یكی از صفات كمال خداوند صفت مشیت و اراده است، چنان كه مرید از اسماء الهی به شمار آمده است. در قرآن كریم در مورد خداوند واژههای مشیت، اراده و مرید به كار نرفته است، ولی در آیات بسیار واژههای: شاء الله، یشاء الله، اراد الله، أردنا، یرید الله و نرید به كار رفته است. با توجه به این افعال، صفت مشیت و اراده، و اسم شائی و مرید انتزاع گردیده و به عنوان صفات و اسماء الهی به كار رفتهاند. گذشته از این كاربرد صفات و اسماء یاد شده در روایات زیر یافت میشود
عدهای از متكلمان مشیت و اراده را یك صفت دانستهاند، و عدهای از آنان آنها را دو صفت جداگانه دانستهاند، و در تفاوت آن دو، وجوهی نقل شده است. آنچه از كاربردهای قرآنی مربوط به این دو واژه استفاده میشود این است كه مشیت فقط در امور تكوینی به كار رفته است، ولی اراده هم در امور تكوینی به كار رفته است و هم در امور تشریعی. با توجه به مجموع آیات و روایات میتوان گفت اراده و مشیت در خداوند بیانگر یك صفت میباشند.
اقوال در حقیقت اراده
در این كه حقیقت اراده در خداوند چیست، و آیا از صفات ذات است یا صفات فعل، آراء مختلفی از سوی فلاسفه و متكلمین اظهار شده است:
1. اراده خداوند نسبت به افعال خود (اراده تكوینی) همان ایجاد افعال است. و اراده او نسبت به افعال بشر (اراده تشریعی) امر به افعال است.
شیخ مفید این نظریه را برگزیده است
علامه طباطبایی نیز اراده تكوینی خداوند را از صفات فعل خداوند دانسته و گفته است:
«ارادهای كه به خداوند نسبت داده میشود از مقام فعل او انتزاع میگردد، یا از خود فعل كه در خارج تحقق مییابد. و یا از تحقق تامه فعل».
2. اراده تكوینی خداوند عبارت است از علم خداوند به این كه فعل هماهنگ با نظام احسن است. این نظریه مشهور میان فلاسفه اسلامی است.
3. اراده تكوینی خداوند عبارت است از علم خداوند به این كه فعل مشتمل بر مصلحت برای انسان و موجودات دیگر است. متكلمان معتزله و امامیه طرفداران این نظریهاند. آنان این علم را داعی مینامند.
4. اراده خداوند صفتی است غیر از علم و قدرت و دیگر صفات ذاتی، و از صفات ذاتی و ازلی خداوند است. این نظریه مورد قبول اشاعره است.
5. اراده خداوند صفتی ذاتی است غیر از دیگر صفات ذاتی، و در عین حال حادث است. حال یا حادث در ذات است چنان كه «كرامیه» گفتهاند، یا حادث است نه در ذات و نه در غیر ذات (حادث لا فی محل) چنان كه ابو علی و ابوهاشم گفتهاند.
6. اراده از صفات ذات الهی است، ولی معنی سلبی دارد؛ یعنی فاعلیت خداوند از روی اكراه یا سهو نیست (آگاهانه و از روی اختیار است).
این نظریه را حسین نجار از متكلمان معتزلی برگزیده است.
7. حقیقت اراده، ابتهاج و رضا است و بر دو قسم است:
ابتهاج و رضای ذاتی كه اراده ذاتی است، و ابتهاج و رضای فعلی كه اراده فعلی است. از آن جا كه خداوند وجود صرف و محض است، مبتهج بالذات است، و ذات او مرضی ذاتش میباشد. (رضای بالذات = اراده ذاتی)، و از طرفی، ابتهاج و رضای ذاتی مستلزم ابتهاج و رضا در مرحله فعل است، زیرا: من أحب شیئاً أحب آثاره. (ابتهاج و رضا در مرحله فعل = اراده فعلی) محقق اصفهانی معروف به كمپانی این نظریه را برگزیده است.
ارزیابی اقوال
نظریه نخست، اراده را فقط از صفات فعل دانسته است. این نظریه با احادیثی كه از ائمه طاهرین ـ علیهم السلام ـ درباره اراده و مشیت الهی روایت شده است هماهنگ است. توضیح آن پس از این خواهد آمد.
نظریه دوم و سوم در این جهت كه آن را به علم ازلی الهی تفسیر كردهاند، توافق دارند. اما تفاوت آنها در این است كه در نظریه نخست اراده به علم به نظام أحسن تفسیر شده است، و در نظریه دوم، اراده به علم به مصلحت داشتن فعل. تفسیر اول با معیارهای عقل نظری هماهنگ است، و نظریه دوم با موازین عقل عملی. بحث أحسن بودن نظام در حوزه عقل نظری است و بحث مصلحت داشتن فعل در حوزه عقل عملی. نقد این دو نظریه پس از این خواهد آمد.
برای نظریه چهارم، هیچ گونه توضیح و توجیهی نقل نشده و صرفاً به صورت یك ادعا مطرح شده است. نقد آن در تحقیقی كه پس از این خواهد آمد، روشن خواهد شد.
نظریه پنجم: در عین این كه اراده را از صفات ذاتی خداوند دانسته، آن را حادث انگاشته است. بدیهی است ازلیت و حدوث با یكدیگر سازگاری ندارد.
نظریه ششم: نیز پذیرفته نیست، زیرا اراده از صفات ثبوتی است نه از صفات سلبی، بنابراین نباید آن را به صفت سلبی باز گرداند.
نقطه قوت نظریه هفتم این است كه اراده را در دو مقام ذات و فعل تفسیر كرده است، ولی اشكال آن در این است كه مفاهیم ابتهاج و رضا، غیر از مفاهیم مشیت و اراده است. و ارجاع یكی از آن دو به دیگری، از قبیل ارجاع علم به قدرت است، كه قابل قبول نیست. گذشته از این، روایات بر این كه اراده از صفات فعل و حادث است، نه از صفات ذات، تصریح دارند.
تحقیق در اصل اراده الهی
معیار اثبات صفات ثبوتیه در خداوند این است كه هر صفتی كه از كمالات موجود بما هو موجود (موجود مطلق) باشد، به نحو اكمل و اتم در خداوند موجود است؛ زیرا محال است كه خداوند كه واجب الوجود بالذات است، كمالات وجودی را نداشته باشد. اما برخی از صفات از كمالات موجود خاصی است، نه موجود بما هو موجود، مثلاً دیدن با دستگاه بینایی، توانایی بر راه رفتن و مانند آن (از كمالات موجودات طبیعی)، چنین كمالات وجودی را نمیتوان برای خداوند اثبات كرد، زیرا مستلزم جسمانیت و حركت و تغییر و دیگر صفات نقص است كه با امكان و نیازمندی ملازمه دارند.
از سوی دیگر، راه شناخت این كه كدام صفت، از كمالات موجود بما هو موجود است یا از كمالات موجودی خاص (موجودات طبیعی)، این است كه ویژگیهای امكانی، مادی و طبیعی آن را از آن بگیریم. معنایی كه پس از پیرایش باقی میماند، از صفات كمال وجودی (موجود مطلق) است، ولی اگر با پیرایش آن ویژگیها، اصل آن صفت نیز از بین برود، آن صفت از كمالات موجود خاص است نه موجود بما هو موجود، مثلاً علم در انسان ویژگیهایی دارد كه پس از پیرایش آن از آن ویژگیها، آنچه باقی میماند همانا انكشاف و حضور است، یعنی واقعیت معلوم نزد نفس، حضور و انكشاف مییابد، و این حقیقت علم است. این حقیقت را برای خداوند ثابت میكنیم.
اكنون، اگر این روش را در اراده به كار بریم خواهید دید كه جز صفت اختیار، صفت دیگری باقی نمیماند، حقیقت اراده در انسان حالتی است نفسانی كه پس از علم و شوق حاصل میشود. این حالت نفسانی تنها در مورد كارهای عضوی (افعال جوارحی) لازم است اما در مورد كارهای درونی (افعال جوانحی) كه اراده نیز از آنهاست، لازم نیست. یعنی اراده در عین این كه از افعال اختیاری نفس است، ولی مسبوق به اراده نیست. از سوی دیگر، آن گاه كه فعل تحقق یابد، اراده از بین میرود. در حالی كه صفت اختیار، قبل از فعل، و پس از فعل و در حال انجام فعل ثابت و باقی است.
از تحلیل یاد شده به دست میآید كه آنچه از صفات كمال برای موجود بما هو موجود است، صفت اختیار است، نه صفت اراده، و آنچه صفت ذاتی است اختیار است نه اراده. آری اراده در مقام فعل انتزاع میشود، همان گونه كه صفت رزق و رازق از مقام فعل انتزاع میگردد.
تمامیت اسباب و مقدمات فعل هم به خداوند نسبت داده میشود، (نسبت فاعلی) و هم به فعلی (نسبت قابلی و معلولی). به لحاظ نسبت اول خداوند مرید نامیده میشود و اراده الهی انتزاع میگردد، و به لحاظ نسبت دوم، فعل، مراد خداوند میباشد
یادآور میشویم، بحث كنونی درباره بازگشت حقیقت اراده به علم یا قدرت است، نه وحدت مصداقی آنها. كه مقتضای توحید صفاتی است. مثلاً مفهوم و حقیقت علم غیر از مفهوم و حقیقت قدرت است، اگر چه از نظر مصداق در ذات الهی وحدت دارند.
اراده الهی در روایات
همان گونه كه پیش از این یادآور شدیم، اراده در روایات از صفات فعل خداوند به شمار آمده، و به حادث بودن آن تصریح شده است. چنان كه تفسیر آن به علم ازلی نیز انكار شده است. اینك نمونههایی از روایات را یادآور میشویم:
1. محمد بن مسلم از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت كرده كه فرمود:
«المشیه محدثه؛ مشیت خداوند حادث است.»
2. در حدیثی كه صفوان بن یحیی از امام كاظم ـ علیه السلام ـ نقل كرده است، امام ـ علیه السلام ـ پس از بیان ویژگیهای اراده در انسان، و این كه این ویژگیها در مورد خداوند محال است. فرموده است:
«فاراده الله هی الفعل لا غیر ذلك، یقول له كُن فیكون».
3. عاصم بن حمید از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا خداوند از ازل مرید بوده است؟
امام ـ علیه السلام ـ فرمود:
«ان المرید لایكون الا المراد معه، بل لم یزل عالما قدراً ثم اراد؛ مرید بدون مراد نخواهد بود (اگر خداوند از ازل مرید میبود، همه موجودات قدیم میبودند). خداوند از ازل عالم و قادر بود، آن گاه اراده نمود».
4. بكیر بن اعین از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسید:
آیا علم و مشیت خداوند مختلفاند یا همگون؟
امام ـ علیه السلام ـ فرمود:
«علم غیر از اراده است، به گواه این كه ما میگوییم: فلان كار را انجام خواهم داد اگر خدا بخواهد، ولی نمیگوییم فلان كار را انجام خواهم داد اگر خدا بداند.