در عصری که بسیاری آن را عصر اضطراب می نامند، آرامش، گمشده ای عزیز است. برای کسانی که تشویش و نگرانی، حزن و اندوه، و بیم و هراس را تجربه کرده اند و با آن دست به گریبان بوده اند، آرامش، گوهری گران بهاست.
برای جوامعی که در هیاهوی صنعت و تکنولوژی(فن آوری) و شلوغی و ازدحام شهرهای بزرگ و کوچک و هزارتوی زندگی مدرن و لابه لای انبوه ماشین ها و ابزارها خود را گم کرده و به رفاه مادی فروخته اند و سلامت روح و جسم خود را از دست داده اند، آرامش، تنها دارویی است که می تواند دردهای آنها را تسکین بخشد و روح و جسمشان را از خوره ای که به جانشان افتاده و ذره ذره از آنها می کاهد وآنان را به نیستی می کشاند، رهایی دهد.
آرامش، یعنی نبود تشویش و اضطراب و دلهره؛ آرامش یعنی رهایی از حزن و اندوه و بیم و هراس؛ آرامش یعنی برخورداری روح و جسم از اطمینان و ثبات و استقرار و سکون؛ آرامش یعنی بودن در دژی محکم که از بیرون، توسط دشمنانی نیرومند تهدید می شود؛ آرامش یعنی بودن در کشتی ای که در اقیانوسی متلاطم، اسیر گرداب هاست و با موج هایی بزرگ، دست و پنجه نرم می کند.
در قرآن شریف، مقام اطمینان مقامی بس بلند است و فقط در صورتی انسان می تواند در سلک بندگان خاص، وارد بهشت خداوند شود و از رضایتی دو طرفه بین خود و خدا برخوردار باشد که به درجه اطمینان نفس رسیده باشد:
یا أَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئنَةُ ارجِعی إلی رَبِّکِ راضِیةً مَرضیَّة.
مقام اطمینان، از مقام باور و ایمان، بالاتر است؛ چرا که ایمان در بعضی مراتب خود، با تزلزل جمع می شود، ولی مقام اطمینان مقام استواریِ محض است. هنگامی که ابراهیم خلیل(ع) به خداوند گفت: خدایا به من نشان بده، چگونه مردگان را زنده می کنی؟ خداوند فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟! ابراهیم عرض کرد: چرا؛ ولی می خواهم قلبم اطمینان یابد.
در روان شناسی، آرامش، یکی از شاخص های سلامتِ روانی شمرده می شود. بر این اساس در برخی روی آوردها از آموزش آرامش، به عنوان یک فنِّ درمانگری استفاده می شود.
ایجاد آرامش در افرادِ روانْ آزرده، یکی از اهداف مرحله ای روانْ درمانگرهاست. از آن جا که اضطراب و افسردگی و هراس و انواع ترس هایِ مرضی، مُخلّ سلامت روانی به شمار می آیند و تا حدّ زیادی از کارآمدی آنان می کاهند، لذا در شیوه روانْ درمانگری، رفع اضطراب و تنیدگی و ایجاد آرامش روانی را هدف قرار می دهند و می کوشند با استفاده از شیوه های مختلف، عوامل به وجود آورنده این نارسایی ها را شناسایی و با آنها مقابله کنند و در جهت ایجاد تعادل در افراد، آرامش را بر آنان حاکم نمایند.
با توجه به اهمّیت نقش آرامش در زندگی انسان، در این نوشتار، به اختصار به تعریف آرامش، بررسی عوامل ایجاد آن، عوامل برهم زننده یا از بین برنده آرامش، آثار و پیامدهای آرامش و عدم آرامش می پردازیم.
تعریف
آرامش، عبارت است از حالت اطمینان و سکون نفس، به طوری که در برابر رویدادهای مختلف زندگی و حوادث ناگوار و شرایط سخت، متزلزل نشود و بتواند با خونسردی در فضای روانی امن و آرامی با مشکلات روبه رو شود و راه حلّ مناسب و منطقی را بیابد و با بروز رفتار انطباقی متناسب، سازگاری لازم را کسب نموده، از این طریق، کارآمدی خود را در شرایط مختلف تأمین کند. آرامش، دارای آثار و پیامدهای مثبتی است که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
منظور از رفتارهای انطباقی، رفتارهایی است که حاکی از سطح سازش یافتگی فرد با هنجارهای اجتماعی و در جهت تأمین سازگاری وی با این هنجارهاست. سازش یافتگی به عنوان یکی از شاخص های بهره هوشی نیز به شمار می آید و هرچه سطح سازش یافتگی بیشتر باشد و فرد، راحت تر بتواند با شرایط مختلف خود را سازگار کند، از سطح هوشی بالاتری برخوردار است.
برخورداری از آرامش روانی، عامل مهمّی برای تسهیل در پیش گرفتن رفتارهای سازگارانه است. شاید همین اصل، منشأ این توصیه باشد که «باید در شرایط بحرانی به عنوان مهم ترین نکته، آرامش و خونسردی خود را حفظ کرد»؛ چرا که به هنگام اضطراب و نبود آرامش، سیستم تصمیم گیری و واکنش انسان، مختل می شود و نمی تواند در آن شرایط:
1 - درجه وخامت وخطرناکی شرایط را به خوبی ارزیابی کند؛
2 - به درستی دریابد که چه راه هایی برای خروج از آن شرایط وجود دارد؛
3 - تصمیم بگیرد که چه کار کند؛
4 - در مرحله آخر، کاری را که باید انجام دهد، به درستی انجام دهد.
2. استفاده حداکثر از توانایی ها و قابلیت های شخصی
هنگامی فرد می تواند از توانایی های خود به طور بهینه استفاده کند که به اصطلاح عامیانه دستپاچه نشود و به عبارت دیگر، آرامش به او حکمفرما باشد. بسیار پیش می آید که ما به یک قهرمان ورزشی و قابلیت ها و توانایی های فنّی اش کاملاً مطمئنیم، ولی گاهی در صحنه رقابت نمی تواند از توانایی های خود، به خوبی استفاده کند. به طور مثال در فوتبال، یک مهاجم در موقعیت تک به تک با دروازه بان تیم مقابل قرار می گیرد و در لحظه ای که تقریباً یقین داریم کار تمام است و گل خواهد زد، توپ را به سینه دروازه بان یا تیرِ دروازه و یا خارج از چارچوبِ دروازه می زند و آه از نهاد همه بلند می شود. اوّلین توضیحی که برای این موقعیت به ذهن می آید، این است که او هُل و دستپاچه شده و نتوانسته در حالت خونسردی و آرامش، وظیفه خود را انجام دهد و کم تر ممکن است این حادثه را به عدم توانایی و عدم قابلیت فنی او نسبت دهیم. این مسئله از دید مربّیان فهیم و کارآزموده پنهان نبوده و نیست و شاید به همین خاطر باشد که امروزه در یک تیم ورزشی، در کنار مربّیان حرفه ای و کارآزموده و مربّی بدنساز و پزشک تیم و... یک روان شناس ورزیده و متخصّص نیز قرار می دهند تا از نظر روانی نیز روی قهرمانان کار کنند و با استفاده از فنون آرامش آموزی ، تمرکز و... آنان را طوری آماده کنند که در لحظات حسّاس، آرامش خود را از دست ندهند و بتوانند از توانایی ها و قابلیت های خود، حداکثر استفاده را بکنند.
همان طور که در شماره یک نیز اشاره ای شد، تصمیم گیری مناسب، گذشته از این که یکی از مراحل بروز رفتار انطباقی است، به خودی خود نیز مهم و قابل بررسی است.
در زندگی روزمرّه همه ما لحظاتی پیش می آید که ناگزیریم بین گزینه های مختلف، انتخاب کنیم و تصمیم بگیریم که کدام را برگزینیم و کدام را کنار بگذاریم؛ از تصمیمی ساده در مورد این که امروز با تاکسی به مدرسه بروم یا با اتوبوس یا با دوچرخه یا پیاده، تا تصمیم در مورد مسائل مهم تر زندگی، مثل: انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل، ازدواج و انتخاب همسر، محل سکونت و...
اغلب در شرایط اضطرار و بحرانی، سیستم تصمیم گیری انسان مختل می شود و اگر فرد در این مورد، تمرین نکرده باشد و نتواند آرامش را بر وجود خویش حاکم کند، نمی تواند درستْ تصمیم بگیرد و چه بسا با دستپاچگی و عجله، راهی را انتخاب می کند که اگر در شرایط آرامش می بود، هرگز چنین انتخابی نمی کرد.
بنابراین یکی از آثار و پیامدهای مثبت غلبه آرامش بر انسان، این است که می تواند در فضایی آرام، به دور از تنش و دستپاچگی، تصمیمات مناسب و درستی بگیرد و بدون هُل شدن و عجله و با در نظر گرفتن جوانب هر قضیه، بهترین انتخاب ها را داشته باشد.
حوادث ناگوار و مصائب و بحران ها بخش جدایی ناپذیر زندگی دنیوی است و تقریباً همه انسان ها در زندگی خود با چنین مسائلی روبه رو می شوند و این امری گریزناپذیر است؛ امّا همه انسان ها در برابر این مسائل، برخورد یکسانی ندارند. برخی در مقابل کم ترین سختی و ناگواری، خود را می بازند و به کام ناامیدی و بیم و اندوه می اُفتند و به غیر از جزع و فزع و گریه و زاری و شکوه و ناله، کار دیگری نمی کنند و نه تنها نمی توانند مشکل را برطرف کنند، بلکه بر پیچیدگی و دشواری آن نیز می افزایند.
امّا برخی دیگر در مقابل ناملایمات و مصائب، چون کوه استوارند و از لابه لای سخت ترین دشواری ها راهی به سوی جلو پیدا می کنند و مشکل را پشت سر می گذارند. با قاطعیت می توان گفت همه مردان و زنان بزرگ و تاریخْ ساز و کسانی که توانسته اند نام خود را در تاریخ ثبت کنند و ماندگار شوند، از دسته دوم بوده اند.
انسان های بزرگ، مشکلات بزرگ نیز داشته اند؛ ولی در برابر آنها خود را نباخته و توانسته اند با سرپنجه تدبیر، اراده، ایمان، صبر، تلاش و مبارزه، در برابر بزرگ ترین مشکلات و سخت ترین بحران ها بایستند و راه خود را به سوی اهداف بزرگ خود باز کنند و بپیمایند. این انسان ها در مقابل مشکلات و ناملایمات، زانو نزده اند و بیمارگونه ناله نکرده اند؛ بلکه سرافرازانه با کمال قوّت و قدرت و در نهایت سلامت و اقتدار، در برابر هر مشکلی مناسب ترین راه حل را پیدا کرده و پی گرفته اند. اگر قرار بود که انبوه مشکلات و بزرگی مصائب آنان را از پا بیندازد، هرگز حماسه ای پدیدار نمی گشت و اسطوره ای پا نمی گرفت و قهرمانی خلق نمی شد.
راز این استواری و ماندگاری، سلامت روان است که بدون آرامش، مفهومی برای آن متصوّر نیست.
در منابع اسلامی بسیار به این مضمون برمی خوریم: آنان که به ساحل امنیت و آرامش و ایمان رسیده اند از دو چیز در امانند: یکی بیم و دیگری اندوه (لاخَوفٌ َعلیهِم و لا هُم یَحْزَنُون).
معمولاً انسان مضطرب، به دلیل این که از نظر سازمان روانی، به هم ریخته است، انسانی است متزلزل و تزلزل، پایه سازِ بیم و هراس است. انسان هنگامی می ترسد که در برابر خطری خود را تنها و رها شده بیابد و انسان متزلزل، از یک طرف، خود را هر لحظه در معرض سقوط می بیند و از طرف دیگر تکیه گاهی برای خود سراغ ندارد تا به آن تکیه کند و از افتادن خویش جلوگیری نماید؛ ولی انسانِ برخوردار از آرامش که آرامش خود را در سایه باور به تکیه گاهی مطمئن و پشتیبانی قدرتمند به دست آورده است و معتقد است که در همه جا و همه حال و همه وقت، خدا با اوست، دلیلی برای ترسیدن نمی یابد. غُصه و اندوه نیز از همین قرار است. انسان، هنگامی اندوهگین می شود که چیز عزیز و گرانبهایی را از دست بدهد و راه دست یابی مجدّد به آن را برای خود بسته ببیند؛ امّا انسان باورمندی که در سایه ایمان و باور به خداوندِ حکیم و قادر به آرامش رسیده است، می داند که حکیم، بدون مصلحت و حکمت، تصمیم نمی گیرد و قادر مطلق می تواند
چیزی را که در برهه ای و به خاطر مصلحتی از دست ما رفته، جبران کند و خودِ آن یا بهتر از آن را به ما بازگرداند؛ پس چه دلیلی برای حزن و اندوه باقی می ماند؟!
البته حزن و اندوه به عنوان یکی از حالات انسانی در برابر از دست رفتنِ چیزی یا کسی تا آن جا که به درهم ریختگی سازمان روانی انسان منجر نشود، خود به خود، پدیده مذمومی - که باید با آن مقابله شود - نیست. پیامبر و امامان در فقدان عزیزان خود، اندوهگین می شدند و می گریستند؛ ولی اوّلاً اندوه آنان به خاطر امور پیش پا افتاده نبود و ثانیاً این اندوه، چنان آنان را بی اختیار و از خود بی خود نمی کرد که از کارآیی بیفتند و نتوانند راجع به سایر وظایف خود، آن چنان که باید، عمل کنند.
عوامل ایجاد آرامش
از نظر قرآن، دست یابی به آرامش، تنها از یک راه ممکن است و بس و آن، یاد خداست (ألا بِذِکرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوب).
«خدا» به عنوان خالق و برپادارنده نظام هستی و به عنوان ناظم و سبب آرامش و استقرار آن، تنها حقیقتی است که یاد آن می تواند به انسان وابسته و نیازمند به این حقیقت یگانه بی نیاز، آرامش ببخشد و اطمینان را برای او به ارمغان آورد: أنزَلَ اللَّهُ سَکینَتَه عَلی رَسُولِهِ و عَلی المُؤمِنین.
از نظر قرآن منشأ آرامش و اعطا کننده آن، فقط خداوند است و هیچ کس و هیچ چیز از هیچ منبع و روش دیگری نمی تواند انسان را به آرامش برساند.
یاد خداوند، محصول ایمان به خداوند است (الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئن القلوب)؛
یعنی اوّل باید خدا را باور داشت تا بتوان از ثمره اطمینان و آرامش به وسیله یاد خدا برخوردار شد.
ناگفته پیداست که منظور از یاد خدا، صرف ذکر زبانی نیست و ذکر حقیقی، ذکر دل است. اگر خداوند به عنوان پدید آورنده و برپا دارنده هستی و انسان در عمقِ وجود هر انسانی، یعنی دل او حضوری دائمی و قوی داشته باشد، هیچ مشکل و مصیبت و حادثه ناگواری نمی تواند انسان را به لرزش و لغزش بیندازد و آرامش درونی او را به هم زند.
یاد خدا بودن به این معناست که دائماً متوجّه باشیم عالم طبیعت، مالکی دارد و هدفی و انسان در محضر خدای حکیم، قادر، مهربان و خیرخواهی است که در سخت ترین شرایط، بنده خود را تنها نمی گذارد و همیشه و همه جا با اوست. خدایی که بر بندگان خویش از هر والدینی مهربان تر است و دوست دارد که همه به کمال و صلاح و فلاح (رستگاری) برسند.
غفلت وگناه که هر دو در بستر «خدا فراموشی» زمینه بروز و رشد پیدا می کنند، از مهم ترین عوامل برهم زننده آرامش اند. انسانِ غافل، خود را، هدف را و مسیر و جهت را گم می کند و انسان بی هدف در وادی تحیّر و سرگردانی قدم می زند و سر از گرداب تشویش و نگرانی و اضطراب درمی آورد. گناه نیز جز از غافل سرنمی زند و دوای هر دو درد، همانا یاد خداست: الا بذکر الله تطمئن القلوب.
1 . سوره فجر، آیه 27.
2 . سوره بقره، آیه 260.
3 . Relaxation
4 . سوره یونس، آیه 62.
5 . سوره رعد، آیه 28.
6 . سوره توبه، آیه 26.
7 . سوره رعد، آیه 28.
|