0

دریا

 
saeedzadeh
saeedzadeh
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1389 
تعداد پست ها : 72
محل سکونت : خوزستان

دریا

 





به چشمان پری رویان این شهر به صد امید می بستم نگاهی مگر یک تن از این نا آشنایان مرا بخشد به شهر عشق راهی  به هر چشم-به امیدی که این اوست- نگاه بی قرارم خیره می ماند یکی هم زین همه ناز آفرینان امیدم را به چشمانم نمی خواند غریبی بودم و گم کرده راهی مرا با خود به هر سویی کشاندند شنیدم  بارها از رهگذاران که زیر لب مرا دیوانه خواندند.

ولی من چشم امیدم نمی خفت که مرغی آشیان گم کرده بودم زهر بام و دری سر می کشیدم به هر بوم و بری پر می کشیدم. امید خسته ام از پای ننشست نگاه تشنه ام در جستجو بود در ان هنگام دیدار و پرهیز رسید عاقبت آنجا که او بود "دو تنها و دو سرگردان دو بی کس" زخود بیگانه از هستی رمیده از این بیدرد  مردم رو نهفته شرنگ نا امیدیها چشیده دل از بی همزبانی ها شکسته تن از نامهربانی ها فسرده ز حسرت پای در دامن کشیده به خلوت سر به زیر بال برده

دو تنها و دو سر گردان دو بیکس به خلوتگاه جان با هم نشستند زبان بی زبانی را گشودند سکوت جاودانی را شکستند پرسید ای سبک باران پرسید که این دیوانه از خود بدر کیست چه گویم!از که گویم؟ با که گویم؟ که این دیووانه را از خود خبر نسیت  به ان لب تشنه می مانم که ناگاه  به دریایی در افتد بی کرانه لبی از قطره آبی تر نکرده خورد از موج وحشی تازیانه

پرسید ای سبکباران پرسید مرا با عشق او تنها گذارید غریق لطف آن دریا نگاهم مرا تنها به این دریا سپارید

دوشنبه 24 آبان 1389  12:38 PM
تشکرات از این پست
sr1313
دسترسی سریع به انجمن ها