حضرت ابوالفضل (ع) در روز عاشورا مکرر بخدمت حسین بن علی (ع) شرفیاب گردیده و اجازه میدان میخواست . ولی به مناسبت شهادت و شجاعت و به علت اینکه پرچم پر افتخار سپاه حق در دست وی به اهتزاز بود امام (ع) به وی اجازۀ میدان نمی داد و هر باراو را از تصمیمش منصرف می ساخت و می فرمود:
« أنت صاحب لوائی» تو پرچمدار من هستی و شهادت تو دلیل هزیمت و شکست جندالله و علامت پیروزی جند شیطان است و بالاخره چون تمام یاران آنحضرت به شهادت رسیدند و برای چندمین بار که حضرت ابوالفضل اجازه خواست امام (ع) با درخواست وی موافقت فرمود : آنحضرت آنگاه که پس از تشنگی شدید به آب دسترسی پیدا نمود و هنگامیکه در مقابل صفوف دشمن قرار گرفت و یا دستش بوسیله دشمن قطع میگردید اشعار حماسه ای را که بیانگر ایمان و عقیده و دور نمائی از ایده و هدف وی میباشد می خواند:
در« ابصار العین» میگوید: عباس بن علی (ع) پس از مراجعه مکرر چون از برادرش جواب منفی شنید، چنین گفت: « لَقَد ضاقَ صَدری وَ سمتُ الحَیوهَ» دیگر سینه ام تنگ شده و از زندگی سیر گشته ام.
امام (ع) فرمود: حال که تصمیم به جنگ گرفته ای مقداری آب تهیه کن . عباس حرکت نمود و پس از در هم ریختن صفوف دشمن وارد فرات گردید و چون مشک را پر کرد خواست خود نیز آب بُخورد مشت پر از آب را به نزدیک لبهای خشک شده اش رسانید ولی بلافاصله آب را به فرات ریخت وخود را این چنین مورد خطاب قرار داد:
یا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسینِ هُونی وَ بَعدَهُ لا کُنتِ اَن تَکوُنی
هذَا الحُسینُ وارِد المَنُونِ وَ تَشرَبینَ بارَدَ المَعینِ
تاللهِ ما هذا فِعالُ دینی
ای نفس پس از حسین ذلت و خواری بر تو باد ، و پس از وی زنده نباشی گر چه زندگی را خواهانی.
اینک حسین وارد میدان جنگ شده است و تو آب سرد و گوارا مینوشی. به خدا سوگند آئین من چنین اجازه را نمی دهد. و چون با مشک پر ، بسوی خیمه ها بر می گشت وخود را در مقابل سیلی خروشان از دشمن میدید این شعر حماسی را میخواند:
لا اَرهَبُ المَوتَ اِذِا المَوتُ زَقا حَتّی اوُاری فیِ الَمصالیتِ َلقی
نَفسی لِسِبط المُصطَفی الطُّهرِ وَقی اِنّی اَنَا العَبّاسُ اَغدوُ بِالسَّقا وَلا اَخافُ الشَرَّ یَومَ اَلمُلتَقی
من از مرگ ترسی ندارم آنگاه که صدای مرگ بگوشم برسد تا آنجا که بدنم در میدان جنگ و در میان شمشیرها پنهان شود. جان من فدای فرزند پاک مصطفی باد، منم عباس که این مشک را بسوی خیمه ها میبرم .
و در این روز جنگ ترسی از مرگ ندارم او که با عشق فراوان و علاقه شدید به رسانیدن آب بسوی خیمه ها روان بود مردی از دشمن بنام زید بن رقاد از پشت درخت خرمائی کمینش کرد و توانست با یک روش ناجوانمرانه بر وی حمله نموده و دست راستش را قطع کند. فرزند حیدر کرار(ع) چون از دست راست مأیوس گردید باز هم برنامه و هدف خود را در قالب دو بیت حماسی چنین بیان نمود:
وَلله اِن قَطَعتُم یَمینی اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی
وَعَن اِمامِ صادِقِ الیَقینِ نَجلِ النَّبیِّ الطّاهِرِ الامینِ
به خدا سوگند گر چه دست راست مرا قطع نمودید ولی من تا آنجا که زنده هستم از آئین خود دفاع و از امام و پیشوایم که در ایمان خود صادق است و فرزند پیامبر پاک و منزه و امین، دفاع خواهم نمود. آری ، او به قطع شدن دستش اعتنا ننموده و به مسیر خود ادامه میداد که شخص دیگری بنام «حکیم بن طفیل» با همان روش غیر انسانی «زیدبن رقاد» از کمین برجست و دست چپ آنحضرت را قطع نمود و در این هنگام تیرها مانند قطرات باران از طرف دشمن بسوی آنحضرت سرازیر گردید که تیری به مشک و تیر دیگر به سینه اش اصابت نموده و از حرکت بازمانده در اینجا بود که یکی از افراد دشمن توانست از نزدیک بر وی حمله کند و جمجه آن حضرت را با عمودی بشکافد و آنگاه که در روی زمین قرار گرفت عرضه داشت : عَلَیکَ مِنیِ السّلامُ یا اَبا عَبدِالله. امام (ع) با شنیدن صدای برادر، خود را به بالین وی رسانیده و در رثای او خطاب به مردم کوفه این چهار بیت را انشاء نمود:
تَعَدَّیتم یا شَرَّقومٍ بِبَغیکُم وَخالَفتُموُا فینَا الَّنبِیَّ مُحَمدَّاً
اَما کانَ خَیرُ الخَلقِ اَوصیکُم بِنا اَما کانَ جَدّی خِیَرَهُ اللهِ اَحمَدا
اَما کانَتِ الزَّهرا اُمّی وَ والدِی عَلِیُ اَخا خَیر الَانامِ مُسَدُّدا
لُعِنتُم وَ اُخزیتُم بِما قَد جَنَیتُم سَتُصتَونَ ناراً حَرُّها قَد تَوَقَّدا
شما ای بدترین مردم، از راه دشمنی و ستم تجاوز کردید و درباره ما خاندان با فرمان پیامبر مخالفت نمودید. آیا پیامبران آن بهترین موجودات ، ما را به شما توصیه ننموده بود؟ آیا جد من احمد منتخب شده و رسول خدا نبود؟ آیا فاطمه زهرا مادر من نبود و علی آن برادر نیکوترین مردم و برادر پیامبر خدا پدر من نبود؟
شما مردم در اثر جنایتی که مرتکب شدید مورد لعنت و ذلت قرار گرفتید و به زودی به سوی آتشی که حرارتش شدید است کشانده خواهید شد.
از حسین بن علی(ع)به هنگام شهادت حضرت ابوالفضل(ع) جملات و کلمات زیادی و از ابوالفضل(ع) نیز اشعار فراوانی در بعضی از کتب مقاتل مانند مقتل طریحی نقل گردیده است ولی ما چون در مدارک مورد اعتماد این نوع جملات و اشعار را بدست نیاوردیم از آنها خودداری نمودیم.
اما همین چند بیت و همین نمونه کوتاه می تواند بیانگر ایده و هدف و عقیده و ایمان ابوالفضل(ع) و نشانگر قدرت معنوی و عاطفه و رأفت مقام ولایت باشد که ابوالفضل(ع) با لب تشنه آب را دور میریزد و میگوید : تالله ماهذا فعال دینی ... به خدا سوگند آئین من چنین علمی را امضاء نمی کند و به هنگام جنگ شدید و در مقابل امواج شمشیرها و نیزه ها فریاد می زند: نفسی لِسبِطِ المُصطَفَََی الطّهرِ وَ قی "جانم به قربان فرزند رسول خدا.»
و آنگاه که به دست از تن بریده اش تماشا می کند میگوید : اِنّی اُحامی اَبَداً عَن « من از آئینم دفاع خواهم نمود و از امام و پیشوایم گرچه دستم از تنم جدا شود.»
و حسین بن علی(ع) هم چون در بالین بدن قطعه قطعه و پیکر به خون آغشته چنین برادری بس عزیز و با وفا می نشیند دشمن را مورد خطاب قرار داده است و می گوید:
لعُنتُم وَ اُخزیتُم بما قَد جَنَیتُم سَتُصلَونَ ناراً حَرُّهُ قَد تَرَقَدَّا.
« ای وای که با این جنایت بزرگ از رحمت خدا دور افتادید و خود را طعمه آتشی بس سوزان قرار دادید. آری حسین(ع) برای بدبختی ملت می سوزد و ابوالفضل(ع) خود را پروانه شمع دین و پیشوایش میداند.