با سلام و احترام خدمت همکاران عزیز
از اینکه مبحث ازدواج و جمیع مباحث مربوط به آن را به چالش کشیدهاید بسیار خرسندم.
البته با توجه به چند بعدی بودن اینگونه مسائل، جلسات حضوری در محیط های باز جهت بیان مشکلات اجتماعی و طرح راه حل، بسیار مفیدتر و سازندهتر است، چرا که تقابل اندیشه معنای صریحتری به خود میگیرد و اندیشه های ساکن را به حرکت و ایراد نقطه نظرات نو و پویا وا میدارد.
در تاپیک اول توسط (policy) سوال کلی و بسیار گسترده ای مطرح شد.
فرایند ازدواج موفق از آنجا شروع میشود که مرد، رسیدن به بلوغ ازدواج را در خود درک کند. بلوغ ازدواج در هر مرد، یک بازه مشخص و محدود دارد. که اگر این بازه آغاز نشده باشد یا به پایان رسیده باشد، دیگر شامل همه ابعاد وجودی یک ازدواج موفق نمیشود.
حال باید گفت ابعاد یک ازدواج موفق چیست؟
فردی با ازدواج رشد میکند و فرد دیگر بعد از آنکه به طور کامل ( به تعبیر خود) رشد کرد، ازدواج میکند.
این دو چه تفاوتهایی با هم دارند و منظور از رشد چیست؟
بلوغ ازدواج زمانی رخ میدهد که فرد همه جنبههای متعالی زندگی خود را در گرو ازدواج موفق میداند.
او میگوید: ازدواج کنم تا با انگیزه و آرامش بیشتری درس بخوانم، کار کنم، پس انداز کنم و ... . و همه این موفقیت ها را در گرو رابطه عاطفی و محبت آمیز خود با همسرم میدانم و با خوشبخت کردنش، خوشبخت میشوم. من با او آرامش سازنده روحی، روانی، جسمی و ... میگیرم. پس همه موفقیت هایم را در گرو ازدواج (با این همه ابعاد گسترده) میدانم.
این یعنی با ازدواج رشد کردن.ازدواج موفق و سازنده.
این نوع ازدواج در بازه زمانی محدودی رخ میدهد. (سن بلوغ ازدواج)
و اما زیاد شنیدهایم از مادرانی که از پسرانشان دل خور هستند، چرا که هر بار اسم ازدواج را میآورند، پسر میگوید هنوز شرایطش را ندارم. و البته برعکس آن نیز صادق است. هستند خانواده هایی که ازدواج جوانانشان را به بعد از بدست آوردن شرایط کامل موکول میکنند. غافل از آنکه هیچگاه همه ی شرایط ازدواج به طور همزمان بدست نمیآید. ( شرایط مادی و معنوی، نیاز جنسی ، نیاز محبت، درک صحیح و در مجموع سن بلوغ ازدواج، که این مبحث خود جایگاه ویژهای برای تبادل اندیشه میطلبد.)
این همان ازدواج تک بعدی میباشد و این تک بعد صرفا تامین نیاز جنسی و تداوم نسل است. چرا که پس از دست یابی به شرایط ایده آل (ایده آل به تعبیر خود و خانواده) دست به ازدواج زده است.
حال تداوم این دو ازدواج را با هم بررسی کنیم.
ازدواجی که با نیت تعالی در زندگی، انجام شده باشد صد البته از ازدواجی که با نیت صرفا تامین نیاز جنسی و تداوم نسل رخ داده باشد، پایدارتر است.
اما نکته قابل ذکر این است: از آنجا که فرایند ازدواج با تصمیم یک مرد آغاز میشود بنابراین این بلوغ باید ابتدا در مرد رخ دهد، اما نباید فراموش کنیم که دختر خانم های موفق نیز باید با این نیت اقدام به ازدواج نمایند. مضاف بر اینکه هرگز با پرورش افراط گرایانه نیات خود، افکار و اندیشه هاشان را محدود نکنند. امروزه 2 موضوع مهم در وجود بعضی دختران پرورش یافته و به شدت موج میزند که در زمان قدیم کمتر به چشم میخورد. یکی نیازهای عاطفی نامحدود است و دیگری توجه بیش از حد به مادیات.
با بالا رفته سن ازدواج در خانم ها، و با توجه به حضور مستمر ایشان در مجامع عمومی (که منجر به شناخت هرچه بیشتر ابعاد شخصیتی خود میشوند) و با درنظر گرفتن پیچیدهگی های بسیاری که در ساختار خلقت جنس مؤنث نهفته است، سطح توقعات و نیازها به مرور، در بستر زمان و همگام با بالا رفتن سن، افزایش میابد. نیاز عاطفی هرچه بیشتر رشد کند، سخت تر اغنا میشود. و نیازی که براورده نشود، به عقدهای ناگشودنی تبدیل میشود. این معضل بزرگ دو راه حل دارد: یکی : اگر موقعیت مناسب پیش آید ازدواج در سن پایین رخ دهد تا نیازها همگام با رشد زناشویی شکوفا شود ( این نیاز به خوبی توسط شوهر براورده میشود چرا که در بستر زندگی ایجاد شده است). و دیگری: اگر موقعیت مناسب پیش نیامد طراوت و پویایی ذهن خود را حفظ کرده و با توکل به خدا آمادگی روحی و روانی خود را برای یک ازدواج موفق و استقبال از عرصهای مناسب برای ابراز محبت و رسیدن به تعالی، حفظ نمایند.
نیازهای مادی بیش از حد و تجملات نیز بخش عظیمی از ازدواج های ناموفق را به خود اختصاص داده است که خود یکی دیگر از پیامد های ازدواج دیر هنگام در دختر خانم ها محسوب میگردد که متأسفانه باید بگویم همه ابعاد متعالی ازدواج موفق را تحت تأثیر قرار داده و باز هم تداوم زندگی ها را متزلزل میکند (این مبحث بسیار گسترده است و بیش از مذکورات فوق در این مقال نمیگنجد.)
پس با توضیحاتی که عرض کرد، پاسخ سوال دوست عزیزمان روشن شد:
خود فرد نقش بسیار کلیدی تری در ازدواج ایفا میکند.
مورد با اهمیت دیگر، خانوادهها هستند.
خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج. ریشه ها خیلی مهماند. شاخ و برگ های سبز و زیبا هرگز ممکن نیست با ریشهای پوسیده تغذیه کرده باشند.
سلامت محیط خانواده برای رشد فرزندی سالم بسیار مهم است، و بعد از آن جامعه فرزند را میسازد. اگر تربیت فرزند را 10 قسم بدانیم، شاید تنها 2 قسم آن با خانواده باشد و 8 قسم دیگر جامعه. اما آن 2 قسم خانواده، 2 قسم اول است که نحوه فکر کردن و انتخاب کردن در جامعه را به فرزند میآموزد. (این مبحث نیز بسیار گسترده است و بیش از مذکورات فوق در این مقال نمیگنجد.)
حال دو خانوادهای که اینگونه فرزندان خود را پروراندهاند، میخواهند باهم آشنا شوند.
ما جوانها نباید فراموش کنیم که ازدواج پیوند دو خانواده است و نه تنها دو نفر.
هم کفو بودن شرط بسیار مهمی است که در اسلام خیلی مورد تأکید قرار میگیرد.
اول تقوا و دوم طبقه اجتماعی
بین این دو مورد یک تعادل جالبی برقرار است. یعنی خانوادههایی که تقوای بسیاری دارند معمولا از طبقه اجتماعی بالایی نیستند و بلاعکس خانوادههایی که تقوای پایینی دارند معمولا از طبقههای اجتماعی بالا هستند. که البته این هرگز یک قاعده نیست.
سطح تحصیلات خانواده ها از جمله موارد کم اهمیت ازدواج محسوب میشود که نباید هرگز به آن دامن زد. آن چیزی که تحت عنوان «فرهنگ» بیان میشود معمولا توسط کسانی که درک درستی نسبت به این واژه ندارند استفاده میشود و همه اختلافات را به «فرهنگ» نسبت میدهند. فرهنگ یعنی آداب معاشرت و روابط عمومی، که میتواند هیچ دخلی به میزان تحصیلات نداشته باشد. با فرهنگ کسی است که آداب معاشرت را خوب میداند. من فرهنگ خانوادگی را Background شخصیت خانوادهها میدانم، که لازمه ایجاد ارتباط اولیه است.
همانطور که پیش از این عرض کردم، خانوادهها نباید شرایط ازدواج سخت و ویژهای (علی الخصوص شرایط مادی) برای فرزندان خود ترسیم کنند. ارتباط خوب و نزدیک ما بین والدین و فرزندان ( که رسالتی دو طرفه بر دوش آنهاست) از ملزومات سلامت محیط خانواده و تضمین کننده آینده درخشان فرزند میباشد.
متأسفانه امروزه در بعضی خانوادهها فاصله عمیقی بین اعضاء ایجاد شده است و این آفت بزرگ، جامعه را به شدت تحدید میکند. راه کارهای متعددی برای پیشگیری و یا درمان این آفت وجود دارد. (باید عرض کنم که این مبحث نیز بسیار گسترده است و بیش از مذکورات فوق در این مقال نمیگنجد.)
با در نظر گرفتن هر چه بیشتر جنبههای معنوی و الهی این امر مقدس، میتوان به جای آنکه ازدواج را غولی وحشتناک و یا پلی مرگبار تصویر کرد، دیدگاههای سازنده ازدواج را در ذهن فرزند خود متبلور ساخته و برای او افق 50 60 ساله زندگی را نمایان کرد. ما و فرزندمان باید بدانیم که شرایط مادی هیچگاه ثبات ندارند پس آنچه در این بی ثباتی این افق را رقم میزند فقط تقواست و بس.
موارد دیگری که به عنوان مداخلان امر ازدواج توسط دوست عزیزمان مطرح شد، انشالله به تفضیل در تاپیکهای بعدی مورد بحث اینجانب قرار خواهد گرفت.
با تشکر