0

آیا زنان می‌توانند رهبر باشند

 
iran313
iran313
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مرداد 1390 
تعداد پست ها : 1561
محل سکونت : اصفهان

آیا زنان می‌توانند رهبر باشند

آیا زنان می‌توانند رهبر باشند
 

 بیش‌تر تحقیقات گذشته دربارهء این موضوع توسط پژوهشگران مرد انجام می‌شد و آن‌ها نیز تنها مردان و نقش آن‌ها را در اجتماعات بررسی می‌کردند. در مطالعات تاریخی‌، تنها رهبری مردان یا مردانه مورد توجه قرار می‌گرفت.

تعجبی ندارد که در گفتمان‌های مربوط به قدرت و رهبری نقش جنس و جنسیت نادیده گرفته می‌شود. پنداشت غالب پذیرفته شده این است که رهبران نه تنها مرد هستند بلکه رهبری امری مردانه است. در نظریه‌ها به نظر می‌رسد که رهبری تحقق «مردانگی ایده‌آل» است. تحقیقات بسیار اندکی در مورد رابطه میان مردانگی و زنانگی و امر رهبری صورت گرفته است‌ و در متون مربوطه مقولهء رهبری زنان یا به کلی غایب است و یا این که فصل‌های اندک مجزایی برای آن در نظر گرفته می‌شود.


تحقیق در مورد تاثیر جنسیت بر مقولهء رهبری گروه‌های انسانی‌، کاری تقریبا جدید است; بیش‌تر تحقیقات گذشته دربارهء این موضوع توسط پژوهشگران مرد انجام می‌شد و آن‌ها نیز تنها مردان و نقش آن‌ها را در اجتماعات بررسی می‌کردند. در مطالعات تاریخی‌، تنها رهبری مردان یا مردانه مورد توجه قرار می‌گرفت.


هم اکنون رهبران زن بیش‌تری در عرصهء سیاست وجود دارد. در تاریخ پیش از قرن بیست و یکم تنها ۴۲ زن رییس‌جمهور یا نخست وزیر بودند و ۲۵ نفر از ایشان تنها در سال‌های ۱۹۹۰ میلادی به این مقام‌ها دست یافته بودند. در حالی که هزارهء جدید با خود نوید رهبری زنان را به همراه آورده و زنان «مدیران قرن بیست و یک» نامیده شده‌اند. بسیاری از صاحب‌نظران معتقدند که جهان به سمت خرد شدن سازمان‌ها و نهادها و تمرکززدایی و مسطح یا افقی شدن ساختارهای هرمی ‌سابق پیش می‌رود. مردم بیش‌تر حول کارهای گروهی گرد خواهند آمد و ارتباطات غیررسمی ‌باز برجسته‌تر خواهد شد و این تحولات نهادی همزمان با پدید آمدن رهبری‌های دموکراتیک و مشارکتی که بیش‌تر در میان زنان دیده می‌شود همراه خواهد بود. مدیران آینده افرادی خواهند بود که به توسعه و تشویق ارتباطات غیررسمی‌ و مشارکت فعالانه روبه گسترش خواهند اندیشید; از تحول و تغییر استقبال خواهند کرد و وضع موجود را به چالش خواهند کشید‌، به جابه جایی فرهنگ‌ها و مردم و فعال کردن و مشارکت آن‌ها کمک خواهند کرد و فرهنگ پذیرندگی و مراقبت را گسترش خواهند داد. این‌ها همه ویژگی‌هایی است که به زنان نسبت داده می‌شود.


مدیریت جدید با تصمیم‌گیری مشارکتی‌ و کار فعالانهء گروهی تعریف می‌شود و زنان به طور سنتی همواره با تقسیم مسوولیت‌ها‌، کمک به دیگران و پدید آوردن شبکه‌های ارتباطی مقاصد خود را پیش برده و امور زندگی‌شان را مدیریت کرده‌اند، اما سوال این است که آیا نیاز عصر جدید به «زنانه شدن مدیریت» به گسترده شدن حضور زنان در جایگاه‌های مدیریت جامعه منجر خواهد شد؟ چرا هنوز تعداد زنان در میان نخبگان سیاسی اندک است؟
رهبری و مدیریت غالبا یک مهارت شمرده می‌شود. اگر بپذیریم که در یک سازمان مدیریت به معنای یافتن گره‌ها و مشکلات و جست‌وجوی بهترین راه‌حل برای آن‌ها به گونه‌ای است که دیگران به فعالیت و مشارکت در سازمان با علاقه ادامه بدهند‌، در این صورت رهبری صرفا یک تلاش عملی برای هدایت امور خواهد بود. مصمم بودن‌، کار و تلاش زیاد‌، هوش و فراست‌، توانایی تحلیل‌، صبوری و حسن نیت ویژگی‌های لازمهء مدیریت و رهبری خوب است. نگرش مردانه به رهبری‌، آن را با توانایی سلطه‌، تهاجم و تجاوز به دیگران تداعی می‌کند. در نگرشی غیرکلیشه‌ای‌تر‌، رهبری توانایی ارتباط‌گیری‌، توجه به دیگران و کمک به دیگران برای حل اختلافات بدون درگیری و تنش را نیز در بر می‌گیرد.


اما نگرش سوم به مقولهء رهبری این است که تنها انسان‌های بزرگ قادر به رهبری هستند. رهبر فردی غالبا تنها و نابغه فرض می‌شود که قادر به کنترل خودش و دیگران است. در این جا سوال این است که رهبری امری آموختنی است‌ یا این که کاریزمای شخصیتی لازمهء آن است؟ آیا زنان هم می‌توانند همانند برخی از مردان از این کاریزما برخوردار باشند؟


اگر فرض کنیم که برای رهبری ویژگی‌هایی برتر از دیگران لازم است‌، به گونه‌ای که آن افراد را از دیگران متمایز کند‌، باید بتوانیم آن ویژگی‌ها را تعریف کنیم. برخی صاحب‌نظران دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ با بررسی رهبران مذکر به این نتیجه رسیدند که آن‌ها دارای ویژگی‌هایی بودند که در پیروانشان یافت‌نمی‌شد. به عنوان مثال‌، آن‌ها معمولا دارای جایگاه اجتماعی و اقتصادی بالا‌، باهوش‌، دارای قدرت قضاوت از موضع برتر‌، صاحب دانش و توانایی سخنوری‌، قاطع‌، ماهر در برقراری روابط شخصی‌ و جاه طلب بودند. همین ویژگی‌های قابل ذکر برای رهبری به راحتی به ما می‌گوید که چرا زنان کم‌تر به عنوان رهبر برگزیده شده‌اند. زنان به طور متوسط دارای هوش و قاطعیت کم‌تری پنداشته می‌شوند. هر چند ممکن است در برقراری ارتباط ماهر باشند اما نگرش غالب قدرت تاثیرگذاری و نفوذ کم‌تر برای آن‌ها قایل است. همچنین یکی دیگر از ویژگی‌هایی که مانع آن می‌شود که زنان به عنوان رهبر پذیرفته شوند تلقی احساساتی بودن از آن‌ها است‌، زیرا رهبران مرد غالبا افرادی خشن و قادر به کنترل احساسات تلقی می‌شوند. به عبارت دیگر‌ ویژگی‌های «مردانه» برای یک مدیر یا رهبر موفق تعریف می‌شود. مردان‌با نیرومندی‌، برخوردهای تهاجمی‌، استقلال و قاطعیت تداعی می‌شوند‌ و زنان با مهربانی‌، یاری‌رسانی و احساس همدردی با دیگران.


در بیش‌تر جوامع و نهادهای اجتماعی با فرهنگ مردسالار‌، قدرت در دست مردان است و زنان‌، اگر بخواهند موفق باشند‌، باید خود را با الگوهای مردانه وفق دهند. برداشت رایج آن است که اگر زنان بخواهند در سلسله مراتب سازمانی از جایگاه بالایی برخوردار شوند باید الگوهای مدیریت مردانه را کسب کنند و ویژگی‌های زنانه را از خود بزدایند. آن‌ها ناگزیر می‌شوند که ویژگی‌های مردانهء یک مدیر موفق را در خویش نهادینه کنند. بنابراین تعجبی ندارد اگر گاهی تفاوتی میان مدیران زن و مرد نمی‌بینیم. به عنوان مثال اگر یک زن مدیر ۴۰ ساله بخواهد در سازمان یا نهاد خودش به اوج برسد باید همان ویژگی‌هایی را که از یک مرد مدیر ۴۰ ساله انتظار می‌رود دارا باشد. حتی بسیاری از زنان بیش‌تر از خود مردان ویژگی‌های آن‌ها را در خود نهادینه می‌کنند و برای کسب موفقیت غالبا تمام ویژگی‌های کلیشه‌ای زنان را از خود می‌زدایند. همچنین‌، از آن‌جا که مدیریت مردانه نوعی رقابت جویی می‌طلبد که با تلقی‌های رایج در مورد رفتارهای اجتماعی زنان سازگار نیست‌، زنان مدیر در محیط‌های کار خود غالبا با تنش بسیار روبه رو می‌شوند. از زنان انتظار می‌رود کم‌توقع باشند‌، از موفقیت بهراسند،‌ وابسته باشند‌، متزلزل باشند‌، اعتماد به نفس نداشته باشند‌ و نتوانند مسوولیت به عهده بگیرند. همهء ویژگی‌هایی که از زنان انتظار می‌رود و آن‌ها برای موفقیت در محیط کار نباید داشته باشند‌، باعث ایجاد تنش می‌شود. آنچه بر مشکلات آن‌ها می‌افزاید تفاوت و تضاد نقش‌های خانوادگی و نقشی است که در محیط کار برای خود قایل می‌شوند.


بسیاری از زنان در دنیای امروز در یک دام فرهنگی گرفتارند. آن‌ها نقش شایسته‌ای برای خود در اجتماع نمی‌یابند زیرا نقش‌های مردانه در آن غالب است و برای اکثرشان دشوار است که خود را با این نقش‌ها وفق دهند و یا بر ضد جریان آب شنا کنند. به زنان بیش‌تر به عنوان «نماد» نگریسته می‌شود و نه «فرد». آن‌ها با نمادهای زمین مادر(پرورش و تغذیهء همراه با انفعال)‌، «گربهء ملوس» (به عنوان موجودی تزئینی و دوست داشتنی که باید مورد قبول خریداران قرار بگیرد)‌، موضوع جنسی جذاب‌ و بالاخره «زن آهنین» (مردانگی‌‌اکتسابی برای موفقیت در اجتماع) تداعی می‌شوند. هیچ یک از این نمادها برای یک مدیر یا رهبر موفق مناسب نیست.

منبع :  اينترنت

امیدوارم لبخند امام زمان روزی شما باشد. باتشکر/

 

جمعه 10 آذر 1391  9:37 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها