمي‌خواهيم كه ديگران از مسائل شخصي ما واقف شوند، اصلا پاسخ ندهيم و با صراحت بگوييم اين مسائل ربطي به شما ندارد و يا اگر پاسخ داديم به صورت كلي پاسخ دهيم، مثلا بگوييم درآمدم بد نيست، خدا را شكر، يا بگوييم درآمدم معمولي است و از اين قبيل... كه نه دروغ گفته باشيم و نه مسائل خصوصي ما نزد ديگران فاش شده باشد.
3. مسائل شخصي و خصوصي ما همه در يك سطح نيستند. بلكه برخي مسائل آن چنان جنبة رازگونه دارند كه نبايد به هيچ وجه به ديگران حتي صميمي‌ترين دوستانمان بازگو كنيم. اما برخي ديگر از مسائل در اين سطح نيستند. بلكه بستگي دارد به اين كه سؤال كننده چه كسي باشد. اگر يكي از دوستان صميمي ما در مورد ميزان درآمد ما سؤال كنند و ما راستش را بگوييم هيچ اشكالي ندارد، ولي اگر فردي باشد كه به اين حدّ صميمي نيست، و يا هدفش اين است كه ما را مورد تحقير قرار دهد، مثلا فردي كه وضع درآمدش خوب است و بهتر از ما است وقتي از ما سؤال مي‌كنند كه چقدر درآمد داريد، اگر ما راستش را بگوييم، احساس تكبر مي‌كند و ما را مورد تحقير قرار مي‌دهد يا بر عكس فردي كه درآمد چنداني ندارد، اگر بفهمد كه درآمد ما بهتر از او است، از نظر رواني تأثير منفي روي وي مي‌گذارد و عزت نفسش پايين مي‌آيد، يعني احساس حقارت و ناكارآمدي شخصي به وي دست مي‌دهد و خودش را با ما مقايسه مي‌كند، در اين گونه موارد چون گفتن واقعيت باعث احساس حقارت در ما يا در طرف مقابل مي‌شود بهتر است از آن خودداري نموده و سكوت كنيم.
خلاصه آن كه: خودداري از گفتن واقعيت در اين گونه موارد به سبب پيامدهاي رواني و تربيتي آن است و لزوماً به جهت چشم خوردن نيست. لذا بايد سعي كنيم از گفتن مطالب و موضوعاتي كه از نظر تربيتي و رواني تأثير منفي بر ما يا مخاطب ما مي‌گذارد جداً پرهيز نموده و به دروغ نيز متوسل نشويم.

نكاتي در پاياند. بعضي اوقات كه نمي خواهيم جواب سوال كسي را بدهيم مي توانيم با زيركي به نوعي موضوع سخن را عوض كنيم و طرف را به صحبت هاي ديگري بكشانيم كه نه شخص مورد نظر ناراحت مي شود و نه اينكه ما راز خود را به كسي گفته ايم. علاوه بر آن هيچ ضرورتي ندارد هر كسي از ما سوال كرد در صورتي كه پاسخ او ضرري متوجه ما مي كند يا به صلاح ها نيست جواب صريح و سر راستي بدهيم. بلكه با يك جواب اجمالي و بهم مي شود طرف را منصرف ساخت.
و. بعضي چيزها در زندگي ما يك راز به حساب مي آيد و ضرورت دارد اصول راز داري را رعايت كنيم و گرنه افشاي اسرار خود و ديگران اگر چه عقلاً پسنديده نيست از نظر شرعي هم مورد منع قرار گرفته است. بنابراين در چنين مواردي اگر چاره اي هست، جواب نمي دهيم يا جواب واضح نمي دهيم و اگر چاره اي نيست توريه مي كنيم توريه هم به اين معني است كه مطلبي را بيان كرده و در ذهن و در دل خود چيز ديگري را منظور قرار مي دهيم. مثل اينكه كسي در خانه ماست و عده اي براي كشتن او مي آيند و از ما مي پرسند آيا فلاني خانة شماست ما مي توانيم در جواب بگوييم اينجا نيست و منظور مان همان جلو در خانه باشد. يعني جلو در خانه نيست.
در پايان لازم است چند نكته را كه از نظر روانشناسي داراي اهميت است و رعايت آنها ممكن است نقش مؤثري در موفقيت شما داشته باشد، يادآوري كرد.
الف. در زندگي خود يك سري اصول و هنجارهاي زير بنايي را در نظر داشته باشيد كه ايده‌ها و ارزش هاي اصلي شما را تشكيل مي‌دهد. داشتن اين گونه اصول و هنجارها به شما امكان مي‌دهد تا در موقعيت‌هاي مختلف بر اساس آن اصول تصميم گيري نماييد. افرادي كه در زندگي خود اصول زيربنايي ندارند، دچار شك و ترديد و سردرگمي مي‌شوند و نمي‌دانند كه در اين موقعيت خاص چگونه عمل كند.
ب. نظرات و عقايد خود را به صراحت بگوييد. وقتي اصولي را در زندگي خود انتخاب نموديد، هر موردي كه مخالف با آن اصول بود، به صراحت مخالفت كنيد، مثلا يكي از اصول زندگي شما ممكن است اين باشد كه «عزّت نفس خود» را بايد حفظ نماييد. بنابراين هر پيشنهاد و رفتاري كه تهديد كنندة عزت نفس شما است از‌ آن دوري نماييد.
ج. مهارت‌هاي ارتباط با ديگران را بياموزيد. صريح بودن در بيان عقايد و نظرات به معناي اين نيست كه در برابر ديگران موضع‌گيري منفي داشته و ديگران را از خود برنجانيم. بلكه بايد سعي كنيم با استفاده از روش‌هاي مناسب و در عين حفظ احترام و شخصيت ديگران، نظرات خود را تبيين نموده و به گونه‌اي عمل كنيم كه در راستاي اهداف كلي و اصول و ارزش‌هاي زير بنايي ما باشد.
د. در تصميم گيري‌ها و گفتار و رفتار دقت داشته باشيد. افرادي كه تحت تأثير قرار مي‌گيرند و ناخواسته يا به علّت رو در بايستي مطالبي را مي‌گويند كه مناسب نيست، در زندگي و روابط اجتماعي خود دچار مشكل مي‌شوند. بنابراين سعي كنيد در پاسخ به سؤالات ديگران و نظرات و پيشنهادات آنان سنجيده‌تر و از روي دقت سخن بگوييد.



پاورقی:

1. مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، ج 75، ص 68.
2. همان، ص 71.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  7:17 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

غيبت چيست و چه مواقعي جايز است؟ نوع برخورد ما با كسي كه دارد غيبت مي كند بايستي چگونه باشد؟

پاسخ:

اين سؤال شامل سه قسمت است: الف ـ غيبت و توضيح آن. ب ـ موارد جواز غيبت. ج ـ راه هاي مبارزه با غيبت (عكس العمل در قبال كسي كه غيبت مي كند يا در مجلسي كه غيبت مي شود).

الف ـ توضيح غيبت در رابطه با غيبت، اگر بخواهيم توضيح مفصلي بدهيم، در وسع اين نوشتار نيست. چرا كه بحث در اين رابطه بسيار است. براي تحقيق بيشتر در پايان منابعي را ارائه مي دهيم.

1. تعريف غيبت:رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ به اصحابش فرمود: آيا مي دانيد غيبت چيست؟ عرض كردند: خدا و رسولش بهتر مي داند. فرمود: «غيبت اين است كه دربارة برادرت چيزي بگوئي كه او را خوش نيايد».
پرسيدند: «اگر چيزي را كه مي گويي راست باشد، باز هم غيبت است؟» حضرت فرمودند: «اگر چيزي را كه مي گويي در او باشد غيبتش را كرده اي و گرنه به او تهمت زده اي».(1)
در روايت ديگري آمده است: «غيبت بيان اموري است كه خدا بر برادرت پنهان كرده است. امّا بيان اموري مثل عصبانيت و عجله كه ظاهرند غيبت محسوب نمي شود».(2)
در مورد غيبت از امام راحل ـ رحمة الله عليه ـ نيز سؤالي شده بود كه چه نوع صحبتي غيبت محسوب مي شود؟ در جواب فرمودند: «اگر به قصد تنقيص و عيب جويي كلامي پشت سر مؤمني بگويد كه مطابق واقع هم باشد غيبت است».(3)
نكتة ديگر اين است كه تحقق غيبت فقط به واسطة زبان نيست. بلكه به وسيله نوشتن و اشاره و حركت چشم و اعضاي ديگر و هر چيزي كه مقصود را بفهماند نيز محقق مي شود.
و به همين دليل گفته اند قلم، زبان دوم انسان است.
عايشه گفته است روزي زني كوتاه قد نزد من آمد، وقتي بر مي گشت من با دست به كوتاهي قدش اشاره كردم. حضرت رسول فرمودند: «غيبتش را كردي».(4)
يكي ديگر از اقسام غيبت «كنايه گويي» است. يعني وقتي نام كسي ذكر مي شود، بگويي «الحمدلله كه خدا ما را به حبّ جاه و مقام دنيا مبتلا نكرد» اين غيبت است چون مفهومش اين است كه: آن شخصي كه نامش ذكر شد داراي حبّ جاه و دنيا است.(5)

2. عذرهايي كه موجب جواز غيبت مي شود
2-1. دادخواهي اگر انسان براي دادخواهي در نزد كسي كه مي تواند حق را بگيرد ـ از ديگري كه بر او ظلم نموده ـ به گونه اي تظلّم و دادخواهي كند كه مستلزم ذكر نام او باشد اشكال ندارد. قرآن مي فرمايد: «خداوند دوست نمي دارد سخن زشت آشكار شود مگر در مورد كسي كه ظلمي ديده است». (نساء:148).

2-2. استفتاء سؤال از مجتهد براي به دست آوردن فتواي او، مثل اين‌كه كسي از مجتهدي سؤال كند، پدرم يا برادرم به من ظلم كرده است، راه خلاصي من از دست او چيست؟ ولي بهتر است در اين صورت با كنايه سخن بگويد و نام شخص را ذكر نكند.

2-3. برحذر داشتن مؤمنين از خطر هنگامي كه انسان مي بيند شخصي بي لياقت ادعاي فقاهت و عالم بودن مي كند و متصدي امور مي شود كه اهليت و صلاحيت آنها را ندارد، مي تواند مردم را به نواقص او توجه بدهد.

2-4. نصيحت مشورت كننده اگر كسي براي ازدواج با زني با انسان مشورت كند، و انسان در آن زن يا خانواده اش عيبي سراغ دارد بايد تذكر دهد، البته به گفتن همان عيب اكتفا كند و در مورد چيز هايي كه ربطي به ازدواج ندارد خودداري بورزد.

2-5. جرح شاهد يا راوي هنگامي كه انسان ببيند شخص فاسقي در دادگاه بر امري شهادت مي دهد يا روايتي نقل مي كند، براي حفظ حقوق مسلمين و احكام شرع بايد هرچه دربارة او مي داند بيان كند.

2-6. فسق فاسقي كه تظاهر به فسق مي كند ذكر فسقش جايز است. مثلاً (علناً نماز نمي خواند، يعني نماز نخواندنش را مخفي نمي كند). گفتن عيب هاي مخفي چنين شخصي نيز غيبت شمرده مي شود.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: «اگر فاسقي فسقش را اظهار كند نه احترام دارد و نه غيبت».

2-7. اشتهار به لقب اگر كسي به اسم يا لقبي معروف باشد كه بيانگر عيب اوست و براي شناساندن او راه ديگري نباشد، گفتن آن اسم يا لقب اشكال ندارد. مثل أعرج،(6) أعمش،(7) أشتر.(8) در حديثي از حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده كه ايشان فرمودند: «زينب عطّارة حولاء(9) نزد زنان نبي اكرم آمد.(10) ... ».
ب ـ راه‌هاي مبارزه با غيبت (عكس العمل در قبال كسي كه غيبت مي كند يا در مجلسي كه غيبت مي شود)
1. اگر شما مي‌توانيد از راه امر به معروف و نهي از منكر وارد شويد و به آن شخص با ظرافت و ادب و در غير حضور ديگران تذكر دهيد كه اين مواردي را كه شما مي گوئيد، غيبت است و عواقب دردناك غيبت را برايش بازگو كنيد و به او بگوييد اگر اين صحبتهايي را كه شما در مورد افراد اظهار مي داريد، اگر راست است و در آنها هست اين غيبت است، و اگر در آنها نيست، اين بهتان است كه بر آنها مي زنيد، و بهتان هم گناهي بزرگ است كه عذاب جهنم را به دنبال دارد. (البته گاهي نوشتن نامة دوستانه و سخن گفتن از سر محبت كار سازتر از رو در روست.)
2. ديگر اين‌كه موارد جواز غيبت را برايش بازگو كنيد و اگر در موردي صحبت كرد كه جزء آن موارد نيست به او يادآوري كنيد كه از موارد غير مجاز است. (اگر روان شناس به قصد كمك و مشاوره، در مورد او سؤالاتي بپرسد و عيب هاي او را بداند چون به قصد درمان است اشكال ندارد).
3. اين سخن را به او منتقل كنيد كه اسلام حتي به يك روانشناس نيز نيز اجازه نمي دهد كه در هر موردي، تشخيصش را ابراز دارد. بطور نمونه اگر روانشناسي كلامي را مي داند اگر بگويد بين زن و شوهر و يا در بين اعضاي خانواده اختلاف شديدي ايجاد مي شود، حق ندارد آن را بگويد. چرا كه موجب اختلاف و از بين رفتن وحدت مي گردد، وحدتي كه اين همه بدان سفارش شده است و يكي از فلسفه هاي حرمت غيبت، همين اختلاف افتادن در بين افراد جامعه است، و يا اينكه رواشناس مي داند كه اگر جمله اي را به فرزند در مورد پدرش بگويد، فرزند را نسبت به پدرش بدبين مي كند و از اعتمادش نسبت به پدر كاسته مي شود، حق ندارد در اين گونه موارد تشخيصش را اظهار كند.

راه‌هايي كه انسان مي‌تواند در مجلس غيبت، از بحث غيبت رهايي يابد: 1. با مطرح كردن سؤالي، بحث مجلس را تغيير دهد، به طور مثال اگر بحث در رابطه با خصوصيات اخلاقي شخصي است و غيبت او مي شود، با مطرح كردن اين سؤال كه آن شخص چند سالش است؟ ميزان تحصيلاتش چقدر است؟ با فلاني چقدر فاصله سني دارد؟ و يا اينكه اگر حين غيبت بوي غذا هم مي آيد، بگوييد بوي چه غذايي است و بحث را به طرف آن غذا ببريد (البته همه اين مثالها و راه حل ها، به مقتضاي مجلس بستگي دارد).
2. انسان در خانه و يا جايي كه مجبور است آن جا بماند سعي كند حواسش را پرت كند تا غيبت را نشنود. امّا به تدريج سعي كند به اطرافيان جهت و بينش ديني و اخلاقي دهد.
3. اگر غيبت كسي شد، انسان سعي كند از غيبت شونده دفاع كند. چرا كه ردّ غيبت بر شنونده واجب است و بعد از آن شروع كند به گفتن خوبيهاي شخص غيبت شده و آنچه را كه در مورد او گفته شده است انكار كند.
4. راه حل ديگري كه ممكن است انجام دهد، خروج از مجلس غيبت است به شرطي كه خروج از آن ممكن باشد و دشوار نباشد.

اصول انتقاد و تذكر دادن اگر مي خواهيد به نحوي تأثيرگذار عمل كنيد بايد روشهايي به كار گيريد، تا بتوانيد انتقادي سازنده و تذكري دور از تنش داشته باشيد.
1. آمرانه نباشد:افراد از پند و نصيحت، امر و نهي كردن و تحكم، گريزان هستند، شما هم بهتر است امر و نهي نكنيد. بلكه با زبان خوش و صميمانه مسئله را با او در ميان بگذاريد و حقيقت را به او بيان كنيد.(11)
2.توهين ممنوع: در تذكر دادن بايد از توهين كردن به شخصيت طرف مقابل، همراه با تشبيهات بي مورد و توهين آميز پرهيز نمود. زيرا اينگونه اعمال باعث مي شود شخص با عصبانيت تمام واكنش نشان داده و در صدد دفاع از خود برايد(12) و به نكات نقد شما هر چند هم كه منطقي و صحيح باشد هيچگونه توجهي نخواهد كرد.
3. در جمع نباشد، حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند: «نقد و نصيحت كردن ديگران در جمع يعني كوبيدن و خردكردن شخصيت طرف مقابل»، پس در نقد بايد دقت داشته باشيم در مقابل ديگران كسي را نصحيت نكنيم و نصيحت با لحن آمرانه و زورگويانه نباشد.(13)
4. توجه به زمان و موقعيت: زماني باشد كه شخص مورد نظر سرحال و در حالت آرامش و آسودگي خيال باشد.(14)
5. تقويت صفات مثبت او: با شيوه هاي مختلف نظير متذكر شدن آن صفات، تشويق نمودن و ... سعي كنيد عزت نفس او را در اين امور بالا ببريد و در مرحله بعد، با ذكر معايبش از او بخواهيد در رفع آنها تلاش كند.
6. توجه به اصل تدريجي: يعني همانگونه كه يك صفت خوب به تدريج ملكه انسان مي گردد، صفات بد نيز به تدريج در جان انسان رسوخ مي كند، ما بايد با سياست گام به گام به تغيير رفتار و يا انديشه فرد اقدام كنيم.
(15)



پاورقی:

1. فيض كاشاني، ملا محسن، المحجة البيضاء، «كتاب آفات اللّسان»، قم: دفتر نشر اسلامي، ج5، ص 256.
2. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، باب الغيبه و البهت، دارالكتب الاسلاميه، تهران: 1388 هـ.ق. جلد دوم، حديث هفتم،
3. خميني، روح الله، استفتاآت، قم. دفتر انتشارات اسلامي، 1376، ج2، ص619.
4. نراقي، محمد مهدي، جامع السعادت، منشورات الاعلمي للمطبوعات، چ4، بيروت، ج2، ص294.
5. شبّر، سيد عبدالله، كتاب الأخلاق، ترجمه محمدرضا جباران، انتشارات هجرت، قم: 1379ش، ص235.
6. أعرج: كسي است كه به علت نقص پا، هنگام راه رفتن متمايل به چپ و راست مي شود.
7. أعمش: كسيكه چشمش ضعيف است و غالباً اشك مي ريزد.
8. أشتر: كسي است كه لب پائينش شكافته است.
9. حولاء: زني كه چشمش لوچ (چپ) است.
10. همان، ص240.
11. اكبري، ابوالقاسم، مشكلات نوجواني و جواني، تهران، مؤسسه نشر ساوالان، 1381، ص221.
12. همان، ص338.
13. افروز، غلامعلي، روانشناسي رابطه ها، تهران: انتشارات نوادر، ص10.
14. محدثي، جواد، اخلاق معاشرت، قم: بوستان كتاب، 1382، ص311.
15. شرفي، محمدرضا، جوان و نيروي چهارم، تهران، سروش، 1380، ص51.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  7:18 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

آيا فكر كردن به غيبتي كه شنيده شده است گناه محسوب مي شود و بايد از به ياد آوردن آن جلوگيري كنيم؟

پاسخ:

تفكر يك شخص يا معطوف به حال است يا معطوف به گذشته و يا معطوف به آينده. در هر سه صورت، تفكر بايد به انسان كمك كند كه او را در مسير تكامل تحريك كند و سرعت بخشد. اما چون اين سؤال در رابطه با تفكر معطوف به گذشته است، در اين نوشتار بيشتر به اين بعد از فكر اشاره مي شود.

تفكر معطوف به گذشته:تفكر نسبت به گذشته بايد سازنده باشد نه بازدارنده. به غيبتي كه قبلاً شده مي توان از اين دو جهت (سازندگي و بازدارندگي) نگاه كرد.
گاهي اين فكر مي تواند سازنده باشد و اين موقعي است كه فرد بخواهد براي بازآفريني عبرت، ندامت و محاسبه نفس به آن غيبت توجه كند.(1) اين افكار قطعاً سازنده اند و به فرد كمك مي كنند به گناهي كه انجام شده با نظري دقيق نگاه كند و فرد بررسي كند كه چه چيز باعث بروز اين گناه شده است، چه زمينه اي به انجام آن كمك كرده است، چه افرادي در اين غيبت لطمه خورده اند و او چقدر با اين صفت زشت از مسير حق و رشد منحرف شده است و چگونه بايد به فردي كه در مورد او غيبت شده كمك كند و آبروي او و... را حفظ كند و چگونه مي تواند از تكرار اين عمل خودداري كند.
گاهي اين تفكر مي تواند نقش بازدارنده داشته باشد و فرد را از مسير رشد منحرف سازد و جلوي تكامل او را بگيرد و اين موقعي است كه فرد بخواهد كسي را بيشتر در نفس خود تحقيركند، حسد و كينه خود را با فكر كردن به غيبت فرد آرام كند. فكري كه انسان را تشويق كند كه بار ديگر گناه غيبت را تكراركند اگر جلوش گرفته نشود، فرد وارد عمل مي شود و در زمينه مناسب ديگر باز زبان به غيبت فرد مي گشايد يا ديگري را تشويق مي كند تا لب به غيبت بگشايد.

دستور اخلاقي علما علماي اخلاق براي رشد معنوي ما دستورالعملي بسيار مفيد بيان داشته اند. آنان اعتقاد دارند: براي اينكه فردي بتواند رشد اخلاقي خوبي داشته باشد، لازم است در قالب برنامه حركت كند.(2) اين برنامه عبارت است از:
1. مشارطه: فرد كه صبح از خواب بيدار مي شود با خود شرط كند كه مي خواهم امروز از گناه اجتناب كنم و دور گناه نچرخم و تن به عبادت و اطاعت خداوند بدهم.
2. مراقبه: پس از شرط با خود در طول روز بايد مراقب عهد و شرط خود بود و هر گاه ديديم كه از مسير شرط و عهد خود (انجام واجبات و ترك محرمات) خارج شديم، سريع باز گرديم و دقت نماييم اگر اشتباهي انجام شده تا جلو نرفته سريع باز گرديم.
3. محاسبه: شب به شب، هنگام خواب، مروري كنيم بر روزي كه سپري كرده ايم و به اعمال، افكار و گفته هاي خود توجه كنيم و ببينيم كدام مورد رضاي خدا بود و كدام خلاف رضاي خدا. تصميم بگيريم اگر حقي از كسي ضايع كرده ايم جبران كنيم و اگر حق خدا بوده توبه كنيم و اگر عمل و عبادتي از او تلف شده آن را جبران نماييم و قضاي آن را بجاي آوريم و اراده كنيم و با برنامه ريزي دقيق تر (انتخاب دوست متدين، مطالعه كتب اخلاقي و ديني، معاشرت با صالحان، توبه، دعا و نيايش، دادن حق الناس، و...) از تكرار اشتباه جلوگيري كنيم و به تقويت باورهاي ديني خود بپردازيم. پس تفكر نسبت به غيبت انجام شده جهت محاسبه و حساب رسي اشكال ندارد و اين كار مورد پسند و توصيه ائمه ـ عليهم السلام ـ بوده است. چون اين كار باعث عدم تكرار و رشد فرد مي گردد.

نكته پاياني فكر كردن با خود، هيجان متناسب با آن فكر را ثمر مي دهد. اگر فكر مثبت باشد، هيجانات و احساسات مثبت را به همراه دارد و اگر منفي باشد احساسات و هيجانهاي منفي را با خود به همراه دارد و اين هيجانات باعث عمل و رفتار مي شود پس چه بهتر است انسان هميشه در افكار خود فكر مثبت و سازنده داشته باشد تا اين افكار هيجان مثبت ايجاد كنند و سرانجام رفتار مثبت از ما سر بزند.
(3)



پاورقی:

1. حديث زندگي، شمارة 15، سال سوم، بهمن و اسفند 1382، ص 7، (اقتباس).
2. قمي، عباس، خلاصه معراج السعاده، موسسه در راه حق، ص 199 ـ 198، اقتباس، بي تا.
3. استفاده از جزوة استاد دكتر عاطف، و نيز درس تست هاي فرافكن، رشته روان شناسي باليني كارشناسي ارشد، موسسه امام خميني قم، سال 1383.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  7:27 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

آيا نقد عملكرد افراد غيبت محسوب ميشود؟

پاسخ:

قبل از پاسخ به اين پرسش لازم است مقصود از غيبت و نقد را مشخص نماييم، سپس به بيان اين نكته بپردازيم كه آيا عملكرد افراد غيبت محسوب مي شود و يا خير؟
براي غيبت تعريف هاي مختلفي در كتب اخلاقي و كتب فقهي ذكر شده است، ما در اين جا به تعريفي كه امام خميني به تبع شهيد ثاني در كتاب اخلاقي معروف خويش يعني چهل حديث ذكر كرده اكتفا مي كنيم و اين تعريف دقيق ترين تعريف محسوب مي شود و دايره و حدود غيبت را تا اندازه اي زيادي براي انسان مشخص و معين مي كند. شهيد ثاني و امام خميني غيبت را اين گونه تعريف مي كنند:
غيبت عبارت است از ياد كردن انسان غايب به چيزي كه خوشايند او نيست و از نظر عرف كاستي و منقصت براي او محسوب مي شود به قصد كوچك شمردن و مذمت كردن آن شخص.(1)
طبق اين تعريف چند مولفه در تعريف غيبت دخيل است: 1- در غياب شخص جمله اي ذكر شود، بنابر اين اگر در حضور او جمله اي گفته شود كه باعث ناراحتي او شود غيبت محسوب نمي شود، البته ممكن است از باب اهانت مومن حرام باشد.
2- اين كه جمله اي باشد كه شخص از شنيدن آن ناراحت شود، بنابر اين اگر جمله اي باشد كه از شنيدن آن ناراحت نمي شود غيبت محسوب نمي شود.
3- آن سخن به لحاظ عرفي نقصان براي شخص محسوب مي شود، يعني وقتي اين سخن غيبت كننده را در باره او مي شنوند جايگاه و اعتبار آن شخص در نزد مردم تنزل مي يابد. بنابر اين اگر اين خصوصيت در كلام غيبت كننده نباشد بلكه جمله گفته شود كه جايگاه شخص ارتقا يابد، غيبت محسوب نمي شود.
4- اين كه هدف شخص غيبت كننده از اين كلام كوچك شمردن و مذمت كردن آن شخص باشد، و الا اگر چنين هدفي در كار نباشد بلكه مصلحتي مهمتري در كار باشد در اين صورت غيبت حرام محسوب نمي شود. نوع مواردي كه غيبت جايز است جاهايي است كه مصلحت مهمتري در كار است.
اما نقد به معناي متعارف بار منفي دارد و معمولاً به معناي ايراد گرفتن و بيان معايب و نقايص يك عمل يا اشخاص بكار برده ميشود، در حاليكه نقد صحيح يك نوع داوري دربارة فرد مورد نقد است و داور صالح عادل آنست كه تنها به جنبههاي منفي نگاه نكند، بلكه جنبههاي مثبت را نيز در نظر آورد.
با توجه به اين مقدمه، آيا نقد عمل كرد افراد غيبت محسوب مي شود و يا خير؟ ميتوان گفت: نقد عملكرد ديگران، صورتهاي متعدد دارد. ممكن است نقد عملكرد حكومت باشد، ممكن است نقد عملكرد يك اداره يا دستگاه خاص، يا نهادهاي غير دولتي باشد و ممكن است نقد عملكرد شخصي باشد. نقد عملكرد شخصي نيز ميتواند، مربوط به يك شخصي مسئول در حكومت باشد، مانند رئيس جمهور، وزراء و ميتواند مربوط به شخصي باشد كه در ادارة متعلّق به نقد كننده است و يا موثر در سرنوشت نقد كننده ميباشد. و ميتواند مربوط به عملكرد شخصي يا اشخاصي باشد كه اصلاً ربطي به نقد كننده ندارد.
هر يك از فرضهاي فوق حكم مخصوص به خود را دارد. قدر متيقن و مسلم از غيبت مربوط به آنجايي است كه شما عملكرد شخصي را كه به هيچ عنوان به سرنوشت شما مربوط نميشود، نقد منفي كنيد، يعني بديها و نكات منفياش را بازگو كنيد. عمدتاً چنين نقدهايي يا با انگيزههاي حرام از قبيل خدشهدار كردن وجه يك شخص و يا انتقام گرفتن و خالي كردن عقده و... انجام ميپذيرد و يا در بهترين حالت به منظور سرگرمي و از سر غفلت صورت ميگيرد. چنين نقدي كه در واقع فقط نقد منفي است و نه نقد صحيح، قطعاً غيبت است و آيات و روايات غيبت شامل آن ميگردد.
امّا اگر شخص نقد شونده رئيس يك اداره اي باشد كه مربوط به شما است و به اين انگيزه، عملكردهاي منفي او را بازگويي نمائيد كه جلو خلافهاي او و احياناً ظلمهايي را كه او، در حق خود شما و يا ديگران انجام داده است بگيريد، در اين جا ميتوان گفت كه غيبت به حساب نميآيد، اما مشروط به دو امر: 1. اينكه مراتب امر به معروف و نهي از منكر را رعايت كنيد چون جواز اين كار از باب امر به معروف و نهي از منكر خواهد بود. 2. هدف شما اصلاح امور باشد و نه خدشهدار ساختن چهره او.
البته ميتوان اين فرض را نوعي دادخواهي نيز قلمداد كرد كه مشمول آيه 148 سورة نساء ميگردد. در آن آيه خداوند ميفرمايد، لا يحب الله الجهر بالسوءِ، من القول الّا مَنْ ظُلِمَ و كان الله سميعاً عليماً. خداوند دوست ندارد كه سخن بد بلند گفته شود، مگر اينكه كسي مظلوم واقع شده باشد و خداوند شنوا و داناست.
اگر نقد مربوط به عملكرد شخصي باشد حتيالمقدور بايد سعي شود با خودش و از باب نصيحت در ميان گذارده شود كه در اين صورت مشمول آن حديث امام صادق ـ عليهالسلام ـ واقع ميشود كه فرمود: احبّ اخواني اليه من اهدي عيوبي. دوستترين برادر من، كسي است كه عيبهاي من را به من هديه بدهد.(2) و از باب المومن مرأه، المومن مومن. آينه مؤمن است، مأجور نيز ميباشد.
امّا اگر نقد مربوط به حاكم يا دستگاههاي عمومي باشد كه غالباً در اينگونه موارد امكان مواجهه و نصيحت مستقيم وجود ندارد، نحوة نقد در حكم دخالت دارد.
گاهي به اين صورت نقد ميشود كه معايب و كاستي هاي يك عملكرد، چه از شخص مسئول حكومتي باشد يا دستگاه حكومتي، به منظور شناسايي نقطه ضعفها و رفع آنها در برنامهريزيهاي آينده صورت ميپذيرد، اين نقد نه تنها ايرادي ندارد كه اگر اداره يا شخص حاكم، منصف باشد، خودش مردم را به آن تشويق ميكند.
اميرمؤمنان علي ـ عليهالسلام ـ در طول زندگي اش همواره اين شيوه را بيان مي كرد و مردم را در زمان حكومتش به آن تشويق مي نمود، در خطبه 207 نهج البلاغه ميفرمايد:
با من سخناني كه با گردنكشان گفته ميشود نگوئيد، و آنچه را از مردم خشمگين خودداري كرده پنهان مينماييد، از من پنهان نكنيد، با چاپلوسي با من رفتار نكنيد، گمان نكنيد كه اگر حقي گفته شود، بر من دشوار ميآيد... پس از گفتن سخن حق و مشورت عادلانه خودداري نكنيد كه من اگر فقط خودم باشم از خطا ايمن نيستم، مگر آنكه خداوند خطاهايم را كفايت كند (من را از خطا بدور دارد) كه او به آن از من مالكتر و تواناتر است.» (3)
موافق اين سخن گرانبها احاديث فراوان از معصومين ـ عليهالسلام ـ وارد شده است كه مردم را به نقد عملكرد و مشورت عادلانه دادن به حاكم ترغيب ميكند. و اگر هيچ سخني نبود، عملكرد معصومين و سيرة اصحاب بزرگوار ايشان براي ما كافي بود. مگر نه آنست كه ابوذر غفاري به دليل افشاي مظالم بني اميّه و نقد عملكرد حكومت ايشان سالها در شكنجه و تبعيد به سر برد و مگر نه اين است كه فلسفه قيام امام حسين ـ عليهالسلام ـ افشاي ماهيت حكومت ستمگر بنياميه بود و...؟!
امّا همين نقد ميتواند جهت منفي هم داشته باشد و آن اينكه بخواهيم با شايعهسازي و تبليغات سوء شخصي را از مقام و موقعيتش پائين آوريم، يا يك دستگاه حكومتي را بدنام سازيم كاري كه متأسفانه بعد از شيوع و تكثيرش در دموكراسيهاي غربي، راه خود را به سوي جوامع مسلمان نيز گشوده است. در اين صورت مشمول غيبت، بهتان و محرمات ديگر مي شود.



پاورقی:

1. امام خميني ، سيد روح الله، چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1371، ص 301. شهيد ثاني می گوید: هو ذكر الإنسان حال غيبته بما يكره نسبة اليه مما يعدّ نقصانا في العرف بقصد الانتقاص و الذّم. (رسائل شهید ثانی، ص284).
2. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت دار الوفاء، اول، 1404ه.ق، ج74، ص 282.
3. نهج البلاغه، فيض در اسلام، بيجا، بيتا، ص 686، خطبه 207.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  7:30 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

آيا نقد عملكرد افراد غيبت محسوب ميشود؟

پاسخ:

قبل از پاسخ به اين پرسش لازم است مقصود از غيبت و نقد را مشخص نماييم، سپس به بيان اين نكته بپردازيم كه آيا عملكرد افراد غيبت محسوب مي شود و يا خير؟
براي غيبت تعريف هاي مختلفي در كتب اخلاقي و كتب فقهي ذكر شده است، ما در اين جا به تعريفي كه امام خميني به تبع شهيد ثاني در كتاب اخلاقي معروف خويش يعني چهل حديث ذكر كرده اكتفا مي كنيم و اين تعريف دقيق ترين تعريف محسوب مي شود و دايره و حدود غيبت را تا اندازه اي زيادي براي انسان مشخص و معين مي كند. شهيد ثاني و امام خميني غيبت را اين گونه تعريف مي كنند:
غيبت عبارت است از ياد كردن انسان غايب به چيزي كه خوشايند او نيست و از نظر عرف كاستي و منقصت براي او محسوب مي شود به قصد كوچك شمردن و مذمت كردن آن شخص.(1)
طبق اين تعريف چند مولفه در تعريف غيبت دخيل است: 1- در غياب شخص جمله اي ذكر شود، بنابر اين اگر در حضور او جمله اي گفته شود كه باعث ناراحتي او شود غيبت محسوب نمي شود، البته ممكن است از باب اهانت مومن حرام باشد.
2- اين كه جمله اي باشد كه شخص از شنيدن آن ناراحت شود، بنابر اين اگر جمله اي باشد كه از شنيدن آن ناراحت نمي شود غيبت محسوب نمي شود.
3- آن سخن به لحاظ عرفي نقصان براي شخص محسوب مي شود، يعني وقتي اين سخن غيبت كننده را در باره او مي شنوند جايگاه و اعتبار آن شخص در نزد مردم تنزل مي يابد. بنابر اين اگر اين خصوصيت در كلام غيبت كننده نباشد بلكه جمله گفته شود كه جايگاه شخص ارتقا يابد، غيبت محسوب نمي شود.
4- اين كه هدف شخص غيبت كننده از اين كلام كوچك شمردن و مذمت كردن آن شخص باشد، و الا اگر چنين هدفي در كار نباشد بلكه مصلحتي مهمتري در كار باشد در اين صورت غيبت حرام محسوب نمي شود. نوع مواردي كه غيبت جايز است جاهايي است كه مصلحت مهمتري در كار است.
اما نقد به معناي متعارف بار منفي دارد و معمولاً به معناي ايراد گرفتن و بيان معايب و نقايص يك عمل يا اشخاص بكار برده ميشود، در حاليكه نقد صحيح يك نوع داوري دربارة فرد مورد نقد است و داور صالح عادل آنست كه تنها به جنبههاي منفي نگاه نكند، بلكه جنبههاي مثبت را نيز در نظر آورد.
با توجه به اين مقدمه، آيا نقد عمل كرد افراد غيبت محسوب مي شود و يا خير؟ ميتوان گفت: نقد عملكرد ديگران، صورتهاي متعدد دارد. ممكن است نقد عملكرد حكومت باشد، ممكن است نقد عملكرد يك اداره يا دستگاه خاص، يا نهادهاي غير دولتي باشد و ممكن است نقد عملكرد شخصي باشد. نقد عملكرد شخصي نيز ميتواند، مربوط به يك شخصي مسئول در حكومت باشد، مانند رئيس جمهور، وزراء و ميتواند مربوط به شخصي باشد كه در ادارة متعلّق به نقد كننده است و يا موثر در سرنوشت نقد كننده ميباشد. و ميتواند مربوط به عملكرد شخصي يا اشخاصي باشد كه اصلاً ربطي به نقد كننده ندارد.
هر يك از فرضهاي فوق حكم مخصوص به خود را دارد. قدر متيقن و مسلم از غيبت مربوط به آنجايي است كه شما عملكرد شخصي را كه به هيچ عنوان به سرنوشت شما مربوط نميشود، نقد منفي كنيد، يعني بديها و نكات منفياش را بازگو كنيد. عمدتاً چنين نقدهايي يا با انگيزههاي حرام از قبيل خدشهدار كردن وجه يك شخص و يا انتقام گرفتن و خالي كردن عقده و... انجام ميپذيرد و يا در بهترين حالت به منظور سرگرمي و از سر غفلت صورت ميگيرد. چنين نقدي كه در واقع فقط نقد منفي است و نه نقد صحيح، قطعاً غيبت است و آيات و روايات غيبت شامل آن ميگردد.
امّا اگر شخص نقد شونده رئيس يك اداره اي باشد كه مربوط به شما است و به اين انگيزه، عملكردهاي منفي او را بازگويي نمائيد كه جلو خلافهاي او و احياناً ظلمهايي را كه او، در حق خود شما و يا ديگران انجام داده است بگيريد، در اين جا ميتوان گفت كه غيبت به حساب نميآيد، اما مشروط به دو امر: 1. اينكه مراتب امر به معروف و نهي از منكر را رعايت كنيد چون جواز اين كار از باب امر به معروف و نهي از منكر خواهد بود. 2. هدف شما اصلاح امور باشد و نه خدشهدار ساختن چهره او.
البته ميتوان اين فرض را نوعي دادخواهي نيز قلمداد كرد كه مشمول آيه 148 سورة نساء ميگردد. در آن آيه خداوند ميفرمايد، لا يحب الله الجهر بالسوءِ، من القول الّا مَنْ ظُلِمَ و كان الله سميعاً عليماً. خداوند دوست ندارد كه سخن بد بلند گفته شود، مگر اينكه كسي مظلوم واقع شده باشد و خداوند شنوا و داناست.
اگر نقد مربوط به عملكرد شخصي باشد حتيالمقدور بايد سعي شود با خودش و از باب نصيحت در ميان گذارده شود كه در اين صورت مشمول آن حديث امام صادق ـ عليهالسلام ـ واقع ميشود كه فرمود: احبّ اخواني اليه من اهدي عيوبي. دوستترين برادر من، كسي است كه عيبهاي من را به من هديه بدهد.(2) و از باب المومن مرأه، المومن مومن. آينه مؤمن است، مأجور نيز ميباشد.
امّا اگر نقد مربوط به حاكم يا دستگاههاي عمومي باشد كه غالباً در اينگونه موارد امكان مواجهه و نصيحت مستقيم وجود ندارد، نحوة نقد در حكم دخالت دارد.
گاهي به اين صورت نقد ميشود كه معايب و كاستي هاي يك عملكرد، چه از شخص مسئول حكومتي باشد يا دستگاه حكومتي، به منظور شناسايي نقطه ضعفها و رفع آنها در برنامهريزيهاي آينده صورت ميپذيرد، اين نقد نه تنها ايرادي ندارد كه اگر اداره يا شخص حاكم، منصف باشد، خودش مردم را به آن تشويق ميكند.
اميرمؤمنان علي ـ عليهالسلام ـ در طول زندگي اش همواره اين شيوه را بيان مي كرد و مردم را در زمان حكومتش به آن تشويق مي نمود، در خطبه 207 نهج البلاغه ميفرمايد:
با من سخناني كه با گردنكشان گفته ميشود نگوئيد، و آنچه را از مردم خشمگين خودداري كرده پنهان مينماييد، از من پنهان نكنيد، با چاپلوسي با من رفتار نكنيد، گمان نكنيد كه اگر حقي گفته شود، بر من دشوار ميآيد... پس از گفتن سخن حق و مشورت عادلانه خودداري نكنيد كه من اگر فقط خودم باشم از خطا ايمن نيستم، مگر آنكه خداوند خطاهايم را كفايت كند (من را از خطا بدور دارد) كه او به آن از من مالكتر و تواناتر است.» (3)
موافق اين سخن گرانبها احاديث فراوان از معصومين ـ عليهالسلام ـ وارد شده است كه مردم را به نقد عملكرد و مشورت عادلانه دادن به حاكم ترغيب ميكند. و اگر هيچ سخني نبود، عملكرد معصومين و سيرة اصحاب بزرگوار ايشان براي ما كافي بود. مگر نه آنست كه ابوذر غفاري به دليل افشاي مظالم بني اميّه و نقد عملكرد حكومت ايشان سالها در شكنجه و تبعيد به سر برد و مگر نه اين است كه فلسفه قيام امام حسين ـ عليهالسلام ـ افشاي ماهيت حكومت ستمگر بنياميه بود و...؟!
امّا همين نقد ميتواند جهت منفي هم داشته باشد و آن اينكه بخواهيم با شايعهسازي و تبليغات سوء شخصي را از مقام و موقعيتش پائين آوريم، يا يك دستگاه حكومتي را بدنام سازيم كاري كه متأسفانه بعد از شيوع و تكثيرش در دموكراسيهاي غربي، راه خود را به سوي جوامع مسلمان نيز گشوده است. در اين صورت مشمول غيبت، بهتان و محرمات ديگر مي شود
.



پاورقی:

1. امام خميني ، سيد روح الله، چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1371، ص 301. شهيد ثاني می گوید: هو ذكر الإنسان حال غيبته بما يكره نسبة اليه مما يعدّ نقصانا في العرف بقصد الانتقاص و الذّم. (رسائل شهید ثانی، ص284).
2. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت دار الوفاء، اول، 1404ه.ق، ج74، ص 282.
3. نهج البلاغه، فيض در اسلام، بيجا، بيتا، ص 686، خطبه 207.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  7:33 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

چگونه مي توانم درباره مشكلاتي كه ديگران برايم ايجاد كرده اند و از آنها دلتنگ شده ام صحبت كنم تا گرفتار غيبت و محذورات اخلاقي نشوم؟

پاسخ:

شكي نيست كه غيبت يكي از بزرگترين و مهلك ترين گناهان است و روايات بي شماري در باب مذمت و نهي از اين كار وارد شده است كه براي نمونه و يادآوري به دو روايت اشاره مي نماييم:
رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند: «در شب معراج به قومي گذشتم كه صورتهاي خود را با چنگال خويش خراش مي دادند. از جبرئيل پرسيدم اينها چه كساني هستند؟ گفت: «اينها كساني هستند كه غيبت مردم را مي كردند و در اعراض (آبرو) آنها مي افتادند (1)».
«از جانب خداوند متعال به موسي بن عمران وحي شد كه هر غيبت كننده اي كه با توبه از دنيا برود، آخرين نفري است كه داخل بهشت خواهد شد و هر غيبت كننده اي كه بدون توبه از دنيا برود اولين كسي است كه داخل جهنم خواهد شد(2)».
حساسيت موضوع، انسان را بر آن وا مي دارد كه دقت كافي داشته باشد تا در دام شيطان نيفتد. زيرا شيطان براي هر شخص راهي مخصوص به او را در پيش مي نهد . براي افراد با تقوي و خداترس نيز ترفندهايي به كار مي بندد تا آنها را نيز در دانم خويش گرفتار وگمراه كند. لذا به غيبت رنگ و رويي مذهبي و مصلحت انديشانه و خيرخواهانه مي دهد، و انسان بي چاره از باطن آن غفلت مي كند. به عنوان مثال وقتي شخصي را مي بيند مي گويد الحمدلله كه خدا ما را به حب رياست، حب مال دنيا و هم نشيني با فاسقان مبتلا نكرد يا مي گويد نعوذ بالله از بي شرمي، بي حيايي يا ظلم به مردم، خدا ما را از اين صفات مذموم محافظت فرمايد و غرض او از گفتن اينها كنايه به آن شخص باشد. يا اين كه وقتي مي خواهد غيبت كسي را بكند از راه ريا ابتدا مدح آن شخص و مذمت خود را مطرح مي كند و مي گويد فلان شخص چه فرد خوبي بود اما روزگار او را نيز مثل ما كرد و از دست شيطان خلاصي نيافت. بعضي ديگر از راه نفاق، غم و اندوه خود را به حال آن شخص اظهار مي كنند و ميگويند: آه چقدر غصه خوردم و دلم سوخت به خاطر فلان شخص كه بي آبرو شد. يا فلان عمل از او سر زد، خدا امر او را اصلاح كند. يا اينكه مي گويد دارم مشورت مي كنم و مشورت يكي از مواردي است كه غيبت در آن جايز شمرده شده است.
مطالبي كه در بالا ذكر شد براي اين است كه حساسيت موضوع كاملاً درك شود و دقت بيشتري شود تا فريب نخوريم. زيرا درست است كه مثلاً غيبت در امر مشورت جايز شمرده شده است ولي شروطي هم دارد كه بايد به آنها توجه كرد. چنانكه شهيد دستغيب مي فرمايد: «بايد دانست كه احتياط در مسأله، رعايت كردن دو چيز است: يكي آنكه در صورتي عيب شخص را بگويد كه ضرر و مفسده نگفتن بيشتر باشد، بنابراين اگر به عكس شد يعني ضرري كه از ريخته شدن آبرو و رسوا شدن آن شخص به او مي رسد بيشتر از ضرري است كه به شخص مشورت كننده در كار يا معامله اش مي رسد، بايداز گفتن آن عيب طرف خودداري كرد. ديگر آنكه ذكر عيب آن شخص در صورتي جايز است كه از ذكر آن براي جلوگيري از مفسده ارتباط و معامله با او ناچار باشد. پس اگر بدون ذكر عيب كفايت مي كند مثلاً همين قدر كه بگويد صلاحت را در اين كار و يا معامله نمي دانم و او هم مي پذيرد بايد به همين قدر اكتفا كند»(3).
در نامه خود فرموده بوديد اگر انسان درباره مشكلات خود سخن نگويد گرفتار افسردگي و بي حوصلگي مي شود، بر فرض قبول اين مطلب اين يك مشكل است ولي اگر مشكلات خود را بيان كند و منجر به غيبت و ريختن آبروي شخص شود، گرفتار دو مشكل مي شود. يكي همان كه خود شما فرموديد، يعني بعد از گفتن، رنج مي برد و شرمنده آن فرد مي شود و ديگري آنكه سبب دوري از رحمت خداوند متعال و نزول عذاب هاي اخروي مي شود. تحمل سختي و ناملايمات اين زندگي چند روزي به مراتب آسانتر از انواع عذابهاي دردناك اخروي كه يكي از آنها در حديث معراج در ابتداي اين نوشتار عرض شد مي باشد. گذشته از آنكه لذتي كه صبر و گذشت دارد قابل چشم پوشي نيست و خداوند متعال به آن امر فرموده است:
«برآنچه به تو مي گويند صبر و تحمل پيش گير(4)»، «از مردم نادان هر آزار بيني صبر و تحمل پيش گير(5)» و آن را مي ستايد: «هر كه بر ظلم كسي صبر كند و ببخشد اين مقام حلم و بردباري است كه عزم در امور الهي (و تسلط بر نفس و قوت عقل و اراده) است(6)» و علاوه بر آنكه خداوند با صابران است و آنان را دوست دارد، پاداش فراواني براي آنها مهيا نموده است: «خدا در پاداش آن صبر جميل و كامل باغ بهشت و لباس حرير بهشتي لطف فرمود(7)». اين پاداش زيبا كجا و آن عذابهاي دردناك كجا؟ بنابراين بايد احتياط بيشتري به عمل آوريم.

توصيه ما:1. درمرحله اول انسان بايد سعي كند خودش با شيوه هاي مناسب برخورد، با فرد خطاكار موضوع را مطرح كند و هر دو سعي در برطرف كردن كدورت نمايند.
2. اگر موضوع، با گفتن حل مي شود، آن را بازگو كنيم. والا اگر در گفتن اثري وجود ندارد بهتر آن است كه بيان نكنيم، زيرا يادآوري حادثه تلخ براي روح و روان مضر است و بايد سعي در فراموشي آن كرد نه ياد آوري آن.
3. در صورت مؤثر بودن گفتن به آشنا، از نام بردن شخص خودداري نماييم.
4. اگر در گفتن نام شخص مصلحتي باشد و شنونده بتواند آن عيب يا منكر را برطرف كند مانعي ندارد. «اظهار عيوب شرعيه شخص به قصد امر به معروف و نهي از منكر براي رضاي خدا نه به قصد رسوايي او و بر وفق هوا و هوس جايز است و بايد در جايي باشد كه فايده در رفع منكر داشته باشد و بر وفق شريعت باشد(8)».
خلاصه آنكه: اگر بخواهيد در مورد كسي صحبت كنيد، سعي كنيد طرف مقابل فرد را نشناسد، كه در اينصورت غيبت محسوب مي شود. ولي اگر نشناسد و شما بطور مبهم صحبت كنيد هم حرف دل خود را گفته ايد و هم اينكه باعث رفتن آبروي فرد مقابل نشده است.


 


پاورقی:

1. موسوي خميني، سيد روح الله، چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1384، ص 305، حديث19.
2. نراقي، ملا احمد، معراج السعادة، انتشارات دهقان، 1374، ص432.
3. دستغيب، گناهان كبيره، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعة مدرسين حوزه علميه قم، ص281.
4. طه:130.
5. لقمان:17.
6. شوري:43.
7. انسان:12.
8. معراج السعادة، ص 437.

 

سه شنبه 26 دی 1391  8:02 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

آيا غيبت كردن از روي درد دل كردن براي كسي كه در اثر اذيّت و آزار ديگري تحت فشار روحي است جايز است؟ خصوصاً براي كساني كه احتمال بدهد با مشورت با آنها براي حل مشكل راهي مي‌يابد؟

پاسخ:

ابتداء دربارة مسئلة غيبت و حرمت آن توضيحي داده و سپس به موارد جواز غيبت اشاره نموده و در ضمن پاسخ جواب سئوال نيز روشن خواهد شد.

حرام بودن غيبتخداوند در سوره حجرات مي فرمايد:«هيچ يك از شما ديگري را غيبت نكند. آيا كسي از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (به يقين) همه ي شما از اين امر كراهت داريد.»(1)
پيامبر اكرم -صلي الله عليه وآله- در ضمن وصاياي خود به ابوذر مي فرمايد: «غيبت اين است كه انسان مسلمان از برادر ديني خود سخني بگويد كه مكروه طبع او باشد». گفتم هرگاه آنچه را درباره ي او مي گوييم در او وجود دارد باز هم غيبت است؟ فرمود: «آنچه درباره ي او مي گوييد و در او موجود باشد از او غيبت كرده ايد و اگر آنچه را در حق او مي گوييد در او نباشد به او بهتان زده ايد».(2)
غيبت از گناهان كبيره بوده و از آفات زبان به شمار مي آيد و فقهاي اسلام و علماي اخلاق در حرمت غيبت اتفاق نظر دارند(3) كه صورت واقعي و برزخي اين عمل به خوردن مردار تشبيه شده است و سبب كدورت قلب گشته و ايمان فرد را هدف قرار مي دهد و براي غيبت كننده جز ذلّت و خواري چيز ديگري به بار نمي آورد.
جداي از آنكه آثار منفي اجتماعي نيز دارد حضرت امام خميني در توضيح آن مي فرمايد:
«اسلام همانطور كه صلاح و سعادت فرد را پايه ريزي مي كند به دنبال سعادت و فلاح اجتماعي نيز مي باشد و اين مقصد بزرگ انجام نگيرد جز در سايه وحدت نفوس و اتحاد هُمم و الفت و... كه افراد جامعه بطوري مي شوند كه نوع بني آدم تشكيل يك شخص دهند... و آنچه اين اخوت را بگسلد و تفرقه (ايجاد كند) مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ است و پر واضع است كه اين كبيره موبقه (چنين است)».(4)

موارد جواز غيبتدر برخي موارد غيبت جائز است، همانند غيبت درباره فسق كسي كه تظاهر به آن فسق مي كند، و مورد ديگر اظهار تظلّم است. يعني كسي مظلوم واقع شده و مي خواهد براي احقاق حق خويش اقدام نمايد، مي تواند نزد كسي كه توانايي كمك به او را دارد مطالب را بگويد هر چند غيبت به حساب آيد. در مورد شما نيز اگر آزار و اذيت او واقعاً فشار روحي فراواني وارد مي نمايد و نوعي جفا بر شما به حساب آمده و مشكل ساز است، مي توانيد با كسي كه توانايي كمك و قدرت حل مشكل را دارد، مشورت نموده و مطالب خود بيان داريد و غيبت حرام محسوب نمي شود. لكن تنها براي درد دل جايز نيست و فايده اي هم نداشته و گره اي از كار شما باز نمي كند.

نكته مهمدر پايان نكته ظريفي قابل توجه است ك در جائي كه انسان گمان دارد از موارد جواز غيبت است، باز بايد احتياط كامل نموده تا در حرام نيفتد. عارفِ واصل امام خميني (ره) در بيان ترك غيبت در موارد جايز مي گويد: «انسان بايد در همه ي موارد از مكايد نفس ايمن نباشد و با كمال دقت و احتياط تامّ سعي كند و در صدد عذرتراشي نباشد كه يكي از موارد استثناء را به دست آورده، به عيب جويي و بذله گويي سرگرم شود. مكايد نفس بسيار دقيق است، ممكن است انسان را از راه شرع منوّر گول زند و وارد در مهالك كند». مي توان راه ديگري در پيش گرفت و با همسايه خود با گذشت و بزرگواري برخورد نمود و در مقام جفاكاري و آزار و اذيت او، احسان و نيكي كرده و او را شرمنده اخلاق حسنه خويش نمود. چه بسا اين نوع برخورد از مقابله به مثل، آثار بهتر و سازنده تري بدهد. و يا عيوب وي را رو در رو متذكر شده و با لحني از او بخواهيم رفتار خويش را اصلاح و ديگران را مورد آزار قرار ندهد. اصولاً غيبت بيشتر براي درد دل كردن اتفاق مي افتد. درد دل كردن براي آرام كردن درون خود از دست كسي كه بر نوعي از او ناراحتيم. بنابراين خوب است، مواظب باشيم با اين توجيه خود را به غيبت آلوده نكنيم و با بيان عيوب اين و آن دنبال راحتي نفس خود نگرديم و فكر نكنيم بار غيبت كردن ديگر راحت مي شويم و از فشار دروني خود مي كاهيم. زيرا غيبت به خودي خود از ارزش شخصيتي افراد كم مي كند و آثار رواني، معنوي و اجتماعي منفي و بدي براي شخص غيبت كننده ايجاد مي كند و خرجش به دخلش نمي ارزد.



پاورقی:

1. «و لا يغتب بعضكم بعضاً أيحبّ أحدكم أن يأكل لَحم أخيه ميتاً فكرهتموه» حجرات:12.
2. حر عاملى، وسائل الشيعه، كتال الحج، چاپ بيروت، ج 8، ص 595.
3. موسوي خمينى، سيد روح الله، چهل حديث، انتشارات طه، چاپ سوم، ج1، ص288.
4. همان، ج1، ص296، (حديث نوزدهم).

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  8:03 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

چگونه در يك جمع از غيبت كردن افراد ديگر جلوگيري كنيم و زبان خود را نيز حفظ كنيم؟

پاسخ:

راي رسيدن به خواسته خود گام هاي زير را طي كنيد:
اول:
براي جلوگيري كردن از غيبت ديگران ابتدا بايد خود انسان از اين عمل دوري كند و زبان خويش را كنترل نمايد چون سخن كسي كه خودش به آن توجه ندارد و مرتكب خلاف مي‌شود، در ديگران اثري نخواهد گذاشت.
ذات نايافته از هستي بخش كي تواند كه شود هستي بخش
دوم:
اگر در بين جمع به دليل بعضي ويژگي‌هاي شخصي، از نفوذ كافي برخوردار است و ديگران از وي حرف شنوي دارند از آن نفوذ استفاده كند و با بيان زيبا و با احترام گذاشتن به آنها و از روي دلسوزي و محبت، آنها را به زشتي و ناپسند بودن اين عمل آگاه كرده و از اين عمل بازدارد.
سوم
اگر تذكر و بيان شما اثر نكرد، به محض شروع به غيبت با مطرح كردن موضوعي جديد و مسئله اي ديگر، محور گفتگو و غيبت را تغيير داده و به اصطلاح موضوع جايگزين براي موضوع غيبت مطرح كنيد.
چهارم
با شروع به غيبت، اگر نتوانستيد با بيان شيوا و با جايگزين كردن موضوع ديگر، از آن رهايي پيدا كنيد، جلسه و جمع را به گونه‌اي ترك كنيد و به آنها بفهمانيد كه به چه علت جلسه را ترك كرديد.
پنجم
در جمع دوستان خود، فعال باشيد و با مطرح كردن موضوعات مختلف علمي، درسي، يا ذكر لطيفه‌ها و حكايات شيرين، زمينة گفتگو دربارة افراد ديگر و غيبت آنها را از بين ببريد. چون با شاد نگه داشتن جمع و يا طرح مسائل علمي، فرصت غيبت كردن پيدا نمي‌شود .
ششم
كلمات زيبا و تكان دهنده و هشدار دهنده پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ و يا ديگر اولياء الهي را با خطي زيبا يادداشت نموده و آن را در محل ديد افراد نصب كنيد.
هفتم
با طرح دوستي با بعضي افراد جمع خويش كه احتمال مي‌دهيد مي‌توانيد روي آنها تأثير بگذاريد ضمن تقويت رابطة عاطفي و صميمانه با وي اهميت موضوع را به وي تذكر داده تا در بين جمع يك هم‌نظر و هم‌رأي (نسبت به دوري از غيبت) پيدا كرده و با كمك و همفكري و همكاري همديگر به مبارزه با اين عمل بپردازيد. چون هم نوايي و هم فكري ديگران در راه اصلاح و تغيير تأثير فراواني دارد.
براي كنترل زبان و حفظ آن از ارتكاب به گناهان و لغزش‌هاي زبان، راهكارهاي زير را مورد توجه قرار دهيد:
1. مطالعه
با مطالعه كردن در زمينة انواع گناهاني كه از زبان صادر مي‌شود و آثار و پيامدها و عواقب سوء دنيوي و اخروي آنها شناخت بيشتري از گناهان زبان پيدا نموده تا با آگاهي از زشتي و بدي آنها و نيز عذابهاي مترتب بر ارتكاب اينگونه اعمال، آمادگي بيشتري براي حفظ و كنترل زبان و دوري از گناهان آن پيدا نمائيد. چون صرف علم و آگاهي و شناخت جهت انجام دادن و عمل كردن كافي نيست. ولي مي‌تواند با ايجاد انگيزه در فرد، وي را به سوي عمل كردن تحريك كند و به تدريج و كمك ديگر راهكارها ملكة لازم را در فرد ايجاد كند. بد نيست كه كتاب گناهان كبيره نوشتة شهيد آيت‌الله دستغيب مطالعه گردد.
2. تقويت اراده
در اين‌گونه امور اراده نقش مهمي دارد و با ادعا و گفتن نمي‌توان زبان خويش را حفظ و كنترل كرد. بلكه بايد با تصميمي قاطع و عزمي جزم و اراده‌اي محكم و همتي بلند براي كنترل زبان اقدام نمود. بنابراين قبل از هر چيز بايد ارادة خويش را در اين جهت تقويت نمود و با يك برنامه‌ريزي دقيق به اجراي آن پرداخت.
3. توجه به اصل تدريج
از آنجا كه اين كار (حفظ زبان) يك كار تدريجي است و نمي‌توان به محض تصميم گرفتن طي يك مدت زمان كوتاه به آن دست يافت و از طرف ديگر لغزشهاي زبان متنوع است ـ غيبت، تهمت، دروغ، سخن چيني و غيره ـ براي كنترل زبان، اولاً: روي يكي از اين گناهان متمركز شويد و كنترل آن را مد نظر گرفته و با كاهش محسوس آن نوع گناه به كاهش نوع ديگر گناه برويد. مثلاً اول تصميم بگيريد گناه دروغ را كاهش دهيد و سپس گناه غيبت را و همينطور ديگر لغزشها را. ثانياً: در كاهش دادن يك گناه، كاهش تدريجي داشته باشيد. مثلاً تصميم بگيريد روزي يكي دوبار از آن لغزش بكاهيد و نخواسته باشيد يك روزه تمام دفعات يك خطا را ترك كنيد. گرچه به تدريج و طي يك مدت زمان معيني به اين هدف نائل خواهيد شد. براي اين منظور جدولي را تهيه نموده و تعداد ارتكاب‌ها را يادداشت نماييد و سير كار خود را هفته به هفته مشاهده كنيد.
4. خود تربيتي
در ابتداي هر روز با خود مشارطه كنيد و با خود عهد ببنديد كه چنين عملي را ترك كنم (به اين ميزان) در طول روز نيز مراقب خويش باشيد كه طبق عهد و شرط عمل كنيد و از خود مواظبت كنيد.در پايان روز نيز محاسبه كنيد و دربارة اعمال روز جاري فكر كنيد و ببينيد تا چه اندازه توانسته‌ايد به شرط و عهد خود عمل كنيد، اگر موفق بوده‌ايد خود را تشويق كنيد و اگر موفق نبوديد خود را تنبيه كنيد. تشويق مثل استفاده از يك برنامة خوشايند و تنبيه مثل جريمه مالي كردن و يا محروم كردن خود از يك برنامة خوشايند. اگر اين برنامه را بر روي كاغذ بياوريد و نتايج كار خود را هر روز و هر هفته مشاهده و محاسبه كنيد، شما را در راه كنترل زبان بيشتر كمك خواهد كرد.

 

سه شنبه 26 دی 1391  8:06 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

راه‌هاي جلوگيري از خشم و غضب كدامند؟

پاسخ:

در پاسخ به اين سؤال ابتدا به تبيين غريزه خشم و آثار و پيامدهاي آن پرداخته، سپس به شيوه‌ها و راهكارهايي در رابطه با چگونگي كنترل و تعديل غريزه خشم و پرخاشگري اشاره مي‌كنيم.
مفهوم خشم و ضرورت وجود آن در انسان
خشم در اصل نيرويي است دفاعي كه براي دفاع از خود يا پاسداري از حق در نهاد انسان گذارده شده با ولي چون از محور اصلي خويش خارج گردد، تبديل به يكي از رذايل بزرگ اخلاقي مي‌شود و رذايل ديگري را به همراه مي‌آورد. بنابراين اگر خشم در جهت پاسداري از حق و دفاع از چيزي باشد كه دفاع از آن عقلاً و شرعاً ضروري است. از جمله فضايل اخلاقي است امّا اگر بر مبناي خودخواهي به وجود آيد، مادر بسياري از رذايل مي‌شود. بنابراين كسي كه هرگز خشم به سراغ او نمي‌آيد، و در برابر تمامي صحنه‌ها بي‌تفاوت و آرام است، او انسان كاملي نيست. خشم در مواجهه با ظلم و تعدي و در مقام دفاع از حقيقت، به شرطي كه شكل افراطي به خود نگيرد و انسان را از محور اعتدال خارج نكند، ناشي از بيداري دل و حساسيت در برابر حق و باطل است.
خشمي كه بر اساس خودخواهي به وجود مي‌آيد، بارزترين شكل خشونت روحي است و در صورتي كه شخص قدرت بر انتقام داشته باشد، او را وادار به اعمال خشونت مي‌كند و اگر شخص قدرت بر انتقام يا فرونشانيدن آتش غضب از روي اختيار نداشته باشد به درون او گريخته و به صورت عقده‌هاي روحي و كمپلكس‌هاي رواني در قالب «كينه» در مي‌آيد.
اين كينه دروني كه حالت تغيير شكل يافته غضب است، به صورت‌هاي مختلف، بر حسب شرايط بيروني، ظاهر مي‌شود كه مهم‌ترين آنها حسد، غيبت و دروغ و تهمت، شماتت و تحقير و بدزباني، شدت عمل و به طور كلي بدخلقي، ستم و آزار و تضييع حق، و امثال آن است.
به هر حال، خشم و كينه از آن جهت كه تعادل روحي انسان را به هم مي‌زند، او را از محور حق و عدل خارج مي‌سازد و بر اين اساس، از فضايل و كمالاتي چون رفق و نرمي در رفتار، مدارا با ديگران، عفو و گذشت، حسن خلق و حسن معاشرت محروم و بي‌نصيب مي‌گردد و خوي پرخاشگري و درندگي به تناسب شدت و ضعف اين رذيله اخلاقي بر او حاكم مي‌شود.(1)
آثار و پيامدهاي ناگوار خشم
همان گونه كه گذشت، نيروي خشم، ‌اگر از محدوده ضرورت فراتر و از كنترل اراده آدمي خارج شود، هم چون آتشي سوزان يا سيلي بنيان كن، هر چه را بر سر راه خود بيابد، مي‌سوزاند و تباه مي‌كند و پيامدهاي شومي را نخست براي صاحبش و سپس براي ديگران به ارمغان مي‌آورد. علي ـ عليه السّلام ـ در اين باره فرمود: «خشم آتشي سوزانده است، هر كه آن را فرو خورد، خاموشش ساخته و هر كه آزادش گذارد، خود او،‌اوّل كسي است كه در شعله‌اش مي‌سوزد.(2)ِ
اينك به برخي از پيامدهاي ناگوار خشم از منظر روايات معصومين ـ عليهم السّلام ـ اشاره مي‌كنيم:
1. تيرگي عقل: تا زمام امور انسان، در اختيار عقل است، جز در مسير مصلحت خويش گام بر نمي‌دارد، ليكن افراط در خشم، چراغ نوراني عقل را تيره و بي‌فروغ مي‌سازد و انسان، بي ‌چون و چرا در خط فرمان نيروي بي‌شعور خشم مي‌گذارد و ديگر مصلحتي نمي‌بيند تا به سويش گام بردارد. امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «خشم خردها را تباه مي‌كند و آدمي را از مسير درست دور مي‌سازد».(3)
2. ويرانگري و تبهكاري: اگر انسان خشمگيني را كه لجام عقل را گسيخته و سراپاي وجودش را آتش غضب مشتعل ساخته، به ديوانه‌اي زنجيري يا درنده‌اي وحشي تشبيه كنيم، گزاف نگفته‌ايم. او نه گوش شنوايي دارد كه نصيحت و سخن حق در آن نفوذ كند و نه چشم بينا و واقع بيني دارد كه راه را از بي‌راهه تشخيص دهد و نه فكر روشني دارد كه قدرت دسته بندي امور جزيي و استنتاج عقلي را از آنها داشته باشد.
او هر كه و هر چه را كه مانعي بر سر راه خواهش‌هاي كور و دور از منطق خود بيايد، آسيب رساند، و ويران مي‌كند. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «خشم شديد، منطق را تغيير مي‌دهد، ارتباط اجزاي استدلال را قطع و موجب پراكندگي فهم و فكر مي‌شود».(4)
3. پشيماني: به تدريج با فرو نشستن شعله‌هاي خشم، ديدگان خود به روشني مي‌گرايد، قدرت تفكر و انديشه فرد به كار مي‌افتد و آن چه را كه در دوره كوتاه تسلط خشم، بر او گذشته به ارزيابي مي‌نشيند. سخنان زشت، نسبت‌هاي ناروا، پرده‌دري‌ها، خارج شدن از چارچوب فضايل انساني، ارتكاب جرم، جنايت جبران ناپذير و... تصوير زشتي براي هميشه در ذهنش به جا مي‌گذارد، تصويري كه اگر محكمه قاضي و مجازاتي هم در كار نباشد، يادآوري آن پيوسته او را عذاب خواهد داد كه: «چرا چنين كردم؟!... اي كاش بر خود مسلط بودم و... او پشيمان است و افسوس مي‌خورد، ولي ديگر پشيماني سودي ندارد. از همين روست كه امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «ايّاك و الغضَبَ فاوّلُهُ جنُونٌ و اخرهُ ندمٌ. از خشم دوري كن كه آغازش ديوانگي و پايانش پشيماني است.»(5)

راهكارها و روش‌هاي كنترل، تعديل و درمان خشم و غضببراي مهار خشم و درمان آن، بايد انگيزه‌هايي را كه موجب پيدايش خشم مي‌شود بشناسيم. علل و عواملي كه ممكن است، زمينه‌ساز خشم شوند يا آن را تشديد مي‌كنند، بسيارند. ولي مي‌توان آنها را به دو گروه كلي تقسيم كرد:
1. عوامل دروني كه ريشه آنها به خود شخص برمي‌گردد و از درون وجود او سرچشمه مي‌گيرد، مانند كبر، عجب، حرص، حسد، شوخي‌هاي ركيك و... .
2. عوامل بيروني كه از خارج موجب انگيزش خشم انسان مي‌شود.
عوامل دروني را بايد با خودسازي و تزكيه نفس ريشه كن ساخت. ولي عوامل خارجي را چون هم گسترده‌اند و هم در اختيار ما نيستند، كمتر مي‌توان كنترل كرد. با وجود اين، انسان بايستي اراده خود را طوري تقويت كند و بر غريزه خشم خويش طوري مسلط شود كه اين غريزه در چنين مواقعي تابع عقل و اراده او شود، نه حاكم بر آن.(6)
آن چه ذكر شد، مربوط به ريشه كن سازي اسباب و عللي است كه خشم را بر مي‌انگيزد و موجب بروز آن مي‌گردد، ليكن بايد ديد، اگر با رعايت مسايل فوق، باز هم نيروي غضب تهييج شد و آتش خشم زبانه كشيد، چه بايد كرد؟
در اين خصوص دستورات جزيي‌تري از اولياي بزرگوار اسلام رسيده كه برخي را يادآور مي‌شويم:
1. يادآوري فضيلت كظم غيظ. عفو و بردباري و نيز پاداش عظيمي كه خداي متعال براي دارندگان اين صفات تعيين كرده، ‌از جمله اين كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «من كفّ غضبهُ كفّ الله عنهُ عذابه. آن كه خشم خود را باز دارد، خداوند عذاب خود را از او باز خواهد داشت.(7)
2. يادآوري عظمت عذاب الهي، گستردگي قدرت و حاكميت او و اين كه توانايي انسان بر كسي كه مورد خشم او قرار گرفته، در برابر قدرت لايزال خداوند نسبي و ناچيز است و نياز او به عفو و اغماض الهي به مراتب بيشتر از نياز مردم به عفو اوست. در اين باره امام صادق ـ عليه السّلام ـ چنين فرمود: «در تورات نوشته شده: اي فرزند آدم، مرا به هنگام خشم خويش به ياد آور تا تو را به هنگام خشم خود ياد آورم».(8)
3. پناه بردن به خدا از شر شيطان و وسوسه‌هاي او، به اين كه بگويد: «اَعوذُ بالله من الشّيطانِ الرّجيم»و اين دستوري است كه گاهي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ به افراد خشمگين مي‌فرمود.(9)
4. وضو گرفتن يا غسل كردن با آب سرد نيز در فرو نشاندن آتش خشم مؤثر است. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «اذا غضبَ احدُكُم فليتوَضّا بالماءِ الباردِ، فانّ الغضبَ منَ النّار. هر گاه يكي از شما را خشم فراگرفت، با آب سرد وضو بگيرد، زيرا خشم از آتش است.(10)
5. سكوت و آرامش نيز در پيشگيري از خشم مؤثر است. علي ـ عليه السّلام ـ فرمود:‌«و داووا الغضب بالصّمت. خشم را با سكوت درمان كنيد».(11)
6. تغيير وضعيت از حالت ايستاده به نشسته يا به عكس نيز در برخي از روايات توصيه شده است. امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمود: «ايّما رجلٍ غضبَ و هُو قائمٌ فليجلس، فانّهُ سيذهبُ عنهُ رجز الشيطانِ و ان كانَ جالساً فليقُم. هر كه در حال ايستاده خشمگين شد، زود بنشيند، با اين كار، وسوسه شيطان از بين مي‌رود و نيز اگر نشسته است، زود برخيزد.(12)
نتيجه‌گيري: بنابراين، غريزه خشم و غضب نيز، مانند ديگر غرايز انساني، نيرويي كور و بي‌شعور مي‌باشد كه تنها ارضاي خود را مي‌طلبد، كه اگر تحت رهبري عقل قرار گيرد و در جاي خود، به اندازه صحيح اعمال شود، مايه خوشبختي و سعادت بوده و آدمي در شئون مختلف زندگي، از فوايد آن بهره‌مند مي‌گردد و اگر خودسر و بي‌قيد و بند باشد و در راه غلط و خلاف مصلحت به كار افتد، و لجام گسيخته عمل نمايد، باعث فساد و تباهي مي‌گردد و مصيبت‌هاي سخت وجبران ناپذيري به بار مي‌آورد. از اين رو،‌ امام سجاد ـ عليه السّلام ـ فرو خوردن خشم و قدرت خاموش كردن آتش آن را به عنوان زيور صالحان و زينت تقوا پيشگان، از درگاه خداوند خواسته، عرض مي‌كند:
«و حلّني بحيلة الصّالحين و البسني زينة المتّقين في بسط العدل و كظم الغيظ و إطفاء النّائرة. بارالها! مرا به زيور صالحان بياراي و زينت متّقين را به من بپوشان، تا عدل را گسترش دهم و خشم را فرو نشانم و شعله‌هاي سوزان دشمني را خاموش سازم».(13)



پاورقی:

1. سادات، محمد علي، اخلاق اسلامي، تهران، سمت، چاپ ششم 1368، ص 209 ـ 210.
2. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمة، ج 9، حديث 15005.
3. همان، حديث 15010.
4. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 71، ص 428.
5. ميزان الحكمة، ج 9، حديث 15008.
6. آداب معاشرت اسلامي، قم، مركز تحقيقات اسلامي سپاه، چ سوّم، 1379، ص 179 ـ 180.
7. مجلسي، محمد باقر، ج 73، حديث 7، ص 263.
8. كليني، كافي، ج 2، ص 304.
9. القمي، شيخ عباس، سفينة البحار، ج 2، ص 319.
10. همان، ميزان الحكمة، ج 9، ص 4340، حديث 15061.
11. آمدي، غرر الحكم، حديث 5155.
12. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 73، ص 264.
13. صحيفة سجاديه، دعاي مكارم الاخلاق.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  8:08 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

چه راه‌هايي در قرآن و يا منابع اسلامي براي از بين بردن عصبانيت پيشنهاد شده است؟

پاسخ:


مقدمهعصبانيّت به معناي خشمگين بودن و غضبناك بودن است. حالت و كيفيت خاصي است كه بر فرد عارض مي‌شود و شخص تعادل قواي ارادي و تسلط خود را بر اثر ناراحتي و خشم از دست مي‌دهد.(1) در منابع ديني و اخلاق اسلامي، بحث عصبانيت، تحت عنوان «غضب» و «غيظ» مطرح است و از شاخه‌هاي بحث رذايل و «نبايدهاي اخلاقي» مي‌باشد.
حضرت امام خميني(ره) مي‌فرمايد:
غضب يك حركت و حالت نفساني است كه به واسطه‌ي آن جوشش و غليان در خون قلب حادث شود، براي انتقام. پس وقتي اين حركت سخت شود، آتش غضب را فروزان كند، و پر شود شريان‌ها و دماغ از يك دود تاريك مضطربي كه به واسطه‌ي آن عقل منحرف شود، و از ادراك و رويّه باز ماند.(2)

غيظ و غضب از منظر قرآن شريف و منابع رواييدر قرآن شريف و منابع روايي، بحث غيظ و غضب،‌تحت عناوين مختلف،‌مورد بررسي قرار گرفته است. قرآن شريف در مورد غيظ و غضب كفّار نسبت به اهل ايمان مي‌فرمايد: وَ اِذا خَلَوا عَضّوُا عليكُمُ الاناملَ مِن الغيظ قُل مُوتوا بِغَيْظكُمْ(3)
«از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را به دندان مي‌گزند بگو: با همين خشمي كه داريد بميريد.» اين است يكي از نبايدهاي اخلاقي، كه از ناحيه‌ي كفار سر‌مي‌زد. در مورد اصل خشم و غضب، پيامدها و پيشگيري و درمان آن،‌روايات بسياري وارد شده است. براي نمونه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ مي‌فرمايد: «اجتَنِبِ الغضب»(4) يعني «از خشم بپرهيزيد» مولانا مي‌گويد:
صد هزاران ظلمت است از خشم تو
بر عباد الله اندر چشم تو
خشم بنشان چشم بگشا شاد شو
عبرت از ياران بگير استاد شو(5)

پيشگيري و درمان عصبانيت قرآن شريف، در آيات زيادي به پيشگيري و درمان عصبانيت و خشم شديد، تشويق مي‌كند و مي‌فرمايد: والذين يُنفقون في السّرّا و الضّرّاء و الكاظمينَ الغَيظَ...(6). همان‌ها كه در توانگري و تنگدستي، انفاق مي‌كنند و خشم خود را فرو مي‌برند و از خطاي مردم در مي‌گذرند و خدا نيكوكاران را دوست دارد.
كسي كه مي‌خواهد محبوب خدا بشود بايد از مال بگذرد و خشم و غضب را فرو برد.(7) بيشتر آيات و روايات در راستاي عصبانيت و غيظ و غضب، جنبة پيشگيري دارد تا درماني. اسلام عزيز مي‌خواهد انسان‌ها اصلاً خشم نكنند و عصباني نشوند. از اين جهت قرآن شريف در آيه ي 83 و 84 از سوره يوسف، در آيه‌ي 58 از سوره نمل و در آية 37 از سوره شوري، در مورد فرو بردن خشم و پيشگيري آن تشويق مي‌كند. روايات بسياري در راستاي پيشگيري و درمان خشم و عصبانيت وارد شده است كه اشاره به بعضي از آنها جالب توجه است:
رسول اسلام مي‌فرمايد: «اَحزمُ النّاس الكظمَهم لِلغيظ».(8) آن كه در فرو بردن خشم از ديگران بيشتر است از همه كس دورانديش‌تر است، در جاي ديگر مي‌فرمايد: «مي‌خواهيد شما را با آن كس كه از همه زورمندتر است، رهبري كنم؟ آن كه هنگام خشم بهتر خود را نگاه مي‌دارد.(9)
امام خميني(ره) با يك تشبيه زيبا و عميق و دقيق، در مورد درمان خشم و عصبانيت مي‌فرمايد: «مَثَل انسان در حال شعله‌ي آتش غضب، مثل غاري است كه در او آتش فراوان افروخته شود، به طوري كه از شعله و دود پر گردد،‌و در آن هوا و دود و اشتعال محتقن و محتبل گردد، و نفيرها و صداهاي سخت از آن بيرون آيد، و شعله‌هاي آتش در هم پيچد، و نائره آن روزافزون گردد. در اين حال، علاج آن بسيار مشكل شود، و خاموش نمودن آن ممكن نگردد. زيرا كه هر چه در او افكنند از براي علاج شعله‌هاي فروزان و برافروخته،‌آن را بخورد و بلع كند و جزو خود كند و بر ماده‌ي آن افزايش پيدا شود. از اين جهت انسان در حال نائره‌ي‌ آتش غضب، كور شود از رشد و هدايت،‌ و كر شود از موعظه و نصيحت. بلكه موعظه در اين حال سبب ازدياد غضب او شود و مايه‌ي شعله‌ي نائره آن گردد. از براي اين شخص راه چاره‌اي در اين حال نيست.»(10)

جمع‌بندي: آنچه از قرآن شريف، منابع روايي و منابع اخلاقي ديگر بدست مي‌آيد اين است كه:

1. پيشگيريدر مرحله اول بايد از بيماري غضب و عصبانيت پيشگيري نمود و پيشگيري آن به اين است كه انسان با پشتوانه باورهاي ديني، رعايت دستورهاي اخلاقي، همانند محبت، صله رحم، ايثار، گذشت و عفو ... توكل و توسل و سرگرمي‌هاي سالم، به زندگي خود آرامش ببخشد و خود را وارد عرصه نگراني‌ها، استرس، اضطراب، بيماري ماشيني و صنعتي و... نكند و اعصاب خود را ناآرام نكند. چون، «الا بذكر الله تطمئنّ القلوب»(11)

2. درمانمرحله بعدي، مرحله درمان است و خلاصه‌ آن چنين است كه: از نظر زماني بايد توجه داشت كه در حال شعله‌ور بودن آتش غضب و خشم نبايد دست به درمان زد و يا فرد خشمگين را نصيحت نمود. بايد صبر كرد تا شعله‌ي خشم فروكش كند، آنگاه راهكارهاي علمي و عملي را در قالب دستورالعمل اخلاقي و... ارائه كرد.
الف) ترك صحنه
در حالت خشم و غضب انسان خشمگين بايد معركه و صحنه‌ي خشم و عصبانيت را ترك نمايد و يا تغييراتي در خود به وجود آورد. براي مثال اگر ايستاده است بنشيند و اگر نشسته است بخوابد.
ب) استفاده از افراد متخصص
تا درمان كامل لازم است از افراد متخصص و كارشناس همانند پزشك روانشناس و يا معلم اخلاق در جهت درمان بيماري خشم و عصبانيت كمك گرفت و از راهكارها ودستورالعمل‌هاي آنها بهره جست.
ج) ذكر خداوند
به ذكر خداي تعالي مشغول شود و برخي ذكر خداي تعالي را در اين وقت، واجب دانسته‌اند.
د) به زمين چسبيدن
در روايتي آمده، «هنگام خوف غضب و خشم، به زمين بچسبيد.(12)» يعني چيزهايي را از زمين دستاويز و تكيه گاه خود قرار دهيد. براي مثال به درخت تكيه دهيد و يا بر روي سنگي بنشينيد و يا به سنگي و ستوني بچسبيد تا آرامش يابيد.
و) صلح رحم
هر كس بر خويشاوندان خويش غضب كرد، نزد او رود و خود را به او نزديك نمايد و به جهت صله رحم با او مصافحه و روبوسي نمايد. اين كار باعث آرامش روح و روان انسان خشمگين و همه‌ي انسان‌ها مي‌شود... .(13)
ه‍ ) وضو گرفتن
در روايت ديگر آمده است: هنگام خشم وضو بگيريد. آمده است: «خشم از شيطان است و شيطان از آتش پديد آمده و آتش را به آب مي توان خاموش كرد وقتي يكي از شما خشمگين شود وضو گيرد.»(14)
ي) غسل كردن
در حديث ديگر آمده است كه هنگام غضب و عصبانيت غسل نماييد. «... فَاِذا غَضِبَ اَحَدُكُمْ فَلْيَغْتَسِل». يعني وقتي يكي از شما خشمگين شود غسل نمايد.(15)



پاورقی:

1. معين، محمد، فرهنگ فارسي، تهران، امير كبير، هشتم، 1371، ج2، ص 2311.
2. موسوي خميني، روح الله، شرح حديث جنود عقل و جهل، ‌تهران، نشر آثار امام، دوم،‌1377، ص 238.
3. آل عمران:119.
4. نهج‌الفصاحه، ح 62، ص 12.
5. مثنوي معنوي، دفتر 4، ابيات 9 ـ 3448.
6. آل عمران:134.
7. تفسير نور، قم: مؤسسه در راه حق، سوم، 1375، ج2، ص180.
8. نهج‌الفصاحه، ح 95، ص 17.
9. همان، ح463، ص 87.
10. موسوي خميني، روح الله، «شرح حديث جنود عقل و جهل» همان.
11. رعد: 28.
12. نهج الفصاحه، ح 466،‌ ص 89.
13. خميني، روح الله، همان.
14. نهج الفصاحه، ح 660، ص 132.
15. همان، ح 2039، ص 432.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  8:09 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش: 

در سن نوجواني و جواني مهم ترين كاري كه ميشود در اوج ناراحتي انجام داد چيست؟ آيا حتي در اوج گناه هم ميتوان به سوي خدا رفت و از او درخواست كرد؟

 

پاسخ:

لازم است به عنوان مقدمه به اين نكته اشاره شود كه در اين دوره سني «حساسيتها»، «به خود گرفتنها»، و «زود رنجيها» بيش از هر دورة ديگري شخصيت و رفتار فرد را تحت تأثير قرار ميدهد. حساسيّتها و زودرنجيها در اين دوره گاهي به حدّي است كه حتي با شنيدن يك كلمه، يك كنايه يا مشاهده يك رفتار از سوي دوستان و خانواده، طوفاني از احساسات به پا ميشود و فرد را ناراحت ميكند.زمينههاي گناه نيز در دورة جواني و نوجواني بيش از هر دورة ديگر فراهم است.

باتوجه به آن چه گفته شد، يك نوجوان بايد هم با روش‌هاي مقابله با اضطراب و افسردگي آشنا باشد و بداند كه در اوج ناراحتي چه كاري انجام دهد و هم روش‌هاي پيشگيري از گناه را بداند و سعي كند كه هيچگاه مرتكب حتي كوچكترين گناهي نشود. تحقق اين دو هدف مطالعه عميق و تمرين و برنامهريزي جدّي را ميطلبد كه اميدواريم با رعايت نكات زير بتوانيد در هر دو زمينه موفق گرديد.
در پاسخ به بخش اول سؤال يعني اين‌كه «در هنگام ناراحتي چه كاري بايد انجام داد؟» روان‌شناسان و روان‌پزشكان راهكارهايي را پيشنهاد نمودهاند برخي از آنها عبارتنداز:

2. دوري از موقعيتهاي ناراحت كنندهيكي ديگر از روشهاي مقابله با ناراحتي اين است كه فرد سعي كند از موقعيتي كه او را ناراحت كرده است، دور شود. براي مثال اگر از ديدن صحنهاي ناراحت شدهايد و نميتوانيد به هيچوجه آن صحنه را تحمّل كنيد، بهتر است آن صحنه را ترك كنيد.
اما به هر حال اين راهكار يكي از روشهاي مهم در كاهش ناراحتيها است. در اينگونه موارد ترك موقعيت و دور شدن از صحنه ناراحت كننده يكي از بهترين روشهاي خود ياري در كاهش ناراحتي محسوب ميشود. و اما در صورتي كه واقعاً قدرت بر حرف زدن و راه رفتن نداريم و نميتوانيم از آن صحنة ناراحت كننده دور شويم، بهترين شيوه اين است كه ذهن و فكر خود را از موضوع ناراحت كننده دور كنيم و دربارة يكي از مسايل و موضوعات خوشايند و مطلوب بينديشم. مثال اگر دوستان، اطلاع دادند كه در امتحان كنكور پذيرفته نشدهايد و ما از شنيدن اين خبر جداً ناراحت شديم به گونهاي كه حتي نميتوانيم در اينباره با وي صحبت كنيم، ميتوانيم خاطرات خوشايند و موفقيتهاي پيشين خود را بياد آوريم. يادآوري خاطرات موفقيتآميز پيشين باعث تقويت اعتماد به نفس در ما ميشود و تا حد بسياري ميتواند از ناراحتي ما جلوگيري كند.


1. واقعبينانه بينديشمروانشناسان معتقدند كه تغيير و تحولات محيطي و حوادث و رويدادهاي زندگي اگرچه زمينهساز ناراحتيهاي ما هستند. اما آنچه نقش اصلي و تعيينكننده در بروز ناراحتي و افسردگي دارد، برداشت نادرست ما از حوادث و رويدادهاي زندگي است. اگر نگرش و شناخت خود را در رابطه با مسايل و موضوعات زندگي اصلاح كنيم و واقعبينانهتر بينديشيم از بسياري ناراحتيها پيشگيري ميشود و در مواردي هم كه ناخواسته ناراحت شديم ميتوانيم لحظاتي فكر كنيم و با تفسير و تحليل درست و منطقي قضايا، از ادامة ناراحتي جلوگيري كنيم.
افرادي كه ناراحت ميشوند معمولاً در نگرش و برداشت خود از رويدادها دچار خطا هستند. ممكن است يك رويداد يا يك تجربة منفي بد را تعميم داده و به يك نتيجهگيري كلي منفي دست زند مثلاً اگر در موردي شكست خورد، نتيجهگيري كلي نموده و پيشبيني منفي نمايد كه در همه موارد ديگر آتي شكست خواهد خورد. از سوي ديگر اين افراد معمولاً منفينگر هستند و تنها جنبههاي منفي رويدادها را مينگرند لذا بيش از ديگران ناراحت ميشوند. بهترين روش اين است كه اين افراد از منفينگري، قضاوتهاي نسنجيده و زودرس و تصميمدهي جداً پرهيز كنند و اگر در مواردي ناراحت شدند سعي كنند علت ناراحتي خود را شناسايي كنند و بدانند كه كدام فكر و برداشت آنها را ناراحت كرده است، سپس سعي كنند افكار منفي و باورهاي هستهاي (اصلي) خود را اصلاح نمايند.(1)

3. داروهاي آرامبخش ناراحتي اگر «شديد» و به «مدّت طولاني» باشد معمولاً روان‌پزشكان داروهاي تجويز ميكنند. مصرف دارو با تجويز روانپزشك متخصص اگرچه ميتواند در كاهش ناراحتيها مؤثر باشد. اما به چند دليل نميتوان هميشه مصرف دارو را بهترين راهحلّ دانست:
الف. مصرف دارو ممكن است باعث اعتياد فرد به همان مادة دارويي شودالبته اگر روان‌پزشك لازم بداند دارو درماني نبايد قطع شود.
ب. داروها عليرغم تأثير مثبت آنها روي بيماري و كاهش ناراحتي فرد، ممكن است عوارض جانبي ديگري به همراه داشته باشد.(2)
خلاصه آنكه يكي از راهكارها و روش‌هاي كاهش ناراحتي استفاده از داروهاي آرامبخش است كه حتماً بايد زيرنظر روانپزشك متخصص انجام شود.

ناراحتي انسان ممكن است به دلايل مختلفي ايجاد شود كه در مورد هر كدام از آنها لازم است متناسب با همان عمل كرد. مثلا اگر سبب ناراحتي عصبانيت ما باشد، با استفاده از راهكارهاي گذشته آن را فرو بنشانيم يا اگر سبب ناراحتي ما از دست دادن يكي از عزيزانمان باشد، صبر و برد بارسي پيشه كردن و به خود دلداري دادن مي شود خود را آرام كرد به هر روي متناسب با نوع ناراحتي بايد عكس العمل خاص خود را انجام داد.
بخش ديگر سؤال اين بود كه: «آيا در اوج گناه هم ميتوان به سوي خدا رفت و از او درخواست كرد؟» تأكيد آيات و روايات بر اين است كه انسان سعي كند هيچگاه مرتكب گناهي نشود. اما از آنجا كه انسان ـ به جز معصومين ـ عليهم السلام ـ ـ خالي از گناه نيست و همه افراد كم و بيش مرتكب گناه ميشوند، خداوند براي هر انساني حتي در اوج گناه هم راه بازگشت و توبه را باقي گذاشته و خطاب به آنها ميفرمايد: «يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلي أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً» (زمر، 53). اي بندگان من كه دربارة خويش زيادروي كرديد (و مرتكب گناه شديد) از رحمت خدا نااميد مشويد، همانا خداوند تمامي گناهان را ميآمرزد.
خداوند هيچگاه انسان را فراموش نميكند، حتي افراد گناهكار مورد توجه خداوند قرار ميگيرند به شرط آنكه از كردة خود پشيمان شوند و تصميم قاطع و جدّي بگيرند كه از اين پس مرتكب گناهي نشوند.(3)
انسان ميتواند در اوج گناه هم به سوي خدا رود و در قدم اول از او درخواست مغفرت نمايد، سپس در ديگر زمينهها از خداوند طلب ياري كند و البته طلب ياري و مدد از خداوند مهربان و توبهپذير از ضروريات است.
فردي كه تصميم بر ترك گناه ميگيرد و توبه ميكند ممكن است تا مدتها، احياناً جسته و گريخته باز هم معصيت از او صادر شود. در اين وقت ممكن است شيطان به سراغ انسان بيايد و در دل وي وسوسه كند كه «ميبيني توبه و ترك گناه ممكن نيست ميبيني كه تلاش در اين زمينه بيثمر است» و با اين وسوسهها انسان را متزلزل كند.
پس از انجام توبه و ترك گناه، اگر احياناً معصيت از شخص صادر شد، نبايد از خود مأيوس شود. بايد خود را با گذشته مقايسه كند و ببيند كه اگر قبلاً در يك هفته ده گناه ميكرده است، حالا دو گناه انجام داده است. پس مقدار بسياري به مقصد نزديك شده است. از اين دو گناه نيز مجدداً توبه كند و در ترك گناه از خداوند مدد بخواهد. اگر انسان همينطور ادامه دهد و مقاومت كند، پس از مدت زماني، با ياري و مددالهي قادر به ترك گناه به طور كلي خواهد شد.



پاورقی:

1. براي مطالعه بيشتر مراجعه شود به: شوركي، مصطفي، رهايي از افسردگي، انتشارات ارجمند، 1379، بخش هفتم.
2. صالحي خواه، علي، افسردگي از ديدگاه اسلام و علم روز، انتشارات شهيد حسين فهميده، چاپ دوم، 1380، ص 38ـ31.
3. براي مطالعه بيشتر رك: جعفري، محمدحسين، توبه زيباترين پوزش، نشر فائز، 1379، فصل اول و چهارم.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  8:11 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها