0

زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

عبدالله بن الحسن بن علی بن ابیطالب (علیه السلام)

«عبدالله» کودک چند ساله امام مجتبی(علیه السلام) است. مادر عبدالله دختر «شلیل بن عبدالله بجلّی» بوده است. (1)

شیخ مفید چنین نقل می‌کند: پس از آن که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سر مبارک امام حسین(علیه السلام) زد، امام پارچه‌ای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامه‌ای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آنها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند.

عبدالله پسر امام مجتبی(علیه السلام) هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و در خیمه‌گاه با زنان به سر می‌برد. هنگامی که متوجه حمله دشمن به جانب امام شد، از خیمه‌گاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین(علیه السلام) رفت و در کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب (علیهاالسلام) او را دنبال کرد و به او رسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد. امام حسین(علیه السلام) به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید.» آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع می‌ورزید. او به عمه‌اش گفت: «والله لا افارق عمّی(2)؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمی‌شوم.»

 

نحوه شهادت عبدالله بن الحسن(علیه السلام)

ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. عبدالله فریاد زد: «ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا می‌خواهی عمویم را بکشی؟» بَحر قصد ضربه زدن به امام را داشت.ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت.

کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!» حسین(علیه السلام) او را در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: «ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوندا تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد.»(3)

امام دست خود را به آسمان بلند کرد: «پروردگارا! قطرات باران را از اینها دریغ بدار و برکات زمینت را از اینها باز دار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آنها را مهلت داده و بهره‌مند می‌سازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از اینها راضی مدار؛ چرا که اینها ما را دعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.» (4)

ابوالفرج گوید: در نهایت عبدالله به دست «حرملة بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید.(5) در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرملة بن کاهل الاسدی» نفرین شده است. (6)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- ابصار العین، ص 73 .

2- الارشاد، ج 2، ص 110 .

3- همان .

4- همان، ص 111 .

5- مقاتل الطالبیین، ص 89 .

6- اقبال الاعمال، ج 3، ص 75 .

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:18 PM
تشکرات از این پست
AliFanoodi
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

محمد بن (ابی) سعید (سعد) بن عقیل

بن ابی طالب(علیه السلام)

 

«محمد» پسر «ابی سعید» فرزند «عقیل» برادر امام علی(علیه السلام) بوده است. از این رو «محمد» نوه «ابوطالب» بوده است و مادر او نیز ام ولد بوده است.

 

نحوه شهادت محمد

هشام کلبی نقل کرد: «هانی بن ثُبیت حضرمی» برایم گزارش کرد: من در روز دهم شهادت امام حسین آنجا حضور داشتم. ناگاه از خاندان امام، پسری نظرم را به خود جلب کرد. او پیراهن بلند و شلوار به تن داشت. در دو گوش او نیز دو گوشواره دیده می‌شد. او در حالی وارد میدان شد که از آن خیمه‌های ستونی، چوبی را برکنده بود. او گاه به راست و گاه به طرف چپ سپاه متمایل می‌شد. یکی از سپاه شام سوار اسبش شد و با سرعت به سوی او حرکت کرد. وقتی به او نزدیک شد قدری خم شد و با شمشیر جان محمد بن ابی سعید را گرفت. (1)

در زیارت ناحیه مقدسه بر آن شهید بزرگوار درود فرستاده شده است؛ و از خداوند برای قاتل او «لقیط بن ناشر الجهنی» لعنت و دوری از رحمت درخواست شده است. (2)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- تاریخ الامم و الملوك، ج 5، ص 449.

2- اقبال الاعمال، ج 3، ص 76 .

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:19 PM
تشکرات از این پست
AliFanoodi
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

شهادت علي اصغر حسين(عليه السلام)

«عبدالله بن الحسين» طفل شيرخوار امام حسين(عليه السلام) مشهور به «علي اصغر» بود. نام مادرش «رباب» دختر «امرء القيس بن عدي بن اوس بن جابر بن کعب بن عليم بن جناب بن کلب» بود. مادر رباب «هند الهنود» دختر «ربيع بن مسعود بن مضاد بن حصن بن کعب بن عليم بن جناب»(1) بوده است. در واقع «جناب» جد اعلاي پدري و مادري حضرت علي اصغر(عليه السلام) مي‌باشد.

عبدالله در مدينه النبي(عليه السلام) ولادت يافت.(2) سماوي مي‌گويد: اين که برخي گفته‌اند علي اصغر در کربلا ولادت يافته است، چندان درست نيست. در مدح رباب همسر گرامي او شعري به امام حسين(عليه السلام) داده شده است:

«اعمرك انني لاحب دارا                                     تكون بها سكينة والرباب

  احبهما و ابذل جل مالي                                   و ليس لعاتب عندي عتاب(3)

«به جانت قسم، من خانه‌اي را دوست دارم که در آن سکينه و رباب باشند؛

آنها را دوست دارم و تمام مالم را براي آنها خرج مي‌کنم و هرگز خسته کننده‌اي مرا خسته نخواهد کرد.»

امرء القيس سه دختر خود را در مدينه به ازدواج حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) و امام مجتبي(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) در آورد که عبدالله و سکينه حاصل ازدواج رباب با امام حسين(عليه السلام) است.(4)

 

وداع امام با شيرخواره(عليه السلام)

اصفهاني و طبري و ديگران گزارش کرده‌اند: که امام حسين(عليه السلام) از حيات خود مأيوس شده بود.(5)(يعني مي‌دانست كه ديگر آخر عمرش است) آن حضرت به سوي خيمه‌گاه بازگشت و آل ابيطالب همگي به شهادت رسيده بودند. آن حضرت در برابر خيمه‌ها نشست(6) تا قدري بياسايد. طفل خود - علي- را طلب کرد تا با او وداع کند. خواهرشان حضرت زينب (سلام الله عليها) آن شيرخواره را در دست گرفت و در دامان امام نهاد. امام او را در دامن خود نشانيد و بوسيد.(7) پس از آن فرمود: بعدا لهولاء القوم اذا كان جدك مصطفي خصمهم(8)؛ اين قوم از رحمت الهي دور باشند، هنگامي که جدت مصطفي دشمن آنها باشد» سپس امام، علي را به سوي قوم آورده و براي او طلب آب کردند.

 

 

شهادت علي اصغر(عليه السلام)

امام به علي مي‌نگريست که ناگاه تيري به گلوي علي نشست و او را ذبح کرد.(9) در اين هنگام «حرمله بن کاهل اسدي» با تيري علي را نشانه گرفت و او در دست امام ذبح شد. آن حضرت دست خود را زير گلوي او گرفت، دستش پر از خون شد و آن را به جانب آسمان پاشيد.(10)

امام باقر(عليه السلام) فرمودند: هرگز قطره‌اي از آن خون به زمين نريخت.»(11)

سيد بن طاووس اينگونه گزارش کرد: امام حسين(عليه السلام) طفل را از دست خواهرش زينب گرفت و جلو آمد تا او را ببوسد که ناگاه تيري آمد و کودک را ذبح کرد. علي را به دست خواهر داد و فرمود: «او را بگير»، سپس خون‌ها را به آسمان پاشيد و با خداوند سخن گفت.(12)

 

حوادث پس از شهادت علي(عليه السلام)

سپس امام حسين (عليه السلام) فرمود:«هوّن بي، ما نزل بي انّه بعين الله(13)؛ پروردگارا هر چه بر سر من مي‌آيد، در برابر چشمان توست؛ از اين رو (همگي) بر من آسان است.» سپس ادامه دادند: «پروردگارا اگر ياري‌ات از آسمان را از ما دريغ داشتي پس آن (نصر و ياري) را براي کسي (مهدي) که از ما بهتر است قرار ده، و انتقام ما را از اين ستمکاران بگير. و آنچه بر ما مي‌گذرد ذخيره آخرتمان قرار ده.»(14)

و نيز گزارش شده که امام(عليه السلام) به درگاه خداوند چنين عرض کرد: «پروردگارا! تو شاهد بر قومي هستي که آنها شبيه‌ترين مردم به رسول تو محمد(صلي الله عليه و آله) را کشته‌اند»(15) به دنبال اين سخنان امام بود، كه ندايي شنيده شد: دعه يا حسين فانّ له مرضعاً في الجنه(16)؛ اي حسين! علي را واگذار، او در بهشت دايه‌اي خواهد داشت» پس از آن امام، علي را از اسب پايين آورد و براي او با شمشير، قبري حفر فرمود و بدن کوچکش را دفن کرد. بدن کودک، غرق در خون شده بود. امام بر او نماز گزارد.(17) و نيز گفته شده که او را در کنار ساير شهيدان اهل بيت نهاد.(18)

 

درسي که مي‌توان گرفت:

امام حسين(عليه السلام) علي اصغر را چون علي اکبر شبيه‌ترين مردم به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) معرفي کرد؛ از اين رو اگر علي در اين معرکه شهيد نمي‌شد، به مقام عصمت گام مي‌نهاد؛ گو اين که در آن لحظه هم آنگونه بود.

 

نوزادي شهيد در كربلا

يعقوبي مي‌گويد: امام (عليه السلام) بر اسب خود سوار و عازم ميدان بود، کودکي که در همان ساعت متولد شده بود نزد آن حضرت آوردند. امام (عليه السلام) در گوش فرزند خود اذان گفت و کام او را برداشت. در آن هنگام تيري به حلق آن طفل اصابت کرد و او را به شهادت رسانيد. امام آن تير را از حلق طفل بيرون کشيد و کودک را به خونش آغشته ساخت و گفت: «به خدا سوگند، تو گرامي‌تر از ناقه (ناقه صالح) در پيشگاه خداي تعالي هستي و جد تو رسول خدا، نزد خداوند گرامي‌تر از صالح پيامبر است» آنگاه بدن خون آلود کودک را نزد ساير فرزندان و برادرزادگان خود نهاد. (19)

سماوي مي‌گويد: اين که برخي گفته‌اند حضرت علي اصغر در کربلا ولادت يافته چندان درست نيست.(20) شايد هم عبدالله رضيع در کربلا به دنيا آمده و غير از حضرت علي اصغر(عليه السلام) باشد.

 

پي‌نوشت‌ها:

1- مقاتل الطالبيين، ص 89 .

2- ابصارالعين، ص 54 .

3- ابصارالعين، ص 54، مقاتل الطالبيين، ص 90 .

4- ابصارالعين، ص 54 .

5- تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص448 .

6- الارشاد، ج 2، ص 108 .

7- اللهوف، ص 50 .

8- بحارالانوار، ج45، ص46؛ مقاتل الحسين خوارزمي، ج2، ص32 .

9- تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص448؛ مقاتل الطالبيين، ص 90 .

10- مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص 32 .

11- عن الباقر(ع):«انه لم تقع من ذلک الدّم قطره الي الارض». الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 169؛ اللهوف، ص 59، بحارالانوار، ج45، ص 46؛ مثيرالاحزان، ص 70 .

12- اللهوف، ص 50.

13- انه بعينک يا ارحم الرّاحمين. اللهوف، ص 50؛ الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 169 .

14- مثيرالاحزان، ص 70؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص 32، تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص448 .

15- المنتخب للطريحي، ص 431 .

16- تذکره الخواص، ص 252 .

17- مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص 32 .

18- الارشاد، ج 2، ص 108؛ مثيرالاحزان، ص 70.

19- تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 245.

20- ابصارالعين، ص 54 .

برگرفته از كتاب ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:19 PM
تشکرات از این پست
AliFanoodi
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

شهادت عباس بن اميرالمومنين (عليه السلام)

پس از شهادت ياران و اهل بيت امام حسين(عليه السلام)، کاسه صبر حضرت عباس(عليه السلام) لبريز شد. او ديگر نمي‌توانست بي‌ياوري امام خود را تحمل کند؛ سينه او از آن وضع دلخراش به تنگ آمده بود. او قدم پيش نهاد تا از امام خود اذن جهاد بگيرد. با توجه به شخصيت والاي عباس(عليه‌السلام) مناسب است قدري به معرفي اين سردار بزرگ کربلا بپردازيم.

حضرت ابوالفضل(عليه السلام) در سال بيست و شش هجري به دنيا آمد. پدر بزرگوارش حضرت امام علي(عليه السلام) و مادرش فاطمه دختر «حزام بن خالد بن کلاب بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب» مشهور به «ام البنين» است.

 

نام‌ها، کنيه‌ها و القاب حضرت عباس(عليه السلام)

نام‌ها، القاب و کنيه‌هاي عباس(عليه السلام) گوياي اوصاف و ويژگي‌هاي آن رادمرد کربلاست کنيه‌هاي او عبارت‌اند از:

1. «اَبُوقِرْبَة»؛ صاحب مشک آب؛

2. «ابوالقاسم» پدر قاسم؛ «جابر بن عبدالله انصاري» در زيارتنامه خود او را اينگونه خواند: «السلام عليک يا اباالقاسم، السلام عليک يا عباس بن علي؛ سلام بر شما اي پدر قاسم! سلام بر شما اي عباس پسر علي(عليه السلام)؛

3. «ابوالفضل»، پدر فضل.

القاب او عبارت‌اند از:

1. «باب الحوائج» در نيازها (گشاينده گره مشکلات)؛ اين لقب را شيعه و سني به سبب فراواني برآورده شدن حاجات خود از جانب او به آن حضرت داده‌اند.

2. «قمر بني‌هاشم» چون سيماي آن بزرگوار چون ماه تاباني مي‌درخشيد و در هنگام شب تاريک نيازي به چراغ نبود.

«عبدالله بن ابي محل بن حزّام» که حضرت ام البنين(عليه السلام)، عمه او بود از جاي برخاست و از عبيدالله امان‌نامه‌اي براي عباس(عليه السلام) و برادرانش طلب کرد. شمر نيز از جاي برخاست و او را در اين خواسته همراهي کرد. عبيدالله بن زياد هم اماني (بر عباس و برادران او) نوشت و آن را به عبدالله داد و او هم اين نامه را به غلامش «کُزمان» داد تا به حضرت عباس(عليه السلام) و برادران او تحويل دهد. او هم اين امان‌نامه را به عباس(عليه السلام) و برادرانش رسانيد. هنگامي که آنها نامه را مطالعه کردند به او گفتند: «به دايي ما سلام برسان و به او بگو ما نيازي به امان شما نداريم. امان خدا بهتر از امان پسر سميه است» و او بازگشت.

3. «الشهيد» نسب شناسان به اين لقب ايشان را مي‌شناخته‌اند. اين لقب پس از شهادت، به او داده شده است.

4. «عبدالصالح» بنده شايسته؛ اين لقب را امام صادق(عليه السلام) به عموي خويش داده‌اند: «السلام عليک ايها العبد الصالح؛ سلام بر شما اي بنده صالح و شايسته» اين لقب گوياي رفعت و عظمت مقام اوست، به گونه‌اي که آن حضرت خود را در مرحله عالي کمال انساني قرار داده و توانسته چون حلقه اتصال بين امام و بندگان باشد.

5. «سقاء» ويژگي آبرساني (سقا) و صاحب مشک آب بودن (ابوقربه) از آنجا به آن حضرت اختصاص يافت که قبل از درگيري، دشمن آب را بر امام حسين(عليه السلام) و ياران او بست. عطش، امام و يارانش را آزار داد. امام برادر خود عباس(عليه السلام) را صدا زد و او را همراه با سي سواره و بيست پياده، شبانه به سوي آب فرستاد. آنها از دشمن گذشتند و تا نزديکي آب رسيدند. نافع، پرچم به دست و پيشاپيش حرکت مي‌کرد. ناگهان «عمرو بن حجاج زبيدي» جلوي آنها را گرفت. ياران امام مشغول آب برداشتن شدند، در حالي که عباس بن علي و نافع از آنها دفاع مي‌کردند و به دشمن حمله مي‌کردند. تا اين که از نهر آب را برداشتند و به حضرت امام حسين(عليه السلام) ملحق شدند. بنابراين، عباس(عليه السلام) سقا و ابوالقربه لقب گرفت.

 

عباس(عليه السلام) در مسير کربلا

در اوج بزرگي، در کنار کودکان بودن و به آنها توجه ويژه داشتن حکايت از روح بلند و جامع شخصيت والاي فرزند علي(عليه السلام) دارد. عباس(عليه السلام) با آن شخصيت الهي، به ياد آورنده عطوفت پدر بود، همانگونه که شجاعت او تداعي کننده شجاعت علي(عليه السلام) بود. در مسير کربلا نيز قامت بلند عباس(عليه السلام) او را در سيراب کردن کودکان ياري مي‌رسانيد. او از روي مرکب، اطفال را سيراب مي‌ساخت. اين ويژگي (سقا بودن) افتخاري است که او از اجدادش چون عبدالمطلب برگرفته بود. آن مرد بزرگ «سقاية الحاجّ» را پذيرفته بود و حجاج بيت الله الحرام را سيراب مي‌کرد تا ديگران به راحتي به انجام مناسبک مبادرت ورزند.

 

 

عباس(عليه السلام) در کربلا

روز نهم - تاسوعا - بود که عمر بن سعد فرياد زد: اي لشکر خدا! سوار شويد که شما را به بهشت بشارت باد. پس از آن دشمنان سوار شدند و (به سوي خيمه‌گاه حسيني) حمله کردند که اين اتفاق بعد از نماز عصر بود. امام حسين(عليه السلام) در آن هنگام در برابر خيمه خود نشسته بود و در حالي که شمشير خود را تيز مي‌کرد کم کم به خواب رفت. زينب(سلام الله عليها) صداي فرياد را شنيد و به حضرت حسين(عليه السلام) نزديک شد و عرض کرد: «اي برادر! آيا اين سر و صدا را نمي‌شنويد که نزديک مي‌شوند؟» حضرت سر از زانو برداشت و براي خواهر ماجراي اين که در خواب، رسول خدا را ديده بود و اين که او را دعوت کرده است نقل نمود.

حضرت عباس عليه السلام

پس از آن بود که خواهر به صورت خود زد و گفت: «يا ويلتاه؛ واي بر ما» امام فرمود: «ليس لک الويل يا اخيه، اسکتي رحمک الرحمن؛ اي خواهرم! واي و ويل بر تو نيست، سکوت کن. خداي بخشنده شما را مورد لطف خويش قرار دهد.»

عباس(عليه السلام) به برادر خبر داد که دشمن در حال پيشروي است. امام از جاي برخاست و فرمود: «اي عباس! جانم فدايت، سوار شو تا به آنها برسي، پس از آنها بپرس؛ چه شده؟ و چه اتفاقي افتاده است؟»

آنها در پاسخ گفتند: «عبيدالله فرمان داده که به شما بگوييم در برابر حکم او کوتاه بياييد يا اين که شما را به اين امر وادار خواهيم ساخت.» آن حضرت فرمود: «عجله نکنيد تا به سوي اباعبدالله بازگردم و سخن شما را به خدمتشان عرضه بدارم» آنها توقف کردند و گفتند: «خبر را به او برسان و پاسخ را به ما بگو.»

عباس(عليه السلام) بر اسب سوار شده و خود را به حسين(عليه السلام) رسانيد تا به امام پيام را برساند. ياران عباس خود در برابر آن جمع ايستادند تا او بازگردد. او بازگشت و گفت: «اي همگان! البته اباعبدالله از شما خواسته که اين شب را (از جنگ) منصرف شويد تا در اين کار قدري تامل کنم. چرا که اين امري است که بين شما و آن، حکم منطقي جريان نيافته است. هنگامي که صبح کرديم، همديگر را ملاقات خواهيم کرد. پس در آن هنگام يا رضايت به آنچه ابن زياد خواسته خواهيم داد؛ يا اين که آن را خوش ناداشته، پس رد خواهيم کرد.»

 قمر بني هاشم فرمود: «خداوند تو و امان نامه‌ات را لعنت کند (از رحمتش دور بدارد) آيا تو ما را امنيت مي‌دهي ولي فرزند رسول خدا در امن و امان نباشد؟

راوي گفت: حضرت قمر بني هاشم اينگونه فرمود تا اين که آنها را در آن شب از اطراف امام پراکنده سازد تا اين که امام به کارهاي مهمش برسد و بتواند به اهل خويش وصاياي خود را بيان فرمايد.

اما سخن حسين بن علي(عليهماالسلام) به عباس بن علي(عليهماالسلام) اين بود: «اي برادر اگر بتواني از شب تا صبح آنها را به تاخير اندازي آن کن و آنها را از ما دور ساز. اميد است که در اين شب پروردگارمان را نماز گزاريم و او را بخوانيم و استغفارش کنيم. او خود مي‌داند که من هميشه نماز او و تلاوت کتابش و زياد دعا کردن و استغفار را دوست مي‌داشته‌ام.»

پس از پيام حضرت عباس(عليه السلام) بود که عمر بن سعد به شمر گفت: «تو چه نظر داري و راي تو چيست؟» شمر از ابن سعد پرسيد: «تو چگونه مي‌بيني؟ تو اميري و راي، راي توست» عمر گفت: «من اراده کرده‌ام که صاحب راي نباشم» سپس به مردم روي کرد و گفت: «شما چه مي‌گوييد؟» «عمرو بن حجاج» (از روي تعجب) گفت: خدا منزه است، به خدا قسم اگر اينها از اهل ديلم مي‌بودند، و از تو چنين چيزي درخواست مي‌کردند سزاوار بود که تو درخواستشان را اجابت کني» سپس کسي را فرستاد که چنين خبر رساند: «ما تا فردا صبح به شما مهلت مي‌دهيم که اگر تسليم شديد شما را به امير تحويل مي‌دهيم وگرنه شما را ترک نخواهيم کرد.»

تاريخ‌نويسان نگاشته‌اند که «ضحاک بن قيس شرقي» گفت: در آن شب (عاشورا) حسين (عليه‌السلام) اهل بيت خود و اصحابش را جمع کرد. سپس خطبه‌اي را ايراد فرمود و بيعت خود را از گردن همه آنها برداشت که هر يک مي‌خواهد برود. عباس(عليه السلام)  عرض کرد: چرا چنين کنيم؟ براي اين که بعد از شما زنده بمانيم؟ خداوند اين روز را بر ما هرگز نبيند.» بعد از آن بود که اهل بيت و ياران امام هر کدام صحبتي همگون با عباس ايراد کردند.

پرچمدار حسين(عليه السلام) 

در صبحگاه عاشورا امام پرچم خود را به دست برادر بزرگوارش عباس(عليه السلام) عطا کرد.

 

سفير امام

حضرت اباعبدالله الحسين(عليه السلام) صبح عاشورا در برابر اهل کوفه خطبه‌اي با فرياد بلند ايراد فرمود: «ايها الناس، اسمعو قولي و لا تعجلوني...؛ اي مردم! به گفتارم گوش دهيد و بر من شتاب نکنيد» زنان حرم اين کلام را شنيدند و صداي گريه آنها بلند شد. امام بردارش عباس(عليه السلام) و علي اکبر(عليه السلام) را به سوي آنها فرستاد و فرمود: «آنها را شما ساکت کنيد که به جانم قسم، گريه آنها (در آينده) زياد خواهد شد.» آن دو جوانمرد رهسپار خيمه‌ها شدند و اهل حرم را ساکت کردند. سپس امام خطبه بلندي را ايراد فرمود.

 

حمايت از حاميان حسين(عليه السلام)

ابوجعفر و ابن اثير هر دو نقل کرده‌اند: دامنه جنگ در حال گسترش بود. عمرو بن خالد و غلامش سعد، مجمع بن عبدالله، جناده بن حرث، پيشاهنگان سپاه ابن سعد را با شمشير خود به عقب‌نشيني سخت وادار کرده بودند. وقتي به صفوف اوليه دشمن فرو رفتند دشمن بين اينها و اصحاب حسين (عليه‌السلام) متفرق ساخت. عباس بن علي(عليه السلام) نزديک شد. در حالي که آنان مجروح شده بودند، بنابراين نتوانستند خود را از آن «معرکه خلاص سازند. در هر حال، جنگ بار ديگر شروع شد؛ عباس(عليه السلام) دشمن را از آنها دفع مي‌کرد. اما همگي آنان در همانجا به فوز شهادت نائل گشتند. او به خدمت برادر بازگشت و ماجراي آنها را براي امام باز گفت.

حضرت عباس عليه السلام

 

دو امان‌نامه به عباس (عليه السلام)

ابومخنف گويد: نامه ابن سعد که گوياي وضع اباعبدالله الحسين(عليه السلام) بود، به ابن زياد رسيد. او هم در پاسخ به او نوشت: «حسين را فرود آور و ... اگر نمي‌تواني فرماندهي سپاه را شمر به دست گرفته، خود عمل خواهد کرد.»

در اين ميان «عبدالله بن ابي محل بن حزّام» که حضرت ام البنين(عليه السلام)، عمه او بود از جاي برخاست و از عبيدالله امان‌نامه‌اي براي عباس(عليه السلام) و برادرانش طلب کرد. شمر نيز از جاي برخاست و او را در اين خواسته همراهي کرد. عبيدالله بن زياد هم اماني (بر عباس و برادران او) نوشت و آن را به عبدالله داد و او هم اين نامه را به غلامش «کُزمان» داد تا به حضرت عباس(عليه السلام) و برادران او تحويل دهد. او هم اين امان‌نامه را به عباس(عليه السلام) و برادرانش رسانيد. هنگامي که آنها نامه را مطالعه کردند به او گفتند: «به دايي ما سلام برسان و به او بگو ما نيازي به امان شما نداريم. امان خدا بهتر از امان پسر سميه است» و او بازگشت.

شب نهم محرم بود که شمر نامه‌اي را از طرف ابن زياد آورد و فرياد زد: «اين بنو اختنا؟ پسران خواهر ما کجايند؟ عباس(عليه السلام) و برادرانش عمداً او را پاسخ ندادند. امام فرمود: «اجيبوه، و ان کان فاسقاً؛ گرچه او فاسق است ولي پاسخش دهيد» برادران همگي از او پرسيدند چه مي‌خواهي؟ او گفت: «شما در امن و امان هستيد، خودتان را با حسين به کشتن ندهيد و اطاعت اميرالمومنين يزيد را گردن نهيد.» در پاسخ او قمر بني هاشم فرمود: «خداوند تو و امان نامه‌ات را لعنت کند (از رحمتش دور بدارد) آيا تو ما را امنيت مي‌دهي ولي فرزند رسول خدا در امن و امان نباشد؟ چون همه مي‌دانستند هند جگرخوار و فرزندانش همگي مورد لعن پيامبر و اميرالمومنين(عليه السلام) بودند. شمر غضبناک از خدمت عباس (عليه السلام) بازگشت.

پس از آن «زهير بن قين» داستان خواستگاري امام علي(عليه السلام) را از فاطمه ام البنين را بر عباس بازگو کرد.

 

تلاش امام در حفظ جان عباس(عليه السلام)

هنگامي که علي اکبر اجازه جهاد خواست، امام بي هيچ تاملي اجازه فرمود. اما وقتي برادرش اجازه خواست. در پاسخ فرمود: «اذا مضيت تفرّق عسکري؛ برادر! هنگامي که از دنيا بروي، سپاه من نيز از هم گسسته خواهد شد.» اين سخن گوياي اين است که بقاي سپاه امام وابستگي ويژه‌اي به عباس(عليه السلام) داشته است.

 

حضرت عباس و امام سجاد(عليهماالسلام)

بني اسد امام سجاد(عليه السلام) را هنگام دفن شهداي کربلا ياري رساندند؛ اما امام، در دفن حضرت سيدالشهداء و عمويشان عباس با کسي شريک نشد، و در پاسخ آنها که قصد ياري او را داشتند فرمود: «انّ معي من يعينني؛ همراه من کسي است که او مرا ياري مي‌رساند.»

 

 دلاوري‌هاي عباس(عليه السلام)

عصر عاشورا فرا رسيده بود. همه ياران، مردان، برادران، و فرزندان عباس در راه بقاي اسلام و قطب دايره آن جان فدا کرده بودند. تنها «عباس» و «حسين» در برابر سپاه دشمن با دلي پر از غم و مقاوم ايستاده بودند. از طرفي فرياد کودکان، ناله زنان و صداي شادي سپاه شام به گوش مي‌رسيد. عباس(عليه السلام) که تنها بازمانده درگاه امام بود و دشمن از حملات او عاجز شده بود نزد امام رفت تا اجازه جهاد دريافت کند. امام فرمود: «يا اخي انت صاحب لوائي؛ اي برادر! تو پرچمدار مني» عباس عرض کرد: «قد ضاق صدري و سئمت من الحياة و اريد ان اطلب ثاري من هولاء المنافقين؛ سينه‌ام از اين منافقين به تنگ آمده و مي‌خواهم از اينها انتقام خونم را بگيرم.»

عباس(عليه السلام) پرچم را به سينه خود نگهداشته بود. اين شيوه چون رفتار عمويش جعفر طيار بود: وقتي در جنگ موته دست راست و چپش را قطع کردند، چنين کرد.

پس از آن امام حسين(عليه السلام) فرمود: براي اطفال آب بياوريد.» عباس رهسپار شد و آن مردمان را موعظه کرد و از خشم الهي برحذر داشت. گفتار آن جوانمرد چندان تاثيري بر آن قوم نداشت؛ ناگاه بر ابن سعد نهيب زد: «اين حسين پسر دختر رسول خدا است که شما ياران و اهل بيت او را کشته‌ايد و اينها فرزندان و عيال اويند که تشنه‌کام‌اند. آنها را سيراب کنيد که جگر آنها را تشنگي و گرما آتش زده است. از اينها گذشته، او (حسين) فرمود: مرا رها کنيد تا به هند يا روم بروم و حجاز و عراق را بر شما بگذارم.»

