0

ضرورت‌های ورود حوزه‌های علمیه به مباحث فقه حکومتی

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

ضرورت‌های ورود حوزه‌های علمیه به مباحث فقه حکومتی

 

  اگر مقداری منصفانه نگاه کنیم، باید بگوییم همان علمایی که در زمان صفویه و قاجار حکومت در دستشان نبود، بیشتر از حالا در زمینه‌ی فقه حکومتی کار می‌کردند. بعد از انقلاب کتاب‌هایی در مورد ولایت فقیه و حکومت اسلامی نوشته شد که این هم به برکت وجود امام و انقلاب اسلامی بود، اما در مورد لایه‌ها و اجزای حکومت هیچ کاری صورت نگرفته است.

خبرگزاری فارس: ضرورت‌های ورود حوزه‌های علمیه به مباحث فقه حکومتی

 

 برخی قائل به این دیدگاه هستند که فقه حکومتی موضوعی جدا از فقه سنتی است و آن را از فقه سنتی جدا می‌کنند. ابتدا برای روشن شدن موضوع، تعریفی از فقه حکومتی ارائه دهید.

همان‌طور که گاهی احکام را به حکم اولی و ثانوی و حکم حکومتی تقسیم می‌کنند، فقه را نیز به فقه فردی، فقه اجتماعی یا فقه‌الاجتماع، فقه‌الادارة یا فقه مدیریت و فقه حکومتی تقسیم‌بندی می‌کنند.‌ مقصود از فقه حکومتی، فقهی جدای از فقه سنتی نیست، بلکه گاهی احکامی را بیان می‌کنیم که ناظر بر وجود حکومت است و فقه حکومتی نام دارد. گاهی نیز احکامی که صادر می‌‌شود، با قطع نظر از وجود یا عدم وجود حکومت است که فقه فردی نام دارد.

شخصی خدمت یکی از ائمه علیهم‌السلام آمد و عرض کرد که آیا اجازه می‌دهید من یکی از خوارج را بکشم؟ امام علیه‌السلام فرمودند که اگر من اجازه بدهم، تو این کار را انجام می‌دهی؟ گفت: بله. امام علیه‌السلام با یک حالت تعجب فرمودند: سبحان‌الله! مگر در صورت اجازه‌ی من می‌توان او را کشت؟! یعنی حتی اگر من اجازه بدهم، نمی‌توانی بکشی. گاهی فردی در خیابان از من سؤال می‌کند که اگر کسی نعوذبالله سب النبی بکند، چه حکمی دارد؟ من می‌گویم حکمش کشتن است. این حکم از نوع فقه فردی است، اما به این معنی نیست که اگر خدای ناکرده شما فردا در خیابان کسی را دیدید که سب النبی می‌کرد، او را بکشید. آن یک حکم فقهی با قطع نظر از وجود حکومت است، اما اگر شما به من بفرمایید در زمانی که حکومت اسلامی هست، اگر کسی سب النبی بکند، چه حکمی دارد؟ جوابش این است که قاضی و دادگاه آن حکومت اسلامی می‌تواند این شخص را اعدام کند.

اگر مقداری منصفانه نگاه کنیم، باید بگوییم همان علمایی که در زمان صفویه و قاجار حکومت در دستشان نبود، بیشتر از حالا در زمینه‌ی فقه حکومتی کار می‌کردند. بعد از انقلاب کتاب‌هایی در مورد ولایت فقیه و حکومت اسلامی نوشته شد که این هم به برکت وجود امام و انقلاب اسلامی بود، اما در مورد لایه‌ها و اجزای حکومت هیچ کاری صورت نگرفته است.

بنابراین اگر حکمی به‌تنهایی ارتباط با جامعه ندارد و هرج‌و‌مرج ایجاد نمی‌کند، فقه فردی نام دارد، اما حکمی که در صورت اجرا باعث هرج‌و‌مرج در جامعه می‌شود و نظم جامعه را به هم می‌ریزد، حق ندارید این حکم را اجرا کنید، مگر این‌که حکم حکومتی و فقه حکومتی آن را صادر کند. به بیان دیگر، احکامی که ناظر بر وجود یک حکومت است، احکام فقه حکومتی است و احکامی که ناظر بر وجود حکومت نیست، احکام فقه فردی است.

  چگونه می‌توانیم به تمام احکام فردی و حتی به جزئی‌ترین آنها مثل ماء‌الحمام نیز از دیدگاه فقه حکومتی نگاه کنیم؟

 گاهی حکومتی وجود دارد که آب را از سرچشمه تا این حمام آورده است. در این صورت باید به حکم این آب از منظر فقه حکومتی نگاه کنیم. اما اگر فقط شما بفرمایید که آب حمام چه حکمی دارد؟ این ربطی به حکومت ندارد. مثل این‌که بفرمایید من می‌خواهم ماشینم را فلان‌جا پارک کنم که این حکم فردی است و ربطی به حکومت ندارد، اما اگر من ماشینم را این‌جا پارک کنم و مزاحم مردم باشم، این یک مسئله‌ی حکومتی می‌شود. یعنی همان حکم از یک منظر فردی و از منظر دیگر اجتماعی است. مثلاً اگر کسی به من ضربه بزند و دیه‌ای به گردن او بیاید، این حکم فردی است و ربطی به حکومت ندارد، ولی اگر من بخواهم دیه‌ای را بگیرم که غیر متعارف باشد یا قصاصی را انجام دهم که باعث ایجاد هرج و مرج شود، این می‌شود حکم حکومتی.

پیشینه‌ی ورود فقه شیعه به این مباحث از چه زمانی بوده است؟ آیا از زمان انقلاب اسلامی این مباحث شکل گرفته یا قبل از آن هم وجود داشته است؟

اوج این مسئله از زمان انقلاب اسلامی است وگرنه در زمان صفویه هم شیعه حکومت داشت. یا مثلاً زمان قاجار یا زمان آل‌بویه نیز حکومت‌ها شیعی بودند که البته درصد اسلامی بودن یا شیعی بودن آنها متفاوت بوده است. لذا در آن زمان‌ها هم علمای شیعه گاهی به این مسائل ‌پرداخته‌اند. البته این هم شاید به‌نوعی مصلحت خدایی بوده که دقت فقهای شیعه گاهی کم و زیاد شده است. چون اگر مثلاً فرض کنید که علمای شیعه در زمان رضاخان فقه حکومتی را مطرح می‌کردند، رضاشاه حوزه را کلاً از بین می‌برد و نابود می‌کرد. یعنی آن آقایان به مسائل فقه حکومتی توجه داشتند، اما می‌دیدند که الآن مصلحت نیست در برابر این حکومت‌ها مطرح کنند. البته همان زمان هم مثلاً وقتی می‌خواهند قانون اساسی را بنویسند، به مسائل فقهی توجه می‌کنند. یا هنگامی که قانون دادگستری ایران را در زمان پهلوی اول می‌نوشتند، متوجه احکام فقه حکومتی بودند، ولی در حدی که طاغوت حساس نشود و ضربه‌ای به حوزه نزند. مثلاً بعضی مراجع تقلید در جنگ‌های ایران و روس در میدان جنگ بودند و با مسائل مطرح در میدان نبرد مانند تکلیف غنائم جنگی و سرزمین‌هایی که فتح می‌شود، درگیر بوده‌اند. این‌ها مسائل فقه حکومتی است و فقها با آن درگیر بوده‌اند و کتاب‌هایی نیز در این‌باره نوشته‌اند و مسائلی را مطرح کرده‌اند، ولی به هر حال به این گستردگی نبوده است.

به نظر شما آیا حوزه از ابتدای انقلاب تا حالا در حد لازم و کافی وارد این مسائل شده است؟ اگر این‌گونه نبوده، علتش چیست؟

واقعیت این است که حوزه چیزی را که از آن انتظار می‌رفت، انجام نداد. حتی اگر مقداری منصفانه نگاه کنیم، باید بگوییم همان علمایی که در زمان صفویه و قاجار حکومت در دستشان نبود، بیشتر از حالا در زمینه‌ی فقه حکومتی کار می‌کردند. بعد از انقلاب کتاب‌هایی در مورد ولایت فقیه و حکومت اسلامی نوشته شد که این هم به برکت وجود امام و انقلاب اسلامی بود، اما بنده نمونه‌هایی را ذکر می‌کنم که از ابتدای انقلاب تا به حال اصلاً در مورد آنها کاری انجام نشده است؛ نه این‌که کم کار شده باشد. مثلاً در مورد لایه‌ها و اجزای حکومت هیچ کاری صورت نگرفته است.

به نظر شما مطالبه از آن طرف نبوده یا این‌که خود حوزه این کار را انجام نداده است؟

خود حوزه این کار را نکرده است. یعنی از حوزه مطالبه شده، ولی حوزه هیچ جوابی نداده است و هیچ کاری در این زمینه‌ها انجام نگرفته است. مثلاً محدوده‌ی حریم خصوصی و حریم عمومی چیست؟ آیا من می‌توانم داخل ماشین شما را نگاه کنم؟ چون حریم عمومی است، ولی صندوق عقب ماشین شما حریم خصوصی است و من نمی‌توانم داخل آن را نگاه کنم. ما در این زمینه احادیث فراوانی داریم. حدیث داریم که پیغمبر اکرم صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله در خانه بودند و متوجه شدند کسی از سوراخ دیوار داخل خانه را نگاه می‌کند. پیغمبر فرمودند که اگر چوبی داشتم در چشم‌هایش فرومی‌کردم. این مسائل الان نیز به صورت دیگری وجود دارد و احکام آن در منابع فقهی ما موجود است، ولی متأسفانه علمای ما وارد این مسائل نشده‌اند.

علت این مسئله چیست؟

علتش بسیار روشن است. آیت‌الله‌العظمی بروجردی رضوان‌الله‌علیه و دیگر بزرگان حوزه مثل مرحوم شیخ انصاری درس‌هایی مثل صلاة و خمس و بیع و اجاره را مطرح کرده‌اند. بعد از ایشان نیز هزاران نفر تا حالا درس بیع را گفته‌اند، اما مثلاً هیچ کس تا حالا نیامده درس خارج وقف را بگوید. در حالی که وقف یکی از مسائل مبتلابه است. همین قم از حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها تا آن طرف شهر، موقوفه‌ی حضرت است، ولی چرا کسی این‌ها را بحث نمی‌کند؟ چون تا به حال کسی از بزرگان که واقعاً فقه را خوب چشیده باشد و تسلط داشته باشد، وارد این بحث‌ها نشده است. لذا کسی جرأت نمی‌کند وارد این مباحث شود.

به نظر شما آیا حوزه می‌تواند ساختار سنتی خود را متحول کند و در کنار تدریس مباحث بیع و طهارت، به تدریس مباحث فقه حکومتی و مسائل مستحدثه بپردازد؟

ما این مسائل را قبلاً در حوزه‌ها داشتیم. مثلاً خواجه‌نصیر از بزرگ‌ترین علمای شیعه است و شاگردی به نام قطب دارد که سنّی است. همچنین آقای قطب استاد علامه‌‌ی حلّی است. یعنی شیعه برای سنّی درس داده و سنّی برای شیعه درس گفته است و این‌قدر راحت با یکدیگر تعامل داشته‌اند. یا این‌که شیخ اشراق که شیعه است، شاگردی به نام ابن‌کمونه دارد که بعضی‌ها می‌گویند یهودی بوده است. او 23 کتاب علیه پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نوشته است و کتاب‌هایش هم موجود است و آنها را در همین حوزه‌ها نوشته است و هیچ‌کس هم کاری به او نداشته است، چون در کتاب‌هایش توهینی به پیامبر نمی‌کرده و فقط بحث‌های علمی را مطرح می‌کرده؛ بر خلاف سلمان رشدی که به پیامبر توهین کرده و کار علمی انجام نداده است. دلیل این‌که ابن‌کمونه توانسته این کار را در حوزه انجام دهد، وجود اخلاقیات و سعه‌ی صدر در حوزه بوده است. او 23 کتاب علیه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله اکرم نوشت و علما نیز در جواب او کتاب نوشتند که باعث تحکیم عقاید نیز شد.

راه عملی برای ترویج مباحث در حوزه، تربیت افرادی است که از نظر ادبیات عرب قوی باشند و تسلط کامل به متون داشته باشند. مبانی حوزوی در دست آنها باشد و قواعد فقهی و اصول فقه و منطق و کلام را خوب بلد باشند تا در حوزه از مقبولیت کافی برخوردار باشند. آن‌گاه روی این افراد سرمایه‌گذاری کنیم و از آنها بخواهیم در این موضوعات جدید کار کنند.

یا مثلاً در زمان صفویه نماینده‌ای از واتیکان به اصفهان می‌آمد و بحث می‌کرد. علمای اصفهان جواب می‌نوشتند و دوباره پاپ جواب این جواب‌ها را می‌داد و دوباره جوابش را می‌نوشتند و این کار خیلی عادی بود. کتابش هم الآن با عنوان «آینه‌ی عقل‌نما» چاپ شده است. یعنی این تعامل و این حرف جدید زدن و حتی رد کردن هیچ اشکالی ندارد. در حوزه هم تحمل می‌شد، ولی الآن این‌گونه مسائل تحمل نمی‌شود. بنابراین حوزه از قدیم ظرفیت این‌گونه مباحث را داشته و این ظرفیت در حوزه موجود است، ولی الان فراموش شده است.

چه راهکارهایی را پیشنهاد می‌دهید که حوزه به این سمت حرکت کند؟

راهش این است که حوزه تفکر خود را اصلاح کند. برای این کار باید همان راهی را پیش گرفت که امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه انجام دادند. یعنی اول درس اخلاق در حوزه را شروع کردند. اگر شما قبل از انقلاب به من می‌گفتید که یک درس اخلاق به من معرفی کن، بیست درس معرفی می‌کردم، ولی الان اگر یک طلبه این سؤال را از من بپرسد، درس ثابتی را سراغ ندارم که به او معرفی کنم.

در آن زمان با این‌که امکانات در حد صفر بود، اما بهتر از حالا می‌شد کار کرد. بنابراین به نظر بنده اگر کسی می‌خواهد مشکلی را در حوزه حل کند، باید از همین درس اخلاق شروع کند. اگر مشکلات اخلاقی ما و نفسانیات ما حل شود، می‌توان کارهای بزرگی را پیش برد، زیرا فقه و احادیث و تاریخ ما ظرفیت‌های بالقوه‌ی فراوانی دارد که باید از آنها استفاده کرد.

راه عملی دیگر برای ترویج این مباحث در حوزه، تربیت افرادی است که از نظر ادبیات عرب قوی باشند و تسلط کامل به متون داشته باشند. مبانی حوزوی در دست آنها باشد و قواعد فقهی و اصول فقه و منطق و کلام را خوب بلد باشند تا در حوزه از مقبولیت کافی برخوردار باشند. آن‌گاه روی این افراد سرمایه‌گذاری کنیم و از آنها بخواهیم در این موضوعات جدید کار کنند.

گفتگو از: سید شهاب لاجوردی

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله سید علی خامنه ای

یک شنبه 12 آذر 1391  1:02 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها