اسلام و اعتلای زن در سیرت و سنت
حضرت آیة اللّه جوادی آملی
توجه به مسئله زن و ارزش وجودی او به دنبال آن حقوق زن از مسائل مهم و همیشگی بوده و به همین دلیل در پی یافتن جواب آن مسئله همواره تکاپو و تلاش میگردد در عصر کنونی نیز مسئله زن و ارزش وجودی و حقوق وی از اهمیت خاصی برخوردار است. به ویژه با طرح فمینیسم (و این که مناسبات موجود میان دو جنس زن و مرد در خانواده و اجتماع که در ضمن آنها، زنان تحت سلطه و انقیاد مردان قرار دارند، رضایت بخش نبوده و باید به گونهای تغییر یابند که زنان بتوانند به طور دلخواه بر زندگی خود کنترل داشته باشند و در نتیجه امکان و فرصت بیشتری برای فعلیت بخشیدن به تمامی قابلیتهای انسانی خود بدست آورند)، پرداخت به این مسئله از نظر اسلام اهمیت مضاعفی پیدا میکند.
سؤالاتی که در این رابطه مطرح است از این قرار است که جایگاه زن در نظام هستی چگونه است؟ آیا زن و مرد در نظام هستی از جایگاه یکسانی برخوردارند یا جایگاه آنها متفاوت است؟ آیا زن و مرد به لحاظ هستی شناختی از هستی همگونی برخوردارند یا متفاوتند؟ آیا تفاوت تکوینی زن و مرد منشأ تفاوت حقوقی آنها نیز هست؟و اگر در برخی موارد اگر هست حکمت آن چیست و سؤالات دیگر.
فرضیه در این پژوهش آن است که زن و مرد در حقیقت انسان با هم اشتراک دارند گرچه در ویژگیهای جسمی و روانی متفاوتند و به همین جهت از بعد اشتراک دارای حقوق و مسؤولیتهای مشترکند و از جهت تفاوتها احیاناً دارای حقوق و مسؤولیتهای متفاوتند.
در این سلسله مقالات با بهرهبرداری از منابع اسلامی به (اسلام و چگونگی جایگاه زن و نظام هستی و اعتلای وی در سیرت و سنت) پرداخته میشود.امید آن که برای خوانندگان آموزنده بوده و برای زدودن اشکالات و شبهات سودمند و به لحاظ تأثیر عملی در زندگی مفید واقع شود.
بنیانهای هستی شناختی زن
1ـ مراد از زن
هنگامی که از بنیانهای هستی شناختی زن در قرآن سخن میگوییم، در آغاز لازم است بیان کنیم که مرادمان از «زن» صنفی است که مقابل او مرد است نه زن در مقابل شوهر. توضیح آن که زن دارای عناوینی چون همسر، مادر، دختر، خواهر، خاله، عمّه، جدّه و مانند آن است که هر کدام دارای حقوق خاصی است که در کتاب حقوقی و فقهی به آن پرداختهاند از باب نمونه زن به عنوان همسر، در مقابل شوهر قرار دارد که حقوق و وظایف متقابلی بین آنها وجود دارد و به عنوان مادر حقوق ویژهای دارد که فرزندان باید نسبت به او و او نسبت به فرزندان رعایت کنند و به عنوان دختر در برابر پدر و مادر خود حقوق ویژهای دارد. اما در این مبحث این عناوین مورد بحث واقع نمیشود فقط زن به عنوان صنفی از انسان که در مقابل او مرد است موضوع مطالعه است گرچه در ادامه از مباحث دیگر نیز سخن به میان میآید.
2ـ جایگاه زن در نظام هستی
از نظر آموزههای قرآن جایگاه زن در نظام هستی همان جایگاه انسان در نظام هستی است. یعنی همان جایگاهی را که مرد به عنوان انسان در نظام هستی دارد همان جایگاه را زن نیز در مقام هستی دارد و قرآن به ما میگوید این دو را به چهره ذکورت و انوثت ـ مردی و زنی ـ نشناسید.
بلکه در چهره انسانیت بشناسید و حقیقت انسان را روح او تشکیل میدهد نه بدن او و به عبارت دیگر: انسانیت انسان نه به جسم اوست و نه به مجموع جسم و جان، بلکه انسانیت انسان به روح اوست و جسم او فرع بدن و ابزاری پیش نیست. بنابراین اگر انسانیت انسان به روح اوست و نه بدن او و روح در ذکورت و انوثت تأثیر ندارد. پس زن و مرد در اصل انسانیت اشتراک دارند. یعنی گوهر انسانی زن و مرد یکی است.
قرآن کریم فرمود: «الذی احسن کل شیء خلقه و بدأ خلق الانسان من طین، ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین ثم سوّیه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة قلیلاً ماتشکرون؛(1) او (خدا) همان کسی است که هرچه آفرید،نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد. سپس نسل او را از عصارهای از آب ناچیز و بی ارزش آفرید سپس (اندام) او راموزون ساخت و از روح خویش در او دمید و برای شما گوش و چشمها و دلها قرار داد. اما کمتر شکر نعمتهای او را بجا میآورند. از آیه استفاده میشود که زن و مرد به عنوان انسان، هر دو دارای روح الهیاند و آن چه در آیه شریفه مطرح نیست، جنسیت و دخالت آن در میزان بهرهمندی از روح و حقیقت آدمی است.
در سوره مؤمنون نیز وقتی از مراحل خلقت سخن میگوید و میگوید انسان از عصارهای از گل آفریده شد سپس او را به صورت نطفهای در جایگاهی استوار قرار داده شد آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورد و علقه را به صورت مضغه و آن گاه آن را استخوان هایی ساخت و سپس بر آن گوشت پوشاند میفرماید: «ثم انشأناه خلقاً آخر؛(2) پس آن گاه او (جنین را) در آفرینشی دیگر پدید آوردیم.»مفسران این جمله را به روح و اعطای حیات انسانی تفسیر کردهاند.(3)
از این آیات استفاده میشود که نه در مراحل شکلگیری و موزون سازی اندام انسانی عنصر جنسیت دخالت دارد و نه در دمیدن روح الهی به کالبد آدمی بین زن و مرد تفاوتی هست.
3ـ مبدأ قابلی آفرینش زن و مرد
آیا خلقت زن و مرد از دو گوهر مستقل و دو مبدأ قابلی جداگانه است تا هر یک دارای آثار خاص و لوازم مخصوص باشد مانند دو گوهر که از دو معدن مستقل ظهور میکنند و جنس هر یک غیر از جنس دیگری است یا هر دو از یک گوهرند و هیچ امتیازی میان آنها از لحاظ گوهر وجودی نیست جز به اوصاف اکتسابی و اخلاق تحصیلی یا مرد بالاصالة از گوهری خاص خلق شده است سپس زن از زواید مبدأ تابع مرد به طور متفرع بر آن آفریده شده است یا به عکس یعنی زن بالاصاله از گوهری معین آفریده شده است و مرد فرآوردهای از زواید مبدأ زن، به طور طفیلی و فرع وی است؟
از ظواهر آیات ناظر به اصل آفرینش استنباط میشود که زن و مرد از یک گوهرند و هیچ امتیازی میان آنها از لحاظ گوهر وجودی نیست قرآن فرمود: «یا ایها النّاس اتقوا ربّکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً کثیراً و نساءً و اتقوا اللّه الذی تسائلون به و الارحام ان اللّه کان علیکم رقیباً؛(4) ای مردم از پروردگارتان پروا دارید که شما را از نفس واحد آفرید و جفتش را نیز از او آفرید و از آن دو مردان و زنان بسیاری پراکند و از خدایی که به نام او از همدیگر درخواست میکنید. پروا کنید و خویشاوندان را (فراموش نکنید) که خدا همواره بر شما نگهبان است.»
منظور از نفس در آیه، گوهر و ذات و اصل و واقعیت عینی شیء است نه روح، جان و روان، از باب مثال اگر گفتهاند: فلان شیء فی نفسه چنین است یعنی در ذات و هستی اصلی خود چنین است یا وقتی میگویند: فلانی آمده است یعنی فلان کس خودش آمده است که معنای نفس مرادف با عین و اصل ذات است. بنابراین نباید آیه مورد بحث با آیات مربوط به پیدایش روح و نفخ آن در انسان ارتباط داد بلکه مراد از آن همانا ذات و واقعیت عینی است.
بر این اساس آن چه از آیه استفاده میشود مطالب زیر است:
الف: همه اصناف انسانها، خواه زن و خواه مرد، از یک ذات و گوهر خلق شدهاند و مبدأ قابلی آفرینش همه افراد یک چیز است. این که گفته شد همه انسانها، دلیل آن این است که «ناس» شامل همگان میشود.
ب: اولین زن که همسر نخستین مرد است، او نیز از همان ذات و گوهر عینی آفریده شده است نه از گوهر دیگر و نه فرع بر مرد و زاید بر او و طفیلی وی، خدای سبحان اولین زن را از همان ذات اصلی آفریده است که همه مردها و زنها را از همان اصل خلق کرده است. آیاتی مانند: «هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها»(5) اوست که شما را از نفس واحدی آفرید و جفت وی را از آن پدید آفرید. و آیه «خلقکم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها»(6) آفرید شما را از نفس واحد سپس جفت وی را از آن پدید آورد. نیز بر همین مطلب دلالت میکند که مبدأ قابلی خلقت همه مردان و زنان و نیز اولین مرد و زن واحد است.
در پی احادیث ناظر به مبدأ قابلی آفرینش روایتی را از مرحوم صدوق نقل کرده است که از آن استفاده میشود آفرینش حوّا همانند خلقت آدم نوظهور است و آن روایت این است که زراره از حضرت امام صادق(ع) پرسید: نزد ما مردمی هستند که میگویند: خداوند حوّا را از بخش نهایی ضلع چپ آدم آفرید؟ امام صادق(ع) فرمود: خداوند از چنین نسبت، هم منزه است و هم برتر از آن است. آیا خداوند توان آن را نداشت که همسر آدم را از غیر دنده او خلق کند تا بهانه به دست ملامت گران دهد که بگویند: بعضی اجزای آدم با بعضی اجزای دیگر نکاح کرد. سپس فرمود:خداوند آدم را از گل آفرید و سپس حوا را به طور نوظهور پدید آورد. آدم پس از آگاهی از خلقت وی از پروردگارش پرسید: این کیست که قرب و نگاه او مایه انس من شده است؟خدای سبحان فرمود: این حوّاست. آیا دوست داری که با تو و مایه انس تو باشد و با تو سخن بگوید و پیرو تو باشد؟ آدم گفت:آری پروردگارا! تا زندهام سپاس تو بر من لازم است. آنگاه خداوند فرمود: از من ازدواج با او را بخواه، چون صلاحیت همسری تو را جهت تأمین علاقه جنسی نیز دارد و خداوند شهوت جنسی را به او اعطا نمود. سپس آدم عرض کرد من پیشنهاد ازدواج با وی را عرضه میدارم، رضای شما در چیست؟ خداوند فرمود:رضای من در آن است که معالم دین من را به او بیاموزی.(7)
این حدیث گرچه از جهت سند نیاز به تحقیق بیشتر دارد ولی حاوی مطالب مهم و سودمندی است که تفصیل آن به این شرح است.
الف: خلقت حوا از ضلع و دنده چپ آدم صحیح نیست بر خلاف آن چه در تورات آمده است که خلقت حوا را از دنده چپ آدم میداند.(8)
ب: آفرینش حوا چون آفرینش آدم نوظهور و مستقل است.
ج: نگاه آدم به حوا مایه انس وی شد و خدای سبحان نیز همین اصل را پایه ارتباط آن دو قرار داد و این انس انسانی، قبل از ظهور غریزه شهوت جنسی بوده است.
د: بهترین مهریه و صداق، تعلیم علوم الهی و آموختن معالم دین است که خدا آن را مهر حضرت حوّا بر آدم قرار داد.
با توجه به این که آیات و روایات زن و مرد را از گوهر واحد میداند و بر این اساس مرد بر زن در اصل آفرینش امتیازی ندارد و روایات که بیان گر مزیّت و برتری هستند یا از جهت سند نادرست و نارسایند و یا دلالت آنها ناتمام است و اگر هم از جهت سند و دلالت تام باشند به لحاظ این که مسئله مورد بحث امر تعبدّی محض نیست و در امور غیر تعبدّی علم و قطع لازم است و این روایتها مفید مظنه و گمان است نمیتوان با آن روایتها مسائل غیر تعبّدی را استفاده کرد. و به عبارت دیگر: چون این خبر واحد است و خبر واحد در صورت احراز شرائط به استنباط احکام فقهی محدود است و در علوم دیگر در صورتی اعتبار دارد که با قرآن هماهنگ باشد و یا سنت قطعی و عقل آن را تأیید کند. در غیر این صورت اعتبار نداشته و قابل استناد نیست.
علاوه بر اشکال سند و دلالت این روایت و عدم هماهنگی آن با قرآن و سنت قطعی و عقل، احتمال تقیه در این دسته از روایات منتفی نیست زیرا چنان چه روشن است رأی غالب در آن زمان این بود که زن از دنده چپ آدم خلق شده است و به قول اهل سنت و عامّه نیز در این مورد هماهنگ است. از این رو احتمال دارد که ابراز این عقیده از جانب معصوم(ع) از روی تقیه باشد. بنابراین احتمال نیز روایاتی که بیان گر این محتوا هستند فاقد اعتبار خواهند بود.
4 ـ انسان مخاطب قرآن
کمال انسان در شناخت مبدأ و معاد و وحی و رسالت است و در فهمیدن این سه اصل ذکورت و انوثت شرط نیست. انبیاء که انسانها را به این سه دعوت کردهاند، دعوت نامه برای خصوص مردها یا خصوص زنها نفرستادهاند تا با دعوت گروهی و صنفی، صنف دیگر از آن محروم باشند. وقتی قرآن از زبان پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «ادعوا الی اللّه علی بصیرة انا و من اتبعنی»(9) من و هر که مرا پیروی کرد به سوی خدا دعوت میکنم و از روی بصیرت دعوت میکنم.
این دعوت شامل همه انسان هاست و اگر پیامبری دعوت نامهای برای یک مرد به عنوان زمامدار یک کشور مینویسد چنان که پیامبر اسلام(ص) برای پادشاه روم و ایران و حبشه نامه نوشت پیامبر دیگری برای زن به عنوان یک زمامدار نامه مینویسد. چنان چه سلیمان به بلقیس ملکه سبأ نامه نوشت و او را به اسلام فرا خواند.
5 ـ هدف نزول قرآن هدایت انسان
قرآن کریم هنگام تشریح هدف رسالت و نزول وحی میفرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدیً للناس»(10) «ناس» صنف یا گروه خاصی را در نظر ندارد بلکه شامل زن و مرد به طور یکسان میشود و معنای آیه این است که خدای سبحان قرآن را در ماه رمضان نازل فرمود تا انسان و مردم را هدایت کند.
گاهی قرآن از تعبیر انسان استفاده میکند و میفرماید: ما برای انسان قرآن فرستادیم «الرحمن علّم القرآن خلق الانسان علّمه البیان»(11) خدای رحمان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید به او بیان آموخت.
در این آیات ابتدا تعلیم قرآن، سپس خلقت انسان و پس از آن تعلیم بیان ذکر شده است.
قرآن برای هدایت انسان است و خدای رحمان درس قرآن میگوید و شاگردش انسانها هستند، خواه آن انسان زن باشد یا مرد.
سرّ این که قرآن انسان را مخاطب خود قرار میدهد و او را هدایت میکند آن است که رسالت قرآن تعلیم و تزکیه روح آدمی است و روح مجرد است و روح نه مذکر است و نه مؤنث.
نمونه عینی از همتایی در مراتب کمال
حضرت علی(ع) یکی از مصادیق عترت و از افراد آیه تطهیر و دارای مقام عصمت است چنان که حضرت زهرا(س) نیز از مصادیق عترت و از افراد آیه تطهیر و دارای مقام عصمت است و به همین دلیل در بین معصومان امیرالمؤمنین(ع) معروف و الگو شده است و در میان زنان حضرت زهرا سلام اللّه علیها اشتهار پیدا کرده است.
از عظمت حضرت زهرا(س) گفته شده است که اگر علی بن ابیطالب نبود، ایشان کفو و همسر و همتایی برایش نبود. برای روشن شدن این حدیث شایسته است توجهی به سخنان حضرت علی(ع) در نهج البلاغه و سخنان فاطمه زهرا(س) داشت تا همتایی آن دو روشن شود.
آدمی وقتی خطبه حضرت زهرا سلام اللّه علیها را در مسجد النبی در مدینه در برابر سخنان گهربار حضرت علی(ع) در نهج البلاغه قرار میدهد آن دو سخن را همتا و همسان یکدیگر میبیند فرازهایی از سخنان این دو بزرگوار نقل میشود حضرت زهرا(س) در خطبه خود پس از حمد و ستایش الهی فرمود: «اشهد ان لا اله الّا اللّه وحده لاشریک له کلمة جعل الاخلاص تأویلها و ضمّن القلوب موصولها و انار فی التفکر معقولها الممتنع من الابصار رؤیته
و من الالسن صفته و من الاوهام کیفیته، ابتدع الاشیاء لامن شیء کان قبلها و انشأها بلا احتذاء امثلة امتثلها کوّنها بقدرته و ذراها بمشیته»(12) گواهی میدهم که جز اللّه هیچ خدایی نیست، یگانهای بی نیاز است، اخلاص و یکدلی در انگیزه و عمل را تأویل و فرجام آن قرار داد و دلها را گستره پیوند با آن نمود و تار و پود جانها را بدان سرشت و مشعل اندیشه آن (توحید) را در فضای ذهنها بر افروخت. خدایی که دیدگان را یارای دیدن و زبانها را توان وصف کردن او نیست و خردها به چگونگیاش راه نبرد همو که همه چیز را آفرید نه از چیزی که پیش از آن باشد و نه برپایه الگو و نمونهای که از آن پیروی کند با توانایی بیکرانش پدیدههای شگفت آفرید و با مشیت و خواستش آن را پراکند.
در این فراز حضرت زهرا(س) به یگانگی خدا شهادت میدهد و این شهادت و گواهی از سوی فاطمه همه مراتب شهادت زبانی و قلبی و عملی را در بر میگیرد به تعبیر دقیقتر، فاطمه از پیشتازان عرصه توحید و یکتاپرستی است و در حضور انبوه مسلمانان در مسجد پیامبر بر توحید و یگانگی معبود خویش گواهی میدهد و اخلاص را تأویل و تجسّم کلمه توحید قرار داد بدین معنا که موحّد حقیقی کسی است که جانش از توحید خدای سبحان لبریز و از ریا پاک و پیراسته و عملش فقط برای رضای خدا و رفتار و سلوکش خالص برای خدا باشد.حضرت علی(ع) نیز در تبیین آثار و برکات ایمان به توحید گفتار شیرینی دارد که محتوای سخن حضرت زهرا را توضیح میدهد.
«و اشهد ان لا اله الّا اللّه وحده لا شریک له، شهادة ممتحناً اخلاصها، معتقداً مصاصها نتمسّک بها ابداً ما ابقانا و ندّخرها لا هاویل ما یلقانا، فانّها عزیمة الایمان و فاتحة الاحسان و مرضاة الرحمن و مدحرة الشیطان»(13)
و بر این حقیقت گواهی میدهم که جز اللّه خدایی نیست و یگانهای بی انباز است، شهادتی که اخلاص آن از بوته آزمایش گذشته و ناب بودنش به ثبوت رسیده است. تا زندهایم به چنین گواهی چنگ یازیم و برای پس از مرگ و رویارویی با حوادث هول انگیز اندوختهاش گیریم چرا که آن، اراده جوشیده از ایمان، کلید و رمز احسان، عامل جلب خوشنودی رحمان و ابزار راندن شیطان است.
خلاصه سخن آن که باور به توحید اگر در جان انسان رسوخ کند آثار آن در زندگی فردی و اجتماعی و معنوی او ظهور میکند و آدمی رنگ خدایی میگیرد.
حضرت نه تنها به توحید شهادت میدهد بلکه اعتقاد به توحید را فطری میداند که تار و پود وجود انسان با آن گره خورده است و مشعل اندیشه آن را در فضای فکر برافروخت و روشن کرد.
به دنبال آن فرمود: خدای یگانهای که دیدگاه مرا یارای دیدن و زبانها را توان وصف او نیست و خردها به چگونگیاش راه نبرد.
در این قسمت حضرت میفرماید: رؤیت خدا و دیدن او با چشم ممتنع است قرآن نیز در این رابطه فرمود: «لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار؛(14) چشمها او را نمییابند و اوست که دیدگان را درمییابد، حضرت امیر در نهج البلاغه فرمود: «لاتدرکه العیون بمشاهدة العیان ولکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان»(15) چشمها او را آشکارا نمیبینند لیکن دلها به وسیله حقایق ایمان او را درک میکنند.
این سخنان، حق تعالی را از این که با چشم دیده شود تنزیه میکند و کیفیت رؤیت او را از راهی که ممکن است شرح میدهد.
حضرت زهرا در قسمت دیگری از سخن نقل شده فرمود: زبان یارای وصف او را ندارد و اندیشهها به کیفیتش راه نمییابد، به مثابه همین سخن را حضرت امیر (ع) در نهج البلاغه فرمود: «الذی لایدرکه بعدالهمم ولایناله غوص الفطن»(16) و هموست که افکار بلند ژرف اندیش کنه ذاتش را درک نکند و غواصان دریای علوم و دانشها دستشان از پی بردن به کمال هستیش کوتاه گردد یعنی آنکس که برای صفتش حدی نیست و اوصاف کمالش را وصف نتوان کرد.
در قسمت دیگر از سخن فرمود: همو که اشیاء را آفرید نه از چیزی پیش از آن باشد و نه الگو و نمونهای که از او پیروی کند.
حضرت علی(ع) نیز فرمود: «الذی ابتدع الخلق علی غیر مثال امتثله ولامقدار احتذی علیه من خالق معهود کان قبله»(17) او خداوندی است که بدون صورت و مثالی که از آن اقتباس کرده باشد جهانیان را بیافرید و بدون سنجش و اندازهگیری مخلوقات که آفریدگاری پیش از خلق جهان آفریده باشد و خداوند عالم از روی نمونه و مدلی که خالق و معبود سابق به کار برده جهان را خلقت کرده و از آن تبعیت کرده باشد.
با مقایسه دو بیان از حضرت زهرا(س) و حضرت امیر(ع) که یکی این خطبه را چند سال قبل از علی(ع) ایراد کرده است روشن
میشود که چرا فقط حضرت علی(ع) کفو و همتای حضرت زهرا سلام اللّه علیهاست.
تا اینجا روشن شد که زن و مرد به لحاظ انسانی با هم همسان هستند و قرآن نیز برای هدایت انسان آمده است و مخاطب قرآن نیز انسان است و از نظر انسان برای زن و مرد با هم تفاوتی ندارد.
علت تصریح به ذکورت و انوثت در قرآن
قرآن کریم در مواردی با صراحت نام زن و مرد را میبرد تا افکار جاهلی پیش از اسلام را تخطئه کند، آنها میان زن و مرد فرق میگذاشتند و عبادات و فضائل را تنها برای مردها میدانستند از این رو قرآن میگوید باید روح کامل شود و روح مذکر و مؤنث ندارد.
پیش از اسلام به زن بهایی داده نمیشد زنان از جایگاه انسانی و اجتماعی شایستهای برخوردار نبودهاند و در ذلت و خواری آنان همین بس که حیاتش مایه ننگ و عار بود و به همین جهت دختران را زنده به گور میکردند چنان که قرآن میگوید: «و اذا بشّر احدهم بالانثی ظلّ وجهه مسودّا و هو کظیم، یتواری من القوم من سوء ما بشّر به ایمسکه علی هون ام یدسّه فی التراب الا ساء مایحکمون»(18) هرگاه یکی از آنان را به دختر مژده آرند، چهرهاش سیاه گردد، در حالی که خشم و اندوه خود را فرو میخورد از بدی آن چه به او بشارت داده شده، از قبیله خود روی میپوشاند آیا او را با خواری نگاه دارد یا در خاک پنهانش کند و چه بد داوری میکنند.
اگر برای زن ارزشی نیز قائل بودند برای ارضای شهوت مردان بود البته عار و ننگ دانستن فرزندان دختر و استفاده از زن برای ارضای شهوت تحقیر مقام والای زن است.
اما قرآن مسأله زنده به گور کردن دختران را به حدی زشت و منفور شمرده که رسیدگی این موضوع را به آخرت به عنوان یکی از حوادث مهم رستاخیز دانسته و میفرماید: «و اذا الموؤدة سئلت، بایّ ذنب قتلت»(19) از پرونده یکی از فاجعه آمیزترین پدیدههای جاهلیت یعنی دخترانی که با بیرحمی تمام زنده بگور شدهاند سؤال میشود، به چه جرمی کشته شدند گویی این جنایت به قدری وحشتناک است که به قاتلان نگاهی نمیشود و با پرسش از آن کودکان بیگناه سنگینی جرم به رخ قاتلان کشیده میشود.
و در مسئله وسیله ارضای شهوت بودن زن فرمود: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنو الیها و جعل بینکم مودّة و رحمة انّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکّرون»(20) و از نشانههای خدا این که همسرانی از جنس خود شما برای شما آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید و در میانتان مودت و رحمت قرار داد. در این نشانههایی است برای گروهی که تفکر میکنند قرآن در این آیه هدف ازدواج را سکونت و آرامش قرار داده است این آرامش از این جا سرچشمه میگیرد که این دو جنس مکمّل یکدیگر و مایه شکوفایی و نشاط و پرورش یکدیگر میباشد به طوری که هر یک بدون دیگری ناقص است و طبیعی است که میان یک موجود و مکمّل وجود او جاذبه نیرومندی به نام محبت و مودّت وجود داشته باشد.
ناگفته نماند این آرامش و سکونت هم از نظر جسمی است و هم از نظر روحی هم از جنبه فردی و هم اجتماعی.
زیرا عدم تعادل روحی و ناآرامیهای روانی که افراد مجرد با آن دست به گریبانند کم و بیش بر همه روشن است.
افراد مجرد از نظر اجتماعی کمتر احساس مسؤولیت میکنند اما وقتی انسان از مرحله تجرد قدم به مرحله زندگی خانوادگی میگذارد، شخصیت تازهای در خود مییابد و احساس مسؤولیت بیشتری میکند و این همان معنای احساس آرامش در سایه ازدواج میباشد.
تقوا عامل امتیاز
قرآن وقتی از خلقت انسان سخن میگوید، میفرماید: «یا ایها الناس انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم»(21) ای مردم نه متفاوت در بدن که یکی مرد شود و دیگری زن افتخار است و نه از صنف زن یا مرد بودن افتخار است، زیرا همگان از زن و مرد خلق شدهاند نه خلقت بدن مرد بالاتر از خلقت بدن زن است و نه بالعکس و نژاد و زبان، عامل شناسایی و شناسنامه طبیعی است، شناسنامه طبیعی انسان، چهره، قیافه، زبان و لهجه اوست که ویژگی بدن است و گرنه روح شرقی و غربی، عرب و عجمو.. ندارد. پس تفاخر معنا ندارد و در وادی روح سخن از شناسنامه نیست و صعود روحی در گرو عدم تفاخر و فخر فروشی است و در واقع عامل فخر تقوا است.
نتیجه گیری
در این مقاله اولاً از همسانی مقام زن و مرد سخن به میان آمد و سرّ آن هم برخورداری از روح بود که در روح ذکورت و انوثت معنا ندارد و ثانیاً اگلویی از زن و مرد معرفی شد که این دو همسان و همتای هم اند و ثالثاً از راز تصریح ذکورت و انوثت در برخی آیات سخن به میان آمد.ادامه دارد.
پینوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
22. سوره سجده، آیه 7، 8، 9.
23. سوره مؤمنون، آیه 14.
24. المیزان، ج 15، ص 20 و مجمع البیان، ج 4، ص 101 روح الجنان، ج 15، ص 10.
25. سوره نساء،آیه 1.
26. سوره اعراف، آیه 189.
27. سوره زمر، آیه 6.
28. من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 379، علل الشرایع، ج 1، باب 17، ص 29.
29. عهد عتیق، سفر پیدایش، باب دوم، 18 ـ 24.
30. سوره یوسف،آیه 108.
31. سوره بقره، آیه 185.
32. سوره الرحمن، آیه 1ـ4.
33. الاحتجاج طبرسی، ج 1، ص 274.
34. نهج البلاغه، خطبه 2.
35. سوره انعام، آیه 103.
36. نهج البلاغه، خطبه 179.
37. همان، خطبه اول.
38. همان 91.
39. سوره نحل، آیه 58 ـ 59.
40. سوره تکویر، آیه 8 ـ 9.
41. سوره روم، آیه 21.
42. سوره حجرات، آیه 13.
v