0

متلبس شدن به اخلاق اسلامی

 
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

راه ها و روش هاي خود شناسي را بيان كنيد؟

پاسخ:

انسان داراي دو جنبه است:
1. جنبة مادي كه نيازهاي جسمي انسان مانند نياز به آب، غذا، مسكن، پوشاك و غيره را شامل مي شود.
2. جنبة‌ معنوي كه نيازهاي روحي و رواني انسان مانند كسب شناخت و كمال و رشد را تشكيل مي دهد.
شناخت خداوند نيز نيازمند خودشناسي است و لازمة شكوفايي استعدادهاي انسان، شناخت خويش است. خودشناسي، رابطة‌ انسان را با دنياي بيرون بهتر برقرار مي كند و با حواس و نيروهاي خود به شناخت بهتري از زندگي مي رسد.

خودشناسي چيست؟خودشناسي به معني اين است كه انسان مقام واقعي خويش را درك كند، بداند كه در معرفت مي‌تواند بر فرشتگان پيشي بگيرد، بداند كه او آزاد و مختار و مسؤول خويشتن و مسؤول افراد ديگر و مسؤول آباد كردن جهان و بهتر كردن جهان است. بداند كه او امانتدار الهي است، بداند كه برحسب تصادف، برتري نيافته است تا استبداد بورزد و همه چيز را براي شخص خود تصاحب كند و مسؤوليت و تكليفي براي خويشتن قائل نباشد.(1)
براي موجودي كه به صورت فطري خود را دوست دارد، كاملا طبيعي است كه به خود بپردازد و درصدد شناختن كمالات خويش و رسيدن به آنها باشد. از اين رو خودشناسي، نيازي به دليل‌هاي پيچيده عقلي و نقلي ندارد. غفلت از اين حقيقت و سرگرم شدن به چيزهايي كه در كمال و سعادت آدمي موثر نيست، امري غير طبيعي و انحراف‌آميز است كه بايد علتش را جستجو كرد و راه سلامت و نجات از آن را شناخت، همة‌تلاش هاي انساني براي تامين لذايذ و خوشي هاي وي انجام مي‌گيرد، پس خود شناسي انسان و كمالاتي كه ممكن است در مسير او قرار بگيرد، بر همة مسائل مقدم است. تا آنجايي كه بدون شناخت حقيقت انسان و ارزش واقعي او، ديگر بحث ها بيهوده و بي پايه است.(2)
اهميت خودشناسي از ديدگاه قرآن و روايات:
قرآن فراموش كردن خود را نتيجة فراموش كردن خدا بر مي‌شمارد و مي‌فرمايد: «و لا تكونوا كالذين نسوالله فانساهم انفسهم»(3) مانند كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم خودشان را از يادشان برد. قرآن كوشاست كه انسان «خود» را كشف كند. اين «خود»، «خودِ» شناسنامه اي نيست كه اسمت چيست؟ اسم پدرت چيست و در چه سالي متولد شده اي؟ تابع چه كشوري هستي؟ آن «خود» همان چيزي است كه «روح الهي» ناميده مي شود و با شناختن آن «خود» است كه (انسان) احساس شرافت و كرامت مي كند و خويشتن را از تن دادن به پستي‌ها برتر مي‌شمارد. (شناسايي توانايي ها و صفات مثبت خود و تلاش براي شكوفا كردن آنها براي حذف صفات بد و منفي و رسيدن به كمال) امير المومنين ـ عليه السّلام ـ نيز مي‌فرمايد: «در شگفتم از كسي كه خود را نمي‌شناسد، چگونه مي‌تواند پروردگارش را بشناسد.» اسلام بر خلاف ساير اديان به شناخت انسان اهميت بسيار زيادي داده و وي را به شناخت سفارش كرده‌است تا بتواند راه صحيح سعادت را انتخاب كند. علامه طباطبايي (ره) مي‌فرمايد: «ترغيب خداوند مومنان را به ملازم بودن به خويشتن كه همان حفظ كردن راه هدايت است، مي‌فهماند راهي كه لازم است انسان ها بپيمايند، راه خويشتن است كه ايشان را به شناخت خداوند و سعادت حقيقي مي‌رساند.»(4) خود شناسي اولين قدم در راه پيشرفت قواي بشري است، پس اگر بخواهيم از نيروي خود و فرصت‌هاي زندگي حداكثر استفاده را از زندگي بكنيم، لازم است قبل از هر چيز به استعدادهاي خود نظري بيافكنيم و آنها را بشناسيم. امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: «خودشناسي انسان اين است كه خويشتن را به چهار طبع و چهار ستون و چهار ركن بشناسد، چهار طبعش خون است، صفرا، باد و بلغم، ستون هايش خرد است كه از خرد و فهم و حافظه مايه مي گيرد و اركانش، نور است، آتش، روح و آب.»(5) پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌فرمايند: «با ايمان‌ترين شما با شناخت‌ترين شماست.»(6)
راه ها و روش هاي خود شناسي:
به نظر اسلام خود حقيقي انسان روح خداوندي است كه در بدن به امانت گذاشته شده‌است. اين روح منشاي خداوندي دارد و در قرآن كريم آمده‌است: «فاذا سويته نفخت فيه من روحي»(7) (پس وقتي آن‌را درست كرديم از روح خود در آن دميديم.) حال اين سوال مطرح مي‌شود كه روش شناخت اين خود حقيقي، چگونه است؟ آيا براي شناخت آن به علوم تجربي بايد مراجعه كنيم يا به علوم ديني؟ موضوع علوم تجربي مسائل مادي و طبيعي است، اما روح غير مادي و غير جسماني است، پس با علوم تجربي نمي‌توان خود حقيقي را شناخت، نهايتاً به اين نتيجه مي‌رسيم كه تنها از طريق معارف الهي مي‌توان خود را شناخت. به اعتقاد علماي ديني تنها در مكتب انبياء و پيامبران است كه انسان خود را به نيكي و درستي مي‌تواند بشناسد. عارفان نيز معتقدند كه مي‌توان از طريق انجام كارهاي شايسته و پرهيز از كارهاي زشت، آن‌چنان‌كه در مكتب انبياء آمده‌است، به شناخت خود دست يافت. عارفان خودشناسي را مهم‌ترين و اصلي‌ترين وظيفه و رسالت تك تك، انسان‌ها مي‌دانند. آنها معتقدند اگر انسان خود را آن‌چنان‌كه بايسته و شايسته است نشناسد، نمي‌تواند «خداي» خود را نيز بشناسد و كسي كه خداي قادر متعال را نشناخت، نمي‌تواند اين ادعا را داشته باشد كه به رسالت و وظيفة انساني خود عمل كرده‌است.
تلاش براي پي بردن و اعتراف به نقص هاي خود: يكي از عوامل خودشناسي آشنايي با نقص‌هاي خود است، ترس و وحشت از اعتراف به نقايص خود باعث مي شود انسان بر واقعيت دروني خود پرده افكنده و نسبت به رفع آن نكوشد. اما با تلاش و صداقت مي توان به نقص هاي دروني آگاهي يافت و نسبت به رفع آنها كمر همت بست.(8)
اميد به خودسازي و مداومت بر آن: اگر فردي از روي علاقه و ايمان به دنبال شناخت ضعف هاي خويش باشد، با نقص هاي روحي و اخلاقي خود آشنا مي شود. اما گاه بعد از شروع به خود سازي از آنجا كه احساس موفقيت كامل نمي كند، احساس شكست و ياس كرده آنرا رها مي كند، اما با اميد به نتيجة موفقيت آميز بر تلاش خود مي‌افزايد و با تداوم بر رفع نقايص مي‌كوشد.
مغرور نشدن: گاه شخصي كه گام در راه خودشناسي گذارده‌است پس از مدت زمان اندكي ممكن است دچار غرور شود و احساس كند كه به كمال لازم رسيده است، اين غرور كه به صورت فخرفروشي بر ديگران بروز مي كند، يكي از موانع خودشناسي است. شخص، لازم است غرور بي جايي را كه بدان دچار شده كنار گذاشته و با حقايق آنچنان كه هست روبرو شود. بدين صورت مي تواند يكي از حجاب هاي رودرروي خود را بردارد و به شناخت خويش به صورت درست دست يافته و آنگاه به خود سازي بپردازد.
البته روشن و واضح است كه اصل بودن خودشناسي و خودسازي بسيار مشكل است و در اين راه، به تعبير حافظ، كه ديوها و شياطين كمين كرده اند و مرتباً رهزني مي‌كنند:
طي اين مرحله بي همرهي خضر مكن
ظلمات هست بترس از خطر گمراهي
اگر در اين راه، راهنما نباشد تا دست انسان را بگيرد، مطمئناً راه به چاه ختم خواهد شد.
نكته: براي رسيدن به خواسته خود از توصيه‌هاي زير كمك بگيريد.
1. در انتخاب دوست دقت به خرج دهيد.
2. از مطالعة كتب اخلاقي و زندگي بزرگاني مثل شيخ رجبعلي خياط (كتاب كيمياي محبت) ، شنيدن سخنراني هاي اخلاقي مثل برنامه هاي راديو معارف، دريغ نورزيد.
3. بعد از هر نماز مدتي در سجاده بنشينيد و نسبت به اعمال خود تفكر و تامل كنيد.
4. در برنامة‌ خودسازي كه پس از خودشناسي است، فردا فردا نكنيد. آري از همين حالا شروع كنيد و آهسته و پيوسته حركت كنيد. (مهم).



پاورقی:

1. مطهري، مرتضي، مجموعة آثار، انتشارات صدرا، ج2، ص283، 284.
2. مصباح يزدي، محمد تقي، خودشناسي و خود سازي، موسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، ص 8 ـ 9.
3. حشر:19.
4. به نقل از: انسان شناسي، مركز تحقيقات اسلامي سپاه، ص 9 ـ 11.
5. ميزان الحكمه، مترجم حميد رضا شيخي، انتشارات دارالحديث، ج 6، ص 143.
6. ميزان الحكمه، انتشارات دارالحديث، ج 6، ص 131.
7. حجر:29.
8. سعادت، محمد علي، اخلاق اسلامي، انتشارات سمت، ص149 ـ 150.

 

 

یک شنبه 17 دی 1391  10:42 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

 

پرسش:

انسان چگونه مي تواند خود را بشناسد و علاوه بر شناخت خود با هر جامعه اي كه در آن قرار مي گيرد كنار آيد؟

پاسخ:

خودشناسي يكي از مسائل مهم در زندگي انسان است. از اين رو در روايات به آن توصيه شده است. حضرت علي _ عليه السلام _ مي فرمايد: «معرفةُ النفسِ انفعُ المعارف. شناخت خويشتن، سودمند ترين منافع است»(1).
در روايت ديگر آمده است: «مَن عرف نفسَه عَرَفَ رَبَّهُ. هركه خود را شناخت، خداي خود را مي شناسد».

خودشناسي داراي دو بُعد است:(2)
1. بُعد معنوي: و اين كه انسان بداند چه كسي او را آفريده و هدف از خلقت و آفرينش او چه بوده است. اين بُعد خودشناسي جنبة اعتقادي دارد و براي تهذيب نفس و برقراري ارتباط معنوي با خدا بسيار مفيد و راهگشا است. در واقع اين نوع خودشناسي عبادت محسوب مي شود.
امام سجّاد _ عليه السلام _ در هنگام عبادت و راز و نياز با خدا مي فرمود:
«خدايا! ما را از كساني قرار ده كه خود را شناختند و به قرارگاه خويش، يقين يافتند و از اين رو عمر خويش را صرف در عبادت تو كردند»(3).
اين خودشناسي مقدمة خودسازي اخلاقي است و در آن فرد با نقاط قوت خود (فطرت سليم، عقل، دل و ...) نقاط ضعف خود (خودخواهي و ...) آشنا مي شود و از نقاط قوت خود كمك مي گيرد تا بر صفات بدش غلبه كند.


2. خودشناسي روان شناختي: يك بُعد ديگر خودشناسي جنبة روان شناختي دارد، و آن اين كه انسان اخلاق و روحيات و ويژگي هاي شخصيتي خود را بشناسد. افراد از نظر اخلاق و ويژگي هاي شخصيتي مثل هم نيستند. برخي افراد كاملاً درون گرا هستند، در حالي كه برخي ديگر برون گرا و اجتماعي مي باشند و دوست دارند با ديگران بيشتر ارتباط برقرار كنند همچنين نيازها، توقعات و انتظارات افراد متفاوت است. برخي زودرنج و دمدمي مزاج هستند و با كوچكترين مسأله ناراحت مي شوند. برخي ديگر قدرت تحمل و مقاومت بالايي دارند و انتقاد پذيرتر هستند. شايد در جهان هيچ دو نفري از لحاظ اخلاق و ويژگي هاي شخصيتي و روحي مثل هم نباشند. بنابراين شناسايي ويژگي هاي شخصيتي و روحي خود مربوط به خودشناسي روان شناختي است.
خودشناسي به معناي اول، از طريق مطالعة كتب اخلاقي و آيات و روايات و موضوعاتي كه جايگاه انسان را در جهان معرفي مي كند، تأمل در امور نفساني خودمان امكان پذير است. اما خودشناسي به معناي دوّم در چارچوب نظريه هاي روان شناسي و با استفاده از ابزار و امكاناتي كه روان شناسان به خصوص روان شناسان شخصيت، فراهم آورده اند، امكان پذير است. روان شناسان براي شناخت خصوصيات روحي و شخصيتي افراد، پرسشنامه هاي زيادي ساخته اند. نتايج اين پرسشنامه ها نشان مي دهد كه افراد از چه ويژگي هايي برخوردارند. برخي از اين پرسشنامه ها به گونه اي است كه بايد توسط يك روان شناس اجرا و تحليل شود، اما برخي پرسشنامه ها ساده هستند و خود فرد نيز مي تواند با علامت زدن به سؤالات پرسشنامه، و استفاده از راهنماي آن روحيه و ويژگي هاي شخصيتي خود را بهتر بشناسد.
مطالعة كتاب هاي روان شناسي نيز در اين نوع خودشناسي مؤثر است.
حال كه با دو نوع خودشناسي آشنا شديد، به خوبي دانسته مي‌شود كه خودشناسي به هر دو معنا، در زندگي اجتماعي و كنار آمدن با ديگران مؤثر است. خودشناسي اين امكان را فراهم مي كند كه انسان به خودسازي و تهذيب نفس پرداخته و با ديگران معاشرت و برخورد اسلامي داشته باشد. وقتي انسان خود را شناخت و به هدف خِلقت خويش پي بُرد، به خوبي مي داند كه در جامعه چگونه بايد رفتار كند.
خودشناسي در زندگي اجتماعي و كنار آمدن با ديگران مؤثر است. زيرا وقتي انسان حالات و ويژگي هاي روحي خود را شناخت، مي داند كه در هر جامعه اي و در هر شرايطي چگونه بايد برخورد كند. به عنوان مثال، اگر فردي به اين نتيجه دست يافت كه روحية انتقاد پذيري را ندارد و زودرنج است، مي تواند از موقعيت ها و محيط هايي كه افراد را مورد انتقاد قرار مي دهند، اجتناب كند.

نكته هاي مهم در روابط بين فردي:1. خودشناسي اخلاقي مي‌تواند در خودشناسي روان شناختي مؤثر باشد. يعني كسي كه جايگاه خود در هستي و رابطة خود با خدايش را يافته با تكبر نسبت به مخلوقات خدا رفتار نمي كند و سعي ندارد آنها را پله اي براي ارتقاء مادي و اقتصادي خود قرار دهد.
2. خودشناسي روان شناختي به ما كمك مي‌كند با خطاهاي شناختي و افكار غير منطقي (مبالغه آميز، باورهاي بايددارهاي خودساخته و ...) آشنا شويم و آنها را تصحيح كنيم. كسي كه دچار افكار غيرمنطقي است از جهان، ديگران و خود انتظار توقع زياد دارد. به عنوان مثال او انتظار دارد كاملاً مورد تأييد ديگران باشد. كسي كه در مورد او دچار خطا نشود، اما فكر صحيح مي گويد انسان هاي ديگر نيز ممكن است مثل خودت دچار خطا گردند.
3. فردي كه مي‌داند شخصيت او چقدر نزدش محبوب است بي مهابا شخصيت ديگران را مورد نقد پي در پي قرار نمي‌دهد و حتماً اصول نقد كردن را ياد مي گيرد، تا روابط سالم تري داشته باشند و همين طور او مي آموزد كه اگر مورد نقد قرار بگيرد به معني عدم مقبوليت و طرد اجتماعي او نيست.
4. در روان شناسي با هوش بين فردي (اجتماعي) آشنا مي شود و آن يعني استعداد درك ديگران مي داند كه براي حل مسائل و اختلافات بهترين راه مذاكره (نه تسليم، سلطه گري و تظاهر) و گفتگوي صميمانه است.
بهترين الگوي روابط بين شخصي و اجتماعي قاطعيت است و آن يعني برقراري روابط صادقانه، صريح و توأم با احترام متقابل است.
5. يكي از مهارت‌هاي اجتماعي كه فرد با آن آشنا مي‌شود(4) ابراز احساسات دروني خويشتن است، نه مبالغه مي‌كند و نه احساس ديگري را به‌جاي احساس واقعي بيان مي‌كند، بلكه او با خودآگاهي به شناسايي هيجان ها مي‌پردازد و شناخت هيجان ها به او قدرت كنترل و مهار مي‌دهد. همين طور او مي‌تواند از نوع هيجانات افراد ديگر روابط خود را با آنها تنظيم كند.(5)
اميد است با به‌كارگيري اصول و روش هاي مناسب بتوانيد بهتر ويژگي هاي شخصيتي و رفتاري خود را شناخته و در جامعه نقش مؤثر و فعّال داشت
ه باشيد.



پاورقی:

1. آمدي، غررالحكم و دررالكلم، تهران، انتشارات دانشگاه، 1373، ج 7، ص 387.
2. البته خودشناسي تقسيمات مختلفي دارد مثل خودشناسي اخلاقي، خودشناسي جنسي (مرد و زن بودن) و خودشناسي فلسفي.
3. محمدي ري شهري، محمد، گزيدة ميزان الحكمة، ص 364.
4. قرباني، نيما، مهندسي رفتار ارتباطي، نشر سينه سرخ، ص 218.
5. دانيل گلمن، هوش عاطفي، محمدرضا بلوچ، نشر جيحون، چاپ اول، 1379، ص 179، (اقتباس).

 

 

یک شنبه 17 دی 1391  10:43 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

چگونه مي توان از خود شناسي به خدا شناسي رسيد؟

پاسخ:

از قرآن كريم استفاده مي شود كه دو راه كلي براي شناخت خداوند وجود دارد.
1. معرفت از طريق آيات آفاقي (عالم طبيعت) 2. شناخت از راه آيات و نشانه هاي انفسي.
توضيح اينكه، سراسر عالم سرشار از آيات و نشانه هاي روشن كردگار كريم است. بدست آوردن معرفت راستين و صحيح اين آيات، موجب درك عظمت پروردگار خواهد بود. اين آيات و نشانه ها، يا در آفاق عالم پراكنده است كه آيات آفاقي ناميده شده و يا در درون و باطن انسان است كه به آن آيات انفسي گفته شده است .در راه تحصيل معرفت الهي، مطالعة آيات آفاقي ارزش والائي دارد.(1) زيرا تمام عالم، آيات و نشانه هاي (الله) است و قرآن مجيد، تفكّر در پديده هاي آفرينش را بسيار توصيه و تأكيد نموده است. چنانكه مي فرمايد: ان في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لَاياتٍ لاولي الالباب.(2) همانا در آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف شب و روز نشانه هايي براي دانشمندان است.
اما با اين همه سير در آيات انفسي و نشانه هاي دروني، فايده و اهميت بيشتري دارد. حضرت امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: معرفة النفس انفع المعرفتين، از آن دو معرفت، معرفت نفس نافع تر است.(3)
حال سؤال اينست كه سير دروني و باطني انسان چيست؟ جواب اينست كه سير انسان براي شناخت خود، از دو مرحله تشكيل مي شود. 1. شناخت اعضاء و جوارح كه مربوط به جسم و امور مادي انسان است. انسان با انديشه در وجود خود و عجايب خلقت خويش، به شناخت و علم و قدرت بي انتهاي خداوند متعال دست مي يابد. در ابتدا با دقت در اعضاء و اجزاء بسيار دقيق و ظريف فرد و سپس با تفكّر در عملكرد و هماهنگي بين آنها، نشانه هاي عظمت پروردگار را در وجود خويش درك مي كند. و با ديدن زيبايي هاي وجود خود، جمال و زيبائي بي انتهاي آفريننده خود را مشاهده مي كند. لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم(4)، ما انسان را در زيباترين صورت وجودي خلق كرديم.
2. در مرحلة دوم، شناخت انسان به روح و روان خويشتن است. پس از شناخت بعد جسماني، نوبت به معرفت روح و نفس، و مراتب و مراحل سير در آن مي رسد.
سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبيّن انه الحق(5)، ما آيات قدرت و حكمت خويش را در آفاق جهان و جانهاي بندگان هويدا و روشن مي گردانيم، تا ظاهر و آشكار شود كه خداوند بر حق است.
اگر انسان سير دروني در وجود خويش نمايد و باطن روح را بشناسد، اين معرفت و آگاهي دروني براي او بوجود مي آيد كه پروردگار عالم حق است، آنهم شناختي كه بسيار روشن و واضح است. خداوند متعال در قرآن انسان را به معرفت نفس، امر فرموده است.
يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم(6)، اي كساني كه ايمان آورده ايد، بر شما باد توجه به نفس خود. در اين آيه شريفه، در واقع به شناخت نفس و آگاهي از حقيقت آن، و اصلاح و مراقبت از آن، دستور داده است. زيرا انسان در اين راه با شناخت توانائي ها و ابزار و امكانات روح در مرحلة اول، و تهذيب و پاك كردن آن از خصلت ها و صفت هاي ناپسند در مرحلة دوم، مي تواند به خداوند متعال معرفت پيدا كند.
اي آينة جمال شاهي كه توئي
و اي مظهر اسرار الهي كه توئي
بيرون ز تو نيست هر چه در عالم است
در خود بطلب هر آنچه خواهي كه توئي(7)
چگونگي اين سير دروني اين گونه است كه انسان با شناخت خود حقيقي (كه خداست) و متمايز كردن آن از خوديّت كاذب خويش، سعي مي كند، با عبادت و بندگي حق تعالي، پشت پا، به خود وهمي و خيالي خويش زده و با تصفيه نفس و روح، از غير حق تعالي، پاك شود، تا معرفت شهودي حق در دل او طلوع كرده، و با ديدن فقر و نياز و ذلت خويش، عظمت و جلال خداوند را در درون خويش مشاهده كند.
توضيح مطلب اين كه، سير در نفس و روح انسان، دو گونه است. 1. مرحلة عملي 2. مرحلة نظري. در مرحلة عملي انسان با شناخت حقيقت وجودي خود، كه روح اوست و تنزيه و تهذيب آن از آلودگيها، آينة وجود خود را آمادة تابش انوار معرفت الهي مي نمايد. زيرا آنچه كه بين انسان و خداي متعال، فاصله ايجاد مي كند، و باعث محجوب شدن انسان مي شود، اعمال و اخلاق ناپسند اوست، امام سجاد ـ عليه السّلام ـ در دعا به خداوند عرض مي كنند:
و انَّكَ لا تَحتَجِبُ عَن خَلقِكَ الاّ اَن عجُبَهُمُ الاَعمالُ دُونَكَ(8)، همانا حجابي بين تو و خلق نيست، مگر اعمال ايشان، كه بين آنها و تو، فاصله ايجاد مي كند.
انسان با كنار زدن حجابها و ظلمات از دل، زيبائي و جمال حق را مشاهده كرده، و به مقام يقين نائل مي شود.
واعبد ربّك حتي يأتيك اليقين(9)، پروردگار خود را عبادت كن تا به يقين برسي. در اين راه انسان، بسوي رهائي از خوديّت خيالي، و رسيدن به معرفت هر چه بيشتر نسبت به خداوند، پيش مي رود، به گونه اي مي شود كه هر لحظه خود را فقير و محتاج محض، نسبت به خداوند مي يابد. و در اين راه خود را و اعمال خويش را فقط براي رضايت او انجام مي دهد. و اين شناخت، البته معرفتي حضوري و شهودي است نه استدلالي و حصولي.
توضيح اين كه فرق بين علم حصولي و علم حضوري، آنست كه علم و معرفت حصولي محتاج به استفاده از برهان و ترتيب قياس بوده و پايداري معرفت حصولي به اين مقدمات است.(10) ولي معرفت حضوري چنين نيست. چون مراد از آن، عارف شدن به نفس خود و نيروها و عوالم وجودي آن است و اين علم، از قبيل مشاهده دل است. بعبارت ديگر وقتي انسان به مطالعه و سير در نفس خود مي پردازد، احتياج خود را به پروردگارش مي بيند و مي فهمد كه چگونه در تمامي مراحل وجود خود، نيازمند و محتاج به حضرت حق است و در باطن خويش مي يابد كه وجود او از خداوند است. البته اين شهود در معرفت، در اثر بندگي و عبوديّت حق تعالي حاصل مي شود. اما در مرحلة معرفت نظري انسان، اگر در نفس سير كند، مي تواند ظهور حق تعالي را در وجود خود مشاهده كند.
و نفخت فيه من روحي(11)، در انسان از روح خود دميدم. پس در حقيقت، روح انسان از جلوه هاي وجود بي انتهاي خداست و انسان از خود هيچ ندارد، بلكه مرتبه اي از تجلّي و ظهور حق است. براي نزديك شدن اين مطلب به ذهن، مثالي ذكر مي شود. خورشيد در اين عالم، مركز نور و حرارت است، وقتي كه اين نور، به هر جائي برسد، آنجا را روشن مي كند. بعنوان مثال: نور از فضاي بيرون منزل، وارد اطاقها مي شود و از آنجا به جاهاي ديگر. در اين صورت، نوري كه وارد خانه مي شود، پرتوي از نور خورشيد است كه در اطاقها و جاهاي ديگر ظاهر شده است.
اكنون در مطلب مورد بحث، آنچه كه انسان از نفس خود دريافت مي كند، يعني (منِ) او، كه حقيقت اوست و در همة لحظات وجودش آنرا احساس و مشاهده مي كند.(12) اين (خود) غير بدن مادي است كه در بند احكام و شرائط ماده است. انسان از اين جهت كه انسان است، چنين شعور و دركي از خود دارد، و نفس خود را وجداناً درك مي كند. اين انسان، كه حقيقت او روح و نفس اوست، به تعبير قرآن از روح خداست، يعني جلوه حق تعالي است و پرتوي از وجود اوست. پس وقتي كه انسان خود را درك مي كند در واقع، نموداري از قدرت و عظمت الهي را مورد ادراك قرار مي دهد. زيرا وجود او از حق است. پس در حقيقت توجه به (نفس) و سير در آن، مشاهدة جلوه اي از هنر نمائي و ظهور حق تعالي است. در نتيجه (مَن) در انسان بعنوان موجود مستقل وجود ندارد. بلكه (خرد) انسان از خداست و مشاهدة روح و نفس، در حقيقت، شهود جلوه و كمالي از وجود بي انتهاي حق است، در اين صورت، انسان فقر و بي چاره گي خود و عظمت و علم بي پايان الهي را در وجود خود درك مي كند.



پاورقی:

1. حميد رضا، كتاب خودشناسي عرفاني، سيري در الميزان.
2. آل عمران: 190.
3. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج 6، ص 250.
4. تين: 4.
5. فصّلت: 53.
6. مائده: 105.
7. خود شناسي عرفاني، ص 15.
8. دعاي ابوحمزه ثمالي، مفاتيح الجنان.
9. حجر: 99.
10. خود شناسي عرفاني، ص 134.
11. ص: 72.
12. خود شناسي عرفاني، ص 20.

 

 

یک شنبه 17 دی 1391  10:46 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

چگونه مي‌توان به وسيلة ايمان به ثبات شخصيت دست يافت و خود را شناخت و به ارزش‌هاي وجودي خود پي برد؟

پاسخ:

سؤال مورد نظر در واقع داراي دو بخش است: 1ـ چگونه مي‌توان به وسيلة ايمان به ثبات شخصيت دست يافت؟ 2ـ چگونه مي‌توان به وسيلة ايمان خود را شناخت و به ارزشهاي وجودي خود پي برد؟
ابتدا به تبيين بخش دوم سؤال مي‌پردازيم كه «چگونه مي‌توان به وسيلة ايمان خود را شناخت و به ارزش هاي وجودي خود پي بُرد.‌»
رابطة ايمان و خودشناسي رابطه‌اي دو سويه مي‌باشد يعني هر كدام به نوبة خود بر ديگري تأثير داشته و به تعميق آن مي‌افزايد. امّا اين كه نقطة آغاز كجا است؟ آيا ايمان باعث خودشناسي خود ارزشمندي مي‌شود يا برعكس، خودشناسي زمينة شكوفايي ايمان را در وجود انسان فراهم مي‌كند؟ از لحاظ نظري، آيات و روايات مؤيد اين است كه شناخت خويشتن زمينة ايمان و اعتقاد مذهبي را در انسان تقويت مي‌كند، انسان وقتي نفس خويش را كه كامل‌ترين مخلوق جهان است بشناسد و بداند كه آفريدة خداوند است و لحظه‌اي بي‌نياز از او نيست، بيش از پيش به عظمت خداوند پي مي‌برد، حضرت اميرالمؤمنين -عليه السلام- فرموده است: «برترين پيروزي براي آدمي شناختن نفس خويشتن است.(1)» و نيز از نبي اكرم- صلي الله عليه و سلم- نقل شده است كه فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربًّه»(2) آن كس كه خود را شناخت خداي خود را شناخت: به اين معنا كه مي‌توان از طريق معرفت نفس پي به معرفت خداوند بُرد و اين شناخت خود بهترين ركن ايمان مي‌باشد. پس «خودشناسي» نخستين گام براي درك و شناخت بهتر نسبت به نظام خلقت و آفريدگار هستي است. تا وقتي انسان خود را نشناخته است، پي بردن به عظمت آفرينش و نيل به معرفت خداوند امكان پذير نيست. ايمان و اعتقاد واقعي به خداوند متوقف بر شناخت خدا و شناخت وي به نوبة خود متوقف بر شناخت درست خويشتن مي‌باشد. امّا اين كه ايمان چه نقشي در خودشناسي دارد و چگونه مي‌توان در پرتو ايمان به ارزش‌هاي وجودي خويشتن پي برد، مربوط مي‌شود به اين كه ايمان چيست و آثار و پيامدهاي آن كدام‌اند؟ ايمان در واقع ميوة جهان‌بيني توحيدي است كه در آن چنانچه نگرش و ديد انسان نسبت به جهان و آغاز و انجام آن، بر مبناي درست شكل بگيرد. نگرش انسان نسبت به خويشتن نيز اصلاح مي‌شود. مهم‌ترين آثار و پيامدهاي ايمان عبارتند از: 1ـ فرد مؤمن چنانچه جهان را هدفمند مي‌داند، خويشتن را نيز مسئول و داراي هدف ارزشمند كه همانا رسيدن به مقام قرب الهي است، مي‌پندارد و از اين رو ايمان و اعتقاد به خداوند باعث مي‌شود كه انسان بيش از پيش در خويشتن خويش كاوش كند و به خودشناسي و خودسازي بپردازد.
2ـ ايمان اين نگرش را در انسان تقويت مي‌كند كه خود را خليفة خداوند در روي زمين بداند، چنانچه قرآن مي‌فرمايد: و اذ قال ربك للملائكة اني جاعل في الارض خليفة(3)
3ـ هدف از آفرينش خويشتن را پرستش و عبادت خداوند و در نهايت رسيدن به كمال انساني بداند. و ما خلقت الجن و الانس الا يعبدون.(4) امام صادق -عليه السلام- نيز فرمود: «خداوند مخلوقات را بيهوده خلق نفرموده و آن‌ها را بي‌هدف رها نخواهد كرد بلكه آن‌ها را خلق نموده است تا قدرت خود را اظهار نموده و بر آن‌ها طاعت خود را تكليف قرار دهد.»(5)
4ـ ايمان باعث مي‌شود انسان به خداوند توكل نمايد و او را ناظر بر اعمال خويشتن بداند يعني نيرويي در وجود فرد تقويت مي‌شود كه از طرفي شخص را از كارهاي زشت و ناروا باز مي‌دارد و از سوي ديگر انگيزه‌اي را در فرد ايجاد مي‌كند كه هر كار نيكي را با توكل به خداوند انجام دهد و از هيچ نيرويي جز خداوند كمك و ياري نطلبد. و علي الله فليتوكل المؤمنون(6)
5ـ ايمان موجب مي‌شود انسان خود را مختار و ترسيم‌گر سرنوشت خويشتن بداند.
6ـ نكتة اخر اين كه ايمان باعث مي‌شود انسان، مرگ را پايان كرار تلقّي نكرده بلكه سرآغاز زندگي ديگر بداند، يعني معتقد شود كه شخصيت انسان با مردن از بين نمي‌رود، بلكه شخصيت جلوة بيروني روح فرد است كه پس از مرگ نيز باقي است و به سوي خداوند باز مي‌گردد. قل يتوفيكم ملك الموت اللذي وُكِّل بكم ثم الي ربكم ترجعون(7)
اين بود نكاتي در رابطة با اين كه چگونه مي‌توان به وسيلة ايمان خود را شناخت و به ارزشهاي وجود خود پي بُرد، كه با توجه و دقت در اين نكات، پاسخ بخش ديگر سؤال شما نيز روشن مي‌شود و چنين مي‌توان نتيجه گرفت كه ثبات شخصيت، پيامد ايمان و خودشناسي و خود ارزشمندي است. چون ناهنجاريهاي رفتاري و تعارضات شخصيتي از آن جهت است كه يك تفكّر بنيادي در فرد وجود ندارد و چه بسا ممكن است فرد در موقعيت‌هاي مختلف رفتارهاي ناپسند و متفاوت و متناقض از هم نشان دهد كه در لسان شرع از آن به رذايل اخلاقي ياد مي‌شود، امّا وقتي ايمان در رفتار و عملكرد انسان ظهور و نمود يافت، مي‌تواند سازمان رواني فرد را منسجم و هماهنگ نمايد و باعث مي‌شود انسان پديده‌هاي جهان و رويدادهاي زندگي را به صورت واقع بينانه تفسير و تحليل نمايد و رفتارها و تصميم‌گيري‌هايش به صورت هماهنگ و منسجم باشد كه از آن به ثبات شخصيت ياد مي‌شود. پس بايد سعي نمود از طريق تقويت ايمان خويش، به ثبات شخصيت و خود شكوفايي كه مطلوب انسان است، دست يافت.
همچنين با عمل كردن به دستورات و توصيح هاي اسلامي، الگو گيري مناسب (همچون ائمه اطهار(ع))، غفلت زدايي و تفكر، تذكيه نفس و... اين ثبات شخصيت را تحكيم و تقويت كرد.



پاورقی:

1. - غرر الحكم.
2. - مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 2، ص 32.
3. - بقره:2 الي 30.
4. - ذاريات:56.
5. - بحارالانوار، ج 5، ص 313.
6. - آل عمران:122.
7. - سجده:11.

 

 

یک شنبه 17 دی 1391  10:47 PM
تشکرات از این پست
mahdiamini2010
mahdiamini2010
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 215
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

باید از خودشناسی به خداشناسی رسید

یک شنبه 17 دی 1391  10:59 PM
تشکرات از این پست
mahdiamini2010
mahdiamini2010
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 215
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

جانم به صحیفه سجادیه

همه چیز داره

یک شنبه 17 دی 1391  10:59 PM
تشکرات از این پست
mahdiamini2010
mahdiamini2010
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 215
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

اخلاق اسلامی : بوسیدن دست پدر و مادر

یک شنبه 17 دی 1391  11:00 PM
تشکرات از این پست
mahdiamini2010
mahdiamini2010
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 215
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

فلسفه اخلاق : دل کسی را نشکونیم

یک شنبه 17 دی 1391  11:01 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

اخلاص چيست؟ و فرق بين مُخلِص و مُخلَص چيست؟

پاسخ:

اخلاص در لغت به معني ترك رياء در اطاعت و عبادت است.(1)
و اخلاص در اصطلاح: عبارت است از: خالص كردن قلب و دل از چيزهايي كه مخلوط شدن آن با عمل باعث تيرگي آن گردد.(2) به بيان ديگر: اخلاص آن است كه انگيزه انسان از هر گونه شائبه غير الهي پاك باشد، و مي توان نام آن را (توحيد نيّت) گذاشت، يعني در تمام برنامه ها تنها به پروردگار و رضاي او انديشيد.(3)
اصولا در اسلام ارزش عمل به خلوص نيّت است، وگرنه اعمالي كه انگيزه هاي غير الهي داشته باشد خواه ريا كارانه باشد، و يا به خاطر هواي نفس و يا تشكر و قدر داني از مردم، يا پاداش مادي باشد، هيچگونه ارزشي معنوي و الهي ندارد. و در حديث مشهور پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمود: (لا عمل الا بالنّية و انما الاعمال بالنيّات)(4) هيچ عملي بدون نيت قبول نيست و همه اعمال با نيّت محاسبه مي شود.
عمل خالص تا آن حد در اسلام مورد اهميّت است كه در حديثي از پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) مي خوانيم: مَنْ أَخْلَصَ الْعِبَادَةَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَي لِسَانِهِ. يعني كسي كه چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد، خداوند چشمه هاي حكمت و دانش را از قلبش، بر زبانش ظاهر مي سازد.(5)
فرق بين مُخلِص و مُخْلَص:
مُخْلَص (بفتح لام): (هم الذين صفاهم الله عن الشرك و المعاصي) يعني مُخلَص (بفتح لام) كساني هستند كه خداوند آنها را اختيار كرده و آنها را از شرك و گناهان محفوظ داشته است.
مُخْلَص به آن مرحله عالي از مراتب اخلاص گفته مي شود كه پس از مدّتها جهاد با نفس، حاصل مي شود همان مرحله اي كه شيطان از نفوذ وسوسه اش در انسان مأيوس مي شود. در حقيقت (بنده مُخْلَص) بيمه الهي مي گردد و خدا در قرآن از زبان ابليس مي گويد:
(فبعزّتك لأغوينهم اجمعين الاّ عبادك منهم الُمخْلَصين) يعني شيطان گفت: بعزّتت سوگند كه همه آنها را گمراه مي كنم مگر بندگان مُخلَصت را.(6)
مُخْلِص (بكسر لام) (هم الذين اخلصوا العبادة لله تعالي فلم يشركوا به و لم يعصوه) يعني مُخلِص كسي است كه عبادت را خالص براي خدا انجام داده و به او شرك نورزيده و گناه نكرده است.
مُخْلِص (به كسر لام) بيشتر در مواردي به كار رفته است كه انسان در مراحل نخستين تكامل، و در حال خود سازي بوده است. در قرآن مي فرمايد: فاذا ركبو في الفلك دعوا لله مخلصين له الدين يعني هنگامي كه به كشتي سوار مي شوند خدا را با اخلاص مي خوانند.(7) و باز مي فرمايد: و ما أمروا الا ليعبدوا الله مُخلصين له الدين و به آنها دستوري داده نشده جز اينكه خدا را بپرستند در حالي كه دين خود را براي او خالص كنند.(8)
اما مخلَص (به فتح لام) نتيجه اي است كه انسان با خلوص از كارهاي خويش حاصل مي كند و به درجه و مقامي در اين راه نائل مي شد كه تمامي افكار و اعمال و رفتارش، براي خدا و رضايت او خالص شده و هيچ گونه مشائبه غير خدايي در او نيست، بگونه اي كه وسوسه هاي شيطاني و نفس براي او اصلا معنا ندارد و نمي تواند به او نزديك شود.



پاورقی:

1. جوهري، الصحاح، ج 3، ص 1037. ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 173. جرجاني، علي بن محمّد، التعريفات، ص 5،.
2. طریحی، مجمع البحرين، ج4، ص168. قال: الاخلاص: هي القُربة الّذي يذكرها اصحابنا في نيّاتهم. و هو ايقاع الطاعة خالصاً للّه وحده): اخلاص اين است كه اصحاب (اماميّه) در نيّات عمل شان آن را ذكر مي كنند و قصد قُربة، مي كنند: يعني عبادت را تنها براي رضاي خدا نيّت مي كنند كه بجا آورند.
3. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، ج 12، ص 578.
4. مکارم شيرازی، تفسير نمونه،ج 25، ص 354.
5. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، دار الوفاء، اول، 1404ه.ق، ج53، ص326.
6. ص: 83. مکارم شیرازی، تفسير نمونه، ج 9، ص 378ـ377.
7. عنكبوت: 65.
8. بيّنه: 5.

 

 

چهارشنبه 20 دی 1391  6:38 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

راه كسب اخلاص واقعي و حفظ آن را به ويژه در عبادات توضيح دهيد؟

پاسخ:

ترديدي نيست اخلاص از بزرگترين دستورات ديني است، و اخلاص در عبادت از واجب‌ترين واجبات ديني شمرده مي‌شود.(1) و آن عبارت است از تصفية عمل از هرگونه شائبه است.(2)
و به تعبيري عبارت است از اين كه انسان ذات خود و صفات ذاتي خود (اخلاق) و اعمال ذاتي خود و همه كارهاي خود را به گونه‌اي قرار دهد كه همه آنها براي خداوند سبحان باشد.(3)
يكي از زيباترين ميزان براي اخلاص در عبادت در كلام امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ بيان شده كه فرمود: «ما عبدتك خوفاً من نارك و لا رغبة في جنتك بل وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك»(4) يعني تو را از ترس آتش و يا جذبة نعمت‌هاي بهشتي عبادت نمي‌كنم، بلكه چون تو را سزاوار پرستش يافته‌ام، لذا عبادت مي‌كنم.
علامه طباطبايي ذيل اين سخن، تحليل زيبايي دارد و گفته است: خداوند به يكي از سه طريق عبادت مي‌شود: خوف،‌ اميد، عشق و محبت. طبيعت مردم در انتخاب اين سه روش متفاوت هستند، چون عده اي از مردم (كه اكثريت از مردم اين عده هستند) خوف بر آنها غلبه دارد. زيرا وقتي درباره وعده‌هاي الهي كه درباره ستمكاران و كساني كه مرتكب معصيت و گناه شده اند. فكر و انديشه مي‌نمايد، دچار وحشت مي‌شود و از ترس عذاب خداوند، به عبادت و پرستش خداوند روي مي‌آورد. همچنين گروه ديگر براي ميل به لذت ها و نعمت هاي بهشتي عبادت مي كنند.
اما عبادت خداوند براساس عشق و محبت، خالص‌ترين نوع عبادت‌هاست و اخلاص در عبادت را تنها از طريق محبت مي‌توان به دست آورد. لذا در حديثي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ رسيده كه فرمود: «هل الدين الّا الحبّ» آيا دينداري غير از محبت است. و در حديث ديگر آمده: «اني اعبده حباً له و هذا مقام مكنون لايمسه الّا المطهرون» يعني من از آن جهت خدا را عبادت مي‌كنم كه او را دوست دارم و اين مقام (عبادت بر اساس محبت) مقامي است پوشيده كه جز پاكان كسي ديگر به آن نمي‌رسد.(5)
بنابراين بهترين راه بلكه تنها راه كسب اخلاص واقعي در عبادت، بلكه در هر كاري آن است كه عبادت و هر كار مثبتي بر اساس انگيزه و محبت الهي صورت گيرد. پس اين نوع پرستش، در واقع يك نوع عشق و محبت واقعي و الهي است و هر گاه عبادت از روي عشق و محبت باشد، ‌عبادت خالصانه خواهد بود. چون چنين عبادتي در قيد و اسارت هواي بهشت و يا ترس از دوزخ نيست، بلكه عبادت آزادانه است.
در اين رابطه زيباتر و دل‌انگيزتر و آموزنده‌تر و پرجاذبه‌تر از هر كلامي، سخن عارف بزرگ حضرت امام خميني (ره) است كه مي‌گويد: «اي بي‌چارة بي‌خبر از معارف الهي كه جز اداره شهوت و غضب خود، چيزي ديگر نمي‌فهمي، تو مقدس مواظب به ذكر، و ورد و مستحبات و واجبات وتارك مكروهات و محرمات و متخلق به اخلاق حسنه، در ترازوي انصاف بگذار كارهايي را كه مي‌كني، آيا از براي رسيدن به شهوات نفساني و نشستن بر تختهاي زمردين و هماغوش شدن با لعب‌هاي شوخ و شنگ بهشتي و پوشيدن لباسهاي حرير و استبرق و سكني كردن در قصرهاي نيكو منظر و رسيدن به آرزوي نفساني، آيا اين ها را كه تمام براي خود خواهي است، به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست؟ آيا شما با عمله‌اي كه براي مزد كار مي‌كند چه فرقي داريد؟... مي‌گوييد نماز مي‌خوانم براي تقرب به خدا، آيا اين نماز شما براي نزديكي به خداست يا براي تقرب به زنان بهشتي است و رسيدن به شهوات است؟!! فاش مي‌گويم پيش عرفاي بالله و اولياء خدا تمام اين نوع عبادات ما، از گناهان كبيره است. اين عبادت من و تو با معصيت اهل ريا و عصيان چه فرقي دارد و تمام اين عبادات ما شرك محض است و شائبه خلوص و اخلاص در آن نيست. اي عزيز نمازي كه براي خاطرخواهي زن باشد (چه زن دنيايي يا بهشتي، حور العين) اين نماز براي خدا نيست.»(6)
از آنچه گفته شد چند نكته درباره كسب اخلاص به خوبي معلوم گرديد:
اولاً: براي كسب اخلاص بايد به گونه‌اي عمل شود كه انسان نه تنها براي عمل خود پاداشي را مدنظر نداشته باشد، بلكه خود عمل و كار نيك خويش را نيز نبيند.
ثانياً: بهترين راه كسب اخلاص از نظرعلامه طباطبايي آن است كه كارها و اعمال نيك بر اساس عشق و محبت به خداوند انجام گيرد. مثلاً چون خدا دوست و محبوب است او را پرستش كرد.
ثالثاً: يكي از راه‌هاي كسب اخلاص در حديثي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ چنين بازگو شده كه فرمود:
«و العمل الخالص الّذي لاتريد اَن يحمدك عليه احدٌ الّا الله» يعني عمل خالص آن است كه توقع نداشته باشي به خاطر آن، كسي جز خداوند تو را بستايد.(7)
رابعاً راه كسب اخلاص آن است كه هر كاري با انگيزه الهي، و قصد قربت و به دور از ريا، سمعه و شهرت و مانند آن باشد و بالاترين اخلاص آن است كه عمل تنها براي رضاي خداوند انجام گيرد و هيچ گونه انگيزه ديگر حتي پاداش اخروي هم مورد نظر نباشد.
5. امّا راه‌هاي حفظ اخلاص ممكن است براي هر كسي راه خاصي براي حفظ اخلاص وجود داشته باشد كه در اين جا به چند نمونه اشاره مي‌شود:
اولاً: يكي از بهترين راه حفظ اخلاص آن است كه انسان در خود اين روحيه را به وجود آورد كه خداوند هيچ گونه نيازي به عبادتهاي او ندارد، بلكه هر دستوري كه به ما داده براي آن بوده است كه ما به كمال برسيم و سعادت ابدي خود را از راه بندگي خداوند تأمين كنيم.(8)
ثانياً: براي حفظ اخلاص بايد قبل از انجام عمل نيك و بعد از آن انسان با خود و هواهاي نفساني و وسوسه‌هاي شيطاني جهاد و مبارزه كند و به اصطلاح همواره در سنگر جهاد اكبر باشد، و نگذارد كه عمل صالح او مورد دست برد شيطان قرار گيرد و نيت خالصانه او دچار مشكل شود. چون شيطان در قدم اوّل تلاش مي‌كند كه انسان عمل خيري انجام ندهد. وقتي در اين مرحله شكست خورد، كوشش مي‌كند كه اخلاص او را خراب كند. مثلاً كسي ممكن است به فقير و يا مستمندي تنها براي رضاي خدا، كمك كند و در كمك خود خالص باشد. امّا بعد از مدتي به او منت بگذارد و كمك خود را به رخ او بكشد، اين سبب مي ش‌ود كه عمل خالصانه را كه انسان انجام داده دچار مشكل كند.
ثالثاً: يكي از راه‌هاي حفظ اخلاص در عمل آن است كه انسان همواره اعمال صالح و خير خود را فراموش كند، به گونه‌اي كه گويا آن را انجام نداده است. امّا در مقابل قصورها و تقصيرهاي خود را همواره به خاطر بياورد.



پاورقی:

1. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، نشر موسسه اعلمي، 1423، ج 13، ص 79.
2. عبدالرزاق قاساني، شرح منازل السايرين، قم، نشر بيدار، 1372 ش، باب اخلاص، ص 158.
3. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، نشر موسسه اعلمي، 1423،ج 3، ص 162.
4. طباطبايي، تفسير الميزان، بيروت، نشر مؤسسه اعلمي، ج 11، ص 159.
5. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، بيروت، نشر موسسه اعلمي، 1493 ق، ج 11، ص 160.
6. امام خميني، سيد روح الله، چهل حديث، موسسه آثار امام، 1371 ش، ص 73.
7. احمدي فقيه، محمد حسن، رابطه نيت و اخلاص، چاپ اوّل، 1362 ش، ص 56.
8. امام خميني، سيد روح الله، چهل حديث، موسسه آثار امام، 1371 ش، ص 22.

 

 

چهارشنبه 20 دی 1391  6:39 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

براي خالص كردن نيّت چه كاري بايد انجام داد؟

پاسخ:

پيش از بيان راهكار دست‌يابي به اخلاص به نكاتي چند پيرامون نيت و جايگاه آن در معارف ديني مي‌پردازيم.
1. نيت در لغت به معناي قصد آمده است و در اصطلاح ديني عبارت است از قصد عبادت خداوند.(1) نيت عاملي است كه در كالبد عمل روح مي‌دمد و به عمل، بها و ارزش مي‌بخشد. وجود كلمه‌ها و واژه‌هاي «في سبيل الله»(2) ابتغاء مرضات الله(3) ابتغاء وجه الله(4) ابتغاء رضوان الله(5) در قرآن گوياي اهميت اين امر است. اخلاص نيز نقطه مقابل ريا مي‌باشد.
2. نيت در عبادت از اركان آن به شمار مي‌رود و نبود آن در متن عبادت به معناي بطلان عمل خواهد بود.
3. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: نيت مؤمن برتر از عمل او و نيت كافر بدتر از عمل او است و هر عاملي بر اساس نيت خود عمل مي‌كند.(6)
زيدشهام مي‌گويد به امام صادق ـ عليه السّلام ـ عرض كردم: شنيده‌ام كه شما فرموده‌ايد: نيت مؤمن برتر از عمل او است، چگونه ممكن است نيت برتر از خود عمل باشد؟ حضرت فرمودند: به اين دليل كه چه بسا عمل به انگيزة نشان دادن به ديگران انجام شود (ريا) در حالي كه نيّت خالص براي خداوند است. بنابراين خداوند (عزوجل) ثواب و پاداش بر نيّت مي‌دهد كه آن پاداش در خود عمل نيست.(7)
حضرت در روايتي ديگر راز برتري نيت بر عمل را اين‌گونه بيان مي‌فرمايد كه:‌ نيت‌هاي فرد مؤمن او را در بهشت جاودانه مي‌كند و نيت‌هاي فرد كافر او را سزاوار ورود به آتش و خلود در جهنم مي‌سازد.(8)
راه‌كارهاي دست‌يابي به خلوص در نيت
اكنون با توجه به آيات و روايات به معرفي برخي راه‌كارها مي‌پردازيم:

1. تقويت شناخت و اعتقاداتامام علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «سبب الأخلاص اليقين» يقين به خدا سبب خلوص و پاكي نيت است.(9)
بنابراين شناخت خداوند و صفات او توجه به علم خداوند نسبت به تمام رفتار و حركات حتي نيات ما، مي‌تواند در كسب حضور قلب و دست‌يابي به نيت خالص مؤثر باشد. از سوي ديگر توجه به فقر و نياز خود در مقابل معبود نيز به حضور قلب و نيت خالص كمك مي‌كند.

2. تمرين در قطع اميد كردن از مردمامام علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «اول الأخلاص اليأس عما في ايدي الناس»(10) سرآغاز اخلاص، قطع اميد از آن‌چه در دست مردم است مي‌باشد.
يكي از عوامل مهم در آلوده شدن اعمال به ريا اين است كه انسان به كمك و ياري ديگران چشم اميد دارد و گمان مي‌كند كه آنان در حل مشكلات و دشواري‌هاي وي توانا هستند، از اين رو بجاي تكيه بر قدرت اصلي و استعانت از او، به مخلوقات خداوند دلخوش مي‌كند كه اين امر ناشي از ضعف شناخت و عدم يقين به توانايي و قدرت خداوند است، امام علي ـ عليه السّلام ـ با اين كلام زيباي خود به افراد هشدار مي‌دهند كه براي دست‌يابي به اخلاص، از آن پشتوانه خيالي و پوشالي و سراب‌گونه دست برداريد و وجود خويش را كنار چشمه جوشان و زلال رحمت الهي شستشو دهيد تا آينه وش بدرخشد. البته روشن است كه رسيدن به اين مرحله يعني قطع اميد از مردم و تنها به خداوند اميد و توكل داشتن در ابتدا مشكل است، ولي آرام آرام و با تمرين و ممارست بيشتر ميسر خواهد شد.

3. پرداختن به عبادتيكي از عوامل دست‌يابي به اخلاص در كارها، روي آوردن به عبادت است. امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «الاخلاص ثمرة العبادة»(11) پاكي درون، بار درخت عبادت است، بنابراين نمي‌توان به بهانة نداشتن حال مناسب در عبادات به ويژه نماز آن را سبك شمرد و در انجام واجبات و مستحبات سستي كرد، چرا كه نفس روي آوردن به عبادت، انسان را در رسيدن به وادي مخلصين كمك مي‌كند.
بندگي كن تا كه سلطانت كنند
تن رها كن تا همه جانت كنند
4. توجه به ارزش وجودي انسان
در بينش اسلام، انسان گوهري گران‌بها و خليفه الهي بر روي زمين است و نبايد به راحتي اين جنس گران سنگ را به بهايي ارزان سودا نمايد و هر كس را به عنوان مشتري اين كالا برگزيند. مؤمن كسي است كه خداوند را خريدار خود مي‌داند و گوهر وجودش را با او معامله مي‌كند. خريداري كه هم گران مي‌خرد، يعني به ازاي آن، بهشت مي‌بخشد و كارهاي اندك فرد را نيز ناديده نمي‌گيرد.(12) به نيت‌هاي خير پاداش مي‌دهد، هر چند به مرحلة عمل نرسد و به نيت شر تا زماني كه به مرحلة عمل نرسد، عقابي متوجه او نمي‌سازد. بنابراين كسي كه خود را به كمتر از بهشت بفروشد، زيان كرده است و اگر خريداري جز خداوند، برگزيند، خسارتي دوچندان و جبران ناپذير متوجه او شده است.

5. تصور وداع آخرين با اعمال خيرتصور اين‌كه انجام عمل نيك به ويژه عبادات، آخرين فرصت انجام كارهاي خير و خداپسندانه است، مي‌تواند در پيدايش خلوص مؤثر باشد.(13)
نتيجه اين‌كه نيت به منزلة روح عبادت به شمار مي‌رود و افراد به ميزان خلوص نيت، از آثار و نتايج آن بهره‌مند مي‌شوند. براي دست‌يابي به اخلاص توجه به راه‌كارهايي از قبيل مواردي كه بيان شد،‌ مي‌تواند در اين زمينه كارساز باشد.



پاورقی:

1. ملكي تبريزي، اسرار الصلاة، ‌ترجمه رجب‌زاده،‌چاپ دوم، 1364، ص265.
2. در قرآن 70 بار تكرار شده است ،‌از جمله حج: 58 و توبه:38 و مائده:54.
3. بقره:207و265.
4. بقره:272، رعد:22.
5. حديد:27، ممتعنه:1.
6. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج67، ب53، ‌ج2، ص189.
7. همان، ج18، ص206.
8. مجلسي، همان،‌ج40، ص212.
9. آمدي، غررالحكم، ترجمه محمدعلي انصاري قمي، ج1، ص431، ح29،‌ حديث الاخلاص ثمرة اليقين نيز در ح903 ص30 آمده است.
10. محمدي ري‌شهري، محمد، ‌ميزان الحكمه، مترجم: حميدرضا شيخي، قم، دارالحديث، 1377، ص1434، ح480.
11. آمدي، پيشين، ج1، ص17، ح444.
12. زلزال:22.
13. ر.ك به: مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج10، ص107، ب7،‌ ح1.

 

 

چهارشنبه 20 دی 1391  6:41 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

براي اين‌كه بتوانيم از ريا و دوروئي و خودنمايي دور شويم چه كاري انجام دهيم؟

پاسخ:

شناخت انگيزه هاي خودنمايي مي تواند كمك بسيار خوبي براي درمان آن باشد. در ابتدا با اين انگيزه ها آشنا مي شويم و بعد متناسب با هر كدام، راه حلي بيان مي‌داريم. البته قبل از هر چيز لازم است بدانيم كه خودنمايي مي‌تواند در لباس علم، مهمانداري، ورزش و عبادت و... ظاهر شود.

الف: ستايش خواهي ميل به خودنمايي، خواستاري جلب توجه كردن، دوستداري سرشناس شدن و مقبوليت اجتماعي از نيازهاي عاطفي و رواني افراد به شمار مي‌رود. اما در جوان اين ميل زنده تر و فعال تر است.(1)
درمان كلي: ما بايد مراقب باشيم كه اين ميل را به مسائل عبادي و بندگي سرايت ندهيم. اما در بقيه كارها تا حدي اين ميل پذيرفته شده است و حتي باعث رشد مي گردد. مثلاً اشكالي ندارد كه فرد با كار هنري و يا درخشيدن در يك كار اين ميل را ارضا كند. البته اين كار بايد به گونه انجام شود كه باعث خودخواهي و غرور نشود.

ب: احساس حقارت ضعف ها و زبوني ها، كمبودها و نارسايي ها، ناداري ها و ناتواني ها و بالاخره كاستي ها و عقب ماندگي ها در زندگي عموم افراد مسائلي هستند كه آنان را به احساس كمتري و كوچكي و حقارت وا مي دارد.(2) بعضي افراد براي جبران اين كمبودها دست به «اعمال جبراني» مي زنند تا اعلام كنند كه من چيزي كم ندارم و... . اما اغلب مشكلاتي به بار مي آورد. فردي كه از درون احساس پوچي مي‌كند به هر ترفندي چنگ مي زند تا از آن نجات يابد. امّا همه بي فايده اند. او بيشتر تلاش مي كند به ديگران بنماياند كه چيزي كم ندارد(3) و اين خودنمايي و تظاهر را در لباس، گفتار و نوع كلمات، شيوه هاي رفتاري حتي در عبادات نشان مي دهد.
درمان: از منظر روانشناسي عقده حقارت از وجود نقص در بدن، محروميت روحي و مادي، رفتار خشن اطرافيان، لغزش هاي اخلاقي و تداعي و تجديد خاطر آنها و وجود يك خاطره تلخ و حادثه غمبار رخ مي دهد. البته هميشه عقده حقارت به شكل خودنمايي و تظاهر خود را نشان نمي دهد. گاهي باعث گوشه نشيني، خودخوري و سرانجام افسردگي مي گردد.(4)
در درمان بايد به اين نكته توجه داشت كه:
1. احساس حقارت زنگ خطر و موهبتي است كه انسان را مي تواند آگاه كند تا او با اراده خود دنبال حل مشكل بر آيد.
2. عقده حقارت وقتي است كه انسان در ابتدا احساس حقارت مي كند و اگر در پي درمان بر نيايد، در نتيجه آن را قبول مي كند و براي خود بازگو مي كند.
در واقع، احساس حقارت نتيجه آن، ادراك حقارت و ثمره ادراك حقارت، ايجاد عقده حقارت در انسان مي باشد.
دكتر ب رامينس مي گويد: «هنگامي كه به حقارت و عدم كفايت خود معتقد شديم خود را زنداني كرده ايم».(5)

بهترين راه درمان در اين قسمت: 1. انسان لازم است از خود و استعدادهايش ارزيابي بالايي كند. سرمايه و توانايي هاي ما محدود نيست اگر نقصي در جسم و روحمان داريم، سعي كنيم استعدادهاي بالقوه مثبتمان را بسيج كنيم و به خود حركت دهيم. موفقيت هاي جانبازان، معلولين و... سرمشق ماست.
2. گاهي فراموشي گذشته، نعمت است. اين امر باعث آرامش خاطر انسان مي شود. گاهي لازم است انسان با مشكلات كنار بيايد، گذشته تلخ خود را فراموش كند و واقع بين باشد تا درمان شود.
3. جايگزين كردن افكار مثبت در ذهن، تلقين مثبت، استفاده از كلمات با بار هيجاني مثبت (عدم همنشيني با افراد منفي باف) از راه هاي موثر درمان خود كم بيني است.
4. تلاش و كار (بهترين درمان است)، كار، جسم را ورزيده و روح را بانشاط مي كند. امروزه كاردرماني يكي از درمان هاي موفق در افسردگي، اضطراب، حقارت و... به شمار مي رود.(6)

ج: اختلال شخصيت نمايشي ويژگي اصلي اين اختلال، رفتار توجه طلبانه و هيجان پذيري «مفرط و فراگير» است. اين الگو در اوايل بزرگسالي و در زمينه هاي گوناگون ظاهر مي شود از جمله اختلال هاي ديگري كه جنبه تظاهر دارد. اختلال شخصيت خودشيفته و اختلال ساختگي (تمارض) است.(7)
درمان: اين بيماري ها با مراجعه به مشاوره هاي روانشناسي و انجام تمرين هاي خودياري اي كه مشاور به انسان مي دهد قابل درمان است اين قسم (اختلالات شخصيت نمايشي، خودشيفته و ساختگي) از موارد قبلي بسيار وخيم تر است كه روان درماني و گاهي دارودرماني مي طلبد و اراده فرد و كمك اطرافيان در حل اين مشكل بسيار مهم است.

د: جلب منفعت و دفع ضرر گاهي انسان براي كسب منفعت و دفع ضرر ديگران تظاهر و خودنمايي و ريا مي كند. در كارهاي خير لازم به ظاهرسازي دروغين نيست. اما برخي براي جلب منفعت و دفع خطر و ضرر از اين ترفندها كمك مي گيرند ( يكي از راه هايي كه دشمن و شيطان از آن براي فريب استفاده مي كند همين راه است)
طبق آنچه گفته شد بايد گفت كه ريا و تظاهر مذموم اغلب به علت احساس حقارت، عدم ارزشمندي و عزت نفس، غفلت از استعدادهاي بالفعل و بالقوه،و فزون خواهي و هواي نفس پديد مي آيد. حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايند: «نفاق المرء من ذل يجده في نفسه».(8) دورويي و تظاهر فرد از احساس كوچكي اي است كه فرد در خود احساس مي كند.

برخي از راه هاي ديگر درمان 1. توجه به جايگاه و مقام و منزلت خود، مثل خليفه الله بودن، مسجود ملائك شدن.
رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند
بنگر تا چه حد است مكان آدميت
2. صلوات بر پيامبر و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ . پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند: «صلوات بر من و اهل بيتم نفاق را زائل مي كند».(9)
3. توجه به اينكه ريا لذت آني و رضايت مخلوق را در پي دارد كه هر دو گذراست. ولي اخلاص، لذت عقلي و رضايت خداوند و كمال فرد را در پي دارد كه جاويد و ماندگار است.
4. توجه به توبيخ خداوند در قيامت كه به بنده اش مي گويد: «ثواب عملت را از آن كسي بخواه كه برايش عمل انجام دادي».(10)
5. فرد رياكار چون تعارضي در درون (وجدان) و رفتار بيروني دارد، اعمالش را به طور واضح (اغلب اوقات) رياكارانه انجام مي دهد براي همين بيشتر مردم به او با ديد منفي نگاه مي كنند و او از محبوبيت دلخواهش برخوردار نمي شود.
6. مبارزه با خودخواهي: صفات منفي ريشه در خودخواهي دارند(11) اگر با خود صفت (ريا) به تنهايي مبارزه شود و حس خودخواهي باقي مانده باشد باز هم صفت ريا از آن رشد مي كند (خودخواه نباشيم).
7. كوشش در تقويت فضائل و انجام عبادات، چون هر قدر كفه فضايل سنگين تر شود كفه رذايل سبك تر و بي وزن تر مي گردد (تقويت فضائل = تضعيف رذائل)(12)
8. معاشرت با افراد مخلص، كه او باعث تقويت روحي انسان مي شود و خود يك الگوي عملي زنده براي حركت ماست.
9. دعا و توسل به اهل بيت ـ عليهم السلام ـ جهت خلاصي از شرّ شيطان و هواي نفس و درخواست توفيق عمل خالصانه.
10. ازدياد بينش و آگاهي درباره هدف خلقت، حقيقت عبوديت، صفات خدا و... .
11. خودتشويقي هنگام انجام عمل خالصانه و خودتنبيهي هنگام تظاهر به انفاق كردن، كمك اضافي به پدر و مادر در كارهاي منزل.
12. تلقين اين كه عمل رياكارانه عمل پوچي است.
13. ذكر گفتن مدام (باعث غفلت زدايي مي گردد) صلوات، لا اله الا الله و... .
14. توجه به اينكه حقيقت ريا، استهزاء و تمسخر خداست (نديدن و لحاظ كردن خدايي كه ناظر است).(13)



پاورقی:

1. قائمي، علي. دنياي جوان، انتشارات سازمان ملي جوانان، ص 140.
2. صادقي اردستاني، احمد. نيازهاي جوانان، قم، نشر خرم، 1376، ص 231.
3. آدلر مي گويد: «خودنمايي واكنش است در برابر احساس حقارت واقعي يا خيالي»، اكبري، محمود، خود و ناخود، نشر سماء، 1381، ص 154.
4. نيازهاي جوان، ص 232.
5. همان، ص 249-245، (اقتباس).
6. همان، ص 249-245، (اقتباس).
7. نيكخو، محمدرضا. اختلال هاي رواني DSM-4-IR، انتشارات سخن، 1381، ص 7680 و 1044 و 1039 اقتباس.
8. محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، چهار جلدي، قم، دارالحديث، جلد 4، ص 3338.
9. همان، الصلاة علي و علي اهل بيتي تذهب بالنفاق.ص 3344.
10. ر.ک: معراج السعاده.
11. سادات، محمدعلي. اخلاق اسلامي، نشر سمت، 1368 چاپ ششم،، ص 265 (اقتباس).
12. همان، ص 266.
13. قمي، عباس. خلاصه معراج السعاده، مؤسسه در راه حق.

 

 

چهارشنبه 20 دی 1391  6:42 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

دروغ گفتن برايم ملكه شده و به راحتي آن را انجام مي دهم. خيلي خواسته‌ام آن را ترك كنم ولي موفق نشده‌ام. گاهي هم براي جلب توجه اين كار را مي‌كنم. مرا راهنمايي كنيد؟

پاسخ:

دروغ گويي علل دروني و بيروني دارد. در اين جا به طور خلاصه به آن مي‌پردازيم:

الف: ريشه هاي دروني دروغگوييدر فرهنگ اسلامي دروغگويي از دو جنبه مورد بررسي قرار گرفته است اول از جنبه معصيت بودن و دوم از جهت مشكل رفتاري و روانشناسي دروغ. به همين دليل در اين فرهنگ ديني راه هاي درمان دروغگويي عميق تر و متنوع تر از ساير فرهنگ ها مي باشد.
هر اتفاقي و هر رفتاري علتي دارد. در پشت هر دروغي علت يا علت هايي نهفته است كه شايد خود گوينده دروغ هم متوجه آنها نباشد. در بعضي حالات، شخص دروغگو از دروغ هاي خود به وجود مي آيد و از آن لذت مي برد. در بسياري مواقع دروغگويي براي تسكين آرزوهاي دست نيافته و عقده هاي فرو خفته مي باشد. شخص دروغگو چهره اي از خود نشان مي دهد كه دوست دارد آن گونه باشد و در مواردي براي جلب توجه اطرافيان، به دروغ متوسل مي شود.
به طور خلاصه عوامل دروغ گويي عبارتند از:
1. گاهي روياها و آرزوهاي را كه به آنها نرسيده ايم به شكل دروغ آميزي براي دوستانمان تعريف مي كنيم.
2. گاهي مي خواهيم در برابر حقايق تلخ زندگي و فرار از واقعيات با دروغ براي خودمان خانه اي خيالي و ايمن بسازيم.
3. گاهي از ذكر شكست ها و ناملايمات زندگي شخصيمان اكراه داريم.
4. و گاهي براي ارتباط و دوستي با اطرافيان و جلب توجه و محبت آنان دروغ مي گوييم.
5. براي رسيدن به منفعتي و يا دور شدن از تهديد و خطري (البته در برخي موارد دروغگويي بدون اشكال است كه شما مي توانيد براي اطلاع از آن به كتاب خلاصه معراج السعاده نوشته شيخ عباس قمي چاپ مؤسسه در راه حق رجوع كنيد.
علت اين كار زشت هر چه باشد نشان از كمبودهاي دروني انسان دارد و او براي جبران اين خلاها دست به دامن چيزي مي زند كه كليد همه بدي ها و پليدي هاست.

ريشه هاي بيروني دروغعلاوه بر ضعف هاي دروني، ممكن است عوامل بيروني هم به كمك انگيزه هاي دروني آمده و انسان را به انحراف از مسير صداقت بكشانند. عواملي كه انسان را به دروغ گفتن روزمره عادت مي دهند عبارتند از دروغ گفتن هاي مكرر پدر و مادر و بزرگ ترها در خانواده، دوستي با افراد دروغگو، محيط اجتماعي ناسالم و اعمال برخي از برنامه هاي رسانه ها مثل روزنامه ها، مجلات، تلويزيون و اينترنت كه هر كدام بايد جداگانه بررسي شوند. ولي با تمام اين احوال، انسان موجودي است مختار و آزاد كه توان رهانيدن خود از تمام بندهاي دروني و بيروني را دارد. او مي تواند بيش از ديگران و پيش از ديگران در زندگي خويش نقش داشته باشد. انسان قادر است با توكل بر خدا و اراده خود مهار زندنگي خود را به دست گيرد و خود قهرمان زندگيش باشد. حال پس از شناخت ريشه هاي دروغگويي به مباحثي عقلي و ديني در مورد زشتي دروغ مي پردازيم.

آفات دروغگوييهر اندازه كه شناخت ضررها و بدي گناه زيادتر باشد قدرت و عزم به تصميم گيري براي ترك گناهان بيشتر خواهد شد. پس بهتر است آيات و احاديثي را كه در مذمت كذب وارد شده اند مطالعه كنيم و هميشه به ياد داشته باشيم بزرگترين آفت دروغ، نابودي تدريجي ايمان است.

1. دروي از ايمانخداوند در قرآن مي فرمايد «دروغ را آن كساني مي سازند كه به آيات خداوند ايمان ندارند.»(1) و حضرت علي هم فرموده اند: «از دروغ بر كنار باشيد كه با ايمان فاصله دارد دروغگو بر لبه پرتگاه هلاكت و خواري ايستاده است.»(2)

2. ايجاد بي اعتمادياز ديگر مصيبت هاي دروغ، رشد بي اعتمادي بين افراد جامعه است. به قول حضرت علي ـ عليه السّلام ـ «خداوند براي حفظ راستي، ترك دروغ را لازم كرد(3)».

3. تاثير منفي در نفسدر دروغ گفتن فرقي بين دروغ كوچك و بزرگ يا شوخي و جدي نيست و همه به يك اندازه در نفس انسان تأثير منفي دارند از امام باقر ـ عليه السّلام ـ نقل شده است كه: «از دروغ بپرهيز چه كوچك باشد و چه بزرگ، جدي باشد يا شوخي(4)

4. ريخته شدن آبرواز امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده است كه «هر كه بسيار دروغ گويد آبرو و خرّمي او برود(5).» «گاهي مي شود كه به واسطه كشف يك دروغ، انسان از درجه اعتبار پيش مردم ساقط مي شود كه تا آخر عمر نمي توان جبران كرد(6).» و در اين حالت بين همه انگشت نما مي شود و حرف هاي راست اين گونه افراد هم مورد باور مردم نيست. سعدي شيرين سخن در اين باب گفته است
يكي را كه عادت بود راستي
خطايي رود در گذارند از او
وگر نامور شود به قول دروغ
دگر راست باور ندارند از او(7)

درمان دروغگويي و گناهان
1. شناخت علت هااولين قدم براي درمان هر دردي، پي بردن به درد و علل درد است كسي كه به مشكل خود پي برده است نصف راه درمان را پيموده و بايد با تلاش و همت و برنامه ريزي، راه مانده را نيز بپيمايد.

2. تدريجبراي ترك هر گناه و كار اشتباهي كه به عادت تبديل شده اند بايد به اين نكته توجه كرد كه درمان يكباره و كوتاه مدت بسيار مشكل است. پس بايد با صبر و حوصله و قدم به قدم پيش رفت و از شكست هاي احتمالي نااميد نشد.

3. مطالعة بيشتر آيات و رواياتيكي از اولين برنامه ها، مطالعه بيشتر آيات و روايات و گفته هاي بزرگان در مورد گناهان و دروغگويي و تفكر در آنها است. اين كار انگيزه و اراده انسان را براي ترك گناه افزايش خواهد داد. همچنين مي توان با توجه به آيات و نشانه ها خدا و نعمت هايش و داشتن ذكر دائم هميشه متوجه خدا بود و در نظر داشت كه او كه خدا را دارد چيزي كم ندارد. چون او حكيم، عالم، قادر، و واجد همه كمالات است.

4. خوداصلاحي(مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاقبه)«اصلي ترين كار براي ترك گناهان روش و برنامه چهار مرحله‌اي مشارطه مراقبه و محاسبه و معاقبه است. در اين روش، انسان اول هر روز با خود شرط مي كند كه امروز با تكيه بر لطف خداوند بر خلاف فرموده او رفتار نكند. اين شرط بندي آسان است. ولي ممكن است با وسوسه هاي شيطان، سخت و ناممكن جلوه داده شود. در اين صورت بايد شيطان را لعن كرد و افكار باطل را از ذهن دور ريخت. در مرحله دوم نوبت به مراقبه مي رسد. يعني انسان در طول روز مراقب اعمال و گفتار خود باشد تا بر خلاف شرطش عمل نكند و اگر وسوسه شد تا گناهي بكند شيطان را لعن كرده و به خدا پناه ببرد و به همين ترتيب پيش رود تا شب كه مرحله سوم است. بايد هنگام شب از نفس حسابكشي كرد تا مشخص شود در طول روز تا چه ميزان در عمل به شرط موفق بوده است. پس براي هر موفقيتي بايد خدا را شكر كرد و براي هر شكستي توبه نمود و تصميم گرفت كه فردا باز همين برنامه را تكرار كرد(8)

5. توجه به معنويتروزه گرفتن مستحبي و خواندن قرآن نيز بر اراده و معنويت انسان مي افزايند و او را در حالت آگاهي و تذكر نسبت به خدا نگه مي دارند. به فرموده امام علي ـ عليه السّلام ـ «كسي با قرآن همنشين نشد مگر آنكه (قرآن) او را افزود يا از او كاست. در هدايت او افزود و از گمراهي او كاست(9)

6. ترك دوستي با افراد دروغگودوستي با افراد گناهكار و دروغگو باعث مي شود كه زشتي دروغ از بين برود. پس بايد دوستان خود را از راستگويان انتخاب كرد. «براي مؤمن شايسته است كه از دوستي با دروغگو كناره گيري كند(10) و با راستگويان رفاقت كند يا ايها الذين أمنوا اتقوا الله و كونوا مع الاصدقين(11).

7. حرف زدن بسيار را ترك كردنصحبت كردن زياد به جهت جلب توجه هم يكي از دلايل دروغگويي است، زيرا كسي كه بسيار حرف مي زند و كم مي آورد براي پيدا كردن مطلب به دروغ متوسل مي شود. كم گوي و گزيده گوي چون درّ كم گوئي و راست گويي به اعتبار اجتماعي فرد در نزد ديگران مي افزايد.

نكتهاحساس نياز به توجه اطرافيان امري عادي است مخصوصاً در دوران نوجواني. ولي براي جلب توجه راه هاي ديگري است. براي اين كار و كشف علت محبوبيت افراد موفق، مطالعه زندگي بزرگان ديني و علمي مفيد است. وقتي نيروهاي مثبت درون خود را شناختيد و سعي كرديد آنها را شكوفا كنيد اين عمل به اعتماد به نفس شما مي افزايد و ديگر نيازي نداريد كه منتظر تأييد بي جهت ديگران شويد از سويي ديگر افراد و اطرافيان به علت موفقيت شما حتماً مشوق و دوستار شما خواهند شد.

8. كنترل زبان با شيوه هايي موثرمي توانيم يك سنگ ريزه در دهان خود گذاشته و آن را در دهان بگردانيم تا همواره مواظب باشيم كه سختي خلاف واقع بر زبان نياوريم.

9. توجه به خوبي‌هاي راستگويياز حضرت صادق -عليه السلام- روايت شده كه: هر كه زبان او راستگو باشد، عمل او پاكيزه است و هر كه نيست او نيك باشد، روزي او فراوان مي شود...». راست گويي سبب آبرو اعتبار آدميان مي شود و مردم به انسان راستگو اعتماد و اطمينان دارند. چنين شخصي علاوه بر آسودگي خاطر از گناهان بسياري كه از دورغ گويي حاصل مي شودند، نجات يافته و به دور است.

نكته پايانيبه‌طور كلي براي ترك گناه بايد انسان با جايگاه رفيع خود نزد خداوند آشنا شود و متوجه كرامت ذاتي و شرافت خود و مقام خليفه الهي خود باشد، عزت خود را با گناه پست نكند و از ديگر جهت پيوسته بايد متوجه مقام و عزت ربوبيّت و خدا باشد. بدانيم كه گناه يعني نمك خوردن و نمكدان شكستن، پس بايد پيوسته در مجالس موعظه شركت كرد با دوستان معنوي معاشرت داشت و كتب اخلاقي (كم و مداوم) مطالعه كرد اهل ذكر بود و به نعمت هاي الهي تفكر كرد تا انسان دائماً در حال توجه و بيداري باشد و به راحتي تن به گناه ندهد دو تكنيك ترك گناه دركنار راه هاي ياد شده
الف: خود تشويقي
هر گاه در ترك گناه موفق بوديد خود را تشويق كنيد مثلاً فلان غذاي مورد علاقه خود را بپزيد يا به ديدن دوست صميمي خود برويد و....
ب: خود تنبيهي:
هر گاه در ترك گناه موفق نبوديد خود را تنبيه كنيد مثلاً مقداري پول انفاق كنيد و يا ...



پاورقی:

1. نحل:105.
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، انتشارات پارسايان، چاپ اول 1379، خطبه 86.
3. همان، حكمت252.
4. كليني، اصول كافي، انتشارات اسوه، چاپ چهارم، 1379، ج5، ص289.
5. همان، ص 293
6. چهل حديث امام خميني، انتشارات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، چاپ پنجم، 1372، ص471.
7. گلستان سعدي، تصحيح حسين استاد ولي، انتشارات قدياني، چاپ چهاردهم، 1373، ص 288.
8. چهل حديث امام خميني، با كمي تلخيص، انتشارات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، چاپ پنجم، 1373، ص 9 و 10.
9. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، انتشارات پارسايان، چاپ اول 1379، خطبه 176.
10. كليني، اصول كافي، انتشارات اسوه، چاپ چهاردهم، 1379، ج5، ص293.
11. توبه:119.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  7:05 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

چرا بعضي از آدم‌ها هميشه دروغ مي‌گويند چه عواملي باعث مي‌شود كه دروغ بگويند؟

پاسخ:


مقدمه هيچ انساني فطرتاً دروغگو نيست. بلكه دروغگويي را از محيط خود، يعني خانواده، مدرسه، دوستان و به طوركلّي اجتماعي كه در آن زندگي مي‌كند ياد مي‌گيرد. اين خوي ناپسند به مرور زمان تبديل به عادت شده و گاه كل شخصيّت فرد را پوشش مي‌دهد. بنابراين دروغگويي افراد، هم از نظر علّت و زمينة پيدايش، و هم از نظر ميزان و شدّت و ضعف با يكديگر متفاوت است.
مهم ترين عواملي كه باعث دروغگويي در افراد مي‌شود عبارتند از:

1. الگوهاي نامناسب يكي از عواملي كه باعث مي‌شود افراد، به خصوص كودكان و نوجوانان به دروغگويي عادت كنند، وجود الگوهاي نامناسب است. اگر در خانواده‌اي والدين يا ديگر كساني كه با كودك و نوجوان زندگي مي‌كنند دروغ بگويند، ناخودآگاه و به طور غيرمستقيم زمينة دروغگويي را براي آنان فراهم ساخته‌اند. در واقع اولين درس دروغگويي را فرزندان از والدين و اطرافيان خواهند آموخت. زيرا خانواده اولين محيط تربيتي محسوب مي‌شود و گفتار، رفتار و به طوركلي طرز زندگي والدين در تربيت و شكل‌دهي رفتار فرزندان مؤثر است.(1) وقتي كودكان دروغگويي را از والدين ياد گرفتند، به مرور زمان جزء شخصيّت آنها شده و در بزرگسالي نيز رفتار دروغگويي در آنها ظاهر مي‌شود. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «قلب كودك همانند زمين بكر و آماده‌اي است كه هر چه در آن كاشته شود پرورش مي‌يابد». و دروغ بذري است كه توسط اطرافيان در اين زمين حاصل‌خيز كاشته مي‌شود و با آبياري و پرورش مناسب رشد مي‌كند تا حدّي كه گاهي به صورت يك درخت تنومند در مي‌آيد و در بزرگسالي نيز مشاهده مي‌شود.

2. احساس حقارت و ضعف شخصيّتيكي ديگر از عواملي كه باعث مي‌شود افراد هميشه دروغ بگويند، ضعف شخصيّت و احساس حقارتي است كه در آنها وجود دارد. افرادي كه احياناً در جهات مختلف توانايي لازم را نداشته و خود را حقير مي‌ببينند، تلاش مي‌كنند به هر نحوي كه ممكن است توجه ديگران را به خود جلب و ناتوانايي خود را به اين طريق جبران نمايند. از اين‌رو به رفتارهاي مختلفي از جمله درغگويي دست مي‌زنند. اغلب دربارة خود، ديگران و حوادث و رويدادها دروغ هاي باور نكردني مي‌گويند. رسول گرامي اسلام ـ صلي اللّه عليه و آله و سلّم ـ در اين‌باره مي‌فرمايد:‌ «درغگو، دروغ نمي‌گويد مگر به سبب حقارتي كه در خود احساس مي‌كند».(2)

3. نيازهاي ارضاء نشدهعدّه‌اي از روانشناسان معتقدند كه دروغ نشان دهندة نيازها و تمايلات ارضاء نشدة افراد است. به هر ميزان نيازهاي ارضاء نشده در افراد بيشتر باشد، احساس كمبود در آنان بيشتر است و چون ارضاي آن نيازها به صورت طبيعي و واقعي نتوانسته است براي آنها محقق شود، سعي مي‌كنند به صورت تخيّلي و گفتن مطالب دروغ، خود را قانع سازند. اين امر در خصوص افرادي كه در زندگي‌شان كمتر مورد توجّه و محبّت والدين قرار گرفته‌اند، بيشتر صادق است. حتي دروغگويي در دوران بزرگسالي امكان دارد به سبب كمبود محبّت در دوران كودكي باشد.

4. ترس از مجازاتيكي از مهم‌ترين علل دروغگويي در كودكان و بزرگسالان ترس از مجازات، خدشه‌دار شدن آبرو و جايگاه اجتماعي افراد است. افراد بزرگسال از ترس اين‌كه اگر هميشه راست بگويند ممكن است موقعيت اجتماعي‌شان را از دست بدهند، لذا براي حفظ آن به دروغ متوسّل مي‌شوند. امّا كودكان و نوجوانان از ترس مجازات و تنبيه والدين به دروغ پناه مي‌برند. مُچ‌گيري و بازجويي‌هاي والدين و مربيان گاه باعث مي‌شود كه فرزندان و دانش‌آموزان واقعيت‌ها را كتمان نموده و به تحريف واقعيت‌ها روي آورند. تحقيقي كه روي كودكان شش تا چهارده ساله انجام شده نيز اين مطلب را تأييد مي‌كند. اين پژوهش نشان مي‌دهد كه 71 درصد علّت دروغگويي افراد را ترس تشكيل مي‌دهد.(3)

5. كم‌عقلييكي ديگر از عواملي كه باعث مي‌شود افراد دروغگويي كنند، كم‌عقلي آنان است. به اين معنا كه اگر تعقّل داشته باشند و پيامدهاي دروغ را درنظر بگيرند، هيچگاه دروغ نخواهند گفت. امّا وقتي مي‌بينيم مرتب دروغ مي‌گويند و هيچ توجّهي به پيامدهاي منفي دروغ و حكم اسلام دربارة آن ندارند، مي‌دانيم كه اين افراد از نيروي تعقّل و انديشة سالم برخوردار نيستند، اميرالمومنين علي ـ عليه السّلام ـ در اين‌باره مي‌فرمايد: «مَا كَذَبَ عاقلٌ» . انسان عاقل دروغ نمي‌گويد».(4)

6. براي ايجاد ارتباط گاهي افراد به دليل ضعف هايي كه در خود حس مي كنند و آن را براي خود مجاز نمي‌شمارند، براي ارتباط با ديگران مي كوشند روي اين نقاط ضعف را بپوشانند. از اين روي متوجه دروغ مي‌گردند. اگر در يك جمع نوعي ارزش حاكم باشد و شخص براي پيوستن به آن جمع از آن ارزش پذيرفته شده بي نصيب باشد، به نوعي مي كوشد با بستن دروغ خود را داراي صلاحيت نشان دهد. مثلا اگر در جمعي مدرك تحصيلي مهم باشد، شخصي به دروغ خود را آدمي تحصيل كرده و صاحب فكر جا بزند و كارهايي شبيه به آن.

7. براي رسيدن به هدفاگر اشخاص به هدفي متوجه اند و مي خواهند به هر قيمتي كه شده به آن دست بيابند يكي از راه هاي پيش رو و مدم دستي خود را درغ مي دانند و به آن متوسل مي شوند. مثل افرادي كه در خواستگاري از يك دختر خود را پولدار و صاحب نفوذ و امثال آن جا مي زنند.

راه‌هاي درمان دروغگويي 1. اصلي‌ترين راه درمان دروغگويي اين است كه فرد دروغگو نخست در آيات و اخباري كه در مذمّت دروغ وارد شده، بينديشد تا بداند كه اگر آن را ترك نكند، هلاكت گريبان‌گيرش خواهد شد و به ياد بياورد كه شخص دروغگو به تدريج ارزشمندي و آبرويش از بين رفته، پيش مردم رسوا خواهد شد.
2. توجّه داشته باشد كه اگر دروغگويي را ترك نكند، فرد دروغگو بر اثر فراموشي، در بعضي موارد، گفتة خود را تكذيب نموده، خلاف آن را بيان مي‌كند و در نتيجه بين مردم رسوا مي‌گردد.
3- توجه مستمر به ضررهاي دروغگويي .
در پايان لازم است به اين نكته توجّه شود كه! درمان دروغگويي احتياج به تصميم جدي و گذشت زمان دارد. زيرا از بين بردن يك رفتار زشت و جايگزين كردن خُلق‌نيك و شايسته، با يك بار و چندبار امكان‌پذير نيست، بايد افراد را تشويق نمود تا مدّتي به اعمال نيك و شايسته بپردازند و از كار زشت مانند دروغ دست بردارند
.



پاورقی:

1. براي مطالعه بيشتر در زمينة الگوپذيري فرزندان از عادتهاي ناهنجار والدين مراجعه شود: كريمي‌نيا، محمدعلي، الگوهاي تربيتي، پيام مهدي،1380، ص 148 ـ 130.
2. طبري، مستدرك الوسايل، ج2، ص 100.
3. مسروب بالايان، روان‌شناسي كودك به زبان ساده، انتشارات شمس، 1370، ص 52.
4. غررالحكم، حرف ايميم.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  7:07 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

اسلام در چه مواردي دروغ گفتن را مصلحت دانسته و جايز شمرده است؟

پاسخ:

با توجه به اينكه دروغ يكي از گناهان كبيره است و در حقيقت كليد ساير گناهان مي باشد، بايد همواره انسان از آن پرهيز نمايد، امّا گاهي همين گناه كبيره، جائز گشته و زماني واجب مي شود. پس بر ما واجب است كه شرايطي را كه در آن دروغ جائز يا واجب مي شود بشناسيم.و پاره اي از اين موارد را كه در كتب فقهي استدلالي آمده است مي آوريم:

1ـ ضرورت و اضطرار اگر حفظ جان و مال شخص يا برادر ديني، متوقف بر دروغ گفتن باشد، انسان مي تواند مرتكب دروغ شود، چرا كه دروغ مزبور، موجب حفظ جان و مال محترمي است و اهميت شارع مقدس نسبت به جان و اموال مسليمن از اموري بديهي و مسلم است.
و ادله متعددي بر جواز دروغ در موارد ضرورت و اضطرار وجود دارد، يكي از اين ادله آيه مباركه مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ(1) (كساني كه بعد از ايمان كافر شوند- بجز آنها كه تحت فشار واقع شدهاند در حالي كه قلبشان آرام و با ايمان است- آري، آنها كه سينه خود را براي پذيرش كفر گشودهاند، غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظيمي در انتظارشان!)
اين آيه مباركه دلالت دارد بر اين كه اظهار كفر از روي اجبار و اكراه منعي ندارد، بلكه به خاطر ضرورت و حفظ جان رواست.
در آيه ديگري آمده است: لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في شَيْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَي اللَّهِ الْمَصيرُ.(2) افراد باايمان نبايد به جاي مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند و هر كس چنين كند، هيچ رابطهاي با خدا ندارد (و پيوند او بكلّي از خدا گسسته ميشود) مگر اينكه از آنها بپرهيزيد (و به خاطر هدفهاي مهمتري تقيّه كنيد). خداوند شما را از (نافرماني) خود، بر حذر ميدارد و بازگشت (شما) به سوي خداست. طبق اين آيه كريمه اگر شخصي به طور واضح مي بيند كه اگر اظهار دوستي كفار را نكند، جان و مالش در خطر قرار مي گيرد. در اينجا اظهار محبت به ايشان بلامانع است. يعني در اصل اظهار محبت و ولايت كفار، امري حرام است و حتي سبب خروج از دين مي شود، امّا در مقام ضرورت و حفظ جان داراي حرمت نمي باشد.
و روايات نيز اين مضمون را مي رساند: « ما من شئ الا وقد احلّه الله لمن اضطرّ اليه «هيچ امر حرامي نيست مگر اينكه خداوند متعال، آنرا براي شخص مضطرّ حلال كرده است.(3)
2ـ اصلاح بين برادران مؤمن
يكي از جاهائي كه دروغ جائز است، اراده اصلاح بين دو نفر مي باشد و از اين رهگذر، اگر دو نفر يا دو طائفه با يكديگر كدورت و دشمني داشته باشند و شخصي در جهت ايجاد صلح بين آنها برآيد و به اين نيت، دروغ بگويد، عملي حرام بجا نياورده است. در اين رابطه اخبار زيادي وجود دارد.(4) و در روايتي از پيامبر گرامي اسلام آمده است: يا علي خداوند كذبي را كه در راه اصلاح بين مردم باشد دوست مي دارد و كذبي را كه موجب فساد شود مبغوض مي دارد.(5) و در روايت ديگر از امام صادق آمده است: كه انسان مصلح كاذب شمرده نمي شود.(6) و امام خميني به اين دو روايت براي جواز كذب در موارد اصلاح تمسك كرده است.(7)
3ـ نيرنگ در جنگ: در نبرد ميان حق و باطل، نيرنگ و با زيركي تمام، دشمن را فريب دادن، موجب تقويت حق و ضعف باطل مي شود و بدين جهت پسنديده است. در روايتي از امام صادق (ع) از پيامبر آمده است: در سه مورد كذب نيكوست، كه از جمله آن سه مورد خدعه و نيرنگ در جنگ است. و در روايت ديگر آمده است: كه هر كذبي مورد سوال و بازخواست قرار مي گيرد مگر در سه مورد كه يكي از آن سه مورد خدعه و نيرنگ در جنگ است.(8)
خلاصه و نتيجه گيري: به طور كلي در هر موردي كه دروغ گفته شود و مقصود از آن دفع شرّ و زياني از مسلماني باشد يا هدف اصلاح بين مردم باشد، نه تنها دروغ گفتن حرام نيست بلكه زيبا و پسنديده است. زيرا اين دروغ ديگر كليد گناهان نيست بلكه نيكوكاري و احسان به مردم است. البته اينگونه دروغ هم وقتي مجاز و پسنديده است كه راستگويي ممكن نباشد در اين صورت است كه دروغ جائز يا واجب مي شود و گفتن سخن راست ممنوع يا حرام مي گردد.
در پايان بايد اين نكته را توجه داشت كه دروغ مصلحت آميز، فقط در موارد فوق، يعني مواردي كه ترك آن موجب محذورات و زيانهائي مي شود كه جبران آن غير ممكن است مي باشد. ولي دروغ به منظور استفاده مادي يا بدست آوردن منافع شخصي و نظائر آن، جزء دروغ مصلحت آميز نيست و قطعاً حرام و مشمول آيات و روايات حرمت دروغ و موجب ذلت و بدبختي دنيا و آخرت خواهد شد.



پاورقی:

1. نحل: 106.
2. آل عمران: 28.
3. ر.ك: شيخ انصاري، مرتضي، المكاسب، قم، كنگره جهانی شیخ انصاری، اول، 1415ه.ق، ج2، ص21-31.
4. شيخ انصاري، المكاسب، ج2، ص31-32.
5. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البیت، ج12، ص252.
6. حر عاملی،وسائل الشیعه، ج12، ص252.
7. امام خمینی، المکاسب المحرمه، قم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، اول،1415ه.ق، ج2، ص138.
8. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج12، ص252.

 

 

سه شنبه 26 دی 1391  7:08 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها