یابن الحسن؛
دست من و دامان تو
|
درد من و درمان تو
|
مولا به جان مادرت
|
ما را مرانی از درت
|
|
|
فَلَمَّا یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقین[1] تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَیْنا[2] دشمن تصور مینمود در همان سر صبح با یک هجوم غافلگیرانه میتواند کار لشکریان امام حسین را تمام کند و دست به ساحت مقدس امام برساند.
لذا وقتی نزد ابن زیاد آمدند اینگونه صحبت میکردند که کمتر از زمانی که نحر یک شتر میخواهد ما کار را به پایان رساندیم. یاران امام حسین به گونهای دفاع کردند که دشمن مجبور به عقبنشینی شد و جنگ تا بعد از ظهر به طول انجامید. تا زمانی که اصحاب زنده بودند اجازه نمیدادند بنیهاشم به میدان بروند.
در هنگام عصر بنیهاشم دیدند کسی از اصحاب باقی نمانده و وداع را آغاز کردند و یکدیگر را در آغوش گرفتند و با هم خداحافظی کردند. اولین کسی که به میدان آمد جوان بزرگوار امام حسین بود. همین که برای اجازهگرفتن آمد امام حسین سرش را پایین انداخت و اجازه داد. علی به طرف میدان حرکت کرد و امام به دنبال او میرفتند.
محاسنشان را در دست گرفته بودند و رو به آسمان میفرمودند: خدایا خودت گواه باش جوانی را به طرف دشمن فرستادم که شبیهترین مخلوقات به رسول تو در خلقت، گفتار و اخلاق بود. خدایا زمانی که دلمان برای پیامبرت تنگ میشد به او نگاه میکردیم و سیمای پیامبر را در او میدیدیم. امام تا نزدیکی دشمن و تا جایی که صدایش به عمرسعد میرسید رفت. عمر سعد قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَك[3] و عجیبتر اینکه حضرت این آیهی مبارک را به دنبال حضرت علیاکبر تلاوت میفرمود: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمین[4] علی جان خدا در بین انسانها افرادی را برگزیده و انتخاب کرده است.
علیاکبر به میدان آمد و جنگ نمایانی کرد و بازگشت. با امام حسین صحبت کرد و امام را راضی نمود، پدر العطش قد قتلنی و ثقل الحدید أجهدنی[5] تشنگی مرا از پای در آورده و توان جنگیدن ندارم. سنگینی اسلحه مرا خسته کرده، لذا امام حسین فرمود: برو عزیزم امیدوارم به زودی از دست جدت سیراب شوی و همینگونه هم شد.
علی الدنیا بعدک العفا
خدمت سیدالشهدا آمد اجازه گرفت. عازم میدان شد. سیدالشهدا محاسن سفیدش را در دست گرفته بود؛ دنبال علی حرکت میکرد و میگفت: خدایا خودت گواه باش؛ أللّهمَّ اشهد على هؤلاء القوم، فقد برز إلیهم غلام أشبه الناس خَلقاً وخُلُقاً ومنطقاً برسولك محمّد صلى الله علیه و آله [1] خدایا! گویا تجسم پیامبر است، که به میدان میرود. خدایا! او برای من فقط فرزند نبود. هر گاه مشتاق پیامبرت میشدیم قد و بالایش را تماشا میکردیم.
در میدان جنگ نمایانی کرد. نه توان جنگیدن دارد، نه میتواند بماند و نه راه رفتن به روی او باز است.
در خاطرات یکی از مادران فرماندههای جبهه خواندم: فرزندم آمد، روی سجاده من نشست، دو رکعت نماز خواند و گفت: مادر، من دعایی میکنم تو زیر لب آمین بگو. دعا کرد، امین گفتم. بعد گفت: میدانی چه دعایی کردم؟ دعا کردم که خدا شهادت را نصیبم کند؛ چون میدانستم این سالهایی که من به جبهه رفتم؛ سالم برگشتم، به دلیل این بود که تو راضی نبودی. خواستم تو دعا کنی تا زمینه شهادت من باز شود.
به سید الشهدا عرض کرد: پدر تشنگی مرا از پای در آورده. سنگینی اسلحه، من را خسته کرده. اگر اجازه دهید من بروم. سید الشهدا چه کرد؟ ابتدا فرمود: عزیزم! زبانت را در دهانم بگذار. ولی دید بابا هم تشنهتر است. بر ابا عبدالله چه گذشت؟ به او فرمود: عزیزم! برو برو! انشاء الله از دست جدت سیرآب میشوی.
ولی وقتی آمد بالای سر جوانش، ابتدا خونها را از دهانش پاک کرد. مرحوم سید بن طاوس مینویسد هنوز نفسی داشت و خونها را پاک کرد. خاکها را پاک کرد. خم شد صورت به صورت جوانش گذاشت. فرمود: على الدنیا بعدك العفا فقد استرحت من همّ الدنیا وغمّها وشدائدها، وقد بقی أبوك وحیدا فریدا.[2]
فدائیان حسین
خدا نكند بلایی كه بر اولیاء خدا نازل می شود به خاطر ضعف ما باشد؛ چون ما ضعیفیم، چون ما اهل راه نیستیم. خدا نكند ضعف شیعه موجب شده باشد كه امام حسین (ع) به خاطر جبران این ضعفها مبتلا شده باشد؛ چون میدانید آخر كار آنجایی كه دیگر بلاء خود ما هم ما را به راه نمیآورد، ولیمان مجبور میشود بار ما را بر دوش گیرد.
درباره وجود مقدس موسی بن جعفر(ع) در كافی میخوانیم که فرمود: وَ الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ[3] بنا بود شیعیان مبتلا بشوند، حضرت خود را سپر قرار داد، از خدا خواست كه بلا را از آنها بردارد. اگر بلای عاشورا هم از این دست باشد، وای بر ما. آنها به خاطر ما رنج برده باشند و به این بلا گرفتار شده باشند و ما بر این بلا چشم بپوشیم غافل از این حال. توجه به این ابتلا، نردبان ما برای معراج است.
این شبها دیگر روضه خواندن نمیخواهد هر كسی باید مصیبتها را برای خودش یادآوری کند: فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِیَنَّ عَلَیْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً[4] هر چیزی بهاری دارد، بهار گریه دهه محرم است. با این عبادت، در این ایام میشود رشد كرد.
دیگر این روزها كار برای امام حسین خیلی سخت شده. این روزها هیچ خبر خوشی به كربلا نمیرسد. امام حسین تنها مانده. امیدوارم خدای متعال به ما توفیق بدهد كه با قلوب خودمان در اردوگاه امام حسین حاضر بشویم.
امشب به وجود مقدس علی اكبر (س) تعلق دارد. نمیدانم كدام مصیبت را بخوانم. السلام علی مقطوع الوطد، سلام بر آن آقای بزرگواری كه كنار بدن علی (ع) رگ دلش پاره شد.
حالا با چشم دل در عاشورا ببینید. کمی از تیر و نیزهها فاصله بگیرید. از هیاهوها و سر و صداها دور شوید. اینجوری نگاه كنید در همه لحظهها امام حسین (ع) دوست داشتنی است. احَبَّ اللَّهُ مَنْ احَبَّ حُسَیْناً[5]؛ همه اولیاء خدا دلباخته امام حسین بودند، ولی در روز عاشورا، امام حسین طور دیگری دوست داشتنی شده. همه میخواهند فدای او بشوند. انبیا و اولیا همه صف كشیدند تا مشتری امام حسین شوند. به همین اندازه كه مشتاق او میشوند، به همین میزان هم مبتلا میشوند.
علی اكبر(س) أشبه الناس خَلقاً وخُلُقاً ومنطقاً برسولك[6]. لحظه به لحظه اشتیاقش بیشتر میشود. از همان اولین لحظه میخواهد این درد غربت را از چهره امام حسین بردارد. میخواهد به میدان برود. ولی اصحاب اجازه نمیدهند. وقتی اصحاب رفتند، بلافاصله فرصت را مغتنم شمرد. فرمود: آقا اجازه میدهید بروم میدان؟ تمام وجود او ادب است. میخواهد خودش را قربانی كند، ولی در قربانی كردن هم اجازه میخواهد. أللهمّ إشهد أنّه قد برز إلیهم غلام أشبه الناس خَلقاً و خُلُقاً و منطقاً برسولك، و كنّا إذا اشتقنا إلى نبیّك نظرنا إلیه[7] هر وقت دلشان برای پیغمبر خدا تنگ میشد، جمال این عزیز را میدیدند. ولی حالا دیگر غرق در خدا شده. غرق در امام حسین شده و آماده معراج است. حالا دیگر خیلی دوست داشتنیتر شده.
از امام صادق پرسیدند: بهترین لذت در دنیا چیست؟ فرمود: كسی جوانی داشته باشد، این جوان صالح باشد و به دوره رشد برسد.
حضرت بیدرنگ اجازه داد. درنگ لازم نیست؛ این آخرین نگاه امام حسین است، این آخرین توشه امام حسین است. إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَ نُوحًا وَ ءَالَ إِبْرَاهِیمَ وَ ءَالَ عِمْرَانَ عَلىَ الْعَالَمِینَ ذُرِّیَّةَ بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ (آل عمران: 34 و 33).
كسی چه میداند بر امام حسین چه گذشته. حداكثر ما عاطفهها را شبیهسازی میكنیم. غصه امام حسین كه از این غصهها نیست. این شبیهسازیها ما را به عمق حادثه نزدیك نمیكند. باید از خدا خواست كه پردهها كنار برود تا عمق واقعه را به نسبتی كه برای ما ممكن است بفهمیم.
قطع اللَّه رحمك كما قطعت رحمی[8] دنباله من را قطع كردی. او ادامه وجودی من بود.
اكبر من قدری آهسته برو قدت ببینم
|
این دم آخر بیا از روی ماهت گل بچینم
|
میروی در جنگ عدوان
|
با گلوی خشك و عطشان
|
اكبر من اكبر من
|
اكبر من اكبر من
|
آمد از میدان صدای اكبر آن خورشید تابان
|
كی پدر خود را رساند در برم ای جان جانان
|
امام حسین آمد در میدان ولی وقتی رسید که فقطّعوه بأسیافهم إرباً إرباً! [9]
میوه دلم
امام حسین (ع) از قبل با خدا عهد بسته که همه این خوبها را که با خود آورده، در راه خدا بدهد و آنها را قدم به قدم برای این ابتلا و امتحان از بیم الهی آماده کند تا آنگونه که خدا میخواهد به میدان بروند. بنابراین، بعضیها میآمدند اصرار میکردند تا به میدان بروند ولی حضرت اجازه نمیداد در این اجازه ندادنها، اسراری است. شاید یک نکته این باشد که هنوز آمادگی کامل برای آن شهادتی که لایق آنهاست، فراهم نشده.
امام شب عاشورا به اصحابش فرمود: بلند شوید، بروید دست مردهای بنی هاشم را هم بگیرید ببرید. شاید یك نکته همین بود که آنها هنوز برای روز عاشورا آماده نشده بودند. ولی وقتی جوانش وجود مقدس علی اکبر (ع) میخواست به میدان برود همین که آمد فَاسْتَأْذَنَ اباهُ فِى القِتال [10] همین که اجازه میدان گرفت امام حسین اجازه داد.
به سوی میدان حرکت کرد دیدند امام حسین در پی علی راه افتاد. به قد و بالای این جوان نگاه میکند: ثُمَّ نَظَرَ الَیْهِ نَظَرَ آیسٍ مِنْه [11] . دنبال سرش حرکت کرد محاسن نورانی را در دست گرفته بود. رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! تو گواهی: فقد برز إلیهم غلام أشبه الناس خَلقاً وخُلُقاً ومنطقاً برسولك محمّد صلى الله علیه و آله، كنّا إذا اشتقنا إلى وجه رسولك نظرنا إلى وجهه.[12]
در واقع گمان میکنم هم با خدا مناجات میکرد و هم برای آن شیعهای که تا قیامت میآید و روضه علی اکبر را میخواند پیامی داشت که ای شیعهها! بدانید این کسی که دشمن او را قطعه قطعه کرد فقطّعوه بأسیافهم إرباً إرباً! [13] این شبیه ترین مردم به پیغمبر بود.
وقتی روی زمین آمد امام حسین را صدا کرد یا ابَتا عَلَیكَ مِنّى السَّلامَ [14] امام حسین حالش متغیر شد. به میدان آمد. وقتی دشمن را کنار زد، از اسب پیاده شد. مقاتل نوشتهاند توان نداشت. با زانوها تا کنار بدن علی آمد. روی خاک نشست و بلند بلند گریست. سپس سر علی را به دامن گرفت. تعبیر سید بن طاووس در لهوف این است: هنوز نفسی برای علی باقی مانده بود. خونها را از دهانش پاک کرد. علی را صدا زد. شاید یکبار دیگر جواب بشنود.
ای جگر گوشه من لب واکن شاد و خرسند دل بابا کن
سخنی گوی و دلم خوش کن تو که آتش زدهای خامش(خاموش) کن
هرچه صدا زد پسرم پسرم ای میوه دلم جواب نشنید فرمود على الدنیا بعدك العفا.[15]،یا ولدی! أمّا أنت فقد استرحت من همّ الدنیا وغمّها وشدائدها، وصرت إلى رَوْح وریحان، وقد بقی أبوك، وما أسرع اللحوق بك![16].
[1] - یوسف : 88
[2] - یوسف : 91
[3]- بحار الانوار، علامه مجلسی، 45 /43 ، بقیه الباب 37 ، سائر ما جری علیه بعد بیعه الناس لیزید بن معاویه الی شهادته صلوات الله علیه ... ص 1
[4]- آلعمران : 33
[5]- همان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . معالركب الحسینى ج 4، عزت الله مولایی، ص 359، مقتل علی الأكبر علیه السلام ..... ص 355.
[2] . بلاغ عاشورا/ الشیخ جوادمحدثی / 27/ المبدأ و المعاد ..... ص : 25
معالركب الحسینى (ج4) /عزت الله مولائی/ 404/الإمام الحسین علیه السلام وحیدا فریدا فی المیدان ..... ص : 404
[3] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 99، ص 16، باب 2- كیفیة زیارتهما صلى الله علیهما... ص 7
[4] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 98، ص 237، باب 18- زیاراته صلوات الله علیه المطلقه... ص 148
[5] . زمینههاى قیام امام حسین(ع)(ج2)، جمعی ازنویسندگان، ص 180، حسین(ع) محبوب خدا و رسول خدا(ص)... ص 179
[6] . ابصارالعین فی انصارالحسین، جمعی ازنویسندگان، ص 53، علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب(علیهم السلام) ..... ص 51
[7] . همان
[8] . ابصارالعین فی انصارالحسین، جمعی ازنویسندگان، ص 53، علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب(علیهم السلام) ... ص 51.
[9] . معالركب الحسینى (ج4)، عزت الله مولایی، ص 361، مقتل علی الأكبر علیه السلام ..... ص 355
[10] . مقالات/جمعی از نویسندگان/855/56 - هنر روضهخوانى...ص:855
[11] . همان
[12] . معالركب الحسینى (ج4)/عزت الله مولایی/359/مقتل علی الأكبر علیه السلام ..... ص : 355
[13] . معالركب الحسینى (ج4)/عزت الله مولایی/361/مقتل علی الأكبر علیه السلام ..... ص : 355
[14] . زمینههاى قیام امام حسین(ع)(ج2)/شیخ نجم الدین طبسی/272/على اكبر(ع) ..... ص : 271
[15] . معالركب الحسینى (ج4)/ عزت الله مولایی/361/مقتل علی الأكبر علیه السلام ..... ص : 355
[16] . بلاغ عاشورا /الشیخ جوادمحدثی/27/ المبدأ و المعاد ..... ص :