0

متلبس شدن به اخلاق اسلامی

 
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

متلبس شدن به اخلاق اسلامی

انّما بعثتُ لاتمم مكارم الاخلاق

جمعه 15 دی 1391  5:24 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش

اخلاق را تعريف كنيد و اخلاق واقعي و مورد نظر اسلام چگونه اخلاقي است؟

پاسخ:

در پاسخ به قسمت اوّل سؤال، لازم است علاوه بر تعريف اخلاق، برخي ديگر از مفاهيم و اصطلاحات نيز مانند «علم اخلاق»، «هدف علم اخلاق» و «تربيت اخلاقي» توضيح داده شود.

1. تعريف اخلاق: كلمة «اخلاق» جمع خُلق و به معناي نيرو و سرنوشت باطني انسان است كه تنها با ديدة بصيرت و غير ظاهر قابل درك است. در مقابل، خَلق به شكل و صورت محسوس و قابل درك با چشم ظاهر گفته مي‌شود.(1) اصطلاح «اخلاق» در متون اخلاقي و استعمالات عرفي به سه معنا به كار مي‌رود:
1. غرايز و ملكات و صفات روحي و باطني كه در انسان است اخلاق ناميده مي‌شود.
2. اعمال و رفتاري كه از اين خلقيّات ناشي ‌گردد نيز اخلاق و يا رفتار اخلاقي گفته مي‌شود.
3. در برخي موارد «اخلاق به رفتار پسنديده يا حالت نفساني خوب اطلاق مي‌شودكه بنا بر اين استعمال معناي محدودتري به خود مي‌گيرد. امّا با مراجعه به اصلي‌ترين منابع كلاسيك و متعارف علم اخلاق در حوزة علوم اسلامي و دقت در موارد كاربرد آن در قرآن و احاديث، علم اخلاق را مي‌توان به شرح زير تعريف كرد:

2. تعريف علم اخلاق: علم اخلاق، علمي است كه صفات نفساني خوب و بد و اعمال و رفتار اختياري متناسب با آن‌ها را معرفي مي‌كند و شيوة تحصيل صفات نفساني خوب و انجام اعمال پسنديده و دوري از صفات نفساني بد و اعمال ناپسند را نشان مي‌دهد».(2) بر اساس اين تعريف، علم اخلاق علاوه بر گفتگو از صفات نفساني خوب و بد، از اعمال و رفتار متناسب با آن‌ها نيز بحث مي‌كند، و هم‌چنان راه‌كارهاي رسيدن به فضيلت‌ها و دوري از رذيلت‌ها را نيز مورد بررسي قرار مي‌دهد. علم اخلاق از ارزش‌مندترين و ضروري‌ترين علومي است كه انسان به آن‌ها نيازمند است.

3. هدف علم اخلاق: هدف نهايي علم اخلاق اين است كه انسان را به كمال و سعادت حقيقي خود، يعني قرب الهي كه همانا هدف اصلي خلقت جهان و انسان است برساند.(3)

4. تربيت اخلاقي: مراد از تربيت اخلاقي چگونگي به‌كار گيري و پرورش استعدادها و قواي دروني براي توسعه و تثبيت صفات و رفتارهاي پسنديدة اخلاقي و نيل به سعادت و فضايل اخلاقي و دوري از رذيلت‌ها است.(4) تربيت اخلاقي در واقع بخشي از علم اخلاق را تشكيل مي‌دهد و چون مباحث آن عمدةً ناظر به راه‌كارهاي عملي و اراية توصيه‌هايي‌ در باب عمل و رفتار است، از آن به «اخلاق عملي» نيز ياد مي‌شود. در مقابل آن به بخشي از مباحث اخلاقي كه به توصيف خوبي‌ها و بدي‌هاي اخلاقي مي‌پردازد، «اخلاق نظري» گفته مي‌شود. هدف از تربيت اخلاقي در اسلام، افزايش مراتب و درجات قلبي در ساية معرفت الهي است، تا شخصي شايستگي لازم براي تقرب به خدا را پيدا كند. از اين‌رو، تعليمات اخلاقي بايد در جهت نيل به اين هدف متعالي قرار گيرد و از هر نوع سطحي نگري و ظاهر گرايي مصون ماند، تا به جاي تربيت افراد متظاهر، انسان‌هاي خود ساخته و بيدار تربيت شوند كه هم از لحاظ بينش و معرفت و هم از لحاظ عمل در سطح والايي از كمالات قرار گيرند. حال كه تعريف اخلاق، علم اخلاق، تربيت اخلاقي و هدف علم اخلاق روشن گرديد، به تبيين بخش دوم مي‌پردازيم و آن اين‌كه:
اخلاق واقعي و مورد نظر اسلام چگونه اخلاقي است؟ پاسخ اين سؤال با توجّه به هدف علم اخلاق و تربيت اخلاقي به دست مي‌آيد. از آن‌جا كه هدف نهايي علم اخلاق و نيز تربيت اخلاقي اين است كه انسان به سعادت و كمال حقيقي خود نايل شود، پس «اخلاق واقعي». اخلاقي است كه انسان را به اين هدف يعني سعادت و كمال حقيقي‌اش رهنمون سازد. ابتدا بايد مفهوم سعادت و كمال حقيقي روشن شود، سپس بايد ديد چند گونه اخلاق وجود دارد و كدامين روش آن انسان را به سعادت و كمال حقيقي‌اش مي‌رساند، آن‌گاه مي‌توانيم اخلاق واقعي و مورد نظر اسلام را خدمت شما پرسش‌گر محترم معرفي كنيم.

روش‌هاي اخلاقي: اگر به يك تقسيم بندي كلّي و عمومي اكتفا كنيم به دو گونه روش اخلاقي بر مي‌خوريم،(5) كه عبارت‌اند از: 1. روش فيلسوفان و حكيمان.
2. روش انبياء و پيامبران، ما در اين‌جا هر دو روش را به‌صورت گذرا و مختصر مورد بررسي قرار مي‌دهيم.
الف. روش اخلاقي فيلسوفان و حكما: اخلاق از نظر فيلسوفان و حكما مباني علمي خاص دارد و هدف آن تحسين و تقبيح مردم است.(6) مي‌گويند: كار خوب بكن چون مردم مي‌گويند خوب است و كار بد نكن چون مردم ملامت مي‌كنند. آيا اخلاق به گونه‌اي فني و به روش و طريقه‌اي كه فيلسوفان و حكيمان اخلاقي هم‌چون ارسطو، فارابي، ابن مسكويه و . . . بيان كرده‌اند، مي‌تواند ما را به سعادت و كمال حقيقي كه هدف علم اخلاق است برساند؟ اصولاً سؤال مهم و اساسي اين است كه معناي سعادت و كمال چيست؟
اگر اخلاق و راه رسيدن به سعادت و كمال تنها همان راهي باشد كه حكيم و فيلسوف با برهان و استقلال پيموده، راهي است بسيار مشكل. به‌ويژه آن‌كه بسياري از اصول و روش‌هايي كه حكما براي رسيدن به سعادت و كمال معرفي كرده‌اند، فاقد استحكام كامل بوده و سُست و غير قابل اطمينان است، چون اولاً از خطا و اشتباه مصون نيستند و ثانياً مبتني بر اصول و قواعد علمي است كه براي همگان امكان پذير نيست، افراد عادي نمي‌توانند اخلاق علمي را بياموزند. پس نمي‌توان اصول و اخلاقي را كه حكما تدوين كرده‌اند، اخلاق واقعي و زمينه ساز سعادت و كمال انسان دانست.

ب. راه و روش انبياء: مبناي اخلاق از نظر انبياء اين است كه انجام كار خوب انسان را به بهشت مي‌برد و كار بد انسان را به جهنّم مي‌فرستد. اصول اخلاقي كه از سوي انبياء‌ تدوين شده است، چند ويژگي اساسي دارند.
1. با فطرت انسان سازگار است. 2. چون منشأ آن وحي است، از اطمينان كامل برخوردار مي‌باشد و خطابردار نيست، لذا مي‌تواند انسان را به سعادت و كمال برساند. 3. پيمودن آن براي همگان امكان پذير است، هم يك استاد بزرگ، دانشمند علوم الهي و هم يك فرد عادي بي سواد، مي‌توانند اصول اخلاقي اسلام را فرا بگيرند و به آن عمل نمايند. روش اخلاقي انبياء، روش و راهي است كه هم علي ـ عليه السّلام ـ مي‌تواند آن را بپيمايد و هم بلال حبشي، بهترين شاهد بر اين‌كه اخلاق اسلامي، اخلاق واقعي است و مي‌تواند انسان را به سعادت و كمال برساند، مطالعة زندگي‌نامة بزرگان ديني و ره‌پويان راه شريعت محمّدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ است، سلمان و اباذر، مقداد و بلال و . . . همين راه را رفتند و سر انجام به سعادت و كمال نايل شدند. در درون نظام و روش اخلاقي انبياء، روش كامل‌تري نيز وجود دارد كه همان روش اخلاقي اسلام است.

روش اخلاقي اسلام: در روش اخلاقي اسلام، ملاك هر كار رضايت خداوند است. اسلام مي‌گويد: اي انسان هر كاري كه مي‌كني ببين آيا رضاي خداوند در آن كار هست يا نه؟ در روش اخلاقي اسلام، تحسين و تقبيح مردم در رسيدن به بهشت و دوري از جهنّم، اهداف اصلي نيست، بلكه هدف اصلي رضايت خداوند است.(7) و چون هدف علم اخلاق، رسيدن انسان به سعادت و كمال است و از سوي ديگر سعادت و كمال انسان نيز در تحصيل رضاي الهي است، پس اخلاق واقعي همان اخلاق اسلامي است چون زمينة كمال و سعادت انسان را فراهم مي‌كند و دست‌يابي به آن براي همگان امكان پذير است. بهترين شاهد بر اين‌كه اخلاق واقعي، همان اخلاق اسلامي است، مطالعة حالات و داستان زندگي افراد بزرگ و عالي‌قدري چون علي ـ عليه السّلام ـ ، سلمان، اباذر، مقداد، و . . . مي‌باشد كه از طريق عمل به اخلاق و دستورات اسلامي توانستند به عالي‌ترين درجات كمال و سعادت نايل شوند.
در آخر بهتر است برخي از شاخصه هاي اخلاق واقعي و مورد نظر اسلام بطور خلاصه بيان كنيم:
1. تاكيد بر مطابقت و يا عدم مطابقت مباحث با كتاب و سنت.
2. تلاش در ارائه نظامي جامع كه پاسخگوي همه پرسش هاي اخلاقي باشد:
3. ارائه تفسيري معتدل و هماهنگ با ساير مفاهيم اخلاقي.
4. تقسيم و تربيت منطقي مباحث اخلاقي در سه بخش مطالعات مبنايي، توصيفي و تربيتي.
5. توجه به ابزار تربيت اخلاقي و ترتيب طبيعي آنها و تاكيد بر مشروعيت آنها.
6. استفاده از تجربيات علمي پيشگامان و پيش كسوتان در تهذيب اخلاق.
7. سعي در استخراج اصول و قواعد كلي اخلاق از خلال مصاديق وارد شده در كتاب و سنت.
8. تبيين ديدگاه اسلام در حوزه هاي مختلف رفتاري و ملكات نفساني به طور مستقل و البته با توجه به تاثير متقابل آنها.
9. توجه به تاثير متقابل حوزه انديشه، ملكات نفساني و رفتار و كردار بر يكديگر.
10. توجه به جايگاه عقل، گرايش هاي فطري و آثار و تجربيات عملي، در تفسير و عمل به مفاهيم اخلاقي.
11. تاكيد بر رشد هماهنگ و متوازن استعداد هاي اخلاقي و پرهيز از افراط و تفريط در آنها.
12. توجه به وضعيت و شرايط خاص مخاطبان در به كار بستن دستورهاي اخلاقي(8)

 


پاورقی:

1. راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 159.
2. ابن مسكويه، تهذيب الاخلاق و طهارة الاعراق، ص 27. خواجه نصير الدين طوسي، اخلاق ناصري، ص 48.
3. براي مطالعة بيشتر مراجعه شود به: سادات، محمّد علي، اخلاق اسلامي، سمت، 1368، ص 26.
4. ديلمي، احمد، اخلاق اسلامي، نشر معارف، 1379، ص 24.
5. محمدي گيلاني، اخلاق اسلامي، انتشارات سايه، 1378، ص 47 –29.
6. همان، ص 44 –43.
7. همان، ص 44.
8. ديلمي، احمد و آذربايجاني، مسعود، اخلاق اسلامي، نشر و پخش معارف، چاپ سوم، 1380، ص33.


 

جمعه 15 دی 1391  5:26 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

تعريف اخلاق و نقش اخلاق در زندگي و اخلاق از ديدگاه قرآن را توضيح بدهيد و آيه هايي كه در مورد مصاديق اخلاقي در قرآن بيان شده است را بيان كنيد؟

پاسخ:

اخلاق جمع خُلق است.(1) و در لغت «خُلْق» و «خَلْق» از يك مادّه (خ ل ق) هستند. خَلْق به شكل ظاهري انسان نظر دارد و خُلق به شكل باطني و نفساني انسان. همانگونه كه شكل ظاهري انسان، متصف به صفت نيك و بد است، شكل باطني انسان هم داراي اوصاف خوب و بد است. به عبارت ديگر، خَلْق اختصاص به شكل و صورتي دارد كه با چشم ظاهر درك مي شود و خُلق اختصاص به قواي روحي و طبع باطني دارد كه با بصيرت و چشم دل درك مي شود.(2)
بنابراين، اخلاق در اصطلاح، عبارت است از آن سلسله صفاتي كه در نفس و روح انسان ثابت و ريشه دار است و منشأ صدور اعمال نيك، همچون راستگويي، انفاق، ايثار و جهاد و يا اعمال بد همچون دروغگويي مي شود.(3)

نقش اخلاق در زندگيالف ـ اخلاق نيكو: نقش اخلاق اسلامي، در محيط زندگي فردي و اجتماعي هر انسان، بسان خورشيدي تابانست كه طراوت و شادابي را براي جامعه به ارمغان مي آورد و بستر صفا، صميميت، صداقت، محبت و اخوت را براي زيستن مي گستراند تا همگان با چهره هائي باز و بشاش در يك فضاي با صفاي بهاري، چون گلها زندگي كنند. اخلاق نيكو، روانها را شاداب و همه را برادر و عضو يك خانواده مي سازد. كنفسيوس مربي بزرگ چين معتقد است كه اضطراب، آشوب و عدم اطمينان، امراضي هستند كه يگانه داروي آنها مكارم اخلاق است.(4)
هدف انسان در فرهنگ اسلام، تقرّب به خداوند است. اخلاق پسنديده اساسي ترين راه وصول به اين مقصد است. پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه وآله ـ نيز براي تكميل مكارم اخلاق مبعوث شده است.(5)
اخلاق نيكو، مي تواند نقش فراواني در زندگي انسان داشته باشد. لكن به خاطر طولاني شدن و رعايت اختصار به بيان برخي از آثار اخلاق مي پردازيم:
1ـ اخلاق پسنديده موجب آبادي جامعه و طولاني شدن عمر مي شود. امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «نيكوكاري و حُسن خُلق، خانه ها را آباد كند و بر عمرها بيفزايد»(6) اخلاق شايسته، محبّت را جلب مي كند. در سايه محبت، اتحاد و پيوند اجتماعي محكم تر مي شود. با استحكام پيوند اجتماعي، جامعه با همكاري همديگر به آبادي محيط مي پردازند. مي دانيم كه بسياري از بيماريها، سرچشمه رواني دارد، چنين بيماريهايي از عمر مي كاهد و مرگ را نزديك مي كند، ولي اخلاق نيكو، بيمارهاي روحي را از بين مي برد و در نتيجه از مرگهاي زود رس جلوگيري مي كند و به نشاط و طراوت بدن مي افزايد و به بقاء بدن كمك مي كند.
2ـ حُسن خُلق، دلها را مي ربايد و امت اسلامي را امت نمونه و نيرومند مي سازد. قرآن كريم مي فرمايد: «تو از پرتو و رحمت الهي، در برابر آنها نرم شدي و اگر خشن و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند.»(7)
3ـ اخلاق اسلامي، موجب كرامت و بزرگواري انسان مي شود و راه كاميابي و بهتر زيستن را به انسان عرضه مي كند. امام علي ـ عليه السلام ـ فرموده است: «اگر ما، نه اميد به بهشت داشتيم و نه ترسي از دوزخ، نه ثوابي وجود داشت و نه عقابي، عقلاً شايسته و وظيفه ماست كه در طلب مكارم اخلاق و صفاتي باشيم كه موجب كرامت و بزرگواري است. زيرا اين صفات است كه انسان را به كاميابي مي رساند.»(8)
4ـ اخلاق شايسته، سبب ايجاد محبت در تمام محيط زندگي است. امام علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: (حُسن الخلق يورث المحبّة و يويّد المروّة) «حُسن خلق و اخلاق پسنديده سبب محبّت خدا و خلق، و منشأ مروّت و فتوت و مردانگي است.
5ـ اخلاق نيك موجب افزايش رزق انسان مي شود. امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: (حُسن الخلق يزيد في الرزق)(9) «حُسن خلق رزق را زياد مي كند.»
6ـ اخلاق نيكو، زندگي را براي انسان با صفا و گوارا مي سازد. اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: (لا عيش اَهناً من حُسن الخلق)(10) «هيچ زندگي اي گواراتر از حُسن اخلاق نيست.»
ب: اخلاق ناپسند و بد: در روايات اسلامي زيانهاي اخلاق بد در زندگي فردي و اجتماعي انسان، مورد بحث قرار گرفته است كه به بيان فرازهايي از آن پرداخته مي شود:
1ـ اخلاق زشت موجب وحشت نزديكان و نفرت ديگران مي گردد. اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: (سوء الخلق يوحش القريب و ينفر السعيد)(11) «بد اخلاقي نزديك را به وحشت مي اندازد و براي ديگران نفرت آور است. 2- بد اخلاقي، موجب زايل شدن محبت و دوستي مي گردد: امام علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: (سوء الخلق يوحش النفس و يرفع الانس)(12) «بد خُلقي، موجب وحشت انسان و ذايل شدن اُنس و دوستي مي گردد.
3ـ اخلاق بد، رزق و روزي را از زندگي كم مي كند. اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ فرموده: «شخص بد خُلق تنگ روزي است.»(13)

اخلاق، از ديدگاه قرآن كريم قرآن كريم، كتاب جامع و جاودانه اي است كه به تمام نيازهاي معنوي و مادي انسان پاسخ گفته است و راه و رسم زندگي با طراوت را مشخص نموده است، از لابلاي آيات قرآن مي توان دستورات اخلاقي فراواني بدست آورد كه به ذكر بعضي از آنها بسنده مي شود:
1ـ قرآن كريم، مردم را از شايعه سازي و دروغ پردازي منع مي كند. زيرا ممكن است حيات و زندگي دسته اي را به خطر اندازد و يا به قيمت آبروي جمعيتي تمام شود. لذا قرآن كريم براي جلوگيري از چنين خطري، به مسلمانان دستور مي دهد كه به هر گزارش و خبر بي اساس، ترتيب اثر ندهند. «اي افراد با ايمان! هر گاه فاسقي خبر مي آورد، در خبر وي تحقيق كنيد، مبادا «بر اثر گزارش بي اساس او) ندانسته به گروهي آسيب برسانيد و بعد، از كرده خود پشيمان شويد.»(14)
2ـ صلح و سازش كه يكي از شيوه هاي اخلاق است، بايد بر اساس عدل و داد استوار باشد. اگر دو دسته از مؤمنان با يكديگر جنگ كنند، ميان آنان صلح دهيد و اگر يكي بر ديگري تجاوز كرد، با طبقه متجاوز جنگ نمائيد تا به فرمان خدا بر گردد و اگر به فرمان خدا بازگشت، ميان آنان با عدل و داد آشتي بدهيد. براستي خدا افراد دادگر را دوست دارد.(15)
3ـ هيچ مسلماني حق ندارد مسلماني را مسخره كند. «اي افراد با ايمان! گروهي گروهي ديگر رامسخره نكنند.»(16)
4ـ عيب جويي در اسلام ممنوع است. (و لا تلمزوا أنفسكم)(17) به يكديگر طعنه مزنيد و عيب جوئي ننمائيد. «واي بر هر عيبجوي مسخره كننده اي.»(18)
5ـ با القاب بد و زشت همديگر را صدا نزنيد، و لا تنابزوا بالالقاب(19) با القاب بر يك ديگر ياد مكنيد.
6ـ بد گماني در اسلام حرام است، نسبت به همديگر بد گمان نباشيد. «اي افراد با ايمان! از بسياري از گمانهاي بد بپرهيزيد، زيرا برخي از گمانها گناه (و بي اساس) است.(20)
7ـ جاسوسي و دخالت در امور نهاني مردم صحيح نيست. لا تجسّسوا(21)
8ـ غيبت همديگر را نكنيد «هيچ يك از شما ديگران را غيبت نكند. آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد.»(22)
10ـ معيار را تقوي قرار دهيد، مسائل نژادي، طبقاتي و فاميلي ملاك نيست. «اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را از تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. گرامي ترين شما نزد خداوند، با تقوي ترين شماست.»(23)
11ـ با تكبر راه رفتن براي يك مسلمان سزاوار نيست. «بر روي زمين با تكبّر راه مرو، تو نمي تواني زمين را بشكافي و طول قامتت هرگز به كوهها نمي رسد.»(24)
12ـ عدالت در تمام امور بايد مراعات شود. «اي كساني كه ايمان آورده ايد! كاملا قيام به عدالت كنيد.»(25)
13ـ به پدر و مادرتان نيكي كنيد: «ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكي كند...»(26)
آيه هايي كه در مورد اخلاق در قرآن ذكر شده ، زياد است. مي توانيد با مراجعه به تفاسير موضوعي قرآن، آيات مورد نظرتان را به دست آوريد.



پاورقی:

1. واثقي، قاسم، درسهايي از اخلاق مديريت، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سوم، 1374، ص 13.
2. راغب اصفهاني، مفردات.
3. محمدي گيلاني، محمد، درسهاي اخلاق اسلامي، قم، نشر سايه، چاپ مؤسسه الهادي، چاپ اول، 1374، ص 23.
4. تهراني، جواد سعيد، اسلام و تجديد حيات معنوي جامعه، شركت سهامي انتشار، 1359، ص 63.
5. سفينة البحار، ج 10، ص 411.
6. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، انتشارات علميه، چاپخانه حيدري، باب حُسن خُلق،: ج 3، ص 157.
7. آل عمران: 159.
8. ري شهري، ميزان الحكمه، چاپخانه مكتب الاعلام الاسلامي، 1362، ج 3، ص 146.
9. همان، ص 151.
10. الهي قمشه اي، ده مقاله در حكمت عملي يا اخلاق مرتضوي، انتشارات قيام، چاپ نهضت، چاپ اول، 1374، ص 124.
11. ري شهري، ميزان الحكمه، همان، ح 5092.
12. همان، ح 5091.
13. الهي قمشه اي، همان، ص 124.
14. حجرات: 6.
15. حجرات: 9.
16. حجرات: 11.
17. همزه: 1.
18. حجرات: 11.
19. حجرات: 11.
20. حجرات:: 12.
21. حجرات: 12.
22. حجرات: 12.
23. حجرات: 13.
24. اسراء: 37.
25. نساء: 135.
26. احقاف: 15.


 

جمعه 15 دی 1391  5:30 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

فلسفة اخلاق چيست؟

پاسخ:

همة فيلسوفان و مكتب داران تاريخ بشر همواره در صدد بوده اند كه برنامه و دستورالعملي براي رفتار انسان ها عرضه كنند، تا آنان را به سرمنزل سعادت و خوشبختي هدايت نمايند. اين خود بيانگر اين نكته است كه اخلاق، هميشه مورد توجه متفكران و انديشمندان جامعة بشري بوده و هست. اصولاً فلسفه ها، افكار و انديشه ها براي اين ظهور كرده و مي كنند كه رفتار و كردار آدميان را تنظيم كنند و نحوة سلوك او را مشخص سازند. لذاست كه بسياري از بزرگان حكمت نظري را مقدمة حكمت عملي دانسته و ارج و مرتبة حكمت عملي را بالاتر از حكمت نظري شمرده اند.
اهميّت اخلاق تا آن جاست كه پيامبر گرامي اسلام _ صلّي الله عليه و آله _ مي فرمايند: «انّما بعثتُ لاتمم مكارم الاخلاق. بدرستي من مبعوث شده ام تا ارزش هاي اخلاقي را به تمام و كمال محقق سازم».
به همان ميزان كه اخلاق اهميّت دارد. فلسفة اخلاق نيز اهميت دارد. عصر ما عصر چون و چراست. انسان امروز مي خواهد كه در حدّ توان خويش، فلسفة رفتار خود را بداند و با منطق و استدلال و تعقّل تا آن جا كه مي تواند، چرايي اعمال و رفتار اخلاقي خود را درك نمايد. انساني كه با تعقّل و انديشه يك نظام رفتاري را مي پذيرد و به آن عمل مي كند، همواره با شوق و انگيزه عمل مي كند و هيچگاه در رفتار خود، دچار ترديد و دودلي نمي شود.
از اين رو براي ما مسلمانان نيز بسيار مهم و ضروري است كه مباني عقلي و استدلالي نظام اخلاقي خود را بدانيم تا بتوانيم در برابر مكاتب و نظام هاي اخلاقي ديگر كه بشريت امروز را به سوي خود دعوت مي كنند، با برهان و احتجاج استوار و متين از نظام رفتاري خود دفاع كنيم و محاسن و امتيازات آن را نسبت به ساير نظام ها بيان نمائيم و اين مهم در فلسفة اخلاق تأمين مي گردد.(1)
علمي كه عهده دار بحث از مباني علم اخلاق مي باشد، فلسفة اخلاق است و اساسي ترين و محوري ترين مسايل مورد نياز براي ورود به علم اخلاق و تبيين يك نظام اخلاقي درست، در فلسفة اخلاق مورد بحث و بررسي واقع مي شود.
بطور مثال يكي از مهمترين پرسش ها كه قبل از پرداختن به مسايل علم اخلاق و پذيرفتن يك نظام اخلاقي خاص مطرح مي باشد، اين است كه اساساً چرا بايد از يك نظام اخلاقي صحيح، سخن گفت و آيا نمي توان اخلاق را نسبي و تابع سلايق فردي يا قراردادهاي قومي و اجتماعي دانست و همة نظام هاي اخلاقي را نسبت به افراد و اقوام مختلف با فرهنگ هاي گوناگون، به گونه اي درست تلقّي نمود و در امور ارزشي، اصل تساهل را پذيرفت و در صدد مقابله و ردّ مباني ارزشي ديگران نبود؟ آيا در آن صورت نيازي به بحث هاي علم اخلاق خواهد بود و دفاع از يك نظام ارزشي و اخلاقي در برابر ديگر نظام ها مفهومي خواهد داشت؟(2)
بديهي است تا اين گونه مسايل حل نگردد و پاسخ صحيحي براي آن ها ارائه نشود، نوبت به طرح مسايل علم اخلاق و دفاع از اصول اخلاقي و ارزشي اسلام در برابر نظام هاي اخلاقي و ارزشي ديگر نمي رسد. چنانكه بدون حلّ اين مسايل، امر به معروف و نهي از منكر و گذشتن از جان و مال و آبرو براي دفاع از ارزش هاي والاي دين نيز تبيين معقولي نخواهد داشت.
به عبارت ديگر، بدون دريافت پاسخ مناسب از مباحث فلسفة اخلاق، ممكن است هر گونه تلاش فكري و نظري در راه اثبات يا ردّ مباني ارزشي و اخلاقي و نيز هر گونه جهاد عملي در راه حفظ ارزش ها و برقراري آن ها در جامعة ديني و دفاع در برابر تهاجم فرهنگ ها و ارزش هاي معارض، پوچ بي حاصل و موهوم به حساب آيند.(3)
به طور كلّي در تعريف فلسفة اخلاق گفته مي شود كه «اين علم از مبادي تصوريه و تصديقيه علم اخلاق بحث مي كند».
پس بايد ديد منظور از مبادي تصوريه و تصديقيه اخلاق چيست؟
مبادي تصوريه به طور كلّي به مفاهيمي گفته مي شود كه پيش از ورود در يك علم، بايست به صورت تصور ارائه شوند. مثلاً مفهوم جسم از مبادي تصورية علم فيزيك است و مفهوم وجود از مبادي تصوريه فلسفه است.
و اما مبادي تصديقيّه، به طور كلّي به قضايايي گفته مي شود كه پيش از ورود در يك علم مي بايست، مورد اذعان واقع شوند، تا مسايل آن علم بر آن ها مبتني گردد.
براي علم اخلاق همچون ساير شاخه هاي علمي، يك سري مفاهيم و تعاريف پيشين و يك دسته قضاياي قبلي مطرح است كه بايد پيش از ورود در اين علم مورد تصوّر و مورد قبول قرار گيرند.
مفاهيمي مثل سعادت، كمال، مسئوليّت، الزام، ضرورت، حسن، قبح، خير و شر و ... از مبادي تصوريه علم اخلاق به شمار مي روند كه در فلسفة اخلاق تبيين مي شوند.
همين طور قضايايي مثل اين كه: انسان طالب كمال است، انسان داراي مسئوليت است، عقل قادر به درك حسن و قبح اخلاقي مي باشد و ... از مبادي تصديقيه علم اخلاق، به شمار مي روند كه در فلسفة اخلاق مورد بررسي و اثبات قرار مي گيرند.(4)
با توجه به آنچه گفتيم، برخي در تعريف فلسفة اخلاق گفته اند: فلسفة اخلاق علمي است كه از مبادي تصوريه و تصديقيه علم اخلاق بحث مي كند.



پاورقی:

1. غرويان، محسن، فلسفة اخلاق از ديدگاه اسلام، انتشارات مؤسسه فرهنگي يمين، ص 10.
2. مصباح، مجتبي، فلسفة اخلاق، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).
3. همان.
4. فلسفة اخلاق از ديدگاه اسلام، همان، ص 15.

 

 

جمعه 15 دی 1391  5:36 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

مفاهيم اخلاقي نسبي هستند يا مطلق و چه استدلالي بر آن وجود دارد؟

پاسخ:

اين سئوال از جمله سئوالات مهم و كليدي مباحث فلسفه اخلاق مي‌باشد كه از دير باز مورد توجه عالمان علم اخلاق قرار گرفته است كه در اين باره نظرات مختلفي ارائه داده‌اند. نوع جوابي كه به مسأله اطلاق يا نسبيت اخلاق داده مي‌شود، نتايج و آثار نظري و عملي فراواني در بر خواهد داشت كه اين امر نشان از اهميت اين سئوال دارد.
ابتدا توضيح مختصري پيرامون مفهوم نسبي يا مطلق بودن اخلاق مي‌دهيم و پس از آن به پاسخ اين سئوال خواهيم پرداخت.
«نسبيت در اخلاق بدين معناست كه هيچ يك از ارزشها و اصول و احكام اخلاقي ثابت نيستند و همة گزاره‌هاي اخلاقي به اختلاف زمان، شرايط و نظر شخصي خاص، يا همة افراد يا توافق جامعه قابل تغييرند. در مقابل، مطلق بودن اخلاق به اين معناست كه دست كم، برخي اصول ثابت اخلاقي وجود دارند كه مبناي ارزش گذاريهاي ثابت و عام در افعال انسانها هستند و اين اصول، وابسته به تمايل فرد يا جامعه و تغيير شرايط زماني و مكاني نيستند.(1)
«در زمينة اطلاق يا نسبيت اخلاق، برخي صريحاً سخن گفته‌اند و پاره‌اي تلويحاً بدان اشاره كرده‌اند. از ميان كساني كه صريحاً قائل به اطلاق اخلاق هستند، مي‌توان از علماء اخلاق اسلامي و كانت فيلسوف آلماني و افلاطون نام برد و از جملة فيلسوفاني كه صريحاً اظهار نكرده‌اند، امّا مباني آنها متناسب با اطلاق اخلاق است، مي‌توان از سقراط و ارسطو ياد كرد.
از كساني كه صريحاً قائل به نسبيت اخلاق هستند. ماركس، انگلس، هيوم و ادوارد موري، مي‌باشند و از ميان آنها كه اظهاراتشان ظهور در نسبيت اخلاق دارد، مي‌توان از اسپنسر ياد كرد.(2)»
حال پس از تبيين مفهوم نسبي يا مطلق بودن اخلاق و شرح مختصري از نظرات قائلين به هر كدام، در پاسخ به قسمت اصلي سئوال بايد بگوييم. علماي اخلاق اسلامي، قائل به اطلاق مفاهيم اخلاقي مي‌باشند كه اساس نظرية آنها را در اين رابطه، تئوري حسن و قبح عقلي تشكيل مي‌دهد. «نظرية حسن و قبح عقلي اين است كه عقل در نخستين برخورد، به حسن و قبح پاره‌اي از افعال واقف مي‌گردد و اينها همان بديهيّات عقلي عملي هستند. مانند عدل و احسان، ظلم و عدوان، راستگوئي و امانتداري، دروغگويي و خيانت و نظاير آنها... احكامي كه براساس تحسين و تقبيح عقلي استوار است، بسان كوه ثابت بوده و هرگز دگرگون نمي‌شود. اين گونه از قوانين شرع كه از چنين اصلي سرچشمه مي‌گيرد، به حكم ثابت و استواري احكام كلي خرد، آن هم در پرتو ثبات و پايداري فطرت انسان، نمي‌تواند تغيير پذير باشد...
دربارة ملاك و مناط احكام عقلي نظريات گوناگوني مطرح شده است. بعضي آن را رعايت اغراض و مصالح مي‌دانند و عده‌اي كمال و نقص نفساني را داعي و ملاك حكم عقل به حُسن و قبح افعال دانسته‌اند و... لكن نظريه‌اي كه ما برگزيده‌ايم اين است كه اين مفاهيم كلي با فطرت و سرشت پاك و طبيعت معنوي و ملكوتي انسان هماهنگ است. ناگفته معلوم است كه كمال و نقص نفساني هم تفسيري جز اين ندارد و بر اين اساس، ثبات و عموميّت و جاوداني بودن اصول اخلاقي، استوار مي‌گردد. پس آنچه در آئينه فطرت به صورت پاكي و كمال و نيكويي نمودار است. همگاني و هميشگي است و آنكه به صورت پليدي و نقص و زشتي انعكاس يافته است نيز عمومي و ثابت مي‌باشد. بنابراين در پيشگاه عقل و فطرت، اصول و پايه‌هاي فجور و تقوي، پليدي و پاكي، هويدا و معلوم است. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (سورة شمس، آيه 8)(3)».
«حسن و قبح امور، از فطرت انساني سرچشمه مي‌گيرد، فطرتي كه در تمام انسانها يكسان بوده و در تمام ادوار يك نوع غرايز و تمايلات بر او حكومت كرده است و آفرينش با يك رشته امور خميره شده و در عمق ذات او قرار گرفته است... انسان قرن بيستم از نظر فطرت و روحيه و غريزه و تمايلات ثابت، همان انسان قرن دهم است... مثلاً دروغ، خيانت، هرزگي و بي بند و باري پيوسته زشت و بد و تباه كنندة اجتماع بوده و هست، از اين نظر بايد تحريم و ممنوعيت آنها ابدي و دائمي باشد. زيرا اگر چه قيافة اجتماع عوض مي‌شود، ولي زيان اين اعمال همانست كه بوده است... همچنين قوانين مربوط به تهذيب نفس و كسب فضايل اخلاقي و سجاياي انساني.(4)»
«بنابراين در اين گونه امور اخلاقي و مسائل ديگري كه براساس فطريات و غرايز انساني است، قوانين هزار و چهارصد سال پيش با يك واقع بيني خاص، كه مبني بر شناخت حقيقت انسان و ارزيابي غرايز او وضع شده است، مي‌تواند اجتماع كنوني و همچنين اجتماعات آينده را به وضع خوبي اداره كند. و اين خود اساس يك رشته «اخلاق جاودان» را تشكيل مي‌دهد.(5)»
«(امّا) آنچه به عنوان اخلاق، دستخوش تغيير و دگرگوني است، در حقيقت يك رشته آداب و رسوم عادي و تقاليد و سليقه‌هاي فردي و يا قومي بيش نيست، و اينها را نبايد به عنوان ارزشها و ضد ارزشهاي اخلاقي نام نهاد. البته در مورد همين آداب و رسوم قومي هم گاهي يك اصل ثابت اخلاقي وجود دارد كه هر قومي آن اصل ثابت را به گونه‌اي خاص عملي مي‌سازد. مثلاً اصل احترام به انسانهاي صاحب مقام و منزلت اجتماعي، مورد قبول تمام طوايف و اقوام است، امّا در تحقق بخشيدن به آن، روشهاي مختلفي اعمال مي‌شود.(6)»
«اگر ما درست ملاك احكام اخلاقي را بدست آوريم، هرجا آن ملاك، تحقق پيدا كند، حكم هم برايش ثابت خواهد بود. اينكه گاهي مي‌بينيم احكام عقلي، استثناء بر مي‌دارد و شرايط تفاوت مي‌كند، مال اين است كه ملاك اصلي را درست به دست نياورده‌ايم، مثلاً مي‌گوييم راست گفتن خوب است، بعد بر مي‌خوريم به جايي كه اگر راست گفته شود، خونهاي پاكي ريخته مي‌شود و آثار بدي دارد، مي‌گوييم اينجا نبايد راست گفت و حتّي بايد دروغ گفت. آن وقت توهم مي‌شود كه احكام اخلاقي نسبي هستند، احكام اخلاقي استثنا پذير هستند، حقيقت امر اين است كه ما در تشخيص موضوع حكم اخلاقي مسامحه كرده‌ايم، آنچه موضوع حكم اخلاقي است. مثلاً «راست مفيد» است و يا دروغ كه بد است «دروغ مضر» بد است. اما دروغ مفيد از موضوع آن حكم اخلاقي خارج است... پس آنچه حقيقتاً موضوع خوبهاي اخلاقي است، چيزي است كه براي هدف مطلوب، مفيد باشد، و آنچه موضوع بدهاي اخلاقي است چيزي است كه مضر باشد.(7)»
حال كه تا حدودي ادله موجود بر مطلق بودن احكام و اصول اخلاقي روشن گرديد. بد نيست براي كامل‌تر شدن پاسخ سؤال، چند مورد از نقدهاي وارد بر نظريات و ادلّه نسبي گرايان اخلاق را نيز مطرح نمايم:
1. قائلين به نسبيت در اخلاق، با انگشت گذاردن بر ماده‌اي از اختلافات و تفاوتهاي جزئي و محدود در بين جوامع و افراد مختلف، ادعا مي‌كنند كه اصول ارزشي و اخلاقي ثابتي وجود ندارد و لذا اخلاق نسبي است. امّا در پاسخ بايد گفت: اختلاف در احكام اخلاقي كه در بين جوامع و افراد مختلف مشاهده مي‌شود، در واقع از نوع اختلاف در مصاديق و شيوة بكار بستن اصول و قواعد اخلاقي مي‌باشد، نه اختلاف در اساس و زير بناي مسائل اخلاقي. چرا كه ما مي‌بينيم بر پاية همين اصول و ضوابط مشترك اخلاقي و اجتماعي، جوامع بشري عليرغم تفاوت در فرهنگها و نژادهاي خود، در سطح بين المللي، معاهدات و مرامنامه‌هاي مشترك را تنظيم مي‌كنند و بر سر آن به توافق مي‌رسند و بر اساس آن، روابط خود را شكل مي‌دهند. اين مسأله خود شاهدي بر ثابت و مطلق بودن قواعد كلي مفاهيم اخلاقي مي‌باشد.
2. نسبي گرايان اخلاق، براي اثبات مدعاي خود از همان چيزي استفاده مي‌كنند كه خودشان آنرا رد مي‌كنند. به عبارتي روشن‌تر آنها حكم به نسبي بودن اخلاق مي‌دهند و مطلق بودن مفاهيم اخلاقي را رد مي‌كنند، در حاليكه خود اين حكم آنها مطلق است.
3. از قائلين به نظرية نسبيت در اخلاق بايد پرسيد، آيا آنها به نظرية نسبيت در عمل نيز پاي بند مي‌باشند؟
آيا آنها بر اساس ارزشهاي مورد قبول خود چنانچه شخصي يا گروهي بخواهد فردي را متوجه آنها نمايد و آسيبي به آنها برساند مانع عمل او نخواهند شد؟ و در مقام دفاع و مقابله برنمي‌آيند؟
«نتيجه آنكه طرفداران نسبيت گرايي، علاوه بر آنكه براي پذيرش نظرية خود محتاج قبول احكام ارزشي مطلق هستند، در عمل نيز به احكام مطلق اخلاقي ملتزم مي‌باشند و اعتبار آنها را فراتر از احساس، سليقه و ميل شخصي و قرار دادها و توافقهاي جمعي مي‌دانند و در واقع، به مبناي نظري خود، در بسياري از موارد پاي بنده نبوده، به شعار فريبندة خود عمل نمي‌كنند.(8)»
علاوه بر اشكالات نظري مطرح شده نسبيت در اخلاق ،در صحنة عمل نيز پي‌آمدهاي شومي را براي جامعة انساني به ارمغان مي‌آورد. «يكي از نتايج اعتقاد به نسبيت در اخلاق، پذيرفتن اصل تساهل و تسامح در عمل مي‌باشد... براساس قبول اصل تساهل مطلق، هيچكس حق مداخله در كار ديگري و ممانعت او از انجام كار دلخواهش را ندارد. براساس تساهل عملي، جلوگيري از هر گونه فساد و تباهي، ممنوع است و بالتّبع نابود ساختن افراد، جوامع و تباه ساختن زمين، مجاز مي‌باشد. قرآن كريم نيز به اين ملازمه اشاره كرده، لازمة عدم دفع و منع مردم را، فساد و تباهي زمين ذكر فرموده است. «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» (سورة بقره، آيه 251)
«و چنانچه خداوند دسته‌اي از مردم را به دفع و منع دستة ديگر نمي‌گمارد، زمين فاسد و تباه مي‌گشت.»(9)



پاورقی:

1. فلسفه اخلاق، سلسله دروس انديشه‌هاي بنيادين اسلامي تهيه و تدوين مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، سال 1378، ص 171.
2. غرويان، محسن، فلسفه اخلاق از ديدگاه اسلام، انتشارات يمين، 1377، ص 106.
3. سبحاني، جعفر، حُسن و قبح عقلي يا پايه‌هاي اخلاق جاودان، انتشارات پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1377، ص 120.
4. همان، ص 138.
5. همان، ص 140.
6. همان، ص 122.
7. مصباح يزدي، محمد تقي، دروس فلسفه اخلاق، انتشارات اطلاعات، 1370، ص 41.
8. فلسفه اخلاق، همان، ص 177.
9. همان، ص 178.

 

 

جمعه 15 دی 1391  5:38 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

كمي درباره فرق روان در اخلاق اسلامي و روان شناسي معاصر (غربي) توضيح دهيد؟

پاسخ:

مقدمه: براي پاسخگوئي به اين سؤال ابتدا به روان و تاريخچة آن در روانشناسي غربي اشاره مي شود و سپس در ادامه به توضيح همين واژه در متون روائي پرداخته مي شود:

الف. روان از ديدگاه روانشاسي غربياگر به تاريخچه، و سير پيدايش روان شناسي معاصر نگاه كنيم، به زمان افلاطون مي رسيم. نرمال ل. مان روانشناس معروف، در كتاب اصول روانشناسي مي گويد: اين علم از زمان افلاطون پا به ميدان انديشة بشر گذاشت.(1)
در سخن «افلاطون» اين نكته وجود دارد كه روان انساني امري مستقل از پيكرة انساني بوده كه بر اعضا و اندام هايش فرمان مي دهد و بر رفتار او نظارت مي نمايد. اما در زمان ارسطو قضيه شكل ديگري به خود مي گيرد. «ارسطو» نفس را جز كنش فرايندهاي بدني نمي داند. نظريه ارسطو كه نفس را نتيجة رفتار بدني انساني مي داند منجر به اين نكته شد كه آنچه به عنوان كانون ادراك آدمي مطرح است، قلب و روح نيست بلكه مغز آدمي است. نظريه ارسطو حاكميت بلامنازع خود را بر دانشمندان بعدي ادامه داد تا نوبت به «دكارت» دانشمند فرانسوي رسيد. تصور دكارت اين بود كه: «بدن مانند ماشين پيچيده اي است كه به وسيلة نور، صوت و محركهاي ديگر تحريك مي شود و براي توصيف اين ماشين پيچيده احتياجي به كمك گرفتن از موجود نامرئي دروني نيست.» اين سخن مكمل سخن ارسطو بود و دانشمندان اروپائي را وادار كرد كه براي شناخت انسان، بيش از پيش به فيزيولوژي و عصب شناسي و عوامل مادي روي بياورند و روانشناسي را بيش از پيش در بستر علوم تجربي قرار دهند، و اين باعث جدائي روانشناسي از فلسفه شد. بعد از جدا شدن روانشناسي از فلسفه و اجراي روش علمي در روانشناسي، بحث در ماهيت روان از روانشناسي حذف شد و جايگاه آن در فلسفه واقع شد، و در روانشناسي به مطالعة رفتار آدمي، از جنبه هاي مختلف و ارتباط آنها با يكديگر روي آوردند.
حتي بعضي از مؤلفين معاصر، روح را به عنوان نام يكي از خدايان افسانه اي يونان قديم كه در ابتدا، زندگي بشري و فناپذير داشته و بعداً در زمرة خدايان در آمده و جاودان گرديده است، معرفي مي نمايند و معتقدند كيفيت روح يا روان، ناشي از اين افسانة جاوداني است. اين مؤلفين اعتقاد به وجود روح را كه عامل حيات انسان و سائر موجودات زنده مي باشد، به عنوان اعتقادي كه در تاريخ بشريت وجود داشته و در حال حاضر دليلي براي پذيرش آن وجود ندارد معرفي مي نمايند. آنها سعي وافري بكار مي برند تا چنين وانمود سازند كه مسئلة روان، صرفاً يك اعتقاد مذهبي مي باشد كه بر پاية علم و تجربه استوار نيست بلكه نيروئي مرموز و پنهان است.(2)

ب. روان از ديدگاه اسلامقبل ازبيان ديدگاه اسلام در زمينة روان، لازم است اين نكته تذكر داده شود كه واژگاني نظير روح، نفس، روان و... در روانشناسي اسلامي، مترادف هم بكار مي روند، هر چند بعضي با نگاهي موشكافانه تفاوتهائي را براي آنها بيان مي كنند، امّا غالباً در يك معنا استعمال مي شوند.
نفس انسان بر خلاف تصور دانشمندان مادي، يك پديدة فيزيكي و شيميائي برخاسته از فعل و انفعالات بدني نيست. بلكه يك «لطيفة رباني» است كه پس از تكامل جنين، در رحم مادر، به او دميده شده، و از آن لحظه به بعد، اين روح الهي است كه بر كليه اندام و تشكيلات جنيني فرمان مي دهد و پس از طي مراحل تكامل، به تدريج از جسم تجرد حاصل نموده و وارد نشئة ديگر، يعني برزخ شده و پس از طي تكامل برزخي به نشئة اخروي كه گسترده تر از دو نشئة قبلي است بر مي گردد.
اين سير تكامل كه از جسم پيدا مي شود و با روحانيتش در عالم قيامت بقا مي يابد، هرگز نمي تواند از نظام هستي، كه اداره و تدبيرش با ذات مقدس الهي است جدا و مستقل باشد، لذا وقتي در رابطة با انسان از تكامل سخن مي رود چيزي جز رجوع به خدا نيست.

تفاوت دو ديدگاه:1. در اسلام از «روان» انساني به عنوان يك «لطيفة رباني» نام برده شده است در حاليكه در غرب يك ترسيم حيواني از انسان دارند با اين ديد كه فرايند عصبي و ذهني انسان بسيار پيچيده تر از حيوان است.
2. همچنين بايد توجه داشت كه آن گوهر وجودي انسان (روح)، چيزي غير از بدن است، البته اين غيريت بدن و روح بدين معنا نيست كه اين دو، دو چيز مستقل و در عين حال مركبّ اند بلكه مقصود اين است كه روح، اصل وجود انساني است و بدن به منزلة مركب و ابزار اوست. اصولاً بدن به معناي اعضاء زنده و فعال، مثل چشم و گوش و... نمي تواند بدون روح وجود داشته باشد.(3)
3. تفاوت ديگري كه در شناخت روان از ديدگاه اسلام و ديگر مكاتب و تفكرات روان شناسي غربي وجود دارد اين است كه اسلام، قلمرو شناخت روان را به معلومات محدودي (كه مقتضيات و شرائط يك جامعه، در دوراني معين ايجاب مي كند) منحصر نمي كند، و روان را در عين معين بودنش در هر فردي از انسانها، مانند يك حقيقت عام تلقي مي كند كه مجموعه ايست از استعدادها و تواناييهاي بي شمار، و بدين جهت است كه تفكر و شناخت درباره روان را كاملاً باز مي گذارد.
به نظر مي رسد نكتة بسيار مهمي كه در آية شريفة سنريهم آياتِنا في الآفاقِ و في أنفُسِهِم(4) وجود دارد همين است كه ارائة آيات و نشانه هاي خداوند كه مرتبط به روان است از طرف خداوند استمرار داشته و در يك عدد از نمودها و فعاليتهاي دروني محدود نمي شود.
آن بيت معروفي كه به اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ نسبت داده شده است نيز به همين نكته اشاره دارد:
أتَزعَمُ أنَّكَ جِرمٌ صغير
وَ فيكَ آنطَوي العالَمُ الأكبر
«آيا گمان مي بري كه تو يك جرم كوچك هستي، در حاليكه دنياي بزرگتري در تو پيچيده است.(5)
پيدايش روان از خداست و حيات آن ابدي است و هيچ فنائي در او نيست. از ديدگاه قرآن، انسان، معجوني از عناصر مادي و روان مي باشد و شرافت انسان مربوط به روان اوست. روان انساني از آنچنان موقعيتي برخوردار است كه اولين انسان به امر خداوند مسجود فرشتگان مي گردد.
خلاصه اينكه: بايد گفت زاويه ديد اسلام و غرب در زمينة روان متفاوت است. هر چند نگاه آنها گاهي با هم تلاقي مي كند امّا در اكثر زمينه ها با هم تفاوت دارند. در روانشناسي غرب، روان به مرور زمان جاي خود را به رفتار داد، اما در اسلام روان جايگاه بالا دارد و از آن تعبير به «لطيفة رباني»، «حيات جاوداني»، «گوهر وجود انساني»، «عامل حيات انسان» و... مي كند، در حاليكه غرب اصلاً به اين موضوعات توجهي ندارد.



پاورقی:

1. حبيبيان، احمد، مروري بر روح آدمي از ديدگاه اسلام، تهران: انتشارات سازمان تبليغات، چاپ اول، 1372، ص19.
2. حسيني، سيد ابولقاسم، بررسي مقدماتي اصول روانشناسي اسلامي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1364، ج1، ص 19.
3. حبيبيان، احمد، مروري بر روح آدمي از ديدگاه اسلام، ص 45.
4. فصلت:52.
5. جعفري، محمد تقي، روانشناسي اسلامي، تهران: انتشارات پيام آزادي، چاپ اول، 1378، ص12.

 

 

جمعه 15 دی 1391  5:47 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

تكليف از لحاظ ديني چند قسم است؟

پاسخ:

در رابطه با سؤال شما دوست ارجمند مناسب مي‌دانم نكاتي را جهت تبيين ابعاد مختلف سؤال بيان كنم.

الف. معناي تكليفتكليف يعني چيزي يا كاري از كسي خواستن كه در آن رنج و زحمت باشد و اين اصطلاح از كلفت مأخوذ است. مثلاً امر و نهي خداوند به بندگان براي انجام چيزي، تكليف گفته مي‌شود.(1)

ب. انواع تكليفتكاليفي كه از نظر شرعي به عهدة انسان نهاده شده به دو لحاظ مي‌تواند مطرح باشد. لحاظ اول اينكه اين تكاليف از حيث مرتبه چند نوع هستند:
1. واجبات مثل نماز، روزه، حجّ، جهاد و غيره كه بر انسان لازم است آنها را انجام دهد و اگر انجام ندهد گناه بوده وكيفر به دنبال دارد.
2. محرمات مانند دزدي، رشوه‌خواري، حرام خواري و دروغ و غيره كه اگر انسان انجام دهد گناه كرده و سزاوار عذاب مي گردد.
3. مستحبات مانند نمازهاي نافله يا روزه‌هاي ماه رجب يا شعبان يا غيره، كه اگر انجام دهد ثواب و پاداش دارد و اگر انجام ندهد گناهي بر او نيست.
4. مكروهات مانند لباس سياه در نماز پوشيدن، يا غذاي داغ خوردن و غيره كه اين مكروهات در عبادات يك معنا دارد و آنكم كردن ثواب عبادت است. و در غير عبادات معنايش اين است كه آثار وضعي (يعني آثار جسمي ، روحي ، و معنوي ) دارد و مثلاً قساوت قلب مي‌آورد و انسان را به سوي گناه مي‌كشد. ترك مكروهات مطلوب و سفارش شده است ولي اگر انجام بدهد عقاب ندارد.
5. مباحات مثل خوابيدن در روز، آب خوردن و غيره كه ترك يا انجام آن مساوي است و نه عذابي دارد و نه ثوابي.
اعتبار ديگري كه براي تكاليف مي‌توان فرض كرد اين است كه: 1.تكاليف يا در مقابل خداوند متعال است، يعني وظايفي كه نسبت به خداي متعال بايد انجام داد: مثل نماز، روزه، حجّ كه به اينها حقوق الهي مي‌گويند.2. يا تكاليفي كه در مقابل اجتماع داريم: مثل رعايت حقوق پدر و مادر و حقوق همسايه، حقوق دوست و حقوق همسر و غيره كه به اينها حقوق اجتماعي مي‌گويند.3. يا تكاليفي كه نسبت به خودمان داريم: مثل پرهيز از شهوت‌پرستي، شكم بارگي، ايذاء بدن خود و غيره كه به اينها حقوق فردي اطلاق مي‌شود. كه خداوند متعال و شرع مقدس اينها را واجب كرده است و براي انجام آنها ثواب و ترك آنها عقاب معيّن كرده است.



پاورقی:

1. حسيني دشتي . سيد مصطفي . معارف و معاريف . ج 3 . ص 656 . نشر دانش . 1376 .
 

 

جمعه 15 دی 1391  5:51 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

با توجه به رساله حقوق امام سجاد (ع) در مورد حق الله، حق الناس و حق النفس توضيح دهيد؟

پاسخ:

رسالة حقوق امام سجاد ـ عليه السلام ـ از اصيلترين منابع حقوقي شيعه براي شناخت كيفيت و چگونگي روابط سياسي اجتماعي، اقتصادي و حكومتي در جامعه اسلامي است. لذا در اين نوشتار به اختصار برخي از موارد حقوقي كه در محورهاي (حق الله، حق الناس، و حق النفس) در آن رساله مطرح شده به ترتيب اشاره مي شود:

الف: حق الله: اولين حق كه در آن رساله بيان شد و در منابع ديگر اسلامي مطرح گرديده است حق الله است، در واقع اساس دين داري است. و اين حق يعني حق الله مطلق است و در ازاي اداي اين حقوق بندگان هيچ حقي نسبت به خداوند ندارند. اما در ساير حقوق مناسبات و اداي تكليف كاملاً متقابل و دو سويه است حق الله خاستگاه و منشأ ساير حقوق است.(1) خداوند حقوق فراوان بر بندگانش دارد كه اعتقاد و ايمان آوردن به او و عمل به دستورات او و انجام بندگي، بخشي از حقوق الهي بر انسان است. امام سجاد ـ عليه السلام ـ درباره حق الله مي فرمايد: (بزرگترين حق خداوند اين است كه او را بپرستي و چيزي را شريكش نداني، و چون از روي اخلاص اين كار را كردي خدا بر عهده گرفته است كه كار دنيا و آخرت تو را كفايت كند و آنچه از آن بخواهي برايت نگاهدارد.)(2) پس به طور كلي «حق الله» آن امور و تكاليفي هستند كه فقط مربوط به خود انسان و خداي خويش است و پاي هيچ كس ديگر در ميان نباشد. مانند انجام عبادات واجبي كه خدا دستور داده و يا اجتناب از نجاسات و محرماتي كه خدا آن ها را نهي كرده مثل خوردن چيزهاي حرام و يا دروغ گفتن و يا ريا و ...

ب: حق الناس: اولاً بايد در تعريف حق الناس گفت كه حق الناس عبارت است از حقوق متقابل، اين حقوق روابط انسان ها و جوامع را در مناسبات گوناگون اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فردي، فرهنگي، مذهبي، حكومتي، بين المللي قانون مند مي كند. اين حقوق را كه خداوند واجب گردانده براي تأمين آسايش فردي و اجتماعي و اصلاح امور و جامعه انساني است.(3)
مسئله حق الناس در محورهاي مختلف مطرح است. مانند حقوق والدين، حق فرزند به والدين، حقوق زن و شوهر (حقوق خانوادگي) حقوق برادري، حقوق اجتماعي، حقوق همسايهداري و موارد متعدد ديگر و چون اين حقوق زيباتر از هر جا در كلام امام سجاد بازگو شده لذا به نمونههايي از كلمات نوراني آن حضرت اشاره مي شود تا در دلها نفوذ نموده و مفيد و مؤثر باشد. اما قبل از طرح آن كلمات نوراني بايد اشاره شود كه حقوق گاهي جنبه فقهي دارد، يعني بايد ادا شود و گاهي جنبه اخلاقي و تربيتي دارد، گرچه واجب نيست اداء شود، اما بهتر است ادا شود. اما در مجموع آنچه مفيد و آموزنده است، جنبه اخلاقي و تربيتي قضيّه است و نه جنبه علمي حقوق. اما بخش هايي از كلام امام سجاد ـ عليه السلام ـ در اين باره:
1. حق پدر علمي تو و استادت تعظيم او و احترام مجلس اوست كه خوب به او گوش كني و به او روكني و با او ياري دهي تا آنچه را نياز داري به تو بياموزد. به اين صورت كه عقل خود را خاص او سازي و فهم و هوشت را با او بپردازي و دل خود را بدو دهي و خوب چشمت را به او اندازي، به سبب ترك لذت و صرف نظر كردن و كم كردن از شهوات.
2. حقوق همسر به انسان آن است كه هر كدام از دو طرف بايد توجه داشته باشد كه خدا او را آرامش جان و راحت باش و انيس و نگاهدار همسرش ساخته و نيز هر كدام از زن و شوهر بايد به نعمت وجود همسرش، حمد كند و بداند كه اين نعمت خداست كه به او داده و لازم است كه با نعمت خدا خوش رفتاري كند و آن را گرامي دارد و با او بسازد.
3. حق مادرت اين است كه بداني او تو را در درون خود برداشته كه احدي كسي را در آن راه ندهد و از ميوه دلش به تو خورانيده كه احدي از آن به ديگري نخوراند و او است كه ترا با گوشش و چشمش و دستش و پايش و مويش و سراپايش و همه اعضايش نگاهداري كرده ...
5. حق پدرت، بايد بداني كه او ريشه تو است و تو شاخه او هستي و بداني كه اگر او نبود تو نبودي، پس هر زماني در خود چيزي ديدي كه خوشت آمد بدان كه از پدرت داري خدا را سپاس گزار و شكر نما.
6. حق فرزندت بدان كه او از توست و در اين دنيا به تو وابسته است خوب باشد يا بد، تو مسؤولي از سرپرستي او با پرورش خوب و رهنمائي او به پروردگارش و كمك او به طاعت وي درباره خودت و درباره خودش و بر عمل او ثواب بري و در صورت تقصير كيفر شوي، پس درباره او كاري كني كه در دنيا حسن داشته باشد.
7. و اما حق برادرت، بدان كه او دست توست كه با آن كار مي كني و پشت تو است كه به او پناه مي بري و عزت تو است كه به او اعتماد داري و نيروي تو است كه با آن يورش بري. مبادا او را ساز و برگ نافرماني خدا بداني و نيز وسيله ظلم بحق خدا و او را درباره خودش يار باش و در برابر دشمنش كمك كار.
8. اما حق همسايه حفظ اوست، هر گاه در خانه نباشد و احترام اوست در حضور و ياري و كمك به او است در هر حال عيبي از او وارسي نكني و از بدي او كاوش منما كه بفهمي و اگر بدي او را بدون تجسس و قصد فهميدي بايد براي آنچه فهميدي چون قلعه محكم و چون پرده ضخيمي باشي، در سختي او را رها مكن و در نعمت بر او حسد مبر، و از لغزشش در گذر و از گناهش صرف نظر كن و اگر بر تو ناداني كرد بردباري كن و به مسالمت با او رفتار كن و زبان به دشنام از او بگردان.
در اين بخش حضرت، به حقوق ديگري از جمله حق دولت، حق مشاور، حق شاگرد، و ... اشاره كرده اند، مي توانيد با مراجعه به منابع معرفي شده آن ها را مطالعه فرماييد.

ج: حقوق النفس:در ابتداء اختصاراً بايد يادآوري شود كه اين نوع حقوق يعني حق نفس و اعضاء انسان به انسان بدين معناست كه اگر انسان بدان ها توجه نكند، در واقع به خود ظلم كرده و ضررش به خودش بر مي گردد.
يكي از حقوق كه در آن رساله نوراني آمده و براي همگان آموزنده و مفيد است جريان حقوق نفس است كه به چند نمونه از آن حقوق اشاره ميشود حضرت فرمود:
حق نفست بر تو اين است كه كاملاً او را در اطاعت خدا بگماري به زبانت حقش را بپردازي و بگوشت حقش را بپردازي و هم چنين ساير اعضايت، بعد فرمود:
1. حق زبانت آن است كه آن را از دشنام حفظ نمايي و به سخن خوب عادتش بدهي و مؤدبش داري و آن را نگاهداري مگر در جايي كه نياز به گفتن باشد و سخن گفتن براي دنيا و يا دين شما مفيد باشد. و آن را از پرگويي و ياوه سرائي كم فايده حفظ كني، زبان گواه خرد و دليل عقل است و آراستگي انسان به زيور عقل و خوشي زبان اوست.
2. حق گوش پاك داشتن اوست از شنيدن هر چيزي مگر خبر خوبي كه در دلت خير پديد آورد. اخلاق نيك نصيبت نمايد، گوش دروازة دل است هر نوع معني خوب يا بدي را به آن ميرساند.
3. حق چشمت اين است كه از هر چه روا نيست آن را بپوشاني و مبتذلش نسازي مگر بدان محل عبرت آوري كه از آن بينا شوي يا دانشي بدست آوري زيرا ديده وسيله عبرت است.
4. حق دو پايت اين است كه با آنها به جايي كه روا نيست نروي و آنها را به راهي كه باعث سبكي راه رونده است نكشاني زيرا آنها تو را حمل مي كنند و ترا به راه دين مي برند و پيش مي اندازند.
5. حق دست تو اين است كه آن را به ناروا دراز نكني تا بدست اندازي بدان گرفتار عقوبت آخرت خدا شوي و گرفتار سرزنش مردم در دنيا و آن را از كاري كه به تو واجب كرده نبندي ولي آن را احترام كني با اين كه از محرمات بسيارش بسنده و بسياري از آنچه هم كه بر او واجب نيست، به كار اندازي و چون دست تو در اين دنيا از حرام باز ايستاد و خود را شريف داشت يا با عقل و شرافت به كار رفت در آخرت ثواب خوب دارد.
6. حق شكمت اين است كه آن را ظرف كم و يا بيش از حرام نكني و از حلال هم باندازه اش بدهي و از حد تقويت به حد شكم خوارگي و بي مروتي نرساني، و هر گاه گرفتار گرسنگي و تشنگي شد، او را ضبط كني زيرا سيري بي اندازه شكم را بياشوبد و كسالت آورد كه مايه باز ماندن و دور شدن از هر كار نيك و ارجمند است(4).



پاورقی:

1. دائره المعارف تشيع، ج6، ص 404.
2. ابن شعبه حراني، حسن، تحف المعقول، ترجمه علي اكبر غفاري، تهران، نشر كتاب خانه اسلاميه، ص 261.
3. دائرة المعارف تشيع، ج 6، ص 404.
4. ابن شعبه حراني، حسن، تحف العقول، همان، ص 361 ـ 278.

 

 

جمعه 15 دی 1391  5:51 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

ارتباط علم اخلاق با روانشناسي در چيست؟ و چه فرقي بين علم اخلاق و علم فقه وجود دارد؟

پاسخ:

براي اينكه ارتباط علم اخلاق و روانشناسي معين شود لازم است ابتدا به تعريف هر يك از آن دو پرداخته شود و بعد به ارتباط آن دو اشاره گردد.

علم اخلاق: كلمه اخلاق جمع خُلق است و خلق به معني شكل دروني انسان، چنانكه خَلق شكل ظاهري و صوري اشياء است.(1) اخلاق حوزه‌اي است كه در آن با مفاهيمي چون بايد، نبايد، خوب و بد و... سركار داريم. اين مفاهيم ويژه تنها به فعل ارادي و اختياري انسان تعلق مي‌گيرد (يعني ما به كسي مي‌گوئيم بايد اين كار را بكني يا اين كار تو بد است يا خوب»(2) كه در واقع از خود اراده داشته باشد. به كسي كه مجبور است كاري را انجام دهد نمي‌گوئيم اين كار را نبايد انجام دهي، چون قدرت ترك آن را نداشته است) تعريف ديگر اخلاق: مجموعه ملكات نفساني و صفات و خصائص روحي.(3)

موضوع علم اخلاق:(4) نفس انسان از لحاظ متّصف شدن به صفات خوب يا بد مي باشد.

هدف علم اخلاق:(5) تكامل و تعالي انسان و تماميت فضيلت‌هاي اخلاقي و رسيدن به قرب الهي است.

دسته‌بندي مسايل اخلاقي از جهت منشاء فعل و عمل:(6)افعال بر حسب مبدأ و منشأ نفساني چهار دسته است:
1 . رفتارهايي كه منشأ آنها غريزه است: در اين موارد فعل و انفعال‌هاي بدني مستقيماً منشأ انگيزش و حركت به سوي عمل (غذا خوردن) مي‌شوند.
2 . رفتارهايي كه منشأ آنها تأثيرات روحي مانند ترس، وحشت و اضطراب، كه در روانشناسي انفعالات خوانده مي‌شود.
3 . رفتارهايي كه از گرايش‌هاي فطري مانند حقيقت‌جويي، كمال‌طلبي و ميل به فضايل اخلاقي سرچشمه مي‌گيرند. اين ميل‌ها منشأ بدني و مادي نداشته، از عوامل مادي و فيزيولوژيك بر نمي‌خيزد و مبدأ و غايت مادي ندارد.
4 . رفتارهايي كه از احساس‌ها و عواطف ناشي مي‌گردند عواطف مثبت و منفي مثل انس، محبت، حسد، كينه.

تقسيم ديگر از مسائل اخلاقي(7)افعال را به لحاظ متعلق آنها در سه دسته جاي مي‌دهيم:
1 . رفتارهايي كه به خدا مربوط مي‌شوند (ياد خدا، توجه به خدا، خشوع، بيم از خدا، رجاء و ايمان به خدا (اخلاق الهي)
2 . رفتارهايي كه به خود شخص مربوط مي‌گردند: شكم بارگي، شهوتراني، يعني در انجام آنها اصالةً رابطه با خدا يا مردم مورد نظر نيست، هر چند كه ممكن است با خدا و حتي با ديگران ارتباط پيدا كند (اخلاق فردي)
3 . رفتارهاي اجتماعي كه محور اصلي آن ارتباط باديگران است: احسان، احترام يا اهانت به ديگران (اخلاق اجتماعي)

تعريف روان‌شناسي معاصرروان‌شناسي را علم رفتار تعريف كرده‌اند رفتار يعني واكنش‌هاي يك فرد در محيط و در يك زمان معين. هدف از اين علم آن است كه بتوانيم رفتار يا عكس‌العمل‌هاي خود و ديگران را در يك محيط و يك زمان خاص مطالعه كنيم.(8) البته ناگفته نماند كه روان‌شناسي داراي مكاتب مختلف (مثل رفتار‌گرايي،: شناختي،تحليل‌گري و...) و شاخه‌هاي متفاوت (مثل باليني، اجتماعي، فيزيولوژيك و...) است، كه طبق اين مكاتب و آن شاخه‌ها تعاريف مختلفي براي آن ارائه شده كه طبيعتاً هدف، مسائل و موضوع آن‌ها نيز متفاوت مي‌شود، اما نمي‌توان ادعاي عدم پيوستگي و عدم تعامل آنها را كرد.

روان‌شناسي اسلامي: روان‌شناسي اسلامي علمي است كه مايه‌هاي علمي خود را از آموزه‌هاي دين اسلام گرفته است. طبق اين گفته مي‌توان روان‌شناسي اسلامي را چنين تعريف كرد: مطالعه منظم آثار پديده‌ها و عملكرد نفس انساني از تكوين جنيني تا حيات پس از مرگ با استفاده سنجيده از روش‌هاي متناسب، و موضوع روان‌شناسي اسلامي روح يا نفس انساني است و مسائل و محتواي روان‌شناسي اسلامي را مي‌توان بر بنيان دو محور نيازهاي طبيعي وجسمي نفس از يك سو و شؤون وجودي آن از سوي ديگر شناسايي كرد.(9)

ارتباط علم اخلاق با روان‌شناسي1 . اصل وجود نفس و ابعاد آن اول در روان‌شناسي بحث مي‌شود و سپس نوبت بحث از اخلاق (يعني اينكه اين نفس بايد چه كند چه نكند) مي رسد،(10) پس روان‌شناسي تقدم بر علم اخلاق دارد.
2 . روان‌شناسي معاصر به ما كمك مي‌كند تا در اخلاق اجتماعي (ايثار، احسان، اهانت، غيبت) موفق‌تر باشيم به عنوان مثال چگونه و با چه ترفندي به كسي تذكر بدهيم كه او احساس كوچكي و خرد شدن نكند.
3 . روان‌شناسي معاصر برنامه‌هاي زيادي براي اصلاح و تغيير رفتار به ما ارائه مي‌دهد از سويي ما نيز به اين برنامه‌ها براي تغيير رفتار‌هاي زشت و عادات ناپسند نياز داريم تا آراسته به اخلاق پسنديده شويم.
4 . رعايت اخلاق (توجه به فطرت، وجدان، عقل و ترك حسد، كينه و...) انسان را از بسياري از تعارض‌هاي دروني كه منشأ بيماري‌هاي روان‌تني است مثل سردرد، زخم معده، نجات مي‌دهد.
5 . به وسيله اصول روان‌شناسي مي‌توانيم در امر تربيت اخلاقي كمك بگيريم.
6 . روان‌شناسان امروزه براي بسياري از بيماران خود توجه به اخلاق (دعا، اميد و...) را توصيه مي‌كنند و عقيده دارند كه كساني كه براي خود تكيه‌گاهي قدرتمند، عالم و حكيم (خدا) دارند هيچ‌گاه در زندگي احساس پوچي، يأس و شكست نمي‌كنند.
7 . امروزه بسياري از روان‌شناسان براي كمك به برخي از بيماران از شيوه معنا درماني كمك مي‌گيرند.
اما ناگفته نماند كه اخلاق به ما اجازه نمي‌‌دهد كه از روان‌شناسي معاصر براي منفعت‌طلبي به هر شكل كمك بگيريم مثلاً ممكن است روان‌شناسي معاصر و اخلاق انتفاعي در صنعت، اصولي را تجويز كنند كه با اخلاق اسلامي مغاير باشد.

ارتباط اخلاق و روان‌شناسي اسلاميچون كه موضوع هر دو يكي است ارتباط‌هاي تنگاتنگي دارند. روان‌شناسي اسلامي بطور گسترده از اصول اخلاقي براي رفتار، تغيير رفتار، علاج بيماري و ... كمك مي‌گيرد.
س: فرق علم اخلاق و علم فقه در چيست؟
براي توضيح اين مطلب لازم است به چند نكته توجه شود:
1. دين يا قوانين الهي بر سه قسم است(11):
1. اصول عقايد (عقائد باطني) و موضوع آن نفس از ديدگاه عقل نظري است.
2. احكام فرعي و شرايع عملي و تكليفي و موضوع آن نفس از لحاظ عقل عملي است.
3. احكام اخلاقي و شرايع مربوط به نفس و موضوع آن نفس از لحاظ صفات و ملكات نفساني است.
پس علم اخلاق در قسمت سوم قوانين الهي جاي مي‌گيرد و علم فقه در قسمت دوم.
2 .تعريف علم فقه: علمي است كه در آن از احكام كليه شرعي يعني واجبات و محرمات و مستحبات و مكروهات و مباحات از روي ادله اربعه (قرآن، سنت، اجماع و عقل) بحث مي‌شود (قسمت زيادي از اين بحث در توضيح‌المسائل مراجع آمده است)
3 . ترتيب اقسام سه گانه بدين صورت است كه ابتداء آدمي پس از انديشه و اجتهاد به اصول عقايد مي‌گرود و مسلمان مي‌شود آنگاه اسلام با دستورات اخلاقي، نفس هر مسلماني را تهذيب مي‌نمايد. و انسان را براي پذيرش احكام عملي يعني عبادات و معاملات و ديگر احكام آماده مي‌سازد و اينجاست كه فقه پا به صحنه مي‌نهد و تكليف و مكلف هر دو در قلمرو اعمال انسان تجلي پيدا مي‌كند.البته اين تقدم وتاخرازنظررتبه بندي است والا درعمل اساسا اخلاق پس از تكرار وتمرين اعمال صالح ورعايت حرام وحلال الاهي تحقق مي يابد.(12)



پاورقی:

1. مهدوي كني، محمدرضا، نقطه آغاز در اخلاق عملي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 13.
2. درآمدي بر فلسفه اخلاق، مؤسسه تحقيقاتي علوم اسلامي انساني دانشگاه تبريز، 1381، شماره 9، ص 30.
3. سادات، محمدعلي، اخلاق اسلامي، ‌انتشارات سمت، 1368، ص 22.
4. مشكيني، درسهاي اخلاقي، مترجم علي‌رضا فيض، انتشارات پارسايان، ص 11.
5. همان.
6. مصباح يزدي، محمدتقي، تلخيصي: شيرواني، علي، اخلاق در قرآن، قم‌، دارالفكر، جلد اول،‌ ص143.
7. همان.
8. گنجي، حمزه، روان‌شناسي عموي، دانشگاه پيام نور، ‌ص 9.
9. مجله روان‌شناسي و علوم تربيتي سال اول، شماره 1، زمستان 1373، ص 137.
10. چكيده اخلاق در قرآن، ج 2، ص 17، اقتباس.
11. حسيني، سيدعلي، ترجمه و توضيح لمعه، قم، دارالعلم، ج اول، ص 15.
12. همان، ‌ص16.

 

 

جمعه 15 دی 1391  5:53 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

طبق فرمايش امير المومنين عبادت كنندگان بر سه قسمند لطفا در مورد قسم سوم(احرار) توضيح دهيد؟

پاسخ:

امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «ان العبّاد او العبادة، كان ثلاثة: قومٌ عبدواللّه، خوفاً، فتلك عبادة العبيد، و قوم عبدواللّه تبارك و تعالي طلب الثواب، فتلك عبادة الاجراء، و قومٌ عبدواللّه تبارك و تعالي حبّا له، فتلك عبادة الاحرار و هي افضل العبادة»(1) يعني پرستش و يا پرستش كنندگان سه گروه است، گروهي خداوند را از ترس مي پرستند، پس اين پرستش بندگان است، گروهي خداوند تبارك و تعالي را براي رسيدن به پاداش مي پرستند، پس اين پرستش مزدوران است، و گروهي خداوند را از روي محبت مي پرستند، و اين پرستش آزادگان است، و اين از همه پرستش ها برتر است. و در نهج البلاغه همين حديث آمده لكن به جاي كلمه «حباً» واژه «شكراً» آمده است.(2)
شايان ذكر است كه عبادت به هر كدام از اقسام ياد شده در حديث ارزشمند است، به همين جهت در آموزه هاي ديني در برابر عبادت ها پاداش هاي آن نيز مطرح شده است، پس عبادت حتي اگر از نوع عبادت از روي ترس و يا طمع در بهشت هم باشد ارزشمند است.

اما اين كه عبادت احرار يا عبادت از روي سپاس و محبت چيست؟قبل از تبيين ماهيت عبادت سپاسي، بايد درباره چيستي و ماهيت خود سپاس و تشكر، به اختصار توضيح داده شود. درباره ماهيت شكر سخن بسيار است، از جمله درباره شكر گفته اند: حقيقت شكر آن است كه از نعمت هايي كه براي انسان آفريده شده در جهت درست استفاده شود. يكي از نعمت هاي بزرگ الهي براي انسان، نعمت عبوديت و بندگي خداوند است. انسان تا مي تواند بايد تلاش كند كه از اين نعمت به صورت كامل و شايسته استفاده كند. يعني اولاً اهل بندگي و عبوديت باشد، ثانياً تاجرانه و يا از روي ترس عبادت نكند. بلكه از روي محبت و عشق و براي سپاس خداوند و براي بجا آوردن شكر عملي در برابر خداوند عبادت كند، اين نوع عبادت بهترين مصداق شكر و كامل ترين عبادات است. چون بندگي انسان را خالصانه و به عنوان سپاس الهي نشان مي دهد.(3)
و هم چنين گفته شده، شكر عبارت است از قدرداني نعمت مُنعِم و آثار اين قدرداني در هر كدام از شئون وجودي به گونه اي خاص ظهور مي كند. مثلاً آثار شكر در قلب عبارت از خضوع و خشوع و محبت است، و در زبان ثناء و مدح و حمد، و در جوارح، اطاعت و استعمال جوارح و امثال آن. و مرتبه متعالي شكر عبارت از نفس معرفت با قلب است و اظهار آن معرفت در زبان و عمل، بلكه خود حالت نفساني كه اثر معرفت منعِم است.(4)
براي مشخص شدن ماهيت و چيستي عبادت حبّي و سپاسي، در ابتداء بايد گفت:
اولاً: اساساً عبادت و پرستش خداوند در واقع، كامل ترين جلوه گاه آزادي انسان از قيد اسارت و هواهاي نفساني است. و عبد از نظر لغت، به انساني گفته مي شود كه سر تا پا تعلق به مولا و صاحب خود دارد، اراده اش تابع ارادة او و خواستش تابع خواست او است. در برابر او مالك چيزي نيست و در اطاعت او هرگز سستي به خود راه نمي دهد. به تعبير ديگر، عبوديت آن گونه كه در متون ديني آمده، اظهار آخرين درجة خضوع در برابر معبود است و به همين دليل تنها كسي مي تواند، معبود باشد كه نهايت سزاواري و شايستگي هر نوع كمال از آن او بوده و تمام نعمت هايي كه به انسان مي رسد از او باشد. انسان وقتي در برابر چنين وجودي، نيايش و كرنش و خضوع و عبادت مي كند، به طور يقين يا از روي محبت و عشق است و يا از روي سپاس گزاري از آنچه فيض، رحمت، نعمت و مانند آن است. لذا عبوديت كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعي، يعني كمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام بر ندارد و هر چه غير او است فراموش كند. حتي خويشتن را فراموش نمايد و اين گونه عبادت است كه هدف آفرينش را تأمين خواهد كرد.(5) اين گونه بندگي و پرستش، در واقع نمودار سپاس گزاري از حق بوده و نشان دهنده محبت و عشق بنده به خداوند است. اما اگر عبادت در همان آغاز از روي ترس يا طمع صورت بگيرد، گرچه مطلوب است، اما كامل و ايده ال نخواهد بود. اين كلام نغز حافظ در اين باره بسيار زيبا است كه مي گويد:
تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مكن
كه خواجه خود روش بنده پروري داند
ثانياً: اگر بندگي و عبادت، از اول بر اساس طمع در نعمت دنيايي و آخرتي باشد، عبادت مزدورانه است. اما اگر انسان بر اساس فرهنگ وحياني عمل كند. يعني مطالعه آثار الهي و نعمت هاي او، انسان را وادار نمايد كه از روي سپاس آن همه نعمت، خدا را عبادت نمايد. همان عبادت سپاسي خواهد بود.
با توجه به اين بيان معلوم مي شود كه عبادت سپاسي، بعد از توجه به نعمت و شناخت نعمت و در مقام شكرگزاري از نعمت ها انجام مي شود. برخلاف عبادت مزدورانه كه در همان آغاز از روي طمع صورت مي گيرد.
ثالثاً: در آيه ديگر، درباره عبادت سپاسي و پرستش از روي شكرگزاري آمده است: انّ الذين تعبدون من دون اللّه لايملكون لكم رزقاً فابتغوا عند اللّه الرزق و اعبدوه و اشكرواله(6) يعني كساني را كه غير از خدا پرستش مي كنيد مالك رزق شما نيستند، روزي را نزد خدا بطلبيد و او را پرستش كنيد و شكر او را بجا آوريد. از اين آيه بدست مي آيد كه انگيزه برخي عبادت ها و يا اساساً انگيزه عبادت ها، حس شكرگزاري در مقابل مُنعِم حقيقي است، و هر انساني كه مي داند نعمت از آن خدا است و اوست كه نعمت مي دهد، تنها او را عبادت مي كند و از او شاكر است، پس عبادت شاكرانه است كه بهترين و كامل ترين نوع عبادت ها محسوب مي شود.(7)
رابعاً: از آن جا كه عبادت شاكرانه در واقع از روي عشق و اخلاص و محبت صورت مي گيرد و هيچ گونه شائبة ترس و طمع در ميان نيست، به همين جهت در بعضي روايات به جاي «شكر» سخن از «حبّ» است، يعني عبادت عاشقانه كه تنها از روي دل دادگي و عشق به خدا و سپاس او انجام مي گيرد.



پاورقی:

1. حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، بيروت، نشر دارالحياء تراث العربي، 1391 ش، ج 1، ص 45، ابواب مقدمات العبادت، باب 9، ح1.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار، 237.
3. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1379 ش، ج15، ص416، ج11، ص186، ج10، ص280، ج 18، ص51، ج 16، ص148.
4. موسوي خميني، سيد روح الله، چهل حديث، نشر مؤسسه آثار امام، 1378 ش، ص 345 ـ 346.
5. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، نشر دارالکتب الاسلاميه، 1379 ش، ج 22، ص 378.
6. عنکبوت: 17.
7. تفسير نمونه، همان، ج 16، ص 233.

 

 

جمعه 15 دی 1391  5:54 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

بحران اخلاقي كه اين قدر حرفش زده مي‌شود ابتداءاً چگونه به وجود آمده، و اكنون چگونه ادامه دارد؟

پاسخ:


ريشه‌يابي بحران‌هاي اخلاقيفساد اخلاقي در تمامي جوامع وجود داشته و در طول تاريخ عده‌اي از افراد هر جامعه به آن مبتلا بوده‌اند، امّا بحران اخلاقي كه وضعيت بسيار شديد و ناگوار فساد اخلاقي است، ابتدا از غرب آغاز شده و در طول چند دهه كشورهاي غربي را فراگرفته است. آثار اين بحران حتي ديگر كشورها را نيز به شدّت تهديد نموده و گرايش‌هاي مذهبي افرادي را تحت تأثير قرار داده است. اگر خواسته باشيم بحران اخلاقي را در غرب ريشه‌يابي كنيم، ناگزيريم از اين كه نگاهي به تحوّلات فكري و اعتقادي در غرب داشته باشيم.

1. حاكميت بينش مادي معاصرريشه اصلي بحران اخلاقي در غرب به اين برمي‌‌گردد كه به مرور زمان بينش مادي در غرب حاكم شد و تفسيري كاملاً مادي از هستي و انسان ارايه گرديد. نظرية تكاملي داروين نقش به سزايي در پيدايش تفكّر مادي در غرب دارد، با طرح اين نظريه، انسان محصول فرآيندهاي مادي معرفي شد كه خودش بر اساس قوانين طبيعت بدنيا آمده و نسل جديدي از حيوانات پيشين است.(1) اين نظريه به سرعت در غرب مورد قبول و تأييد بسياري از افراد قرار گرفت و درعمل نيز افراد به اين سمت گرايش پيدا كردند يعني تمامي ارزش‌هاي انساني و اخلاقي را زيرپا گذاشتند.(2) زيرا با پذيرش تئوري تكامل در مورد انسان، جايي براي اعتقاد به خلقت آدم ـ عليه السّلام ـ كه در كتب آسماني و ازجمله در قرآن به آن تأكيد شده باقي نمي‌ماند. وجود خداوند و آفرينش، معاد و نبوت نيز در سايه اين نظريه زير سوال مي رود. پذيرش گسترده داروينيسم در غرب صرفاً يك رخداد علمي نبود، بلكه تقريباً جريان‌هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي وفكري در غرب به حمايت‌هاي گسترده از اين نظريه برخاستند. پس از چند دهه اين طرز تفكّر در دنياي غرب به صورت گسترده رايج شد و بنيان هاي بحران اخلاقي در غرب پايه‌ريزي گرديد.

2. آزادي جنسييكي از عوامل بحران اخلاقي در غرب، آزادي جنسي و فروپاشي نظام خانواده است. آزادي جنسي خود متأثر از ديدگاه مادي و نظريه داروين مي‌باشد. زيرا وقتي انسان در حدّ يك موجود مادّي معرفي شد، از نظر اخلاق و مسايل جنسي نيز آزاد گذاشته شده و در پي آن نظام خانواده از هم متلاشي خواهد شد. در دنيايي كه تحت سيطرة بينش مادي قرار دارد، عكس‌ها و فيلم‌هاي ترويج كنندة فحشا نه فقط در مراكز مخصوص بلكه در سطح بسيار گسترده از طريق وسايل ارتباط جمعي، براي عموم عرضه مي‌شود. محور بخش بزرگي از فيلم‌هاي سينماي و سريال‌هاي تلويزيوني، اشاعه فساد جنسي به اشكال مختلف است. در اخلاق غربي كه ناشي از نظريه تكاملي است، روابط مشروع جنسي در محدودة ازدواج و تشكيل ازدواج امري بي‌معنا تلقّي مي‌شود.
خلاصه آن كه در نظام مادي حاكم بر غرب، كانون خانواده كه محل امن و امنيّت براي تربيت و پرورش كودكان و مكان احترام بزرگسالان است، از هم مي‌پاشد. فرزندان از محبّت مادران و پدران محروم مي‌شوند و سالمندان دور از فرزندان و بستگان در فقر عاطفي و غربت دردناك، آخرين سال‌هاي زندگي را سپري مي‌كنند. فساد و فحشا و آلوده‌ترين روابط جنسي، مشروع و مطلوب جلوه داده مي‌شود و با كمك هنر سينما و تأتر به شدّت تبليغ مي‌شود، اين عوامل باعث گرديد كه دنياي غرب به بحران اخلاقي دچار شود.(3)

3. ناديده گرفتن مذهب و اخلاقناديده گرفتن مذهب و اخلاق از ديگر عوامل بحران اخلاقي است. گر چه اين هم در واقع به همان تفكّر مادّي برمي‌گردد، امّا ميتوان آن را به عنوان يك عامل مستقل نيز در نظر گرفت.
از آنجا كه حذف مذهب از زندگي باعث خلاء هاي بسياري مي گردد، لذا در جامعة غربي خلاءهاي درد ناك و جنايات هولناكي را شاهد هستيم. آثار و پيامدهاي كنار گذاشتن دين از زندگي، باعث شده است كه دنياي غرب به اشتباه خود پي ببرد كه اين مطلب را در اعتراف هاي انديشمندان غرب مشاهده مي كنيم.
نكته: از آنجا كه دين اسلام و مكتب تشيع، مكتب كامل و همه جانبه اي مي باشد و كشور ايران پيرو اين آئين بوده و رواج اسلام و تشيع در جامعة ايران مشهود است، لذا بحران اخلاقي در ايران مشاهده نمي شود. بله كارهاي ضد اخلاقي در جامعة ما ديده مي شود ولي اين به معني بحران اخلاقي نمي باشد.
البته همة مردم و همة اقشار جامعه وظيفه دارند با راه هاي مناسب به تقويت ايمان جوانان بپردازند تا اينكه خداي تا كرده موجب بحران هاي اخلاقي نگردد.

آثار و پيامد‌هاي بحران اخلاقيبحران اخلاقي پيامدهاي خطرناكي بدنبال دارد، نگاهي گذرا به تحقيقات و آمارها درغرب به خوبي نشان مي‌دهد كه بحران اخلاقي، آزادي جنسي و روابط آزاد زن و مرد در چند دهة اخير باعث تشديد ناهنجاري‌هاي رواني، اختلالات افسردگي، اضطراب، خودكشي و ارتكاب جرم وجنايت شده است.(4)

هشدار امروزه تلاش مي‌شود كه بحران اخلاقي را عالم‌گير سازند و تمامي جوانان، نوجوانان و خانواده‌ها را به آن مبتلا سازند. تهاجم فرهنگي يكي از ابزارهاي ترويج فساد اخلاقي است.
چه بايد كرد؟(5)
در كشور ما گرچه انحرافات اجتماعي و اخلاقي وجود دارد و عده‌اي تحت تأثير تبليغات زهرآگين دشمن قرار گرفته و آسيب پذير شده‌اند، امّا نمي‌توان اين وضعيّت را بحران اخلاقي ناميد. بنابراين همه ما وظيفه داريم كه از بروز بحران اخلاقي در كشور و جامعة‌ خود جلوگيري نماييم. يگانه عاملي كه مي‌تواند از بحران اخلاقي جلوگيري كند، تقويت ايمان و معنويت و فرهنگ سازي ديني در جامعه است. اگر احساس مسئوليت نكنيم، بحران اخلاقي كه دنياي غرب را از هم متلاشي كرده جامعه ما را نيز به شدّت تهديد مي‌كند.
در پايان اميدوارم با آشنايي از ريشه‌هاي بحران اخلاقي در غرب و آثار و پيامدهاي آن، بتوانيم ايمان و معنويّت را در خويشتن تقويت نموده به ارزش‌هاي اخلاقي پاي‌بند باشيم تا خداي نكرده به سرنوشت دنياي غرب مبتلا نگرديم.



پاورقی:

1. براي مطالعه بيشتر رك: چارلز داروين، منشأ انواع، ترجمه نورالدين فرهيخته، نگارستان كتاب، چاپ اوّل، 1380. و نيز نيشابوري، اصغر، نقد و بررسي نظريه‌هاي تكاملي، وزارت آموزش و پرورش ...، چاپ اوّل، 1367.
2. رهنمايي، سيد احمد، غرب شناسي، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اوّل، 1379، فصل 4.
3. دبير سياقي، منوچهر، در غرب چه ميگذرد؟ انتشارات بحر العلوم، چاپ اوّل، 1375، ص 86 ـ 92.
4. براي مطالعه در اين خصوص ر.ك: درويزه، ابوالفضل، ايدز و ريشهيابي بحرانهاي اخلاقي درغرب، دانشگاه گيلان، چاپ اوّل، 1375، فصل دوّم.
5. براي مطالعه بيشتر رك: فرهنگ و مقاومت فرهنگي، فلق، 1374.

 

 

جمعه 15 دی 1391  5:55 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

آيا ارزش‌ها در ارزش‌هاي فردي خلاصه مي‌شود؟

پاسخ:

قبل از پرداختن به پاسخ سؤال لازم است دربار‌ة اين‌كه ارزش‌هاي فردي به كدام دسته از ارزش‌ها اطلاق مي‌شود و ملاك ارزش‌هاي اجتماعي چيست، توضيح مختصري خدمت‌تان ارايه دهم.
ملاك در ارزش‌هاي فردي آن دسته از ارزش‌هاي اخلاقي، اعتقادي و ... است كه قوام آن‌ها و عرصة تحقق و وجود خارجي آن‌ها وابسته به خود فرد باشد. يعني اگر فرد در محيطي تنها زندگي كند نيز قادر به تحقق و انجام آن باشد مانند توكل، تقوا، ذكر و ياد خداوند و ... امّا ارزش‌هاي غير فردي يا به عبارت ديگر ارزش‌هاي اجتماعي به آن دسته از ارزشها اطلاق مي‌شود كه قوام آنها و زمينة تحقق آن‌ها در ارتباط با ديگران باشد. مانند امانت داري، عدالت، رعايت حقوق ديگران، احترام و ادب نسبت به ديگران و ... هر چند قوام ارزش‌هاي غير فردي به تعامل و داد و ستد با ديگر افراد است، امّا پيآمد و نتيجة آن به خود فرد نيز برمي‌گردد و بعنوان يك صفت ارزشمند از آن ياد مي‌شود مثلاً امانت داري گر چه تحقق‌اش بستگي به ديگر افراد دارد امّا به شخصي كه امانت را رعايت نموده است، صفت «امين» اطلاق مي‌شود.
از نقطه نظردين، ارزش‌ها در ارزش‌هاي فردي خلاصه نمي‌شود بلكه همانگونه كه در بُعد فردي انسان، بايسته‌هايي از سوي دين معرفي شده است و عمل به آن‌ها ارزشمند محسوب شده و زمينة سعادت و كمال و تقرب انسان به خداوند را فراهم مي‌سازد، در بُعد اجتماعي و ارتباط انسان با ديگران نيز ارزشهايي وجود دارد كه پايبندي بر آن ضامن سلامت اجتماعي خواهد بود.
براي آشنايي بيشتر شما نسبت به ارزش‌هايي كه در ارتباط با ديگران تحقق مي‌يابد و تنها جنبة فردي ندارد، به چند نمونه اي از آن اشاره مي‌شود.
1ـ خدمت به ديگران: از مجموعة تعاليم اسلامي و روايات استفاده مي‌شود كه پس از اداي فرايض بالاترين وسيله براي تقرب به خداوند، ياري و خدمت به ديگران به خصوص خدمت به مؤمنان و صالحان است.(1) بخاطر اهميّت و ارزش خدمت به ديگران بود كه امام راحل (قدس سره) مي‌فرمود: اگر به من خدمت گذار بگوييد بهتر از آن است كه رهبر بگوييد.» تعاون و همكاري با ديگران يكي از اصول مهم در سالم سازي اجتماع به حساب مي‌آيد كه در شرايط كنوني دفاع از حق ملت مظلوم فلسطين يكي از مصداق‌هاي بارز آن است. به طور كلّي همة آنهايي كه به نحوي در جامعه خدمت مي‌كنند و زمينة رفاه و آسايش ديگران را در ابعاد مختلف زندگي فراهم مي‌سازند، يكي از مصاديق بارز عمل به ارزش‌هاي اجتماعي است.
2ـ امانتداري: قرآن مجيد به مردم دستور مي‌دهد كه به پيروي از انبياء ـ عليهم السلام ـ امين باشند و در صورتي كه امانتي به ‌آن‌ها داده شد در حفظ آن بكوشند و امانت را به صاحبانش باز گردانند ان الله يأمركم ان تؤدّوا الامانات الي اهلها(2). در روايات نيز به طور چشمگيري در اين باره سفارش شده است تا آنجا كه رسول خدا فرمود: «ليس منا من خان بالامانة»(3) از ما نيست كسي كه امانت را خيانت كند. نكتة قابل ذكر اين‌كه آنچه به امانت سپرده مي‌شود گاه شيء و مال است و گاه مقام و مسؤليتي كه از سوي خداوند و يا افراد جامعه با ملاكهايي كه ازسوي دين معرفي شده است، به فردي واگذار مي‌شود. همانگونه كه خيانت به مال ديگران روا نيست، خيانت به حقوق و ارزش‌هاي اجتماعي نيز نامطلوب است.
3ـ حسن معاشرت و خوش رفتاري با مردم: يكي ديگر از ارزش‌هاي است كه جنبة بين فردي دارد. و ميدان عمل آن، صحنه‌هاي اجتماعي است. پيامبر اسلام فرمود: «افاضلكم احسنكم اخلاقاً»(4) بهترين شما افرادي است كه داراي اخلاق شايسته باشند.
4ـ احترام به شئون مردم و حفظ حريم و شخصيت ديگران: در فرهنگ اسلام همة انسان‌ها از احترام خاصي برخوردارند بخصوص در جامعه اسلامي كه همه با هم برادر و اعضاء يك جامعه محسوب مي‌شوند، بر همگان لازم است شخصيت حقيقي و حقوقي ديگران را نگه داشته از هرگونه توهين، تحقير و ...بپرهيزند.
5ـ تواضع، عفو و اغماض، وفاي به عهد و ... از ديگر ارزش‌هايي است كه جنبة غير فردي داشته و عمل به آن در زندگي اجتماعي و ارتباط با ديگران اعم از اعضاي خانواده، زيردستان و ديگر افراد جامعه، تحقق مي‌يابد. در پاره‌اي از روايات به مجموعه‌اي از ارزشها كه جنبة غيرفردي دارند، اشاره شده است.(5)
6ـ تلاش براي برپايي عدالت اجتماعي و اتحاد و همبستگي در ميان اقشار جامعه: از ديگر نمونه‌هاي ارزش‌هاي غير فردي است كه يكي از اهداف دين و رسالت پيامبران الهي نيز مي‌باشد.
در پايان مجدّداً اين نكته را يادآور مي‌شوم كه: ارزش‌هاي اجتماعي كه به نمونه‌هايي از آن اشاره شد، هر چند ميدان عمل و تحقق آن صحنه‌هاي اجتماعي و در ارتباط با ديگران است، يعني آنگاه تحقق مي‌يابد كه انسان با فرد و يا افراد ديگر در تعامل باشد امّا نتايج و آثار آن علاوه بر آن‌كه در سالم‌سازي و بهداشت رواني جامعه مفيد و مؤثراست، براي خود فرد نيز آثار مطلوبي در پي‌ دارد و مانند ارزشهاي فردي همچون خود شناسي، اداي فرايض و واجبات، زهد، قناعت، توكل و ... كه جنبة فردي دارند ماية سعادت و كمال وي مي‌گردد.



پاورقی:

1. - بحارالانوار، ج 72، ص 94 .
2. - نساء:58 .
3. - شكوه الانوار، ص 52 .
4. - اصول كافي، ج 2، ص 102 .
5. - بحارالانوار، ج 72. ص 93 .

 

 

جمعه 15 دی 1391  5:58 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

چرا بايد ما خودمان را بشناسيم؟

پاسخ:

دلا غافل ز سبحاني چه حاصل اسير نفس و شـيطاني چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائـك تو قدر خود نمي داني چه حاصل


مقدمه ضرورت خودشناسي در مكاتب مادي و غير مادي مورد بحث و تأمل قرار گرفته است. در مكاتب مادي خودشناسي از آن حيث مورد توجه قرار گرفته كه انسان بتواند استعدادهاي بالفعل و بالقوه خودش را بشناسد، از آن حداكثر فايده مادّي را بردارد و به لذت هاي مطلوب خود برسد و موانع اين راه را با استفاده از آن برطرف سازد (جلب منفعت مادي و دفع ضررهاي مادي).
امّا در مكاتب الهي به ويژه اسلام خودشناسي مقوله اي بسيار باارزش قلمداد شده است، امّا نه از حيث مادي نگري بلكه از حيث اينكه سعادت مادي و معنوي انسان (رفاه دنيا و آخرت) در گرو آن است. در ادامه ابتدا به انواع خودشناسي و سپس به پيشينه و ضرورت آن و در آخر به آثار و محورهاي خودشناسي مي پردازيم.

انواع خودشناسي: 1. خودشناسي نوعي (فلسفي):(1) يعني شناخت حقيقت نفس انساني كه در مباحث مربوط به معرفت نفس مورد بحث و مطالعه قرار مي گيرد.
2. خودشناسي اخلاقي:(2) شناخت خويشتن از نظر صفات و استعدادها و ملكات اخلاقي است.
3. خودشناسي جنسيتي:(3) شناخت خود از نظر استعدادها و سرمايه هاي خاصي كه به هر يك از دو جنس ذكور و اناث اختصاص دارد.
4. خودشناسي فطري(علم حضوري):(4) انسان به ذات خود آگاه است. جوهر ذات انسان، آگاهي است. پيدايش «من» انسان عين پيدايش آگاهي به خود است. در آن مرحله فرد آگاه، آگاهي و شيء به آگاهي درآمده يكي است. (علم حضوري قبل از خودسازي و رياضت ها)
5. خودشناسي انساني:(5) آگاهي به خود در رابطه با همة انسان‌ها. خودآگاهي انساني بر اين اصل و فلسفه استوار است كه انسان‌ها مجموعاً يك واحد واقعي به شمار مي روند و از يك وجدان مشترك انساني بهره مندند. احساس انسان دوستي و انسان گرايي در همة افراد انسان موجود است اگر اين نوع خودآگاهي در فردي پيدا شود دردش درد انسان و آرزوهايش آرزوهاي انسان مي شود.
6. خودشناسي عارفانه: خود آگاهي عارفانه آگاهي به خود است در رابطة او با ذات حق (او اصل است و ما فرع). روح و جان ما مظهري از خداست خود آگاهي واقعي وقتي است كه انسان از خود فاني شود و تعيّنات را در هم شكند (پس از رياضت ها و عبادت ها حاصل مي شود) (علم حضوري پس از خودسازي).
7. خودشناسي فيزيولوژي: شناخت اندام هاي بدن و چگونگي كار آنها كه كار علم فيزيولوژي است.
8. خودشناسي روان شناختي: شناخت روان و نيروهاي دروني انسان و احساسات و فعل و انفعالات رواني است.
9- خودشناسي حقوقي- عبادي

پيشينه خودشناسي: توجه و پرداختن به انسان و خودشناسي پيشينه اي دير پا دارد و در طول تاريخ بشريت همواره انسان ها اهتمام وافري به انسان شناسي و بررسي مسائل اجتماعي انساني داشته است. از جمله تاريخ نويسان باستان مملو از آثار شكوفايي زندگي انسان ها و شناخت نفس و روح بوده است تا آنجا كه بر سردر معبد «آپولو» در يكي از شهرهاي قديمي يونان به نام دلفي، بانيان معبد براي تشويق و تحريص ديگران به پي بردن به رموز خلقت و پيچيدگي هاي وجود انسان نوشته بودند «خود را بشناس» كه اين كلام بعداً مبناي فلسفة فلاسفة يونان مانند سقراط و فيثاغورث گرديد.(6)
گاندي در كتاب «اين است مذهب من» مي گويد من از مطالعه «اوپانيشادها» (قديمي ترين كتاب هاي مذهبي و عرفاني هند) به سه اصل پي بردم كه اين سه اصل براي من يك عمر دستورالعمل زندگي بود. اولين اصلي كه گاندي ذكر مي كند اين است كه تنها يك حقيقت در عالم وجود دارد و آن شناخت نفس است. اصل دوم: هر كه خود را شناخت خدا را هم مي شناسد. اصل سوم: فقط يك نيرو و يك آزادي و يك عدالت وجود دارد و آن نيروي تسلط بر خويشتن است، هر كس بر خويشتن مسلط شد بر اشياي ديگر نيز مسلط مي شود.(7)
همه انبياء و اولياء و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ و حكما توصيه به خودشناسي كرده اند. امّا مكاتب آسماني به ويژه اسلام كه ريشه در وحي و الهام دارد و در سطحي فراتر از عقل و دانش بشري هستند، شناختي را از انسان ارائه مي دهند كه واقع بينانه تر و در برگيرنده همه ابعاد وجودي اوست.

خودشناسي اخلاقي حال از بين خودشناسي هايي كه ذكر شد به بحث خودشناسي اخلاقي مي پردازيم «خودشناسي اخلاقي يعني شناخت انسان از آن نظر كه داراي استعدادها و نيروهايي براي تكامل انساني است.»(8) خودشناسي يعني شناختن استعدادها، گرايش ها، بينش ها، سرمايه ها، امانت ها و وديعه هايي كه خداوند متعال در اختيار انسان گذاشته است. خودشناسي به اين مقوله مي پردازد كه چه بوده ايم، چه شده ايم و چه بايد بشويم.

ضرورت خودشناسي اخلاقي: براي روشن شدن بحث به مثال زير توجه فرمائيد. فرض كنيد در يك فرصت طلايي و استثنايي به بازاري راه يافتيد و در آن بازار به شما بگويند كالاهاي اين بازار ارزان ترين و با كيفيت ترين هستند. هر قدر كه بخواهيد مي توانيد خريد كنيد. از اين خبر بسيار خوشحال مي شويد، سپس دست توي جيب خود مي بريد و مقداري پول برمي داريد (بدون توجه به كل سرمايه و نوع كالا) و با آن خريد مي كنيد، وقتي كه از بازار خارج شديد دوستتان به شما مي گويد پس چرا بنجل خريديد كم خريد كرديد؟ شما مي گوييد پول كم داشتم دوستتان مي گويد شما پيش از اين پول داشتيد بعد جيب هايتان را بررسي مي كنيد، متوجه مي شويد كه شما با يك دهم پول خود خريده كرده ايد و تازه اصلاً به ارزش كالا هم توجه نداشته ايد. آري خودشناسي يعني اينكه در بازار دنيا اول با كل سرماية خود آشنا شده و كالا را خوب انتخاب كني. و چقدر زشت و قبيح است كسي از اين بازار مقداري خاكروبه و آشغال خريداري كند (هدر دادن سرمايه وجودي و الهي). كسي كه از ابعاد وجودي خود (جسم و روح) خبر ندارد، فردي كه از ابعاد شخصيت خود (جسمي، عقلي، عاطفي، اخلاقي، ديني و اجتماعي و...) بي خبر است، انساني كه از قدرت اراده و اختيار خود غافل است و يا جايگاه و شأن خدايي و كرامت انساني خود را به فراموشي سپرده است قطعاً به خودشناسي دست نيافته است و بهايي سنگين بخاطر زندگي حيواني خود خواهد پرداخت.
در ذيل به دلائل وجوب خودشناسي (روايي، عقلي، بديهي و...) اشاره مي كنيم، نكاتي كه هر كدام پاسخ مي دهد كه چرا ما بايد خود را بشناسيم.

چرا ما بايد خود را بشناسيم؟ 1. لذائذ مادي:(9) توجه ما را به خود جلب مي كند، اين امر باعث مي شود كمتر به خويشتن توجه كنيم و بيشتر به بيرون از خود توجه كنيم. اين امر از خود آگاهي ما مي كاهد و حال آنكه رشد و تعالي ما در گسترش خود آگاهي است. عاقلانه نيست كه انسان به جاي توجه به مصالح واقعي و نگرش بايسته به خويشتن و هدف و عوامل تأمين كننده سعادت ابدي در انديشه لذايذ مادي و اطاعت كوركورانه از غرائز باشد.
2. پرورش تن و روان:(10) انسان داراي دو بعدِ جسماني و روحاني است و براي رسيدن به كمال نياز دارد به پرورش هر دو در حد متعادل و شرعي آن بپردازد. عدم توجه به هر كدام باعث انحراف ها و فسادهايي مي گردد كه سير انسان به سوي كمال را متوقف و يا كند مي كند.
3. حبّ ذات: ما موجودي هستيم كه داراي ادراك و شعور و فطرتاً داراي حب ذات مي باشيم و از اين نظر آثار متعلق به خود را دوست مي داريم. كاملاً‌ طبيعي است كه به خود بپردازيم و توجه به خويشتن براي ما اصالت داشته باشد و در صدد شناخت كمالات خويش و شناسايي طريق وصول به آن برآييم. پس درك خودشناسي نيازي به دليل پيچيدة عقلي يا تعبدي ندارد. (عدم توجه به خويشتن انحراف آميز و ناسازگار با مقتضيات فطرت انساني است و اين بزرگ ترين ناهنجاري و بيماري معنوي است.)
4. خودشناسي مقدمه خودسازي است:(11) تا انسان از شناخت صفات و ملكات (مثبت و يا منفي) خود غافل باشد، نمي تواند به اصلاح خود بپردازد. پس قدم اول در راه سازندگي شخصيت اين است كه با صفات و استعدادها و علائق و اميال و انواع گرايش هاي خودآگاه و ناخودآگاه خود آشنا شود.
5. بيمه شدن: اگر خودشناسي كامل صورت بگيرد، انسان به نقص ها و عيب ها و خودخواهي خود اعتراف مي كند اما اين حالت در او «مقايسه با ديگران و يأس از خودسازي» ايجاد نمي كند و باعث وحشت از شناخت نقائص خود نمي شود چرا كه او در كنار اين عيوب، استعدادهاي مثبت خود، امتيازات و فضايل اخلاقي خود را مي شناسد. اين شناسايي از يك سو كمك مي كند كه اين استعدادهاي مثبت را بارورتر سازد و از سوي ديگر چون از عيوب خود نيز باخبر است، صفات مثبتش باعث غرور و فخرفروشي اش نمي شوند.
6. شناخت اميال باطني: انسان داراي اميال باطني غرائز، عواطف، انفعالات و احساسات است، در غرائز با حيوانات مشترك است و در پي برطرف كردن نيازهاي حياتي و فيزيولوژي خود است. در عواطف بحث از روابط انسان است. و در انفعالات سخن از كشش هاي منفي است. مثلاً هنگام احساس ضرر يا امر ناخوشايند، يا فرار مي كند يا طرد مي كند. احساسات از سه مورد بالا شديدتر است و تنها به انسان اختصاص دارد. مثل احساس تعجب، عشق، پرستش. اميال گاهي با هم تركيب مي شوند. {گل سر سفره باشد (احساس) و انسان مشغول تناول غذا باشد (غرائز)} و گاهي اميال با هم تعارض دارند مثل ميل به راحت طلبي و ميل به پيشرفت. انساني كه از اين شناخت برخوردار است و هدف كمال را در مقابل خود در نظر گرفته است مسلم است كه استعدادهاي مثبت خودش را بسيج مي كند تا از عقب ماندن و درجا زدن جلوگيري كند. لذا هرگاه دو ميل او با هم تعارض پيدا كردند ميلي را انتخاب مي كند كه لذت آور، پايدار و كمال آور باشد (هر سه با هم). حال اگر به خودشناسي كافي دست پيدا نكرده باشد مثل برخي از غربي ها مي گويد در تعارض، ميلي را انتخاب مي كنيم كه از تبليغ بيشتر يا هيجان زيادتري برخوردار باشد و اين يعني سقوط اخلاقي.
7. راه خداشناسي: قرآن شريف يكي از راه هاي خودشناسي را سير در أنفس و آفاق معرفي كرده است. سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ(12) يعني «بزودي نشانه هاي خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مي دهيم تا براي آنان آشكار گردد كه او حق است، آيا كافي نيست كه پروردگارت بر همه چيز شاهد و گواه است؟» در آيه ديگر مي فرمايد: وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ(13) يعني «و در زمين آياتي براي پويندگان يقين است و در وجود شما نيز آياتي است آيا نمي بينيد.»
از سوي ديگر خداوند در آيه اي فراموشي خود لازمة فراموش كردن خدا و به منزلة عقوبت اين فراموشي معرفي مي كند و لا تَكُونُوا كَالَّذيِنَ نَسُوا اللهَ فَأَنْسَاهُم أَنفُسَهُم(14) يعني «مانند كساني نباشيد كه خود را فراموش كردند، پس خدا هم خودشان را از يادشان برد.(15)»

آثار خودشناسي 1. شناخت ديگران راحت تر مي شود (ميزان الحكمة، معرفة النفس) و از غرور به صفات خوب و يأس از صفات بد جلوگيري مي كند (پذيرش خود).
2. نزديك شدن به راه نجات و رسيدن به فوز اكبر (ميزان الحكمة، معرفة النفس).
3. اميدبخش است، انسان پي مي برد كه شخصيت گشوده قابل تغيير است.(16)
4. مبارزه با نفس (كسي كه جاهل است، اهمكال كاري مي كند) هر قدر دانش بيشتر شود، اهتمام به خود و اصلاح خويش بيشتر مي شود.
5. شناخت خداوند: من عرف نفسه فقد عرف ربَّه (ميزان الحكمه، المعرفه)
6. كرامت نفس: كسي كه ارزش خود را بشناسد خود را به پستي نمي اندازد و در رديف حيوانات قرار نمي دهد.
7. خودسازي صحيح شكل مي گيرد.
8. زمينه اي براي خودپذيري است (سازگاري شخصي زمينه سازگاري با ديگران نيز مي شود)(17)

محورهاي خودشناسي:(18) 1. خودكاوي و تأمل در خود.
2. شناخت استعدادها (مثبت و منفي)
3. مغرور نشدن از صفات مثبت و مأيوس نشدن از صفات منفي (اعتدال)
4. شناخت ارزش خود، كرامت، فضيلت انساني و مقام خليفة اللهي. 5. شناخت تمايلات و گرايش هاي خود.



پاورقی:

1. سادات، محمدعلي، اخلاق اسلامي، انتشارات، سمت، 1368، چ 6، ص 243.
2. همان.
3. همان.
4. آموزش و پرورش، جلوه هاي معلمي استاد مطهري، انتشارات مدرسه، ص 223.
5. همان.
6. مصباح يزدي، محمد تقي، به سوي خودسازي، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ج دوم، 1381، ص 20 و 19.
7. مطهري، انسان كامل، انتشارات صدرا، ص 195.
8. به سوي خودسازي، ص 19.
9. همان.
10. همان.
11. شرفي، محمد رضا، جوان و نيروي چهارم زندگي، تهران سروش، 1380، ص 72.
12. فصلت: 53.
13. الذاريات: 21و20.
14. الحشر:19
15. اكبري، محمود، خود و ناخود، قم انتشارات مؤسسه فرهنگي سماء، 1381، ص 37 36، (اقتباس).
16. جوان و نيروي چهارم زندگي، ص 72.
17. همان.
18. خود و ناخود، ص 45-41، (اقتباس).

 

 

جمعه 15 دی 1391  6:03 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

براي خود شناسي چه اقدامات و كارهايي بايد كرد؟

پاسخ:


مقدمه: قبل از شروع به بحث لازم است بگوييم كه خودشناسي در انسان داراي ابعاد و مراتب مختلف است و معاني مختلفي دارد. اين عنوان در اصل مربوط به شناخت حقيقت نفس انساني است كه در مباحث مربوط به معرفت نفس مورد بحث و مطالعه قرار مي‌گيرد(خويشتن شناسي نوعي). در اين جا مراد از خويشتن شناسي، شناخت انسان (خويشتن) از نظر صفات و استعدادها و ملكات اخلاقي (خويشتن شناسي اخلاقي) است. نوعي ديگر از خويشتن شناسي نيز وجود دارد كه از آن به «خويشتن شناسي جنسيتي»(1) مي‌توان تعبير كرد. اين بحث مربوط مي شود به شناخت خود از نظراستعدادها و سرمايه هاي خاصي كه در هر يك از دو جنس مرد و زن وجود دارد.

تعريف: خويشتن شناسي اخلاقي: يعني شناختن صفات و استعدادهاي مثبت و منفي خود به جهت اقدام به سازندگي براي رسيدن به تكامل انساني.(2)
گام خودشناسي: قدم‌ اول در راه سازندگي شخصيت و ابعاد آن (جسمي، عقلي، عاطفي، اخلاقي و ديني و اجتماعي)(3) اين است كه با صفات و استعدادها علائق و اميال و انواع گرايش‌هاي خود آگاه و ناخودآگاه خود آشنا ‌شويم.
قدم دوم: واقع بيني: انسان ابتدا به خاطر عشق به خود، نفس خويش را از هر نقصي پاك مي شمارد و خود را آراسته به كمال مي‌داند. پس انسان اگر دوست دارد به كمال برسد و خود را از آن محروم نسازد، بايد قبل از هر چيز خود را نيازمند به تزكيه و سازندگي و آراسته شدن به خوبي‌ها بداند و بعد، از روي حقيقت جويي به تجزيه و تحليل احوال دروني خود بپردازد و از فريب دادن خود به شدت اجتناب ورزد و بداند كه با اغفال و گول زدن خود و ديگران واقعيت عوض نمي‌شود و قدمي در راه رشد جلو نمي‌رود.
قدم سوم: پس از اين كه واقعاً تصميم به سازندگي اخلاقي گرفتيم‌ بايد مراحل رشد را يكي پس از ديگري «به تدريج» و با «آگاهي» طي نماييم. بنابراين نيازمنديم از علماي اخلاق برجسته و كتاب‌هاي آنها استفاده كنيم.(4)
قدم چهارم: توجه داشته باشيم كه مسائل تزكيه و خودسازي بسيار حساس است، بنابراين بايد تزكيه حقيقي (كه يك خانه تكاني عمقي است) را از تزكيه و سازندگي اخلاقي اسمي و زباني جدا كنيم و بدانيم افرادي كه از وسط راه بازگشتند و بي‌راهه رفتند خود را فريب دادند و دچار ظاهرسازي شدند.
قدم پنجم: شناختن موانع خودشناسي: 1. بزرگترين مانع «خود خواهي‌هاي» انسان است. خويشتن شناسي امري مشكل نيست، ولي غالباً افراد از آشنايي با نقص‌هاي خود وحشت دارند اين وحشت باعث پرده پوشي، خود فريبي، رياكاري به صورت آگاهانه و ناآگاهانه درآيد. 2. مخفي كردن عيوب و نپذيرفتن توصيه‌هاي اخلاقي، تذكرات و پندها. 3. دل خوش كردن به شخصيت كاذب با مخفي نگه داشتن عيب‌ها. 4. تملق و تمجيد صفاتي كه درماني است توسط ديگران. 5. راحت طلبي: كسي كه به عيوب خويش اعتراف كند و بپذيرد بايد در پي حل و رفع آن برآيد، لذا نفس و شيطان از همان اول وسوسه مي‌كند كه بگوييم عيبي نداريم تا از زحمت مرحله بعدي نيز در آسايش باشيم.
قدم ششم: توجه به بزرگ‌ترين سرمايه خدادادي ما يعني فطرت سالم خود و گرايش‌هاي آنها و تفكيك گرايش‌هاي حيواني خوراك و... از گرايش‌هاي والاي انساني مثل پرستش، حقيقت جويي و تغذيه هر دو بعد جسمي و روحي بر اساس دستورات شرع و اهميت دادن به بعد روحي (اصالت انسان).(5)
قدم هفتم: پس نبايد تنها بر عيوب تمركز كرد ما داراي امتيازات و فضائل اخلاقي زيادي نيز هستيم كه برخي از آنها موروثي است و برخي اكتسابي است. (توجه به امتيازات خود باعث قدرت روحي، اعتماد به نفس در خودسازي و اميد مي‌شود.)
قدم هشتم: آگاهي از امتيازات و استعدادهاي ما باعث غرور و فخر و مباهات بر ديگران نشود. (البته اين امر در صورت دخالت خود خواهي است.) گاهي آن قدر غرور عميق مي‌شود كه در گفتار و از آن بالاتر در چهره و رفتار نيز مشخص مي‌گردد كه خود باعث مشكلات زيادي مي‌گردد. پس بايد انسان آگاه شدن به استعدادها و امتيازاتش را تنها در راه رشد و تكامل به كار ببرد و باعث خضوع او گردد. پس هرگاه درك امتياز باعث انجام كار مثبت (يتيم نوازي، احترام به همنوع و پرستش شد اين خود از علائم تضعيف خود خواهي و مرتبه‌اي از مراتب وارستگي است.

راه‌هاي جلوگيري از فخر و مباهات منفي(6)1. توجه به عيب و امتيازات خود با هم.
2. توجه به آثار بد فخر و تكبر كه حاصل از شناخت امتيازات خود است. (مانع از تواضع شود خود سدّ راه پيشرفت معنوي است.)
3. امتيازات ما فقط با ارادة ما به دست نيامده كه فخر فروشي كنيم بلكه عوامل ديگري در آن نقش داشته‌اند. (مثل قدرت حافظه و ...) گاهي موفقيت تو مرهون و وابسته به زحمات عده‌اي ديگر است (پس آن را توفيق الهي بدانيم).
4. اگر بچه مي‌دانست كه چقدر پول در جهان است با تكان دادن قلك خود خوشحال نمي‌شد(7) انسان فخر فروش اگر از انسان‌هاي كاملتر از خود و صفات بسيار والاي انساني آنها آگاه شود چنان غافل نمي‌شود.

قدم نهم: توجه به صفات اخلاقي فعال و غير فعال(8)1. شناخت صفات فعال (مثبت و منفي) كار بسيار دشواري نيست.
2. صفات غير فعال (مثبت و منفي) يا ضعيف‌اند و يا به صورت استعداد بوده و هنوز شرائط ظهور براي آنها پيدا نشده است. انسان بايد در صدد شناسايي اين صفات پنهان باشد تا از صفات مثبت كمال استفاده را ببرد و با صفات منفي قبل از ريشه‌دار شدن و قوي شدن آنها مقابله كند.
قدم دهم:(9) صفات ما دو گونه‌اند:
1. اكتسابي: كه با تلاش فرد و تحت تأثير شرايط محيطي مثل خانواده، مدرسه، فرهنگ، اجتماع، مذهب به دست مي‌آيند.
2. موروثي : برخي از صفات روحي از طريق توارث از نسل‌هاي قبلي به او انتقال پيدا كرده‌اند كه با كمك شرائط محيطي و عوامل تربيتي و همراهي صفات جنبي ديگر به مرحلة فعليت مي‌رسند.
قدم يازدهم:(10) يادگيري روش‌هاي مقابله با صفات منفي (خودخواهي كه مادر همه صفات منفي است، حسد، ‌كينه، ريا و...).
قدم دوازدهم:(11) يادگيري روش‌هاي تقويت صفات مثبت (هم نوع دوستي، حس حقيقت جويي و پرستش و ...)
نكته پاياني: لازم است براي خودشناسي به كلية مباحث به صورت كلي نگاه كرد، چون در اين صورت است كه بحث نتيجه مي‌دهد. نكتة‌ ديگر اين كه در مرحله عمل (خودسازي) كه مرحله بعد از خودشناسي است، بايد توجه داشت كه بايد تحت برنامه صورت بگيرد، يعني انسان هر روز شرط كند كه بندگي خدا را مي‌كند (ترك گناه و انجام واجبات) و بعد در طول روز مراقب اعمال خود باشد و در شب اعمال گذشته روز خود را محاسبه كند و تصميم بگيرد عيب‌ها را انجام ندهد و اصلاح كند. (مشارطه، مراقبه و محاسبه) و مهم‌تر اين كه به رشد شخصيت در تمام ابعاد (عاطفي، عقلي، بدني، اجتماعي و...) توجه كنيم و از مقايسه خود با ديگران در اين راه اجتناب كنيم. چون شرايط هر فردي وظيفه خاص هر فرد را مي‌طلبد و به جاي نتيجه به انجام وظيفه فكر كنيم.



پاورقی:

1. رجوع كنيد به كتابهاي «نظام حقوق زن در اسلام» و «خصوصيات روحي زن».
2. مصباح يزدي، محمد تقي، خودشناسي براي خودسازي، موسسه در راه حق، ص 7.
3. اشرف جودت، تقي علي، نقش عادت در تربيت اسلامي، موسسه انتشارات اميركبير، 1378، ص 91.
4. از جمله اساتيد اخلاق استاد آيت الله حسين مظاهري.
5. مظاهري، حسين، عوامل كنترل غرايز، موسسه نشرو تحقيقات ذكر تهران، 1378، ص 56، اقتباس.
6. سادات، محمد علي، اخلاق اسلامي، ‌انتشارات سمت، ص 253.
7. مثال از استاد محسن قرائتي.
8. اخلاق اسلامي.
9. همان.
10. همان.
11. همان.

 

 

یک شنبه 17 دی 1391  10:40 PM
تشکرات از این پست
mahdi5265
mahdi5265
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 128
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:متلبس شدن به اخلاق اسلامی

پرسش:

مراد از خودشناسي چيست؟ و روش هاي كلي مبارزه با هواي نفس را توضيح دهيد؟

پاسخ:

خودشناسي يعني شناختن استعدادها، گرايش ها، بينش ها، سرمايه ها، امانت ها و وديعه هايي كه خداي متعال در اختيار انسان گذاشته است و در حقيقت حصول شناخت از خوديّت، واقعيت و هويّت خود, به تعبير دقيق تر، در شناخت نسبت به خود بايد به اين مقوله ها بپردازد كه چه بوده، چه شده و چه بايد بشود.(1) در اين شناخت است كه «من حقيقي»، خود را «از من مجازي» باز مي شناسد(2) و به كمالات استعدادي، كه بالفعل در او موجود است، آشنا مي شود و سپس در صدد تربيت و شكوفايي آن برمي آيد, از اين رو شناخت نفس، كه بُعد ملكوتي وجود انسان است و با نغمه الهي انشا شده، پس از معرفت حق تعالي، برترين و بهترين و كارآمدترين، شناخت شمرده شده است, هم چنان كه علي(عليه السلام) فرمود: افضل المعرفة معرفة الانسان نفسه(3), برترين معرفت آن است كه انسان نفس خود را بشناسد.
و رسول خدا (صلي الله عليه وآله)فرمود: اعرفكم بنفسه اعرفكم بربه(4), داناترين شما نسبت به خدا كسي است كه به نفس خود داناتر باشد.
ضرورت خودشناسي: مهم ترين اثر خودشناسي آن است كه انسان از اين طريق، پروردگار خود را نيز مي شناسد(5) و هم چنين به كرامت و ارزش خويش پي مي برد, زيرا در شناخت نسبت به خود، به قواي دروني و نيز مقام و منزلت اين قوا و هم چنين به قواي باطني نفس،(6) آگاه و سپس به چگونگي بهره وري از آن، پي مي برد و در صدد رشد و تعالي و ترقي آن برمي آيد.
در صورتي كه اين شناخت و معرفت به درستي صورت نگيرد، انسان هلاك مي شود, لذا اميرالمؤمنين(عليه السلام)مي فرمايد:
هلك امرأوُه لم يَعْرِف قَدْره(7), آن كسي كه قدر خود را نشناخت هلاك خواهد شد.
و نيز از راه رستگاري و نجات دور مي گردد و به وادي جهل و گمراهي كشيده مي شود.(8)
خويشتن نشناخت مسكين آدمي *** از فزوني آمد و شد در كمي
خويشتن را آدمي ارزان فروخت *** برد اطلس خويش بر دلقي بدوخت(9)
در شناخت از خود درمييابد كه وجود به ظاهر كوچك او، به حدي بزرگ و وسيع است كه جميع عوالم وجود را در خود جمع كرده است, مطالبي بسيار ظريف بيان مي كند كه ترجمه آن چنين است:
دواي تو در وجودت نهفته است و تو نمي فهمي, بيماري ات نيز از خودت سرچشمه گرفته و تو نمي بيني, و فكر مي كني كه موجود ضعيفي هستي، در صورتي كه جهاني بزرگ در وجود تو پيچيده شده است, و تو آن كتاب درخشاني، كه با حروف آن پنهان ها آشكار مي گردد, بنابراين تو نيازي نداري كه از بيرون دايره ي وجودت، از سرنوشتت چيزي بگويند.(10)
بنابراين، شناخت «من حقيقي» انسان، كه خوديّت او را مشخص و معين مي سازد، يك امر بسيار ضروري و بديهي است. آن كه همه چيز ـ چه در امور مادّي و چه در امور معنوي ـ به او نسبت داده مي شود, مانند خوردن من، خواب من، خوراك من، خنده ي من، فكر و خيال من، محبّت و دوستي من و مانند آن، بايد براي هر انساني روشن گردد. انسان به دنبال اين شناخت، به جايگاه و سرمايه هاي وجودي اش پي خواهد برد و آنچه براي خودسازي لازم است به جا خواهد آورد.

وحدت گرايي نفس: خود انسان در عين برخورداري از مراتب، امر واحدي است, و به واسطه ي اين حقيقت بسيط و مجرّد است كه به مقام قرب الهي نايل مي شود و كثرات وجود خويش را به خداي تعالي نزديك مي نمايد, پس با توجّه به اين كه تمام قواي ظاهري و باطني به نفس و خود حقيقي و اصلي انسان بر مي گردد، شناسايي اين قوا و كاركرد هر كدام و بهره گيري از هر كدام براي تعالي و ترقي و تهذيب و صيقل دادن نفس لازم است.
اين حقيقت واحده در مظاهر گوناگون جلوه مي نمايد و تمام اين جلوه ها با متجلّي، يعني نفس انسان، فاني و متحد مي شود(11).

شؤون نفس: گاهي اين حقيقت واحده در يك زمان، جلوه هاي گوناگوني را از خود ظهور و بروز مي دهد, مانند آن كه در يك زمان مي بيند و در عين حال مي شنود و لمس مي كند و مي بويد و فكر نيز مي نمايد و ممكن است تصرّف نيز داشته باشد. همه ي اين ها از شئون و ظهورات نفس است كه از عظمت و جهان نمايي جان و نفس آدمي حكايت مي كند.

راه هاي مبارزه با نفس: علماي اخلاق به طور كلي دو راه براي تك تك بيماري هاي اخلاقي ذكر كرده اند: 1. علمي, 2. عملي.
1. راه علمي: مقصود از راه علمي اين است كه به عواقب و نتايج شوم هر چيزي كه منشأ آن هوي و هوس انساني است، بايد توجّه نمود. غالباً كساني كه علم به خطر، ضرر و خسران پيدا مي كنند، در صدد پيش گيري از آن برمي آيند و در چنين وضعيتي، يا به دنبال آن زشتي نخواهند رفت و يا اگر دامن گيرشان شود، در صدد ريشه كن كردن آن بر خواهند آمد, لذا علم به آفت و ضرر بيماري هاي اخلاقي ـ اگر تمام نقش را در زدودن آن نداشته باشد ـ تأثير زيادي در پيش گيري و درمان دارد, از باب مثال، اگر به شما بگويند كه در اين مسير حيوانات درنده و وحشي در كمين هستند، به طور قطع، يا آن مسير را براي حركت انتخاب نمي كنيد و يا با سلاح و تجهيزات دفاعي كامل و با احتياط از آن مسير گذر خواهيد كرد. از سويي ديگر اگر راه استفاده از سلاح مبارزه را ندانسته باشد، يا نتواند به خوبي دشمن را تشخصي دهد حتما مغلوب مي گردد. اين راه علمي براي تمام بيماري هاي اخلاقي و هواهاي نفساني تجويز شده است، منتهي در دو مرحله صورت مي پذيرد.
الف) به شكل عمومي: به اين معنا كه شخص سالك بايد بداند كه بيماري هاي اخلاقي سبب محروميت انسان از انس و قرب الهي و موجب عذاب وجدان و عقاب الهي براي خود مي گردد, هم چنين بايد بداند كه با ورود در هر گناه، از خداي عالم كه صميمي ترين و با وفاترين دوست انسان است، فاصله گرفته و خود را از نعمت او محروم ساخته است, و ديگر آن كه در روز قيامت تمام صحنه هاي گناه به انسان نشان داده مي شود و سراسر وجود او را، شرمندگي فرا مي گيرد.
ب) اختصاصي: راه اختصاصي علمي، آن است كه نسبت به آثار سوء آن گناه خاص آگاهي و شناخت لازم را پيدا كند و خود را از آفت ها و آسيب هاي آن نجات دهد.(12)
راه عملي: و اما راه عملي براي پيش گيري و يا درمان بيماري رواني و اخلاقي آن است كه شخص بيمار تا مدتي بايد به يك سري رياضت هاي شرعي اشتغال داشته باشد و براي ريشه كن ساختن آن رذايل، كمي به خود زحمت دهد و به امور پسنديده كه صفت مقابل آن رذايل است روي آورد و آن را تقويت كند, البته گاهي راه عملي با توجه به نوع بيماري به مدتي محدود و گاهي به مدتي طولاني نياز دارد. انسان براي بهره گيري از هر دو راه بايد از خداي متعال توفيق مسئلت نمايد تا در تمام مراحل درمان او را ياري كند.



پاورقی:

1. ر.ك: شجاعي، محمد، مقالات، ج 1، از ص21 به بعد.
2. ر.ك: بهشتي، محمد، سلامتي تن و روان، ص 30 ـ 52.
3. فهرست غرر، ص 387، شماره ي 2935.
4. الجواهر السنيه، ص 94.
5. غرر الحكم، ج 5، ص 195.
6. تهراني، مجتبي، در آمدي بر سير و سلوك، تدوين زير نظر علي اكبر رشاد، ص 44.
7. صبحي صالح، نهج البلاغه، حكمت 149.
8. فهرست موضوعي غرر، ص 387.
9. مثنوي معنوي، دفتر سوم، ص 420.
10. ديوان منسوب به حضرت علي ـ عليه السلام ـ ، ص 39.
11. ر.ك: شجاعي، محمد، مقالات، ج 3، ص 123 به بعد.
12. براي اطلاعات بيش تر ر.ك: نراقي، ملا مهدي، جامع السعادات، گزيده ي آن با ترجمه ي جلال الدين مجتبوي, و دستغيب شيرازي، گناهان كبيره.

 

 

یک شنبه 17 دی 1391  10:41 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها