0

صفات و شرایط رهبر از منظر فقه و حقوق-2

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

صفات و شرایط رهبر از منظر فقه و حقوق-2

 

  در فرهنگ اسلامی، بار ارزشی "تقوا" بیش از عدالت می‌باشد. اگر عدالت فقهی به انجام واجبات و ترک محرمات محدود می‌شود، نسبت به "تقوا"چه بسا ورود به مرزهای مستحبات و آماده باش در برابر مکروهات را نیز شامل می‌شود.

خبرگزاری فارس: صفات و شرایط رهبر از منظر فقه و حقوق

 

اشاره

در اصل پنجم و یکصدونهم قانون اساسی که در برگیرنده شرایط و اوصاف رهبری می‌باشد، علم، عدالت، کفایت (صلاحیت) و سلامتی حواس و اعصا از ویژگی‌ها و صفات رهبر نام برده شده است. در صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتا و مرجعیت، پس از فراز و فرودهایی که در دهه‌های گذشته داشت، شرط مرجعیت از آن حذف و بر شرط اعلمیت تأکید شد. اینک در ادامه بحث به صلاحیت اخلاقی رهبر خواهیم پرداخت.

صلاحیت اخلاقی

در متن پیشنهادی کمیسیون در بند <ب> از شرایط و صفات رهبر <تقوای لازم برای امامت> بیان گردیده بود و در توضیح آن گفته شد: <تعبیر به عدالت نکردیم؛چون تقوای لازم برای امامت چه بسا بیشتر باشد از آن عدالتی که در یک امام جماعت مثلاً لازم هست. باید آن‌قدر معنویت و تقوای قوی داشته باشد که در برابر کوران‌هایی که پیش می‌آید، بتواند قشنگ بایستد و به وظیفه الهی خودش عمل کند که امامت امت اسلام این را اقتضا دارد>.

کمیسیون به این دلیل از واژه <عدالت> استفاده نکرد که <در مورد امامت و رهبری یک مقدار بالاتر از عدالت لازم است، برای اینکه عدالت در امام جماعت، همان حسن ظاهری است...>.تصور بر این بود که <تقوا> بار ارزشی و محتوایی بیشتری نسبت به <عدالت> دارد:<تقوا بیش از عدالت لازم است، ما نمی‌توانیم در ولی فقیهی که... اختیار یک مملکت به دستش باشد، این را بیاوریم و در حد یک عادل نماز جماعت از او معنویت بخواهیم و مبانی اخلاقی را در همین قدر از او انتظار داشته باشیم... این تقوا، مسلم یک مفهومی مازاد بر عدالت دارد. همین که "مخالفاً لهواه و مطیعاً لاَِمر مولاه" در آن حدودی که هواهای نفسانی بر آن مسلط نباشد...>

<همان جوری که ولایتش تالی تِلْوِ اوست، [معصوم] تقوایش هم تالی تِلْوِ اوست>.برخی اعضا <عدالت> را کافی می‌دانستند یا اینکه برای <عدالت> و <تقوا> به لحاظ مفهومی، تفاوتی قائل نبودند.<عدالت و تقوا هر دو به معنای فعل واجبات و ترک محرمات است؛ یعنی این عبارت تقوا اینجا کافی است، اما من هم تصدیق دارم که عدالت اَولی بود برای ذکر از تقوا، فلذا هر دو را ذکر بکنند بهتر است "عدالت و تقوای لازم"؛ چون هر دو یک عنوان خاص است>.

رییس مجلس معتقد بود که چون عدالت و تقوا هر دو مفهومی یکسان دارند، اگر از تقوا انتظار مفهومی بیشتری دارید، قیدی به تقوا اضافه کنید: <کلمه تقوا و عدالت یکی است. با یک قید دیگری چیزی اضافه کنید. "عدالت و تقوای لازم برای امامت است"؛ این عیبی ندارد>.سرانجام پس از بحث‌های طولانی، عبارت <عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام> به تصویب رسید.

ارزیابی شرط عدالت و تقوا

مروری بر آثار فقهی و نظریات ارائه شده در زمینه شرایط حاکم و والی در اسلام، نشان دهنده آن است که فقیهان در زمینه صلاحیت اخلاقی والی، به بیان شرط <عدالت> اکتفا کرده‌اند. روایات نیز به طور عمده بر وصف عدالت تأکید ورزیده‌اند، برای نمونه امیرمؤمنان(ع) خطاب به عثمان فرمود: <فاعلم أنَّ أفضلَ عبادِ اللهِ عند اللهِ إمامٌ عادلٌ هُدِیَ و هَدیٰ فأقامَ سُنّةً معلومةً و أماتَ بدعةً مجهولةً>.

امام صادق(ع) نیز فرموده است: <فوجه الحلال من الولایة، ولایة الوالی العدل الذی امر الله بمعرفة و ولایته...>رسول خدا6نیز چنین فرموده است: <ساعة امام عادل افضل من عبادة سبعین سنة...>

همچنین امام صادق(ع)فرموده است: <اِتقوا الحکومة، فانّ الحکومة انّما هی للامام العالم بالقضاء العادل فی الْمسلمین کنبی أو وصی نبی>کاربردهای فوق، گویای متداول بودن شرط عدالت برای حاکم اسلامی است. اگرچه عدالت در لغت به معانی برابری، وضع هر چیز در موضع آن و اعطای حق به ذی‌حقی تعریف شده است، اما در اصطلاح فقیهان حالتی در انسان است که سبب ترک محرمات و انجام واجبات می‌شود و این حالت باید به صورت عادت و ملکه درآمده باشد.

انسان عادل، کسی است که ترک محرمات و فعل واجبات در او نهادینه شده باشد؛ بنابراین، ترک حرام یا فعل واجب به صورت موردی و مقطعی، فرد را به وصف عدالت متصف نمی‌کند.از سوی دیگر، <تقوا> یکی از شایع‌ترین واژه‌های ارزشی در فرهنگ اسلام می‌باشد. این لغت و مشتقات فعلی آن صدها بار در قرآن کریم به کار رفته است.

در لسان روایات و به ویژه در نهج‌البلاغه امیرمؤمنان(ع) بسیار مورد توجه قرار گرفته و در زمینه تشویق به تقوا، زمینه‌های تقوا، آثار تقوا و موانع آن، سخن بسیار گفته شده است و یکی از خطبه‌های امیرمؤمنان(ع)در نهج‌البلاغه به معرفی متقین و بیان صفات آنان اختصاص یافته است.در مقایسه میان دو واژه <عدالت> و <تقوا>، فراوانی کاربرد <تقوا> به مراتب بیشتر می‌باشد.

این لغت که از ریشه <وَقْی> گرفته شده است، به معنای حفظ و صیانت است.راغب اصفهانی در فرهنگ قرآنی خود ﴿مفردات﴾ می‌گوید: <وقایه به معنای حفظ کردن چیز است از آنچه به او آسیب می‌رساند. <تقوا> یعنی قرار دادن نفس در [چتر] حفاظتی از چیزی که می‌ترسد؛ این است حقیقت مطلب.گاهی خوف، تقوا و تقوا، خوف نامیده می‌شود، از باب نام‌گذاری مسبب به جای سبب و [بالعکس] استعمال سبب در مُسبب. در عرف شرع، تقوا به معنای حفظ و نگهداری نفس از چیزی است که ایجاد گناه می‌کند و این به واسطه ترک حرام می‌باشد>.

به این ترتیب، <تقوا> در مفهوم اصلی آن، <خودنگهداری> است و اگر در مورد ترس به کار می‌رود، کاربردی مجازی است؛ شاید از آن جهت که گاهی صیانت نفس نسبت به اموری با ترس از آن‌ها همراه می‌باشد، در این معنا به کار رفته است.بر این اساس، معنای درست <اتقوا الله> این نیست که بگوییم <از خدا بترسید>؛ بلکه این است که <خود را از گزند آتش حفظ کنید و یا خود را از گزند کیفر الهی محفوظ بدارید>. با تأمل در کاربردهای این واژه، معلوم می‌شود که همین معنای لغوی در عرف و اصطلاحات و فرهنگ دینی، منظور شده است. تقوا داشتن، یعنی حالتی از تحفظ و تملک نفسانی، وضعیتی که یک انسان بر خویشتن خویش مسلط می‌گردد و نفس سرکش را رام می‌گرداند.

در کلام امیرمؤمنان(ع) این حالت به زیبایی تمام این‌گونه به تصویر کشیده شده است:<گناهان چون مرکب‌های بد رفتار و سرکشی هستند که سواران خود را با لجام رها شده در آتش دوزخ می‌اندازند، اما <تقوا> همانند مرکب‌های رام و راهواری است که مهارشان در دست سوارانشان است و آن‌ها را وارد بهشت می‌کند>این تمثیل بسیار زیبا، گناهکار بی‌تقوا را همچون سوار ناشی و ناوارد بر فراز اسب چموشی به تصویر می‌کشد که هیچ اراده‌ای ندارد و عنان اسب از کف او در رفته است، ولی فرد باتقوا سوارکار ماهری است که اسب خویش را تربیت و رام نموده است و هر طور که او بخواهد و هر جا که او اراده کند، مرکب را هدایت می‌کند.

در جای دیگری تقوا به مثابه سپر معرفی شده است:<فإنّ التقویٰ فی الیومِ الحِرزُ و الْجُنّةُ و فی غدٍ الطریقُ الی الجَنّةِ؛بدون شک، امروز تقوا همچون دژ و سپر می‌باشد و فردای قیامت راهی است به سوی بهشت>.به نظر می‌رسد در فرهنگ اسلامی، بار ارزشی <تقوا> بیش از عدالت می‌باشد. اگر عدالت فقهی به انجام واجبات و ترک محرمات محدود می‌شود، نسبت به <تقوا> چه بسا ورود به مرزهای مستحبات و آماده باش در برابر مکروهات را نیز شامل می‌شود.

عدالت و تقوا هر دو ملکه نفسانی‌اند، ولی این حالت روحی و معنوی، گویا در یکی شدیدتر از دیگری است؛ البته همان گونه که با اشاره‌ای به روایات یادآور شدیم، شرط یاد شده در روایات به طور عموم همان عدالت است و از شرط تقوا کمتر نام برده شده است.در روایتی که سلیم بن قیس نقل کرده است به جای عدالت و امام عادل، انتخاب امام عالم عفیف و اهل وَرَع توصیه شده است:<یختاروا لانفسهم اماماً عفیفاً عالماً وَرعاً عارفا بالقضاء والسنّة>.اهل عفت و ورع بودن، همان اهل تقوا بودن است.

در روایت معروف از امام حسن عسکری(ع) در باب تقلید آمده است:<فامّا من کانَ من الفقهاءِ صائنا لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفا علی هواه، مطیعا لاَمر مولاه فللعوام أن یقلّدوه>.صیانت نفس که در این روایت به عنوان اولین شرط بیان گردیده، همان <تقوا> است و از راه قیاس اولویت می‌توان ضرورت آن را در حاکم اسلامی دریافت.

حال می‌توان میزان دقت و وسواس قانون‌گذار در شرط مربوط به صلاحیت اخلاقی را در نظر گرفت. گنجاندن شرط <عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام> در نظر قانون‌گذار معنادار بود و به این نکته هم تصریح شده بود که هر سطحی از <عدالت و تقوا> کافی نیست؛ بلکه تقوایی که برای رهبری یک امت لازم است. با توجه به آنچه در زمینه <تقوا> گفتیم، آیا این قید ضرورتی دارد یا خیر؟

به نظر می‌رسد پاسخ منفی است؛ زیرا اضافه نمودن <تقوا> در کنار <عدالت> علی القاعده نظر قانون‌گذار را تأمین می‌کرده است، مگر آنکه بگوییم اگرچه تقوا از عدالت بالاتر است، ولی خود آن نیز دارای مراتب می‌باشد و ما برای اداره کشور به امامی نیاز داریم که تقوای لازم برای رهبری یک امت را داشته باشد، اما آیا این مقدار وسواس و دقت، ضرورت دارد؟ شاید بتوان گفت آری؛ زیرا تدوین قانون، آن هم قانون اساسی به دقت نیاز دارد و از طرفی چه بسا از نظر قانون‌گذار، <تقوا> دلالت روشنی بر یک مرتبه بالاتر از عدالت نداشته و یا حداقل جای توهم آن بوده است؛ از این رو، این تصریح لازم بوده است.

حسین جوان آراسته

منبع : نامه جامعه - شماره هشتاد و دو

ادامه دارد............

یک شنبه 12 آذر 1391  5:46 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها