كرامات حضرت امام حسين (عليه السلام )
در روايت آمده كه يك نفر عرب باديه نشين در مورد امامت حسين (عليه السلام ) شك داشت تصميم گرفت به محضر امام حسين (عليه السلام ) برسد و با مطرح كردن سئوالاتى آن حضرت را در مورد امامتش امتحان كند در حالى كه جنب بود (با همان حال جنابت به محضر امام حسين (عليه السلام ) آمد) امام حسين (عليه السلام ) به او فرمود: اى اعرابى حيا نميكنى كه در حال جنابت بر امام خود وارد مى شوى اعرابى گفت به مقصودم رسيدم و دريافتم كه تو امام هستى كه از پشت پرده خبر مى دهى آن گاه از محضر امام بيرون آمد و رفت غسل كرد سپس به حضور امام رسيد و آن چه را در خاطرش بود از آن حضرت پرسيد و جواب آن ها را دريافت .
((كرامت امام حسين (عليه السلام )، ص 40)).
روايت شده كه امام حسين (عليه السلام ) در مدينه در عصر امامت خود هر گاه غلامان خود را به سفر و به دنبال كارى مى فرستاد براى آن كه آن ها از دست غارت گران در امان بمانند به آن ها مى فرمود فلان روز بيرون برويد فلان ساعت حركت نكنيد و اگر با دستور من مخالفت كنيد با خطر مواجه خواهيد شد. يكبار آن ها بر خلاف دستور رفتار كردند و روزى را كه اما از حركت آن ها نهى كرده بود حركت كردند در مسير راه دزدان غارتگر به آنها رسيدند و اموال آنها را غارت نمودند و همه آن ها را كشتند اين خبر ناگوار به امام حسين (عليه السلام ) رسيد آن حضرت فرمود: من به آن ها هشدار دادم ولى پذيرفته نشد و در نتيجه گرفتار شدند.
آن گاه همان ساعت امام بر خاست و نزد حاكم مدينه آمد حاكم به امام عرض كرد به من خبر رسيده كه غلامان تو را كشته اند تسليت عرض مى كنم . امام حسين (عليه السلام ) فرمود: من قاتلان را به تو معرفى مى كنم حاكم پرسيد آيا آن ها را مى شناسى ؟ امام فرمود: آرى همان گونه كه تو آن ها را ميشناسى يكى از آن ها هيمن مرد است كه در برابر تو ايستاده است آن مرد به امام حسين (عليه السلام ) گفت چرا مرا هدف قرار داده اى از كجا ميدانى من يكى از قاتلان هستم امام حسين (عليه السلام ) به او فرمود اگرمن همه ماجرا را بگويم مرا تصديق خواهى كرد او عرض كردآرى به خدا قسم تو را تصديق مى كنم امام حسين (عليه السلام ) فرمود تو فلان ساعت از خانه خارج شدى و فلانى و فلانى با تو بودند چهار نفر از شما از غلامان آزاد شده مدينه و بقيه از اطراف مدينه بودند.
حاكم كه از توضيح امام حسين (عليه السلام ) از ماجرا با خبر شد به آن مرد گفت سوگند به قبر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حقيقت را بگو و گرنه با تازيانه گوشت بدنت را مى سوزانم .
آن مرد گفت سوگند به خدا حسين (عليه السلام ) دروغ نمى گويد بلكه راست مى گويد گوى او همراه ما بوده و به همه جزئيات خبر دارد در اين هنگام حاكم دستور داد همه آن غارتگران قاتل را دستگير كردند همه آن ها در حضور حاكم به قتل و غارت خود اقرار نومدند و حاكم فرمان داد گردن همه آن ها را زدند و به اين ترتيب دزدان جنايت كار به كيفر اعمال دنيوى خود رسيدند.
((بحار، ج 44، ص 181 و 182)).