جدا ز روضه و ماتم نمی شوم هرگز...
اگر چه مثل محّرم نمی شوم هرگز جدا ز روضه و ماتم نمی شوم هرگز مرا ببخش مرا چون که خوب می دانم که توبه کردم و آدم نمی شوم هرگز
برای دیدن وبلاگ های بنده روی تصویر زیبای زیر کلیک کنید ممنون و موفق باشید
شرمنده توست
ای تشنه لبی، که آب شرمنده توست تا صبح جزا سحاب شرمنده توست در اوج عطش گذشتی از آب فرات و اللّه که انتخاب شرمنده توست
داغ هفتاد و دو گل تشنگی...
آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم کربلایی داریم، آب فراتی داریم ما پر از بوی خوش سیب، پر از چاووشیم وز چمنهای مجاور، نفحاتی داریم داغ هفتادودو گُل تشنگی از ماست اگر دست و رو در تپش رشته قناتی داریم آن سبک بالترانیم که بر محمل موج ساحل امنی و کشتیّ نجاتی داریم در تماشای جمال از جبروتی سُرخیم که شگفت آینه جلوه ذاتی داریم در همین روضه سربسته، خدا میداند دست در شرح چه اسماء و صفاتی داریم زیر این خیمه که از ذکر شهیدان سبز است کس نداند که چه احساس حیاتی داریم همه هستی ما عینِ زیارتنامه است گو از اینگونه سلام و صلواتی داریم