جناب آقاى حاج ابوالحسن شكرى ، در ماه رمضان 1414 ق كرامت زير را براى نگارنده نقل كردند:
چهل سال قبل زخمى در پاى چپم پيدا شد كه مرتب اذيتم مى كرد. يكى دو سال بدين منوال گذشت . پس از معالجات زياد، از همه جا ماءيوس شدم ، تا اينكه گوسفندى براى حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام نذر كردم ، الحمدالله بعد از مدتى زخم پايم درست شد و كسى هم از نذر من اطلاعى نداشت . دو الى سه ماه از اين ماجرا گذشت . همان زمانها بود كه بنده در دكان حاج آقا مغازه اى كار مى كردم .
يك روز صبح آقاى حاج آقا مغازه اى به دكان آمد، و ابتدا بساكن ، خطاب به بنده گفت : آقا ميرزا، مگر تو نذرى براى حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام كه كرده اى ؟ گفتم : چه طور؟
گفت : ديشب ، سيدى را در خواب ديدم ، گفت به ابوالحسن بگو چرا نذرت را ادا نمى كنى ؟ در جواب گفتم : بلى ، نذرى براى حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام كرده ام .
فرداى همان روز رفتم گوسفندى را خريده و كشتم و گوشتش را به نام حضرت ابوالفضل عليه السلام به فقرا دادم .