اگر فقه را در مدیریت و اداره جامعه و توسعه دیندارى در افق حکومت و تقویت جبهه حق و اقامه دین ببینیم، حال چه تفکر تفکیکى داشته باشیم و چه اندیشه فلسفى، ولایت فقیه و انقلاب اسلامى را پذیرا خواهیم شد.
مکتب تفکیک، یا مکتبِ معارفى خراسان، اندیشهاى با رویکرد کلامى است، که در روش فهم معارف دینى به روشهاى فلسفى موجود و یا روش عرفانى باورى ندارد. این مکتب در فهم معارف از منابع دین، به دنبال عقلانیت دینى است و عقلانیت خود بنیاد عقلى را نفى مىکند. این تفکر، عقل را تربیت شده دین دانسته و معتقد است، که عقل فطرى پس از درک اصل وجود خدا و رسول خدا باید نزد حجّت و ولیّ خدا زانو بزند و خود تسلیم و متعبد به دین شود.
مکتب تفکیک در مبناى کلامى خویش، تمام معارف و حقایق را در قرآن و سنت مىداند و روش برداشت و فهم این معارف نیز باید مستند به دین باشد و نمىتوان با روشهاى فلسفى و شهودى - که بیگانه از فرهنگ ائمه است - سراغ منابع دین رفت.اما پرسش مهم این است که ارتباط این مبناى کلامى در روش فهم دین، با پذیرش انقلاب اسلامى، ولایت فقیه و دفاع از نظام اسلامى چیست؟
آیا در مقابل، ارتباطى منطقى میان اعتقاد به فلسفه اسلامى موجود و روش فلسفى یا عرفانى در شناخت دین با همراهى با انقلاب اسلامى و حرکت امام (ره) وجود دارد؟در جواب باید گفت: بر خلاف ذهنیت برخى، فراتر از تفکر تفکیکى یا تفکر فلسفى، عامل دیگرى براى پذیرش انقلاب اسلامى و ولایت فقیه وجود دارد.
بنابراین، کسى که فقه را در افق اداره جامعه ببیند و فقیه را شایسته رهبرىحکومت و در ولایت اجتماعى ، جانشین امام معصوم بداند، انقلاب اسلامى را خواهد پذیرفت. و لذا بصیرت فقهى و اعتقاد به حرکت فقیهانه و در ادامه، مدیریت فقهى، سبب مىشود که به ولایت فقیه رسید. بنابراین، اگر فقه را در مدیریت و اداره جامعه و توسعه دیندارى در افق حکومت و تقویت جبهه حق و اقامه دین ببینیم، حال چه تفکر تفکیکى داشته باشیم و چه اندیشه فلسفى، ولایت فقیه و انقلاب اسلامى را پذیرا خواهیم شد.
حضرت امام خمینى (ره) فقه را براى اداره انسان از گهواره تا گور معرفى کرد و با روش جواهرى و نه روش صدرایىو یا ابن عربى و البته با فقهى متکامل و رو به جلو، مدیریت جامعه را مطرح ساخت و پایهریزى تمدن اسلامىرا با فقه خواستار شد؛ چرا که عمل اجتماعى باید مستند به دین باشد و امر استناد را فقه تمام مىکند. از اینرو، باید نیازهاى جامعه و حکومت را مدیریت نمود و دانش مدیریت را در فقه جستجو کرد. البته فقه اجتماعى با حکمت اجتماعى و عرفان اجتماعى در یک منظومه هماهنگ قرار دارد و هنر امام (ره) آن بود که افق عرفان را به جامعه و حرکت اجتماعى سوق داد. (سخن گفتن دراین باره مجالى دیگر مىطلبد.)
امام(ره) انقلاب اسلامى را با طرح و تحقق ولایت فقیه به پیش برد، لذا رویکرد فقیهانه امام(ره) تنها از جنبه اقبال مردم در حوزه تقلید از مرجع و یا بخاطر پذیرش حوزه و علما از حرکتهاى فقهى نبود، بلکه وى اعتقادى راسخ داشت که جامعه را فقط با فقه مىتوان مدیریت کرد و عمل اجتماعى را مستند به دین ساخت و به توسعه دیندارى در افق حکومت پرداخت. به سخن دیگر، رویکرد فقیهانه امام(ره) یک رویکرد تاکتیکى و براى اقبال عمومى نبود، بلکه بدان باور داشت.
بنابراین، حرکت امام(ره) بر اساس ولایت فقیه و بر اساس اعتقاد به ظرفیت بالاى فقه در حرکت جامعه و وقوع انقلاب و مدیریت جامعه اسلامى بود و در این باور و همراهى با این حرکت، تفکر تفکیکى یا تفکر فلسفى نقشىندارد.نتیجه سخن بنده این است که، نه تفکیکى بودن ملازم با غیر انقلابى بودن است و نه به فلسفه اسلامیِ موجود اعتقاد داشتن، موجب باور داشتن به ولایت فقیه است.
بسیارى از کسانى که بر اساس تفکر تفکیکى، حیات فکرى خویش را سامان دادند و یا برخى دیگر که به مکتب تفکیکى اتصال شاگردى ندارند، اما فلسفه اسلامى موجود را در شناخت معارف دین ناصواب مىدانند، از حرکت امام (ره) حمایت کردند و از انقلاب اسلامى دفاع نمودند و ولایت فقیه را در اقامه دین در جامعه باور دارند. ایشان با همان بصیرت فقهى و اعتقاد به جریانى که جلودار آن فقیه روشن بینى است، به حرکت عظیم امام (ره) وارد شدند.
از بزرگان تفکیک و شاگردان میرزا مهدى اصفهانى، که از حرکت امام (ره) و انقلاب اسلامى حمایت کردند و خود در پیشبرد اهداف اسلامى نقش داشتند، مىتوان به افراد وارستهاى؛ همچون آیت الله شیخ مجتبى قزوینى، آیت الله میرزا مهدى نوقانى، آیت الله میرزا حسنعلى مروارید و آیت الله میرزا جوادآقا تهرانى اشاره کرد.
از شاگردان آیات: شیخ مجتبى قزوینى، میرزا جوادآقا تهرانى و میرزا حسن على مروارید، که بر تفکر تفکیکى سیر مى کنند، طیف وسیعى از مدافعان انقلاب اسلامى و معتقدان واقعى به ولایت فقیه و مقام معظم رهبرى، وجود دارند، که براى آگاهى خوانندگان به برخى از ایشان که همگى از اندیشمندان و اساتید فرهیخته هستند اشاره مىکنیم: مرجع عالیقدر آیت الله العظمى سیستانى، استاد فرزانه محمد رضا حکیمى، آیات و حجج اسلام: شیخ عباس واعظ طبسى، شیخ اسماعیل فردوسى پور، غرویان، شیخ محمدرضا محامى، شیخ مهدى مروارید، شیخ محمد حکیمى، شیخ علىاکبر الهى خراسانى، شهید سید محمد رضا سعیدى و شیخ غلامرضا دهشت.
از کسانى که اتصال شاگردى به مکتب تفکیک ندارند، اما فلسفه اسلامى موجود را در شناخت معارف دین راهگشا نمىدانند، ولى در اعتقاد به ولایت فقیه شهرت دارند، مىتوان به مرجع عالیقدر آیت الله العظمى صافى گلپایگانى و یا استاد سید مهدى میرباقرى اشاره کرد.بنابراین، صرف تعلق و باور به فلسفه اسلامى، ارتباط منطقى با پذیرش ولایت فقیه ندارد؛
زیرا کسانى هستند که با وجود استادى در فلسفه اسلامى، اعتقادى به ولایت فقیه ندارند و یا تلاشى در دفاع از انقلاب اسلامى از آنها دیده نشده که استاد مهدى حایرى یزدى، استاد سید حسین نصر، استاد سید جلال الدین آشتیانى و حتى محسن کدیور (که مقالات فلسفى او در غیر از فضاى روشنفکرى، حکایت از تعلق عمیق او به فلسفه اسلامى موجود دارد) از آن جملهاند، و نیز برخى از اساتید مشهور فلسفه، که هیچ موضعى نسبت به وقایع انقلاب و جامعه اسلامى نمىگیرند و گویا براى ایشان فرقى نمىکند که در فضاى انقلاب اسلامى تفلسف کنند، یا در یک نظام سکولار دموکراتیک و مدرن همچون ترکیه به تدریس فلسفه بپردازند! و البته چه بسیارند اساتید فلسفه اسلامى، که از مدافعان حقیقى انقلاب و ولایت فقیه هستند.
بنابراین، بسیار ناآگاهانه است که ما تفکر غیر انقلابى انجمن حجتیه در نداشتن هیچگونه مسئولیت اجتماعى را مولود طبیعى و منطقى مکتب تفکیک بدانیم و صرف داشتن تفکر تفکیکى در موسس انجمن را تایید این پندار قرار داده و بگوییم: »اگر بشود با نگاه تفکیکى انقلابى شد، دشوار بتوان با این نگاه، انقلابى ماند و شاید غیر ممکن است که بتوان انقلابى را اداره کرد.« (پنجره، ش71، ص17ضمیمه)
نویسنده چه بسیار غفلت کرده است، که اداره جامعه با فقه متکامل ممکن است و تفکر تفکیکى یا فلسفى، موجب پذیرش یا ردّ مدیریت اسلامى جامعه نیست، لذا آنچه که انسان را به پذیرش انقلاب اسلامى و ولایت فقیه وا مىدارد، تفکر تفکیکى یا تفکر فلسفى نیست، بلکه همان اعتقاد به روش فقاهتى در مدیریت جامعه است.
علی الهی خراسانی
منبع:ماهنامه پگاه حوزه،شماره298