یک ربع بعد از جنگ اسیر شدم
خبرگزاری فارس: بعد از عملیاتهایی که ایران انجام میداد، کم کم اسرا زیاد شدند. مثلاً با او دم حوض نشسته بودیم، یکی از بسیجیها میآمد، میپرسید: برادر! مال کدوم عملیاتی؟ او که اصلاً نمیدانست عملیات یعنی چی؟ میگفت: عملیات؟ جنگه؟
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، کتاب «یوحنا» به قلم برادران نویسنده مازندرانی «حسن و حسین شیردل» و براساس خاطرات «میکائیل فرجپور» فرمانده آزاده واحد اطلاعات عملیات لشکر 25 کربلا منتشر شده است. وی که از آغازین روزهای جنگ در جبهه حضور داشته، در 24 مهر 63 در منطقه مهران به اسارت دشمن بعثی درمیآید. در بخشی از خاطرات فرجپور از دوران اسارتش آمده است: یک اسیری داشتیم در اردوگاه کناریمان به نام «یدالله» که اهل میمه اصفهان بود. میگفت "اردوگاه رو من سیمخاردار کشیدم".
یدالله وقتی انقلاب پیروز شد، رفت سربازی و در توپخانه اصفهان خدمت کرد. مدتی بعد، در جریانات انقلاب، آنها در سومار مستقر شدند، خدمتاش که تمام شد، تسویه حساب گرفت و رفت مرخصی. بعد از مرخصی برگشت تا کارت پایان خدمتاش را بگیرد.
شب، پیش دوستان همخدمتیاش میماند که جنگ شروع میشود. صبح سومار را محاصره کردند. درست یک ربع بعد از اینکه جنگ ایران و عراق شروع شد، او هم اسیر شد. میگفت "تا شش ماه لباس ایران تنمان بود. اردوگاه را خودمان ساختیم. جا برای فرار نگذاشتند!"
بعد از عملیاتهایی که ایران انجام میداد، کم کم اسرا زیاد شدند. مثلاً با او دم حوض نشسته بودیم، یکی از بسیجیها میآمد، میپرسید: برادر! مال کدوم عملیاتی؟ او که اصلاً نمیدانست عملیات یعنی چی؟ میگفت: عملیات؟ جنگه؟
بسیجی جواب میداد: ای بابا، شوخیت گرفته؟ مال کدوم عملیاتی؟
ـ چی میگی تو؟من یک ربع بعد از جنگ اسیر شدم. من چه میدونم عملیات چیه؟
به من میگفت: میکائیل اینها چی میگن؟
من هم به او میگفتم: اینها برای خودشون دنیایی دارن! بسیج تشکیل شد. عملیاتهایی شد که .... و برایش توضیح میدادم. تا آن زمان 9 سال از اسارتش میگذشت.