نقد و بررسى اين نگرش
نگاه صوفيانه و عارفانه به قيام عاشورا اگرچه نسبت به نگاه هاى ديگر، كم اشكال تر و به سبب هم سويى نسبى آن با زبان دل، ازمقبوليت و جذابيت ويژه اى برخوردار است; اما اين نگاه نيز از چند نظر، خالى از تأمل و اشكال نيست:
نخست اينكه: اصولا عارفان وصوفيانى، هم چون مولوى، عمان سامانى و صفى على شاه اين حقيقت را بايد در نظربگيرند كه اگر اين منطق صحيح باشد كه "مردان الهى با كشته شدن به ديدار خدا برسند پس جاى سرور وشاديست نه جاى تأثر وگريه"; از اين منطق اين نتيجه را نيز مى توان گرفت كه كشندگان مردان الهى خدمت بزرگى به آنان كرده اند چرا كه قفس روح آنان را شكسته اند و مرغ روحشان را به عالم ملكوت به پرواز درآورده اند!
چنين تفسير و قرائتى از حادثه عاشورا، سبب مى شود كه شهادت امام حسين(عليه السلام) با آن همه عظمت و بزرگى، پوچ وخالى از محتوا تصوير شود و در هر صورت كشندگان حضرت تبرئه شوند. زيرا آنان نه به اراده و انتخاب خود، بلكه به خواست الهى براى اين كار از همان روز الست انتخاب شده و آلت اجراى اراده خداوند شده اند. در حالى كه چنين برداشتى پيرامون قيام عاشورا، مردود است، چرا كه در مقابل مشيت مقام ربوبى كه زمان معينى، روحى را در كالبدى براى تكامل بيشتر جاى داده است، نبايد كسى را جرئت وجسارت شكستن آن كالبد بوده باشد، به ويژه شكستن قفس روحى كه نتيجه اش فاسد و تباه كردن ارواح بسيارى ديگر از انسان هاست.235
دوم آنكه: اگرچه بى ترديد زبان اين تفسير زبان دل است و عرفان در شناخت اين حادثه، نقش كليدى دارد و از اساسى ترين جنبه هاى حادثه عاشورا، جنبه پاك بازى حسين(عليه السلام) در راه معبود است، ولى بايد توجه داشت كه عرفانى قابل اعتنا و پذيرش است كه مبتنى بر كتاب خدا و سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمه اطهار(عليهم السلام) باشد، نه عرفان مسيحى، بودايى، هندى و... و عرفان به اصطلاح التقاطى. بنابراين با نگاه عارفانه و صوفيانه امثال مولوى، عمان سامانى و صفى على شاه نگريستن به حادثه عاشورا و غفلت از ابعاد ديگر اين حادثه سرنوشت ساز در تاريخ اسلام و به ويژه تأثير گذار در تاريخ رشد تشيع دوازده امامى، اين حادثه را تنها قابل استفاده براى اهل عرفان مى كند، در حالى كه نهضت امام حسين(عليه السلام)براى همگان درس آموز، عبرت آميز و مايه هدايت است.
3. بينش مسيحانه
يكى از اصول اعتقادى مسيحيت درباره حضرت عيسى(عليه السلام) آنست كه آن حضرت به صليب كشيده شد تا فدا شونده236 و كفاره گناهان بشر باشد. بنابر چنين باورى: عيسى(عليه السلام)رنج ها و مرگ خود را با آزادى كامل پذيرفت، تا به نمايندگى از بشر، كفاره تمام گناهانى باشد كه مردم مرتكب شده و براثر آن، به خدا بى حرمتى كرده اند.237
بسيارى از افراد قشرى و شايد مقدس، با تفسيرى شبيه اين اصل اعتقادى در مسيحيت، پنداشته اند امام حسين(عليه السلام)براى مبارزه با حكومت باطل قيام نكرد، بلكه براى كشته شدن نهضت كرد تا خود را فداى امتش كند ودوستان اهل بيت(عليهم السلام)را كه مرتكب گناهانى شده اند، درقيامت شفاعت كرده وگناهان آنان را تبديل به حسنات كند. اينان با تشبث و تمسك به رواياتى كه فضيلت گريستن بر سيد الشهدا(عليه السلام) را برشمرده و تشويق و ترغيب به عزادارى مى كند و پاداش آن را، آمرزش گناهان و ورود به بهشت مى داند،238 بر اين باورند كه دوستان امام حسين(عليه السلام) هر گناهى كه انجام مى دهند، خيالشان از اين جهت راحت است . زيرا حضرت در عالم ذر، با خدا عهد كرده است كه خون او كفارة گناهان امتش باشد; چنانكه خود فرموده: انا قتيل العَبْرَة239 من كشته اشك هستم.
تنها تفاوت اين نگرش با ديدگاه مسيحيت آنست كه طرفداران اين نظريه بر اين باورند كه بهانه اى لازم است تا شخص آمرزيده شود، اگرچه در تمام عمر خويش زشت ترين اعمال را مرتكب شده باشد و پرونده اعمال وى ازكارهاى نيك خالى باشد! با چنين نگرشى است كه برخى از شاعران و تعزيه خوانان در لابه لاى اشعار و متون تعزيه خوانى، به موضوع انگيزه قيام امام حسين(عليه السلام)پرداخته اند.
سروش اصفهانى از شاعرانى است كه در قالب زبان حال امام(عليه السلام)، با نگاه مسيحانه به نهضت كربلا نگريسته است، چنانكه مى گويد:
من سيرم از حيات وگرنه كنم روان *** درهر قدم به روى زمين چشمه حيات
بهر شفاعت گنه دوستان خويـش *** كرديم سينه را هدف تير حادثات240
قاآنى شيرازى از ديگر شاعرانى است كه در اين باره سروده است:
در كربلا حسينِ على تا نشد شهيد *** كى مى شدى شفيع همه خلق سر بسر241
و در جاى ديگر مى گويد:
خنجر بريد حنـجر او را نكـرد شـرم؟ *** كرد، از چه سر بريد؟ نپذرفت ازو قض
بهر چه ؟ بهر آنكه شود خلق را شفيع *** شرط شفاعتش چه بـود؟ نوحـه و بكا242
ميرزا محمد اشراقى نيز در اين باره گفته است:
گفت من با اين گروه بد ستيز *** دادخـواهى دارم انـدر رستـخيـز
كربلا گرديده قربانگاه من *** هست هفتـاد و دو تـن همراه مـن
گربمانم من به جاى خويشتن *** پس كه مدفون گردد اندرقبر مـن؟
تا پناه خيل زُوّاران شـود *** شـافع جـرم گنـه كـاران شود243
چنانكه اشاره شد، در متون تعزيه خوانى نيز چنين نگاهى به فلسفه قيام امام(عليه السلام) شده و در اين قالب، نسبت هاى نارواى فراوانى به حضرت، داده شده است:
(امام(عليه السلام) خطاب به حضرت زينب(عليها السلام))
اگر قربان نسازم جان به راه خالقِ رحمت
زسويش كَيْ نجات آيد به محشر بهر اين امـت244
(امام(عليه السلام) خطاب به عمر سعد)
نمودم با خدا عهدى شفيع امّتان گـردم
عوض بدهد خـدا بر من كليد خُلد و رضوان را245
(امام(عليه السلام) خطاب به حضرت زهرا((عليها السلام)))
توقع دارم اى غمديده مادر *** گذارم روى دامانت دمى سـر
چو من بر امت جدّم فدايم *** تو اى مادر ببندى چشمهايـم246