حفظ رازها نه كتمان خيالات
آنچه درباره رازدارى در ميان كلمات درربار خاندان وحى در زمينه حفظ رازها وارد شده، به اين منظور است كه موضوعات ارزندهاى كه مردان بزرگ و موفّق از آن آگاه شدهاند و ديگران آمادگى پذيرش آن را ندارند، كتمان نموده و در اختيار ديگران قرار ندهند.
اين حقيقتى است كه بايد آن را پذيرفت؛ ولى عدهاى به جاى كتمان حقائقِ صعب، به حفظ تخيّلاتى كه سخت به آن پاى بندند، مىپردازند و آنها را چون رازى ارزنده، كتمان مىكنند. آنان ميان الهامات رحمانى و تخيّلات نفسانى فرقى نمىگذارند و يا ميان قدرتهاى الهى و شيطانى تفاوتى نمىبينند. از اين جهت، اعمال شيطانى خود را بسيار مهمّ مىدانند و آن را به رخ ديگران مىكشند و راه به دست آوردن آن را همانند رازِ مگو، كتمان مىكنند؛ ولى در حقيقت جز خيالات، چيز ديگرى وجود ندارد. اينك جريان جالبى را در اين باره مىآوريم:
روزى مرحوم شيخ بهائى وارد مجلس شاه عبّاس شد. فرستاده دربار روم نيز در آنجا بود. شاه به شيخ بهائى گفت: به سخنان فرستاده پادشاه روم، گوش كنيد. فرستاده دربار روم شروع به سخن كرد و گفت: در كشور ما گروهى از دانشمندان هستند كه با علوم غريبه آشنا هستند و كارهاى شگفتى انجام مىدهند و قسمتى از آنها را نقل كرد. آن گاه گفت: ولى در ايران كسى از علماء با اين گونه علوم آشنايى ندارد.
شيخ بهائى ديد اين كلام در روحيّه شاه عبّاس، تأثير كرده است؛ به اين جهت رو به فرستاده دربار روم كرد و گفت: در نزد صاحبان كمال، اين گونه علوم ارزشى ندارد و در اين هنگام با تردستى و حركات سريع دست، بند جوراب خود را در دست گرفت كه ناگهان به مار بزرگى تبديل شد.
فرستاده دربار روم و همه افراد مجلس را، وحشت فرا گرفت و آماده فرار شدند؛ در اين هنگام مرحوم شيخ بهائى مار را گرفت و چون به سوى خود كشيد، به حالت اول برگشت. آن گاه به شاه عبّاس فرمود: اين گونه كارها در نزد افراد بابصيرت ارزشى ندارد و من آن را از معركه گيران ميدان اصفهان آموختهام. اينها تردستى و شعبدهبازى است و معركه گيران، براى گرفتن درهم و دينار از مردم، به كار مىبندند. فرستاده دربار روم سرافكنده شد و از گفته خود پشيمان گشت.
عدهاى براى اين گونه اعمال بىارزش و همچنين خيالات و وسوسههاى شيطانى، ارزش قائل شده و به گمان خود به كتمان علوم و حقائق مىپردازند! در حالى كه آنها به جاى رازدارى، بايد به پاكسازى آنها از صفحه ذهن خود بپردازند.
بنابر اين اول انسان بايد از ارزش و حقيقتِ راز، آگاه باشد؛ آن گاه به رازدارى بپردازد؛ نه آنكه قلب خود را جايگاه شياطين قرار داده و خود را كتوم بپندارد!
اسرار موفقيّت ، جلد دوم
سيد مرتضى مجتهدى سيستانى