0

زبان حال حضرت زینب کبری(س) در غروب عاشورا (شام غریبان)

 
voiceofrain
voiceofrain
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 2005
محل سکونت : اصفهان

زبان حال حضرت زینب کبری(س) در غروب عاشورا (شام غریبان)

 

به دشت کربلا، جمعی پریشان ماند و من ماندم
فراز نیزه‌ها، آوای قرآن ماند و من ماندم

من غارت‌زده خسته، ز هر سو راه من بسته
ز یاران خیمه‌ها خالی، بیابان ماند و من ماندم

به گوش من طنین‌افکن، صدای اکبر و قاسم
که دائم اشک‌ریزانم، به دامان ماند و من ماندم

دلم خون شد خداوندا، از این اشک عزاداران
به دنبال پدر یک طفل گریان ماند و من ماندم

به خاک و خون دو بازوی بلند و پرچم و مَشکی
میان شعله‌ها یک فوج عطشان ماند و من ماندم

ز تیری بسته شد راه گلوی تشنه‌لب اصغر
رباب از این جفای خصم، حیران ماند و من ماندم

ز طوفان بلا گل‌های سرخ من همه پرپر
از این طوفان مرا یک سرو عریان ماند و من ماندم

به‌هم پیوست جوشان چشمه‌‌های خون و دریا شد
از این طوفان هایل موج و طوفان ماند و من ماندم

نمانده طاقتم دیگر که بینم قتلگاهش را
برفت و این دل بی‌تاب و سوزان ماند و من ماندم

"حسان" گویی که این مصرع زبان حال زینب بود
تهی شد باغم از گل، عطر جانان ماند و من ماندم

 

بـازم با گریه خوابم برد       بـازم خواب تــــو را دیدم

دوباره....

چقدر غمگینم و تنـــها  چقدر می خوام که باز بـارون بباره

 

بزن بــارون  ببار آروم  بروی پلکای خسته ام

بزن بــارون تو می دونی هنوزم یاد اون هستم

 

یک شنبه 5 آذر 1391  6:31 PM
تشکرات از این پست
aligh1372 gtanori katastrof66 mostafa20010 hobab1370 ravabet_rasekhoon mahdi522 fazli1184r132 saeedakh saeid_189
saeid_189
saeid_189
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 11
محل سکونت : قم

پاسخ به:زبان حال حضرت زینب کبری(س) در غروب عاشورا (شام غریبان)

زينب جان...

شرمنده ايم كه بهاي حسيني شدن ما "بي حسين" شدن تو بود...

و شرمنده تر آنكه تو بي حسين شدي و ما حسيني نشديم...

السلام علي قلب زينب الصبور

سه شنبه 7 آذر 1391  3:24 AM
تشکرات از این پست
ravabet_rasekhoon
دسترسی سریع به انجمن ها