کلام عباس(عليه السلام) در جان مردم نشست تا آنجا که برخي گريان شدند. اما شمر گفت: اي پسر ابوتراب! اگر تمام زمين را آب گرفته باشد و آن در اختيار ما باشد، قطره‌اي از آن را نخواهيد نوشيد مگر اين که در بيعت با يزيد درآييد.» عباس(عليه السلام) رو به جانب حسين(عليه السلام) بازگشت تا نتيجه گفتارش را برگويد و صداي اطفال به گوشش مي‌خورد که از عطش مي‌ناليدند. او بي‌تاب شد و غيرت علي گونه‌اش به جوش آمد. بار ديگر با اندکي تامل سوار بر اسب شد و مشک آب را در دست گرفت. در اندک زماني چهار هزار نفر او را محاصره و تيرباران کردند. فراواني و بي شمار بودن آنها در عزم او تاثيري نداشت. او به تنهايي در حالي که پرچم «حمد» بر روي سرش در احتزاز بود، آن جمعيت را از خود دور مي‌ساخت و کسي باور نداشت که او در رزم است. حملات او به خوبي يادآور شجاعت و صلابت اميرالمومنين(عليه السلام) بود. حقيقت اين بود که دشمن تاب پايداري در برابر آن شجاع را نداشت و با زبوني و خواري عقب نشيني کرده بود.

حضرت عباس عليه السلام

عباس(عليه السلام) با آرامش تمام وارد شريعه فرات شد. روشن بود که کثرت اين جمعيت چشم او را نگرفته است. او در آن آب خنک وارد شده بود. همين که مشتي آب برگرفت و تا نزديک دهان آورد، به ياد تشنگي حسين و همراهانش افتاد. پس آن آب را فرو ريخت و مشک را پر از آب نمود.

با خود چنين مي‌گفت: «اي نفس! پس از حسين، تو نزد من خواري. نباشد که تو پس از او باقي باشي.»

سپس مشک را پر از آب کرد و بر اسب نشست و تمام توجه او به خيمه‌ها مصروف بود. کوتاه‌ترين راه به خيمه‌ها را انتخاب کرده بود و با ازدحام جمعيت خود را درگير ساخته بود، سپاه را مي‌دريد و لحظه به لحظه به قطب و مرکز عالم نزديک‌تر مي‌شد. کشتار زيادي پيش آمده و دشمن خود را باخته بود. اشعار حماسي عباس جان او را دلداري مي‌داد: «لا ارهب الموت ...؛ مرا از مرگ باکي نيست.»

اما پايداري آن رادمرد الهي با خيانت دشمن شکسته شد. زيد بن ورقاء جهني در پشت درخت خرمايي کمين کرده بود. حكيم بن طفيل سنبسي هم او را ياري کرد تا اين که ضربتي به دست راست آن يار حسين وارد ساخت که دست حضرت قطع گرديد. پرچم را به دست چپ خود داده و اينجا شعار حماسي عباس(عليه السلام) تغيير کرد: «اگر دست راستم را قطع کرديد، جهادکنان از دين حمايت مي‌کنم.»

قطع شدن دست، او را تحت تاثير قرار نداده بود؛ چه اين که او در تلاش بود تا آب را به کودکان برساند. اين بار «حکيم بن طفيل» پشت نخلي کمين کرده بود و ضربه‌اي به دست چپ او زد که آن هم قطع شد.

عباس(عليه السلام) پرچم را به سينه خود نگهداشته بود. اين شيوه چون رفتار عمويش جعفر طيار بود: وقتي در جنگ موته دست راست و چپش را قطع کردند، چنين کرد. عباس(عليه السلام) شعارهاي ديگري را سر داد:

الا ترون معشر الفجار                                                      قد قطعوا ببغيهم يساري

«آيا نمي‌بينيد که چگونه به ستم خود دست چپم را زده‌اند؟» دشمنان نيرو يافته، از هر طرف او را تيرباران کردند. باران تير بر او مي‌باريد تا اين که تير بر مشک آب نشست و آب سرازير شد. تيري هم بر سينه عباس(عليه السلام) نشست. ديگري با عمودي بر فرق مبارکش زد. از آن ضربه، عباس از روي اسب بر زمين افتاد. فرياد دلاور کربلا بلند شد: «عليک مني السلام يا اباعبدالله؛ اي اباعبدالله خداحافظ.

 

شعارهاي حماسي عباس(عليه السلام)

پس از آن که عباس(عليه السلام) با ده سوار رو به شريعه نهاد. او و ياران با آن جمع درآويختند، در آن کشش و کوشش اين رجز را مي‌خواند:

اقاتل القوم بقلب مهتد                                   اذب عن سبط النبي احمد

اضربكم بالصارم المهند                                   حتي تحيدوا عن قتال سيدي

اني انا العباس ذوالتودد                                  نجل علي المرتضي المويد

«من اينک با قوم کافر با قلبي هدايت يافته در ستيزم، و از حريم فرزند پيامبر اکرم(مرسل) دفاع مي‌کنم؛

با شمشير بّران بر سرهايتان مي‌کوبم تا از نبرد با سرور من (حسين) کنار رويد؛

من عباس مهربان، فرزند علي مرتضي هستم که همواره مورد تاييد (الهي) او بود.»

آري او از راست و چپ، دشمنان را پراکنده مي‌ساخت و اين رجز را مي‌خواند:

لا ارهب الموت اذ الموت زقا                            حتي اواري ميتا عنداللقل

نفسي لنفس الطاهر الطهر وقا                       اني صبور شاكر للملتقي

بل اضرب الهام و افري المفرقا                         اني انا العباس صعب باللقا

« مرا از مرگ، آنگاه که بانگ برآورد، باکي نيست، تا آن هنگام که در نبرد، خود در خاک شوم؛

جانم براي آن پاک پاکيزه نگهدار است و من در جنگ شکيبا و شاکرم؛

بلکه سر را مي‌زنم و سر را مي‌شکافم؛ من عباس دلاورم که پايداري در نبرد، با من دشوار است.»

آنگاه که از شريعه بيرون شد و مشک بر دوش افکند و بر زين، استوار نشست و اين رجز را مي‌خواند:

يا نفس من بعد الحسين هوني                       و بعده لا كنت ان تكوني

هذا حسين شارب المنون                              و تشربين بارد المعين

هيهات ما هذا فعال ديني                               ولا فعال صادق اليقين

«اي نفس! پس از حسين، خوار باش و پس از او مباد که زنده باشي؛

حسين شربت مرگ را چشد و حال آن که تو از آب سرد و گوارا مي‌نوشي؟!

از من اين کردار بعيد است. نه از آيين من است و نه کردار مرد راست باور»

حضرت عباس عليه السلام

قاتلان عباس (عليه السلام) «يزيد بن وقاد» و «حکيم بن طفيل» بودند. اين دو نفر در زيارت مقدسه مورد لعن امام قرار گرفته‌اند.

هنگامي که دست راست عباس (عليه السلام) قطع شد، رجز او اين بود:

و الله لو قطعتم يميني                                    اني احامي ابدا عن ديني

و عن امام صادق اليقين                                 سبط النبي الطاهر الامين

نبي صدق جاءنا بالدين                                   مصدقا للواحد الامين 

«به خدا سوگند، اگر دست راستم را قطع کنيد تا ابد از دينم حمايت مي‌کنم؛

و از امام درستکار و با تقوايي که فرزند پيامبر پاک و راستگوست و تصديق کننده خداوند يکتاست، حمايت مي‌کنم.»

هنگام قطع شدن دست چپش نيز چنين رجز مي‌خواند:

يا نفس لا تخشي من الكفار                           و ابشري برحمة الجبار

مع نبي سيد الابرار                                       فاصلهم يا رب حر النار

                                  قد قطعوا ببغيهم يساري

«اي نفس! از کفار نترس، تو را مژده بر رحمت خداوند بسيار جبران کننده است؛

تو به زودي با پيامبر سرور نيکوکاران محشور خواهي شد؛

دست چپم را به ستم بريدند، خدايا، شراره دوزخ را نصيبشان کن.»

 

شهادت حضرت عباس(عليه السلام)

حضرت ابوالفضل العباس(عليه السلام) هنگام شهادت، حدود سي و چهار سال سن داشت. پيش از اين گفته شد که دست راست و سپس چپ عباس(عليه السلام) قطع شد. پس از آن بود که شخصي که از قبيله تميم که از فرزندان «ابا بن دارم» بود به جانب او حمله‌ور شد و با عمودي که در دست داشت بر فرق آن بزرگوار نواخت.

از شدت اين ضربت، عباس بن علي(عليه السلام) از فراز اسب بر زمين افتاد. و با فرياد بلند برادر را خواند: «ادرکني يا اخي؛ اي برادر مرا درياب. ناگهان حسين(عليه السلام) چون عقاب، سپاه را از هم گسست و در کنار برادر نشست. چشم مبارک امام به او افتاد که دست راست و چپش قطع شده و پيشاني‌اش شکسته و چشم با تيري دريده شده، در حالي که سخت مجروح گشته بود. امام در کنار بدن برادر خم شد و نزد سر او گريان نشست. تا اين که جان عباس(عليه السلام) عروج کرد.

واقعيت اين بود که عباس آخرين کسي بود که به دست دشمنان حسين(عليه السلام) به شهادت مي‌رسيد. بعد از او کسي جز اطفال کوچک از آل ابوطالب که توان حمل سلاح نداشتند، کشته نشد.

 

پس از شهادت عباس(عليه السلام)

در تاريخ آمده بعد از آن مصيبت بزرگ، گويا امام حسين(عليه السلام) از لوازم حيات به طور کلي بريده شده بود. امام سخت تحت تاثير اين واقعه قرار گرفته بود، به گونه‌اي که سر او را در دامن خود نهاد و خاک و خون را از آن زدود و بلند گريست و فرمود: «اخي اباالفضل! ... الان انکسر ظهري ... و قلّت حيلتي؛ برادرم اباالفضل، حالا کمرم شکست و تدبيرم گسست. سپس امام خم شد و برادر را بوسيد، در حالي که اشک بر گونه مبارک و محاسن شريفش جاري شده بود.

پس از آن بود که امام به سوي دشمن حمله کرد و گاه به طرف راست و گاه به طرف چپ حمله‌ور مي‌شد. آن سپاه همگي از امام مي‌گريختند. در آن هنگام امام مي‌فرمود: «کجا فرار مي‌کنيد در حالي که برادرم را کشتيد؟! کجا فرار مي‌کنيد در حالي که بازويم را شکستيد؟!» سپس به تنهايي به جايگاه خويش بازگشت.

امام حسين(عليه السلام) برادر را در جاي خود رها کرد تا شايد بعد از شهادتش از همگان ممتاز باشد و قبر او محل رسيدگي به حوائج امت اسلامي شود. حضرت قمر بني هاشم(عليه السلام) همانگونه که روز عاشورا حلقه وصلي بين امام و همه شهدا بود، هنوز هم اين منسب را داراست.

ناگاه حضرت سکينه از خيمه بيرون دويده و از حال عمو سوال کرد. امام خبر شهادت او را داد، زينب نيز اين خبر را شنيد و فريادش بلند شد: «وا اخاه، وا عباساه، وا ضيعتنا بعدک؛ اي برادرم! اي عباسم! واي از بي کسي ما بعد از تو» آري زنان همه گريستند و حسين نيز با آنها هم گريه شد. و امام فرمود: « وا ضيعتنا بعدک! وا انقطاع ظهراه؛ واي بر بي کسي بعد از تو! و واي از کمرشکستگي»

امام به خيمه‌گاه بازگشتند در حالي که با آستين اشک از چشمان خود مي‌گرفت. در همان حال سرگرم دفاع و دور ساختن دشمن از اطراف خيمه‌گاه بود. نداي غربت امام خاندان او را تحت تاثير قرار داد: «آيا پناه دهنده‌اي نيست که ما را پناه دهد؟ آيا حفظ کننده‌اي نيست که ما را حفظ کند؟ آيا طالب حقي نيست تا اين که ما را ياري رساند؟ آيا کسي که از آتش بترسد نيست تا که از ما دفاع کند؟»

ناگاه حضرت سکينه از خيمه بيرون دويده و از حال عمو سوال کرد. امام خبر شهادت او را داد، زينب نيز اين خبر را شنيد و فريادش بلند شد: «وا اخاه، وا عباساه، وا ضيعتنا بعدک؛ اي برادرم! اي عباسم! واي از بي کسي ما بعد از تو» آري زنان همه گريستند و حسين نيز با آنها هم گريه شد. و امام فرمود: « وا ضيعتنا بعدک! وا انقطاع ظهراه؛ واي بر بي کسي بعد از تو! و واي از کمرشکستگي» سپس امام (عليه‌السلام) اشعاري را قرائت کرد:

حضرت عباس عليه السلام

«برادرم! اي نور چشم و پاره تنم، تو براي من همانند رکني مطمئن بودي؛

اي پسر پدرم! بردارت را خيرخواهي کردي، تا اين که خداي تعالي به تو کاسه‌اي از رحيق (مختوم) بهشتي نوشانيد؛

اي ماه تابان! در گرفتاري‌ها و در همه مصيبت‌ها تو ياور من بودي؛

پس بعد از تو زندگي بر ما شيرين نيست. فردا ما در کنار هم خواهيم بود؛

آگاه باش! که شکوه و شکيبايي‌ام براي خداست، و او را ملاقات خواهم کرد با آن تشنگي و گرفتاري که ديدم.»

 

مرثيه‌خواني ام البنين

هر روز فاطمه - ام البنين(عليهاالسلام)- در حالي که فرزند عباس(عليه السلام) - عبيدالله- را به همراه مي‌آورد از منزل خارج مي‌شد و با هم به سوي بقيع رهسپار مي‌شدند. از صداي گريه و زاري او اهل مدينه در بقيع اجتماع مي‌کردند. در بين آنها گاه مروان بن حکم که خود از دشمنان بود نيز ديده مي‌شد که از ندبه وي گريان مي‌شد. از جمله عبارات ايشان اين بود:

«اي کسي که ديدي عباس بر همه سپاهيان نقد حمله‌ور مي‌شد؛

و به دنبال او را پسران حيدر تعقيب مي‌کردند که هر کدام شيراني شرزه بودند؛

خبردار شده‌ام به سر پسرم در حالي که دستانش قطع شده بود ضربه‌اي وارد شده؛

واي بر من بر شيربچه‌ام، آيا به فرق او عمودي ضربه زده است؟

اگر شمشير بر دستش بود، احدي به او نزديک نمي‌شد.»

 

حرم حضرت عباس(عليه السلام)

اين روزها حرم عباس (عليه السلام) محل تردد مسلمانان، اعراب باديه‌نشين و عرب‌هاي که بسيار محترم و شناخته شده است. شايد در هر ماه، هفته‌اي نباشد که از مناره‌هاي حرم حضرت عباس نداي «رفع الله راية العباس»؛ خدا پرچم عباس را برافراشته دارد و «بيض الله تعالي وجهه»؛ خداوند متعال عباس را روسفيد قرار دهد برنخيزد. آري، حوائج ما به سبب اين که خود را دخيل درگاهش ساخته‌ايم برآورده شده است. اين از تمسک به اوست. و به واقع هنوز آن خورشيد تابان الهي به کار برآوردن حوائج بندگان خداوند است. کرامات فراواني از ايشان بروز کرده است، درگاه با عظمتش از همگان گوي سبقت را ربوده، تا آنجا که از حدّ بيان و شمارش گذشته است.

برگرفته از كتاب ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:19 PM
تشکرات از این پست
AliFanoodi
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

جعفر بن امیرالمومنین(علیه السلام)

«جعفر» در حدود دو سال بعد از برادرش عثمان به دنیا آمده است. پدرش امیرالمومنین(علیه السلام) و مادرش فاطمه «ام‌البنین» بود. «جعفر» دو سال با پدر و در حدود دوازده سال با برادرش امام مجتبی(علیه السلام) و حدود بیست و یک سال، یعنی در همه عمر با امام حسین(علیه السلام) می‌زیست.(8)

 

 

شعارهای حماسی جعفر

سیره‌نویسان گفته‌اند: هنگامی که برادران پدری و مادری عباس(علیه السلام) - عبدالله و عثمان- به شهادت رسیدند، جعفر را فرا خواند و به او فرمود: «تقدّم الی الحرب حتّی اراک قتیلا کاخویک؛ فاحتسبک کما احتسبتهما، فانّه لا ولد لکم؛(9) به سوی جنگ پیش رو تا این که تو را مثل دو برادرت شهید ببینم، پس آن را به حساب خداوند بگذارم، همانگونه که آن دو را به حساب (خداوند) گذارده ام، چرا که شما فرزند ندارید» جعفر راهی کارزار شد و بر دشمنان سخت گرفت. او در حالی که با شمشیر می‌زد، اینگونه رجز می‌خواند:

«انی انا جعفر ذوالمعالی                               ابن علی الخیر ذو النوال

  ذاك الوصی ذو السنا و الوالی                        حسبی بعمی جعفر والخال

                                 احمی حسینا ذی الندی المفضال (10)

من البته جعفر صاحب مراتب هستم، پسر علی نیکوکار و بخشنده هستم؛

او که وحی پیامبر و دارای مراتب بلند و دارای ولایت است؛ مرا کافی است که عمویم جعفر طیار و دایی من باشد؛

حسین را حمایت می‌کنم که او صاحب فضائل و کرم است.»

 

 

نحوه شهادت جعفر

ابوالفرج اصفهانی می‌گوید: «خولی بن یزید اصبحی» بر او سخت گرفت و او را به شهادت رسانید. ابومخنف گفت: بلکه «هانی بن ثبیت» که برادرش را کشته بود او را نیز به شهادت رسانید.

در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی جعفر بن امیرالمومنین، الصابر (بنفسه) نفسه محتسباً و النائی عن الاوطان مغتربا، المستسلم للقتال، المستقدم للنزال، المکثور بالرجال؛ سلام بر جعفر فرزند امیرالمومنین شکیبای بر نفس خویش و حسابگری که به حساب خدای تعالی تلاش کرد و کسی که تنها سرزمین خود را ترک کرده و به غریبی روی آورده بود. او خود را تسلیم جنگ کرد و پیشتاز ستیز شد. او با گروهی انبوه درگیر شد (تا به شهادت رسید).

سپس آمده: «خدا قاتل او «هانی بن ثبیت» را لعنت کند و از رحمتش دور بدارد.»

 

پی‌نوشت‌ها:

1- تنقیح المقال، ج1، ص219؛ اعیان الشیعه، ج4، ص 129.

2- ابصارالعین، ص 70.

3- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 107.

4- مقاتل الطالبیین، ص 83.

5- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 449 .

6- اقبال الاعمال، ج 3، ص 74.

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:20 PM
تشکرات از این پست
AliFanoodi
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

عثمان بن امیرالمومنین (علیه السلام)

«عثمان» فرزند دیگر امام علی(علیه السلام) است. مادرش فاطمه ملقب به «ام البنین» است. عثمان دو سال پس از برادرش عبدالله متولد شده است. او در حدود چهار سال امام علی(علیه السلام) را درک کرده و در حدود چهارده سال در خدمت امام حسن مجتبی (علیه السلام) بوده است. در حدود بیست و سه سال نیز با برادرش امام حسین(علیه السلام) می‌زیسته است. عمر شریفش بیست و سه سال بوده است.(1)

اما چرا امام علی(علیه السلام) او را عثمان نامیده است؟ گویند به سبب علاقه امام علی(علیه السلام) به «عثمان مظعون»(2)، آن حضرت نام فرزند خود را عثمان نهاد.(3)

 

 

شعار حماسی عثمان

عبدالله بن علی(علیه السلام) به شهادت رسیده بود. عباس (علیه السلام) به عثمان رو کرد و فرمود: «تَقَدّم یا اخی؛ ای برادر! قدم پیش نه.» عثمان با شمشیری عریان، پای پیش نهاد.(4) عثمان هنگام ورود به میدان این رجز را می‌خواند:

«انی انا عثمان ذوالمفاخر                                 شیخی علی ذوالفعال الطاهر

و ابن عم للنبی الطاهر                                   اخی حسین خیرة الاخایر

و سید الكبار و الاصاغر                                    بعد الرسول و الوصی الناصر (5)

منم عثمان، صاحب افتخارات و پدر من علی، صاحب رفتار و اعمال پاک است؛ او پسر عم پیامبر پاک، و برادرم حسین برترین برگزیدگان است؛

او سرور بزرگان و خُردان، پس از پیامبر و وصی (علی) یاری دهنده دین است.»

 

 

نحوه شهادت عثمان

در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عثمان بن امیرالمومنین؛ سلام بر عثمان پسر امیرالمومنین» در زیارت ناحیه مقدسه آمده «خولی بن یزید الاصبحی الایادی» و «الابانی الدّرامیّ» را خدای لعنت کند.(6)

گفته شده وقتی تیر «خولی» به عثمان اصابت کرد، او به پهلو بر زمین خورد. سپس شخصی از «بنی ابان بن دارم» پیش آمد و سر او را از بدن جدا ساخت.(7)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- ابصارالعین، ص 68

2- عثمان بن مظعون فرزند حبیب بن وهب بن حذافة بن خمح الجمحی بوده است. او چهاردهمین فردی بود كه اسلام آورد. او در دوران جاهلیت نیز شراب را بر خود حرام كرده بود. هنگامی كه از دنیا رحلت كرد پیامبر به منزل او آمد و خم شد و بر او بوسه زد و وقتی سر بلند كرد آثار گریه بر چهره پیامبر مشهود بود. سپس بر او نماز گزارد و او را در بقیع دفن نمود.

3- حضرت علی(علیه السلام) فرمود فرزندم را به سبب نام برادرم عثمان بن مظعون، عثمان نامیده‌ام. مقاتل الطالبیین، ص 84.

4- ابصارالعین، ص 68.

5- بحارالانوار، ج 45، ص 37.

6- اقبال الاعمال، ج 3، ص 75 .

7- مقاتل الطالبین، ص 84/ ابصار العین، ص 68 .

 

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:20 PM
تشکرات از این پست
AliFanoodi
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

عبدالله بن امیرالمؤمنین علیه السلام

«عباس» چون کثرت کشتار اهل‌بیت را مشاهده کرد، برادران پدری و مادری خویش را فراخواند: «ای «عبدالله»! «عثمان»! و ای «جعفر»! ای فرزندان مادرم! پیش آیید تا خیرخواهی شما برای خدا و رسولش را ببینم.»(1)

نام «عبدالله بن علی بن ابیطالب»، «محمد کوچک» یا «عبدالله» بوده است. مادرشان فاطمه «ام‌البنین» بوده است. او در حدود هشت سال پس از برادرش عباس به دنیا آمد. با پدر، شش سال، با برادرش امام مجتبی علیه السلام شانزده سال، و با برادرش حسین (علیه السلام) بیست و پنج سال بود.

تاریخ‌نگاران گفته‌اند: اصحاب امام حسین (علیه السلام) و عده‌ای از اهل بیت امام به شهادت رسیده بودند. حضرت ابوالفضل (علیه السلام) برادران خویش را از بزرگ به كوچك مورد خطاب قرار داد و فرمود: «تَقَدّموا؛ پیشی بگیرید.» او نخست نظری به سوی «عبدالله» انداخت؛ عبدالله (علیه السلام) از دو برادرش «عثمان» و «جعفر» بزرگتر بود(2)؛ گفت: «تقدّم بین یدیّ حتّی اراک و احتسبک، فانّه لا ولدٌ لک؛ ای برادر! گام پیش نه، تا تو را (در راه خداوند) شهید ببینم و بردباری و صبر بر این پیشامد را به حساب خداوند بگذارم؛ (3) زیرا تو فرزندی نداری.»(4)

 

 

شعار حماسی عبدالله

«عبدالله» پس از درخواست برادر ارشد خود - قمر بنی‌هاشم- به میدان گام نهاد و در برابر دیدگان او همراه دیگر برادران با دشمن پیکار کرد تا به شهادت رسید.(5) او با شمشیری آخته قدم پیش نهاده بود و اینگونه رجز می‌خواند:

«انا ابن ذی النجدة و الافضال                     ذاک علیٌّ الخیرُ فَی الافعال

  سیف رسول الله ذوالنکّال                      فی کلّ یومٍ ظاهر الاهوال؛(6)

من پسر صاحب افتخار و شرافتم، آن علی است که در رفتار از همه بهتر است؛

او شمشیر رسول خدا و هنگام بروز گرفتاری، محافظ اوست.»

 

 

نحوه شهادت عبدالله

عبدالله (علیه السلام) در آن روز و در معرکه جنگ، بر دشمن بسیار سخت گرفته بود. عاقبت به دست هانی بن ثبیت حضرمی به شهادت رسید.(7)

در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن امیرالمؤمنین مبلی البلاء و المنادی بالولاء فی عرصة کربلاء المضروب مقبلاً و مدبراً؛ سلام و درود بر عبدالله فرزند امیرالمؤمنین. آن گرفتار به بلا و آزمایش، او که فریادگر ولایت (اهل البیت) در کربلا بود، همان که از هر طرف دشمن او را محاصره کرد.»

سپس قاتل او «هانی بن ثبیت حضرمی» نفرین شده است.(8) او با ضربه‌ای به فرق عبدالله نواخت و عبدالله به شهادت رسید.(9)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- مقاتل الطالبیین، ص 82.

2- ابصار العین، ص 67.

3- مقاتل الطالبیین، ص 82.

4- ابصار العین، ص 67.

5- مقتل الحسین علیه السلام مقرم، ص 334.

6- ابصار العین، ص 86؛ مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 107.

7- مقاتل الطالبیین، ص 82؛ مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 107؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 5،  ص 449 و 448.

8- اقبال الاعمال، ج 3، ص 74.

9- ابصار العین، ص 68.

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:20 PM
تشکرات از این پست
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

قاسم بن الحسن بن علی بن ابیطالب علیهماالسلام

پس از شهادت «ابوبکر» برادرش قاسم (دیگر فرزند امام حسن علیه السلام) از خیمه خارج شد. مادر «قاسم» همان «نُقیله» است که درباره او سخن به میان آمد.(1)

قاسم نوجوانی نابالغ، اما دلیر بود. همین که چشمان مبارک امام حسین (علیه السلام) به او افتاد، او را در برگرفت و گریان شد.(2)

«قاسم» وقتی تنهایی عموی خود را مشاهده کرد، اذن به میدان رفتن خواست. امام او را به سبب کوچکی‌اش، اجازه نمی‌فرمود. او پیوسته اصرار می‌کرد تا این که اذن جهاد گرفت.(3) حمید بن مسلم گوید: «خرج الینا غلامٌ کانّ وجهه شقّة قمرٍ و فی یده السّیف و علیه قمیصٌ و ازارٌ؛ نوجوانی چون پاره ماه به ناگاه در وسط میدان کربلا برای مبارزه طلوع کرد. او لباس رزم به تن و شمشیری به دست داشت.» او پیش می‌رفت و شمشیر می‌زد که ناگاه بند کفش چپ او پاره شد.(4) پس قاسم ایستاد تا که بند کفشش را محکم کند.(5)

یعنی جمعیت فراوان سپاه دشمن، جرأت پیش آمدن برای مبارزه را نداشت و قاسم آن هزار جنگنده را به حقیقت بی اعتنا می‌نگریست.(6)

 

رجز حماسی حضرت قاسم (علیه السلام)

در هنگام رزم، رجزهای حضرت قاسم چنین بود:

«اِن تنکرونی فانا فرع الحسن             سبط النّبِیّ المصطفی و المؤتمن

  هذا حسینٌ کالاسیر المرتهن   بین اناسٍ لاسقطوا صوب المزن؛

اگر مرا نمی‌شناسید من فرزند امام حسن، نواده پیامبر گرامی مصطفی و امین خداوند هستم؛

اینک این حسین چون اسیران به گروگان گرفته شده و در محاصره، میان مردمی است که هرگز باران رحمت بر آنها نبارد.»

 

حماسه رزم حضرت قاسم علیه السلام

«حمید بن مسلم» که یکی از راویان جنگ است می‌گوید: هنگامی که «قاسم» در میدان حاضر شد «عمرو بن سعد بن نفیل الازدی» به من گفت: «به خدا سوگند بر او سخت خواهم گرفت.»

به او گفتم: «شگفتا! از این کار چه می‌طلبی؟ در حالی که این جمعیت بسیار، احدی از یاران حسین را باقی نخواهد گذاشت.»

امام حسین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، بر عمویت گران است که او را بخوانی، ولی او تو را پاسخ نگوید، یا هنگامی جوابت دهد که تو کشته شده‌ای و استخوان‌های دست و پایت (شکسته شده باشد.) پس این (شتاب عمویت) به خدا سوگند در هنگامی است که او سخت تنها شده است و یاورانش کم شده‌اند.»

او قسم خورد که خود را با قاسم بن الحسن (علیهماالسلام) درگیر خواهد کرد. او شتابان به سوی قاسم حمله‌ور شد و ضربه‌ای به فرق مبارکش زد، «قاسم» از این ضربه با صورت به زمین خورد و فریاد برآورد: «یا عمّاه! عموجان!»، ناگاه امام حسین (علیه السلام) همانگونه که باز شکاری به ناگاه آشکار می‌شود، به سمت او آمد. او چون شیری خشمگین که بسیار سختی نشان می‌داد، با شمشیر چنان به «عمرو» حمله‌ور شد که او را غافلگیر کرد. او دستان خود را پیش آورد تا از ضربه کاری امام، خود را باز دارد؛ اما دست او از آرنج چنان شکسته شد که صدای آن شنیده شد. از این ضربه بی‌تاب شد و نعره‌ای بر کشید. سپاه عمر برای نجات او به امام حمله‌ور شدند. سینه عمرو بن سعد در این درگیری در زیر سم اسبان پایمال شد و او در دم جان داد.(7)

راوی می‌گوید: زمان اندکی گذشت و گرد و غبار فرو نشست. (دیدم) حسین علیه السلام بر بالین نوجوان ایستاده است. قاسم پاهایش را به زمین می‌سایید و در حال پر کشیدن به ملکوت اعلی بود. امام حسین فرمود: «بعداً لقومٍ قتلوک، خصمهم فیک یوم القیمة جدّک؛ (از رحمت خدا) دور باشند قومی که تو را کشتند، در حالی که دشمن آنها در قیامت جد تو باشد.» سپس فرمود: «عزّ علی عمّک ان تدعوه لا یجیبک او یجیبک ثمّ لا تنفعک، کثُر واتره و قلَّ ناصره؛(8) بر عمویت سخت است که تو او را بخوانی و او را پاسخ نگوید، یا او تو را پاسخ دهد، اما آن پاسخ، تو را نفعی نرساند. آری، صدایی که به خدا قسم تنهایی‌اش زیاد و یاورش کم است.»

 

پس از شهادت حضرت قاسم(علیه السلام)

«قاسم» در برابر چشم امام و عموی خود جان داد. پس از آن، امام، قاسم را به سینه خود چسبانید و به خیمه شهدا برد. گویا می‌بینم که پاهای آن نوجوان بر زمین خط می‌اندازد، آمد و آمد تا آن که آن نوجوان را در کنار فرزندش علی بن الحسین (علی اکبر) و شهدای اهل بیت که در کنار او بودند نهاد.(9) در نقل دیگری آمده؛ من آن نوجوان را نمی‌شناختم از کسی نامش را پرسیدم. گفتند: این «قاسم بن الحسن بن علی بن ابی طالب» است.(10)

آخرالامر، دیدم که امام گوشه چشمی به سوی آسمان دوخت و گفت: «اللّهمّ احصهم عدداً ولا تغادر منهم احداً ولا تغفر لهم ابداً؛ صبراً یا بنی عمومتی، صبراً یا اهل بیتی لا رأیتم هواناً بعد هذا الیوم ابداً(11)؛ خدایا! تعداد اینها را بر شمار، و احدی از اینها را وامگذار، و هرگز بر نها مبخش، ای پسر عموهایم! (فرزندان عقیل و جعفر طیار) و ای اهل بیتم! [همگی] شکیبا باشید، بعد از این روز، هرگز روی خفت و خواری نخواهید دید.»

در زیارت ناحیه مقدسه آمده: درود بر قاسم، فرزند حسن پسر علی، آن عزیزی که فرق مبارکش شکست و ابزار جنگ او به تاراج رفت.

هنگامی که عمو را به کمک طلبید، حسین سراسیمه خود را به او رسانید و مردم را از کنار او راند، لیکن قاسم از شدت درد، پای خود را به زمین می‌کشید. در این حالت بود که امام فرمود: «قومی که تو را کشتند (از رحمت پروردگار) دور باشند، در روز رستاخیز نیای تو و پدرت با اینها دشمنی خواهند کرد.»

سپس فرمود: «به خدا سوگند، بر عمویت گران است که او را بخوانی، ولی او تو را پاسخ نگوید، یا هنگامی جوابت دهد که تو کشته شده‌ای و استخوان‌های دست و پایت (شکسته شده باشد.) پس این (شتاب عمویت) به خدا سوگند در هنگامی است که او سخت تنها شده است و یاورانش کم شده‌اند.»

در زیارت ناحیه مقدسه، امام زمان(عج) در حق خود دعا کرده و از خداوند متعال در خواسته تا او را در قیامت در کنار امام حسین و قاسم، که خداوند آنها را گرد هم آورده، قرار دهد. در همین زیارتنامه، امام، قاتل قاسم «عمرو (عمر) بن سعد بن (عروة بن) نقیل الازدی» را نفرین کرده است. تا این که خداوند او را به دوزخ اندازد و به عذابی دردناک مبتلا سازد.(11)

 

درسی که می‌توان گرفت:

در شرافت قاسم همین بس که امام معصوم (علیه السلام) از خداوند درخواست فرموده که در کنار ایشان باشد، در حالی که او در کنار حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است. این که انسان در نوجوانی چنین به اوج رفعت و شرافت بار یابد، جای غبطه و آرزو دارد. آیا این ولایت‌مداری قاسم برای نوجوانان ما درس نخواهد بود؟

 

پی‌نوشت‌ها:

1- تذکرة الخواص، ص 215.

2- متل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 27؛ مقتل الحسین علیه السلام، مقرم، ص 331.

3- بحار الانوار، ج 45، ص 34.

4- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 447؛ مقاتل الطالبین، ص 88.

5- ذخیرة الدارین، ص 286، ابصار العین، ص 72.

6- مقتل الحسین مقرم، ص 331.

7- تاریخ الامم والملوک، ج 5، ص 447؛ ابصار العین، ص 72.

8- مقاتل الطالبین، ص 92؛ الارشاد، ج 2، ص 108.

9- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 448-447؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 186؛ الارشاد، ج2، ص 108.

10- الارشاد، ج 1، ص 108.

11- مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 28.

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی،‌با تصرف

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:20 PM
تشکرات از این پست
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

ابوبکر بن الحسن بن امیرالمؤمنین(علیهماالسلام)

«ابوبکر» فرزند امام حسن (علیه السلام) و مادرش «ام ولد» بود(1) و نامش «نفیلة» گفته شده است. که مادر «قاسم» و «عبدالله» نیز بوده است.(2)

«ابوبکر» را «عبدالله» نیز نامیده‌اند.(3) و بنابر برخی از گزارشات امام حسین (علیه السلام) دخترش سکینه را به ازدوج وی درآورد.(4) بعید نیست كه ایشان از قاسم بزرگ‌تر باشد؛ ولی به حتم از عبدالله، دیگر فرزند شهید امام حسن(علیه السلام) كه در لحظات آخر عمر امام حسین(علیه السلام) در دامن آن حضرت جان داد، بزرگ‌تر است.(5)

 

 

نحوه شهادت ابوبکر

ابوالفرج اصفهانی شهادت ابوبکر را قبل از حضرت قاسم دانسته است.(6) ولی برخی دیگر از منابع، شهادت وی را بعد از حضرت قاسم گزارش نموده‌اند.(7) در زیارت رجبیه این فرزند امام مجتبی علیه‌السلام مورد سلام امام واقع شده است. در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی ابی بکر بن الحسن؛ سلام بر ابوبکر پسر حسن» سپس از تیر سه شعبه‌ كه بر بدن او وارد شده بود، یاد شده و قاتلش "عبدالله بن عقبة غنوی" نفرین شده است. (8)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- تسمیة من قتل مع الحسین علیه السلام، ش 10؛ تاریخ الامم والملوك، ج5، ص 468 .

2- تذكرة الخواص، ص 215 .

3- المجدی فی انساب الطالبیین، ص 19 .

4- همان .

5- تذكرة الخواص، ص 215 .

6- مقاتل الطالبیین، ص 86 .

7- الارشاد، ج 2، صص 108- 109 .

8- اقبال الاعمال، ج 3، ص 75 و 343 .

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:20 PM
تشکرات از این پست
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

عبدالله بن عقیل

بنابر گزارش طبری و فضیل بن زبیر مادر وی کنیز بوده است؛ و پدرش عقیل برادر حضرت علی (علیه‌السلام) است. عبدالله  در روز عاشورا با نیزه‌ی عمرو بن صبیح صدائی به شهادت رسید.(1)

 

پی‌نوشت:

تسمیة من قتل مع الحسین علیه السلام، ش 17؛ تاریخ الامم والملوك، ج5، ص 469 .

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:20 PM
تشکرات از این پست
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

ابوبکر بن امیرالمؤمنین علیه السلام

نام او «محمد(1)» یا «عبدالله(2)» بوده است. «محمد» از دیگر فرزندان امام علی (علیه السلام) است. کنیه‌اش «ابوبکر» و نام مادرش «لیلا» دختر «مسعود بن خالد بن مالک» است.(3)

 

 

شعار حماسی ابوبکر

ابوبکر به سوی میدان روی آورد و دلاورانه جنگید، در حالی که این اشعار حماسی را می‌خواند:

«شیخی علیٌ ذوالفخار الاطول               من هاشم الصّدق الکریم المفضل

 هذا حسین بن النّبی المرسل     عنه نحامی بالحسام المصقل

                             تفدیه نفسی من اخی مبجل؛(4)

پیشوای من علی، صاحب فخر آن والا مردی است که از تبار هاشم، راستگو، بزرگوار و دارای فضیلت است؛

این حسین، پسر پیامبر فرستاده خداست که از او با شمشیر صیقل داده شده‌ای حمایت می‌کنم؛

جانم را فدای برادری می‌کنم که عظمتش موجب وقار من شده است.»

 

 

نحوه شهادت ابوبکر

«ابوبکر» در رکاب امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسید.(5) قاتل او زجر بن بدر جحفی» بوده است.(6) در مقتل ابوالفرج اصفهانی آمده است: بدن او در نهری کوچک یافت شده، در حالی که مشخص نبود قاتلش چه کسی است.(7) و نیز گفته شده که قاتل او مردی از همدان بوده است.(8)

فرزندان بلافصل امام علی (علیه السلام) را که در کربلا حضور داشته‌اند، شش نفر دانسته‌اند که همه به شهادت رسیده‌اند. سلیمان بن قته در رثای آن عزیزان گفت:

«ستّةٌ کُلّهم لِصُلب علیٍ                                   قد اُصیبوا و سبعةٌ لعقیل؛(9)

از صلب حضرت مولا علی (علیه السلام) شش نفر به شهادت رسیدند و هفت نفر از نسل عقیل به شهادت رسیده‌اند.»

آنان عبارت‌اند از:

«اباعبدالله الحسین علیه السلام، ابوالفضل العباس علیه السلام، عبدالله، عثمان، جعفر، ابوبکر.»

 

پی‌نوشت‌ها:

1- مقتل الحسین مقرم، ص 238.

2- مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 28.

3- جمهرة انساب العرب، ص 230.

4- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 107.

5- مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 29.

6- مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 107، ابصار العین، ص 71.

7- مقاتل الطالبیین، ص 91.

8- مقاتل الطالبیین، ص 86.

9- ابصار العین، ص 71.

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:21 PM
تشکرات از این پست
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

حسن مثنّی بن الحسن علیه السلام

«حسن» فرزند امام مجتبی و برادرزاده امام حسین (علیهماالسلام) است. او پس از محمد بن مسلم بن عقیل وارد میدان شد. پس از نبردی سخت، هفده نفر از شامیان را كشت و در حدود هجده نفر را زخمی كرد. پس از آن دست راستش قطع شد. قوم مادری‌اش "خزاری" او را به كوفه بردند. وقتی حالش بهبود یافت، او را به كوفه و در نهایت به مدینه بردند(1) ولی سرانجام بر اثر كثرت جراحات، در مدینه به شهادت رسید.

 

پی‌نوشت:

1- اللهوف، سیدبن طاووس،‌ص 635.

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:21 PM
تشکرات از این پست
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

جعفر بن عقیل بن ابیطالب

«جعفر» برادر مسلم بن عقیل و فرزند دیگر عقیل است، مادر او «امُّ الثَّغَرم دختر «عامِر» از بنی‌کلاب همنان عامری است.(1)

 

 

شعار حماسی جعفر

این شهر آشوب می‌گوید: جعفر قدم پیش نهاد و شمشیر به دست در برابر دشمن حماسه آفرید. او در همان حال این ابیات را ترنم می‌کرد:

«انا الغلام الابطحی الطّالبی      من معشرٍ فی هاشمٍ من غالبٍ

  و نحن حقاً سادة الذّوائب                 هذا حسینٌ اطیبُ الاطائبٍ(2)

من آن جوان ابطحی از نسل ابوطالبم و از تبار هاشم و غالب هستم.

ما سروران و برترینِ روزگاریم، و این حسین، پاک‌ترین پاکان از عترت پیامبر.»

 

 

نحوه شهادت جعفر

گفته‌اند جعفر بن عقیل پانزده مرد را به خاک انداخت. سپس «بُشر بن حُوط» او را به شهادت رسانید. (3) در زیارت ناحیه مقدسه «جعفر بن عقیل» مورد سلام امام و قاتل او «بشر بن حوط همدانی» مورد لعن و نفرین امام قرار گرفته است.( 4)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- مقاتل الطالبین، ص 93.

2- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 105.

3- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106.

4- اقبال الاعمال، ج 3، ص 76و 343.

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:21 PM
تشکرات از این پست
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

عبدالرحمن بن عقیل بن ابیطالب

دیگر شهید صحنه خونین کربلا «عبدالرحمن» پسر عقیل بن ابیطالب و برادر مسلم بن عقیل است. مادر او ام ولد(1) بوده است.(2) او با «خدیجه»(3) دختر امام علی علیه السلام ازدواج کرده بود.(4)

 

 

شعار حماسی عبدالرحمن

ابن شهر آشوب می‌گوید: بعد از یاران امام حسین(علیه السلام)، عبدالرحمن در حمله آل ابوطالب قدم پیش نهاد، در حالی که اینگونه رجز می‌خواند:

«ابی عقیل اعرفوا مکانی                                     من هاشمٍ و هاشم اخوانی

 کهول صدقٍ سادة الاقران                                    هذا حسین، شامخ البینیان

                                 و سید الشّیب مع الشّبان(5)

جایگاه مرا بشناسید، پدرم عقیل است، او از هاشم است و بنی‌هاشم برادران من‌اند، [آنان] پیران راست کردار و برابر بزرگانند،

این حسین از اصل و نسب شامخی برخوردار است. این حسین بلندمرتبه و سرور كهنسالان و جوانان می‌باشد.»

 

 

شهادت عبدالرحمن

او در این نبرد نابرابر هفده نفر سوار از دشمنان را کشت(6) بنابر نقلی وی به دست «عثمان بن خالد بن جهنی(7)» و بنابر نقلی دیگر به دست «عثمان بن خالد همدانی»(8) به شهادت رسید؛ و ابوالفرج اصفهانی قاتل وی را عثمان بن خالد بن اسید جهنی و بشیر بن حوط قایضی دانسته است.(9)

در زیارت ناحیه آمده است: «السلام علی عبدالرحمن بن عقیل؛ سلام بر عبدالرحمن بن عقیل». امام زمان(عج) قاتل او را در این زیارتنامه «عمر بن خالد بن اسد الجهنی» دانسته و او را نفرین کرده است.(10)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- ام ولد کنیزی است که خریداری شده و صاحب او، او را به همسر پذیرفته است که پس از بچه‌دار شدن، زمینه آزادی و حرّیت او فراهم می‌شود.

2- ابصار العین، ص 91.

3- قبر خدیجه دختر امام علی (علیه السلام) در کوفه مقابل باب الفیل در کنار مسجد جامع کوفه قرار دارد.

4- المحبر، ص 57.

5- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106.

6- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106.

7- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106.

8- الارشاد، ج 2، ص 107.

9- مقاتل الطالبین، ص 92.

10- اقبال الاعمال، ج 3، ص 76 و 243.

 

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:21 PM
تشکرات از این پست
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:زندگینامه شهدای بنی هاشم در کربلا

محمّد بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب

در حمله‌ایی كه عون برادر محمد و فرزند حضرت زینب علیهاالسلام به شهادت رسید، محمد فرزند دیگر عبدالله بن جعفر وارد میدان شد. سروی، ورود محمد به میدان رزم را پیش از برادرش عون دانسته است.(1)

 

شعار حماسی محمد

در این نبرد نابرابر، رجزهای محمد اینگونه است:

«اَشکوا اَلَی الله من العدوان                                 فعال قوم فی الرّدی عمیان

  قد بدّلوا معالم القرآن                                         و محکم التّنزیل و التّبیان؛(2)

از این دشمنان به خداوند شِکوه می‌برم؛ این قوم و مردمی که در گمراهی و کوردلی به سر می‌برند.

اینها که روشنگری‌های قرآن را تغییر دادند، و به ترک محکمات قرآن و بیاناتش پرداخته‌اند.

 

نحوه شهادت محمد

محمد بن عبدالله، در روز عاشورا ده نفر از دشمن را از پای در آورد.(3) [او که همراه دیگر برادران خود به میدان آمده بود، دیری نگذشت که در آن حمله گروهی]، به دست «عامر بن نهشل تمیمی» به فوز شهادت نائل آمد.(4)

امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه به ایشان سلام می‌دهد: «السلامُ عَلی مُحمد بن عَبدالله بنِ جَعفر.»(5)

محمد به جای پدرش عبدالله بن جعفر طیار که همسر حضرت زینب (علیهاالسلام) بود، در کربلا حضور یافت. او برادرش عون را هنگام جهاد همراهی کرد، تا او را با بدن مقدس خود حراست کند. قاتل او «عامر بن نهشل تمیمی» مورد لعنت امام قرار گرفته است.(6)

عبدالله بن جعفر، از علاقمندان به اهل بیت (علیهم السلام) بود که توفیق حضور در کربلا را نیافت؛ ولی تلاش‌هایی برای اصلاح امور و ابراز از خیرخواهی در حادثه کربلا به انجام رساند.(7)

او بعد از جریان کربلا در مدینة النبی (صلی الله علیه و آله) برای شهدای کربلا – به ویژه امام حسین (علیه السلام) - برنامه عزاداری راه انداخت. در آن جلسه غلام او «ابو السّلاسل» گفت: این آن چیزی است که از حسین (علیه السلام) بر ما وارد شده است.

عبدالله از این نکته برآشفت و بر او کفش پرتاب کرد و پس از توهینی به او، گفت: «اَلِلْحُسین تقول هذا؟ والله لو شهدته لأحببت ألاّ اُفارقه حتّی اَقتل معه والله انّه لَمِمّا یُسخّی بنفسی عنهما و یعزّینی عن المصاب بهما، انّهما اُصیبا مع اخی و ابن عمّی مُواسیین له صابرین معه؛ آیا به حسین اینگونه می‌گویی؟! به خدا قسم، اگر با او می‌بودم، هرگز از او جدا نمی‌شدم تا این که کشته شوم؛ سوگند به خدا، آن دو نفر(عون و محمد) از کسانی بودند که در جان خود، سخاوت کردند و بر من مصیبت آن دو سهل و آسان است؛ چون آنها با از خودگذشتگی و شکیبایی با برادرم و پسرعمویم رفتار کردند.»

سپس به کسانی که در جلسه حضور داشتند رو کرده و گفت: «الحمدلله عزّ علیّ مصرع الحسین ان لا اکن اسیت حُسیناً بیدی، فقد آساه ولدی(8)؛ خدا را سپاس که شهادت حسین را نزد من عزیز داشت؛ به این که اگر من خودم او را یاری نرسانیده‌ام، به واسطه دو فرزندم او را یاری کرده‌ام.»

 

درسی که می‌توان گرفت:

بی‌شک شهادت عون و محمد افتخاری برای عبدالله بن جعفر و مادر دلاورشان (علیهاالسلام) خواهد بود و همگان به این افتخار غبطه خواهند خورد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106.

2- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106.

3- همان، ص 106.

4- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106؛ مقاتل الطالبین؛ ص 92؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 469.

5- اقبال الاعمال، ج 3، ص 76 و 363.

6- اقبال الاعمال، ج 3، ص 76.

7- مراجعه کنید به معرفی عون بن جعفر بن ابی طالب .

8- الارشاد، ج 2، ص 124.

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

 

عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)

پنج شنبه 2 آذر 1391  11:21 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها