0

ماجرای یک عراقی که به امامزاده عباس پناه آورده بود

 
hojat20
hojat20
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 42154
محل سکونت : بوشهر

ماجرای یک عراقی که به امامزاده عباس پناه آورده بود

نسخه چاپيارسال به دوستان
ماجرای یک عراقی که به امامزاده عباس پناه آورده بود

خبرگزاری فارس: در عملیات فتح‌المبین یک دستگاه کامیون ایفای عراقی در هنگام فرار از منطقه دشت عباس به داخل کانال ‌افتاد؛ با کشته شدن راننده آن، سرنشین هم از ترس، به امامزاده عباس رفته و روی سنگ مقبره می‌خوابد.

خبرگزاری فارس: ماجرای یک عراقی که به امامزاده عباس پناه آورده بود

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، درطول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، علی‌رغم تجهیزات پیشرفته‌ای که ارتش عراق در اختیار داشت و در مقابل نیروهای ما به ویژه در ماه‌های ابتدایی جنگ از تجهیزات نظامی کمتری برخوردار بودند، اما آن چیز که باعث برتری ما بر نیروهای عراقی می‌شد، شجاعت و روحیه بالای نیروها بود.

خاطره زیر درباره یکی از رویارویی‌های نیروهای ایرانی در مقابل روحیه شکننده و زبون نیروهای عراقی است که توسط «علی بمان‌فهیمی» در کتاب «سنگرسازان بی‌سنگر» بیان شده است.

                                                             ***

فروردین ماه سال 1360 اولین باری بود که به جبهه اعزام شدم؛ به منطقه عملیات «فتح‌المبین» واقع در جاده اندیمشک ـ مهران رفتیم؛ نیروهای خودی با حداقل امکانات نظامی و لجستیکی در مقابل لشکرهای مجهز عراق دست به عملیاتی زدند که امام خمینی(ره) آن را «فتح‌الفتوح» نامیدند.

در منطقه امام‌زاده عباس (دشت عباس) تیپ زرهی ذوالفقار مشهد با تانک‌های چیفتن و تعدادی از تیپ‌های ارتش فعال بودند؛ از سپاه پاسداران نیز تیپ‌های زیادی شرکت داشتند.

آنچه که مشهود بود، فرماندهی فعال سپاه در منطقه و انجام تک‌های گسترده و عظیم دشمن بود، به گونه‌ای که شاید ظرف 48 ساعت، عراقی‌ها از منطقه دشت عباس جاده اندیمشک سایت دزفول و بلندی‌های منطقه، عقب‌نشینی کردند و غنایم زیادی به دست سپاه افتاد که تیپ‌های زرهی سپاه از ادوات و نفربرها و تانک‌های تی 68 عراق تشکیل شد.

در پاکسازی سنگرها به وسایلی برمی‌خوردیم که برای هیچ ‌یک از بچه‌ها قابل شناسایی نبود؛ از جمله ماسک‌های ضد حمله شیمیایی در سنگرهای عراقی بود که برای همه تازگی داشت؛ هر یک از بچه‌ها بنا به اطلاعات خود، اسمی بر آن می‌گذاشتند؛ یکی می‌گفت این فیلتر هوای خودرو است، دیگری می‌گفت شاید بعضی از وسایل پخت و پز آشپزخانه باشد؛ منظور آن که دشمن در آن عملیات هم، ماسک‌های ضد حمله شیمیایی برای سربازان خود تدارک دیده بود که در جبهه خودی کسی آنها را حتی ندیده بود.

در آن عملیات، مهندس مسعودی که از همکاران کمیته عمران جهاد یزد بود، به همراه چند نفر دیگر اسیر شدند که با اولین گروه آزادگان به کشور بازگشتند؛ تلفات عراقی‌ها در عملیات «فتح‌المبین» بسیار بالا بود، زیرا حجم آتش پشتیبانی ارتشی‌ها، همه آنها را در منطقه زمین‌گیر کرده، باعث شده بود حمله به خطوط دشمن و حتی عقبه آنها با کمترین تلفات خودی انجام شود.

«اکبر ترکان» که در آن زمان استاندار ایلام بود، با یک دستگاه جیپ غنیمتی عراق، مرتب در منطقه رفت و آمد می‌کرد؛ خودش راننده بود و به سنگرها سرکشی می‌کرد و کمبودها را گزارش می‌داد؛ حرم امامزاده عباس در اثر شلیک توپ عراقی به صورت نیمه مخروبه درآمده بود.

یک دستگاه کامیون ایفای عراقی‌ در هنگام فرار از منطقه به داخل کانال جاده افتاده بود و راننده آن کشته شده بود؛ سرنشین آن هم از ترس خود را به امامزاده عباس رسانده در تاریکی شب روی سنگ مقبره خوابیده بود؛ از پارچه سبز روی مرقد به عنوان روانداز استفاده کرده بود تا شاید از دید رزمندگان دور مانده و در وضعیت مناسبی فرار کند.

وقتی رزمندگان اسلام برای ادای احترام به امامزاده وارد آن شدند، جنبشی در پارچه سبز مشاهده کردند و دیدید که سرباز عراقی زیر پارچه سبز است، او از ترس قادر به تکلم نبود و بعد هم اسیر ‌شد.

آنروز .. تازه فهمیدم .. 

 در چه بلندایی آشیانه داشتم...  وقتی از چشمهایت افتادم...

پنج شنبه 11 آبان 1391  6:53 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها