0

شرح دعاي عرفه توسط حضرت آیت الله صافی

 
tir1366
tir1366
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : تیر 1390 
تعداد پست ها : 24
محل سکونت : Qom

شرح دعاي عرفه توسط حضرت آیت الله صافی

لسله مباحث شرح دعاي عرفه/شماره يك/ شرح صفات 21 گانه خداوند در فراز ابتدايي دعاي عرفه

--------------------------------------------------------------------

صفاتي كه امام شهيد و سيدالشهدا عليهالسلام در دعاي عرفه براي خدا بيان ميفرمايد فقط به او اختصاص دارد، و احدي غير از خدا صلاحيت توصيف‌شدن به اين صفات را ندارد هركس كه باشد. اما اين صفات عبارتند از:
1 ـ «ليس لِقَضائهِ دافِعٌ».
الله، آن است كه براي حكم و قضاي او دفع كنندهاي نيست.
احدي نيست كه بتواند حكم آن ذات جامع جميع صفات كمال را دفع كند. و ظاهراً به قرينه جملة بعد، مراد از قضا در اينجا قضا و حكمي است كه بر نفي و نابودي و يا سلب نعمتي از كسي يا جامعهاي باشد هرچند در برابر مطلق قضا و حكم الهي، كسي نيست كه بتواند عرض اندام نمايد اما در اينجا به ملاحظه قرينهاي كه ذكر شد مراد، اين نوع خاص است.
و محتمل است مراد از قضا «موت» باشد كه از مصاديق ظاهره يا اظهر مصاديق قضاي الهي است و دعا و صدقه اصل آن را دفع نمينمايد هرچند فيالجمله دعا و صدقه چنانكه در حديث است:
«الدّعاءُ يَرد القَضاء بعد ما اُبرِمَ اِبراماً» (1)
ردّ قضا مينمايد. كه البته در اين موارد نيز دافع حقيقي قضاي الهي، خداست كه ما در رساله «سرّالبداء» پيرامون مسأله تأثير دعا و صدقه و امور ديگر در دفع بلا و طولاني شدن عمر يا كم شدن عمر يا وسعت رزق و امثال اين امور، توضيحاتي دادهايم.
در اينجا فقط عرض ميكنيم كه به قضا و قدر الهي بايد ايمان داشت چنانكه به تأثير دعا، صدقه، صله رحم و امور ديگر نيز ايمان داريم اگر چه تفاصيل و ارتباطات كامل اين امور و مخصوصاً قضا و قدر بر ما مخفي است و شايد فهم آن تفاصيل براي ما دشوار و بلكه غيرممكن باشد. ايمان به اين امور، علاوه بر اين كه ايمان به واقعيات و نظامي است كه خدا در عالم كون مقدّر و مقرّر فرموده است در استصلاح حال عبد و تربيت و تكميل او نقش مؤثر دارد و بدون ايمان به اين امور و عقيده به اختيار عبد وامر بين امرين، تربيت و تكميل انسان ميسّر نيست. همه اين امور از جنبه عقيدتي از اسباب و ابزار تربيت بشر است كه خداوند مقدّر فرموده است.
بشر مي‌بايد كه در عين حالي كه مختار است و اسباب و وسائل مادي را استخدام كرده و به كار ميگيرد، به خدا اعتماد داشته باشد و هميشه از او كمك بخواهد و منصرف از او نباشد، و به فراهم بودن اسباب مغرور نگردد و غافل از خدا نشود كه در بسياري از موارد با اينكه انسان اسباب امري را فراهم مينمايد و در نظرش حصول نتيجه قطعي است، ناگهان وضع بهم ميخورد و نتيجه حاصل نميشود و همه زحمت‌ها بيثمر ميگردد.
وگاهي هم به عكس، اسباب پيشامد سوئي فراهم ميشود و انسان در سراشيبي سقوط قرار ميگيرد و بيچاره ميشود ناگهان عنايت غيبي بهطور معجزهآسا او را نجات ميدهد.
و سرّ بزرگي كه در اين جريان ديده ميشود همان توجه بندگان به خداوند متعال است كه اگر امور بر مجراي اسباب ظاهري بگردد و تخلف نپذيرد، مردم از عالم غيب و اسباب غيبيّه غافل ميشوند. هريك از اين دو جريان انسان را به خدا و عالم غيب متوجه ميسازد و همه و هركس اين دو جريان را مكرر تجربه ميكنند و از آن اگر روحشان بيمار نباشد خدا را ميشناسند.
داستان‌ها و حكايت‌هاي معرفتآموز در هر يك از اين دو زمينه بسيار است و رشته اول همان رشته معرفت خدا به «فسخ عزيمت» است كه فرمودند:
عَرَفْتُ الله بِفَسخِ الْعَزائم و نقض الهِمَم
خدا را شناختم به فسخ عزيمتها و شكسته شدن همّتها.
چنان‌كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
عَرَفْتُ الله سُبحانَهُ بِفَسخِ العزائم وَحَلِّ الْعُقُودِ وَنَقْضِ الهِمَم(2)
شناختم خدا را به فسخ عزيمت‌ها (تصميم‌هاي قطعي) و باز شدن گرهها و شكستن همّت‌ها
و حاصل اين است كه حصول اسباب مادي هميشه محصل مسبّبات نيست؛ گاهي با يأس از نيل به مقصود، مقصود حاصل ميشود و گاهي نيز با يقين به حصول مطلوب به لحاظ حصول اسباب ظاهري و مادي، مطلوب حاصل نميشود و امر، به عكس اراده و اسباب چيني انجام ميگيرد به وجود خدا و تصرف اراده او پي ميبريم و به گفته شاعر ميفهميم كه قضاي حق در كار است:
اگر محول حال جهانيان نه قضاست *** چرا مجاري احوال برخلاف رضاست
هزار نقش برآرد زمانه و نبود *** يكي چنانكه در آيينة تصور ماست
بلي قضاست بهر نيك و بد عنانكش خلق *** بدان دليل كه تدبيرهاي جمله خطاست
به دست ما چو از اين حلّ وعقد چيزي نيست *** به عيش ناخوش وخوشگر رضا دهيم سزاست
2 ـ وَلا لِعطائهِ مانِعٌ
و براي عطاي او مانعي نيست هركسي را بخواهد به هر عطايي سرافراز كند و هر نعمتي را به او عطا فرمايد هيچكس نميتواند عطاي او را منع نمايد و كسي را از عطاي او محروم سازد.
بديهي است كمال حضرت ربوبي (عزّ اسمه) همين اقتضا را دارد كه «لا دافِع لِقضائِهِ وَلا مانعٌ لِعطائِهِ» باشد زيرا اگر غير از اين باشد به عجز و نداشتن توانايي موصوف ميشود و (الله) عاجز و ناتوان نميباشد. پس اين دو صفت در حقيقت راجع به صفت قدرت اوست كه همه و هر چيز تحت سلطه قدرت و توانايي او قرار دارند و قدرت او مافوق همه قدرتها و غالب بر همه است بلكه همه قدرتها و نيروها از قدرت او به وجود آمده و دليل قدرت او هستند چون بديهي است كه ساير قدرتها حادث و مسبوق به عدم ميباشند لذا بايد قدرت بالذاتي باشد كه همه قدرتها عطاي او و مخلوق او و مستند به او باشند.
3 ـ ولا كَصُنْعِهِ صُنعُ صانِع
مانند صنع و ساختن يا صنعت و مصنوع و ساخته او، صنع و ساختن يا صنعت و ساخته و مصنوع هيچ صانعي نيست؛ زيرا صنعتِ صنعتگران كامل نيست و بتدريج و با توجه به نواقص آن تكميل ميشود چه بسا كه خود صنعتگر به نقص او توجه نمينمايد در حالي كه صنايع الهي همه در حدّ خود كامل و بيعيب و نقص است. چنانكه در قرآن كريم ميفرمايد:
ما تَري في خَلْقِ الرّحمن مِنْ تَفاوت فَارْجِعِ البَصَرَ هَل تَري مِنْ فطور
هيچ در نظم خلقت خداي رحمان، بينظمي و نقصان نخواهي يافت. بارها با ديده عقل در نظام مستحكم آفرينش بنگر آيا هيچ سستي و خلل در آن تواني يافت.
صنايع الهي بدون الگو و بدون الهام از صنعت و نقشه ديگر، آفريده شده است و صنايع بشري همه با الهام از اوضاع و نظامات، آثار و خواص، ارتباطات صنايع الهي با يكديگر و تركيبات و چگونگي اجزاي آنها فراهم شده است.
در صنايع بشري همه از مواد و عناصري كه خداوند متعال آفريده استفاده ميشود و با تصرف در آنها و تلفيق آنها با يكديگر صنايعي را عرضه داشتهاند امّا صنايع الهي در بخش بدايع، آفرينش بسائط و مواد و عناصر است و در بخش مركّبات تلفيق مواد و تركيب اجزا و صورتگريها و امور ديگر است كه هرگز در صنعت بشر مثل آن يافت نخواهد شد.
در اين معاني تفاوت نميكند كه صنع در كلام امام ـعليهالسلامـ مثل خلق كه به معني مخلوق گرفته ميشود به معني مصنوع و ساخته، تفسير شود و يا مثل خلق و خلقت كه به معني فعل آفرينش و آفريدن هم استعمال ميشود. صنع و صنعت نيز به معني ساختن و مصنوع را پديد آوردن باشد كه در اين صورت نيز بين فعل خدا و ساختن او با فعل ديگران همين گونه فرقها وجود دارد و خدا در صنع و فعل خود بيشريك است؛ نه از كسي ياري ميگيرد و نه كسي با او همكاري ميكند و نه از كسي مثل صنايع و افعال او صادر ميگردد.
اين جمله اشارهاي است به گوشهاي از مفهوم متعالي توحيد افعالي كه معنايش اين است كه خداوند متعال در افعال و صنايعي كه از او صادر ميشود متفرد و يگانه است. بدون شريك و بدون استعانت از احدي هر فعلي و صنعتي را انجام داده و فعل و صنعت او نيز بيمثل و نظير است. فعل و صنع هيچ كس همانند صنع و فعل او نيست و مثل آن از احدي صادر نميشود.
4 ـ وَهُوَ الجَوادُ الواسِعُ
جود به معني بخشش است و جواد كه از صفات مشبهه است به معني بخشنده و عطا كننده، كثيرالانعام و الاحسان است خواه از او خواسته شده باشد يا خواسته نشده باشد. و واسع به معني صاحب وسعت و گشايش است. چنانكه گفتهاند: كسي است كه دارايي و قدرت او بر جود و بخشش، همگان را شامل است و ظاهر، اين است كه «الواسع» صفت «جواد» و اشاره به اين است كه جود جواد كافي و فراگير همه و واسع است و اين هم از صفات جماليه و فعليّه خداوند و به معنايي هم صفت ذاتيّه اوست؛ چون مبدأ جود و بخششِ خدا، كمال ذات اوست. پس به اعتبار صدور جود از او، از صفات فعل و به اعتبار اينكه ذات، مبدئيت و اقتضاي صدور جود و فيض دارد، از صفات ذات است. و اگر واسع مثل جواد صفت خدا باشد كه بر رفع فقر و قضاي حوايج همه قادر است و قدرتش بر قضاي حوايج همه را شامل است.
در عدةالداعي ميفرمايد:
الواسع: هوالذي وسع غناه مفاقر عباده ووسع رزقه جميع خلقه (3)
كه بنابراين ميشود وسيعتر از اين، اين اسم شريف را معني كرد به اينكه: واسع رحمتش، قدرتش، حاكميّت، حافظيّت، رازقيّت، ولايت، قيّوميت، هدايت و ساير صفاتش همه در كمال كمال و محيط بر همه چيز همگان است.
5 ـ فَطَرَ اَجناسَ البَدايع
«بدايع» جمع بديع است و بديع هم بر مخلوقاتي كه بيآنكه از چيزي آفريده شده باشد يا نظام آن و نقشه آن از نظم چيز ديگر گرفته شده باشد و به قدرت خدا پديد شده باشد و هم بر خدا كه پديدآورنده اشيا و اجناس بدايع است، اطلاق ميشود. بنابراين از اسماءالحسني است.
«فاطر» نيز به معناي بديع و مبدع است و آن از اسماء اللهالحسني است و از صفات فعليّة خداوند است كه مبدأ آنها صفت قدرت است كه از صفات ذاتيّه است. بنابراين مضمون اين جمله در وصف الله اين است كه او و فقط او اجناس و انواع پديدههاي بديع را آفريد.
6 ـ وَاتْقَنَ بِحكْمَتِهِ الصِّنايعَ».
اتقان و استحكام صنعت از نشانههاي علم و حكمت صانع است. به گفته شاعر:
فعلي بس محكم است گيتي و باشد *** فعل محكم دليل حكمت فاعل
و حقير سرودهام:
عالم كه چنين اساس محكم دارد *** برنامه و دستور منظم دارد
بر علم و قدرتش هست گواه *** چيزي نه زحد فزون ونه كم دارد
ظهور اين صفت در تمام موجودات عالم امكان از عناصر، بسايط، مركبات، جماد، نبات، حيوان، انسان، معادن، زمين، آسمان، منظومهها، كهكشانها و موجودات ذرّهبيني و ريزي كه با چشمهاي غير مسلح ديده نميشوند، آشكار است و تمام علوم و دانشهايي كه بشر به آن دست يافته، مربوط به اطلاع و آگاهي از بخش كمي از نظام متقن و محكم اين عالم است كه انسان اگر از خود شروع و اتقان و استحكامي را كه در وجود خودش برقرار است بخواهد بررسي نمايد عمرش اگرچه چند برابر عمر طبيعي باشد كفايت نميكند.
اكنون نظام هربخشي از وجود انسان از روح و جسم آن، علمي جداگانه و پراهميّت است كه محققان در آن به تحقيق و كاوش بيشتر دائماً اشتغال دارند مبدأ اين صفت اتقان صنع است. چنانكه در اين جمله امام ـعليهالسلامـ است.
صفت حكمت و علم خداوند است كه با صفت قدرت كه هردو از صفات كماليه و نخستين، جمالي و دوم جلالي است از صنع صانع و اتقان صنايع و اتقان مجموعه عالم امكان، تجلي مينمايند.
7 ـ لا تخفي عَلَيهِ الطَّلايعُ
«طلائع» جمع طليعه است به معني ديدهبان و پيش درآمد لشكر يا هر چيزي. كه در اينجا ظاهراً مقصود آغاز مخفي و غيرمرئي اشيا و حوادث و وقايع است كه بر غير خدا مخفي و پنهان است ولي بر او مخفي و پنهان نيست. بديهي است عالميت مطلقه و دانايي همه جانبه، همين اقتضا را دارد اين صفت ذاتي حقتعالي و بدون اعطا از كسي يا امكان ايجاد حجاب و پردهاي براي او ثابت است و از صفات جماليّه كماليّه است.
8 ـ وَلا تَضيعُ عِنْدَهُ الْوَدايعُ
اين جمله ظاهراً مجاز است و اگر حمل بر حقيقت بنماييم هم بايد بگوييم مفهوم وديعه، هم شامل وديعه و سپردههاي مادي است كه بعضي بندگان نزد بعض ديگر ميگذارند و هم شامل وديعههاي معنوي است مثل راز و سرّ و مطلب مكتومي را كه كسي به كسي بگويد به شرط آنكه براي كسي بازگو نكند. و مثل شهادت كه در نزد شاهد، وديعه و امانت است. و مثل اعتقادات صحيح، اعمال و وظايف، طاعات و عبادات كه نزد خدا محفوظ است و به حكم:
اَنّي لا اُضيعُ عَمَلَ عامِل مِنكُمْ
ضايع نخواهد فرمود.
چنانكه از فخرالمحققين ـعليه الرحمهـ نقل شده است كه:هركس بخواهد در هنگام موت بر عقايد حقه ثابت بماند و از حق به باطل عدول نكند، اصول پنجگانه دين را با دلايل آن در پيش خود حاضر نمايد و آن را به خداوند متعال بسپارد كه در وقت رسيدن موت به او رد فرمايد؛ به اين طريق كه پس از استحضار عقايد در ذهنش بگويد:
اَللّهُمَّ يا اَرحَمَ الرّاحِمينَ اِنّي اَودَعْتُكَ يَقيني هذا وَثَباتَ ديني وَاَنتَ خَيرُ مُستودَعٍ وَقَد اَمَرتَنا بِحفظِ الوَدائِع فَرُدَّهُ عَلي وَقْتَ حُضُورِ موتي(4)
9 ـ جازي كُلَّ صانع
10 ـ وَرايشُ كُلِّ قانع
11 ـ وَراحِمُ كُلِّ ضارع
12 ـ وَمُنْزلُ المَنافِع وَالكِتابِ الجامِعِ بِالنُّور السّاطِعِ
در اين چند فراز نيز امام از افعال و عنايات الهي به بندگان ياد كرده و او را به اين اوصاف كه همه از صفات فعلي اوست و به اعتبار صدور اين افعال بر او اطلاق ميشود، توصيف نموده است هرچند مبدأ اين افعال هم صفات ذاتيه او مثل علم و قدرت است او پاداش دهنده هر صنعتگر و صاحب كار است و مصلح احوال هرقناعت پيشه است. كسي كه قناعت نميكند و بيش از اندازهاي كه به او از طلب رزق و روزي با كسب و كار ميرسد ميخواهد و بيشتر از آن صرف مينمايد، كارش روبه فساد و اختلال ميرود. به عكس كسي كه به كار و زحمت و طلب حلال كه از عبادات مهمه است تن در ميدهد و رنج عمل را متحمل ميشود و به آنچه از اين طريق به او رسيد راضي و خوشنود ميشود و از اسراف و تبذير پرهيز مينمايد و بيش از آنچه درآمد دارد خود را در خرجهاي اضافي و زايد بر حال خود نمياندازد، كارش را خدا روبه نظام و اصلاح ميبرد.
او رحم كننده به هر متضرع و زاري كننده است آنكه به هر تضرع كننده از مؤمن و كافر، موحد و مشرك، مطيع و عاصي رحم ميكند و حتي به ضراعت و زاري جنبندگان ديگر جواب ميدهد، فقط خداست. لذا حتي اگر ما بشنويم كه خدا به بتپرستان و كفار در يك واقعه و يك جريان رحم نموده يا با نماز استسقا و ضراعت و زاري غير مؤمنين از مخالفين، باران رحمتش را فرستاده است تعجب نميكنيم؛ چون كاري است كه بر حسب رحمانيت از او صادر ميشود.
به علاوه در اين مواقع كه دلها متوجه به عالم غيب ميشود و در حال يأس و نااميدي به او كه پناه همه در همه اوقات است بر حسب فطرت پناهنده ميشوند براي اين كه نور ايمان به غيب در آنها بالمرّه خاموش نشود و زمينه براي هدايت بيشتر آنها فراهم شود. خداوند به ضراعت آنها جواب ميدهد در اين ميان گاه هم بعض ضراعتها بيجواب ميماند به لحاظ اين كه پاسخ مثبت، به مصلحت تضرع كننده نيست و درواقع پاسخ موافق رحم، بر او نيست يا اين كه انجام آن خلاف بعض سنن ثابته و حكمتهايي است كه در علم خدا رعايت آنها لازم است و ما از فهم تمام اطراف و جوانب آن عاجزيم.
بديهي است در اين مواقع و در همه موقعيتهاي ديگر خداوند حكيم طبق حكمت بالغه خود و مصالح واقعي بندگان عمل ميكند و بر خلاف ما رحم و لطف و تفضّل او از حكمت او چيزي كم نميكند، و اما جمله بعد نخست اشاره ميفرمايد به انزال و فرو فرستادن منافع كه ممكن است مصدر ميمي يا اسم محل و مكان جميع منفعت باشد و غرض انزال امور و چيزهايي است كه موجب نفع و سودمند باشد مثل باران و نور آفتاب كه بر زمين ميتابد و نازل ميشود و عنايات و فيوضي نامرئي. و خلاصه آثار ربّانيّت و ربوبيّت الهي كه شامل حال تمام جهانيان ميگردد و با نزول فيض از او به سوي همه انجام ميشود مثل اين بيان كه ميفرمايد: ممكنات و مخلوقات نميتوانند براي كسب انواع كمالات و ايجاد ربط با خدا، بخودي خود به سوي او صعود نمايند و اين فيض خداست كه نزول مييابد و به آنها متصل ميشود تا شرايط صعود آنان فراهم گردد.
سپس اشاره به انزال كتاب كه در اينجا ظاهراً مقصود فقط قرآن كريم است و الف و لام براي عهد و اشاره به قرآن است كه آنچه مورد حاجت بشر است از معارف، احكام، نظامات و هدايتهاي لازمه در هر موضوع، جامع است. و شايد مراد از نور ساطع تابان، همان تعاليم كامل و درخشان آن باشد.
13 ـ وَهُوَ لِلدَّعواتِ سامِعٌ
14 ـ وللكرباتِ دافِعٌ
15 ـ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ
16 ـ وَلِلجَبابِرة قامِعٌ
اين چهار صفت كه بازگشت به صفت علم و قدرت حق از صفات ثبوتيه دارند، خدايي خدا را بيان مينمايد كه دعاها را ميشنود. دعا از هر كس ودر هركجا باشد شنوايي خدا محدود به آلت و وسيله نيست كه مشروط به شرايطي باشد و فاصله زمان و مكان در شنودن و نشنودن مؤثر باشد.
در ديگر شنوندگان با تغيير شرايط صدا و صدا كننده يا تغيير شرايط صدا شده و شنونده، شنيدن و نشنيدن و كيفيّت شنوايي تغيير ميكند. اما در خدا در جانب شنونده دعا، هيچ تغيير شرايطي تصور نميشود چون اصلاً قدرت حق بر شنيدن از جانب او مطلق، بيقيد، بيحد و بيانتهاست. از طرف دعا كننده اگرچه شرايط و كيفيّات، تفاوت ميكند؛ گاهي آهسته دعا ميكند و گاهي با صداي بلند خدا را ميخواند و گاه در ضمير و باطن خود به او توجه مينمايد، گاه از پشت پرده و داخل خانه و جاهايي كه موانع نشنيدن براي اشخاص عادي موجود است. وگاهي نيز در محيط فارغ از موانع، دعا ميكند.
هيچيك از اين شرايط و ظروف در شنيدن خدا اثر نميگذارد و او همه را ميشنود گر مورچهاي دم بزند در ته چاه از دم زدن مورچه آگاه بود همانطور كه از صداهاي بسيار بلند آگاه است اين علم و آگاهي خداوند است.
و اگر ميگوييم خدا سميع است يعني از آنچه مخلوق با آلت و حاسّه سمع ميشنود، آگاه است و او صداهايي را كه مردم نميشنوند نيز ميشنود.
و اگر ميگوييم خداوند بصير و بينا است و ميبيند مقصود اين است كه آنچه را ما مبصر و ديدني ميدانيم و بدون حاسّه چشم نميتوانيم به آنها آگاهي يابيم مثل رنگها، او از آنها آگاه و به آنها عالم است بيآنكه به آلتي و حاسهاي نياز داشته باشد و آنچه را كه قوّه بينايي ما از ديدن آن عاجز است نيز ميبيند.
در انسان هم اين حواس شنوايي، بويايي، بينايي، چشائي و بسايايي نيز وسيله علم ميشوند ولي خداوند چون علمش عين ذات و قديم است و منزّه از تركيب و تجسم است بياسباب و وسيله به همه چيز عالم بوده و هست.
مجسّمه اهل سنت خلاف اين حقيقت را عقيده دارند آنها جمود به ظاهر الفاظ ميكنند! و با اين كه به فرض الفاظي مثل: عين، يد، سمع، و غير اينها ظاهر در همين مفاهيم جسماني باشند، بر مجاز بودن آنها و عدم اراده معني حقيقي از آنها قرائن عقليّه دلالت دارد. بلكه در بعض موارد، قرائن حاليّه و عرفيّه نيز دلالت دارد.
مثلاً اگر بگويند: دست فلاني بر سرهمگان دراز است يا چشم او همه جا را ميبيند يا پايش همه جا را گرفته است اين عبارت دلالت بر معني حقيقي ندارد بلكه دلالت بر معناي عرفي دارد و معني عرفي آن اين است كه: فلاني بر همه جا تسلط دارد.
درباره خداوند مطلب به طريق اولي روشن و واضح است. علاوه بر آنكه: اثبات آلت سمع يا رؤيت براي خدا مساوي با سلب صفت خدايي و اثبات صفات سلبي و نفي صفات ثبوتي است. ذوق و فهم عرفي و عرفاني هم بر آنچه گفتيم دلالت دارد.
ولي مجسّمه و حنابله ـ كه وهّابيان عصر ما را بايد افراطيترين آنها در اثبات جسميّت براي حقتعالي و ايمان به خرافات ديگر دانست ـ از اين ذوق و درك و بينش كه اساسي از اصول معرفة الله و از پلّههاي مهم نردبان ترقي در شناخت و معرفت خداست محروم هستند. يعلمون ظاهراً من الالفاظ و هم عن معانيها و حقايقها غافلون.
صفت ديگر كه در اين چهار فقره به آن اشاره شده است و ذكر آن پس از فقره «وَهُوَ لِلدَّعواتِ سامِعٌ» مناسبت پيدا ميكند؛ زيرا در اينجا مقصود توجه دادن به صفات كماليه جماليه خداوند متعال است. لذا چون دعاها بيشتر مشتمل درخواست دفع نگرانيها، اندوه، غصه و غمهاست، اگرچه مجرد شنيدن دعاها و ديدن حالات بندگان و مخلوقات و آگاهي از آنها كمال است اما براي بندهاي كه دعا ميكند قبله دعايش قدرت و توانايي خدا بر دفع آن ناراحتيهاست و از اين جهت كه او دفع كننده كربتها است و لازمه اين كه دعاها را در اين امور ميشنود دفع آنهاست، بنده اميدوار ميشود و به سوي او ملتجي ميگردد و تضرع و زاري مينمايد.
و همچنين دعا مشتمل بر درخواست رفع درجه و مقام است كه در جمله «وَلِلدَّرجاتِ رافِعٌ» بيان ميفرمايد كه اين رفع درجه و بلند شدن مقام نيز با خداست و اوست كه درجات را در اثر دعا يا حكمتهاي ديگر بلند ميكند و رافعالدّرجات است.
اين چند صفت همه از صفات ثبوتيّه فعليّه است كه به دو صفت ذاتي علم و قدرت (دانايي و توانايي) برگشت دارند. و علم مطلق و قدرت مطلقه مقتضي قدرت بر اين افعال و كارهاست.
سپس به يكي ديگر از صفات ثبوتيّه فعليّه كه: «قامع الجبابره» است و از صفات جلال است در اين جمله: «وَلِلجَبابِرةِ قامِعٌ» اشاره ميفرمايد كه اوست كه جبابره، طواغيت و ستمگران را قلع و قمع، نابود و هلاك مينمايد و دعاهايي را كه براي برانداختن و قلع و قمع آنها ميشود، ميشنود و مستجاب ميفرمايد. اوست كه ميفرمايد:
اَفَرَاَيتَ اِنْ مَتَّعناهُمْ سِنينَ ثُمَّ جاءهُمْ ماكانُوا يُوعَدُونَ ما اَغني عَنْهُمْ ماكانُوا يُمتَّعُونَ
اوست كه گردنكشان و استكبارگران را بر خاك ذلت مينشاند و تخت ستمگران را سرنگون مينمايد.
و مصداق اين اشعار منسوب به اميرالمؤمنين ـعليهالسلامـ ميسازد؛ اشعاري كه حضرت امام علي نقي ـعليهالسلامـ در مجلس متوكِل ناصبي، انشا فرمود و مثل آن خبيث را تحت تأثير قرار داد:
باتوا علي قلل الأجبال تحرسهم *** غلب الرجال فما اغنتهم القلل
واستنزلوا بعد عزّ من معاقلهم *** واسكنوا حفراً يابئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد دفنهم *** اين الاساور والتيجان والحلل
اين الوجوه التي كانت منعمة *** من دونها تضرب الاستار والكلل
فافصح القبر عنهم فيه سائله *** تلك الوجوه عليها الدود يقتيل
قد طال ما اكلوا دهراً وماشربوا *** فاصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا (5)
بر قلّههاي بلند، خانه كردند و مرداني به نگهباني آنان مشغول شدند ليكن قلّهها آنان را سودي نبخشيد.
پس از سرفرازيها با خفّت از آن جايگاههاي استوار، به زير كشيده شدند و در گورهايي ـ چه بد منزل و مسكني است! ـ جاي داده شدند.
بعد از خاكسپاري، منادي بانگ زد: آن تاجها، زيورها، پوششها و تجمّل به كجا رفت؟!.
آن چهرههاي ناز پرورده كه همواره در پسپرده و حجاب پنهان شده بودند، چه شدند؟!.
عاقبت، گورها سرنوشت شوم آنان را نشان دادند و چهرههاي كرم زده آنان را به نمايش گذاشتند!.
مدت درازي خوردند و آشاميدند و اينك پس از خوردنها، خورده شدند!.
خاقاني هم در همين معاني سروده است:
گفتي كه كجا رفتند آن تاجوران اينك *** زيشان شكم خاك است آبستن جاويدان
17 ـ فَلا اِلهَ غَيرُهُ
18 ـ وَلا شيء يَعْدِلُهُ
19 ـ وَليْسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ
20 ـ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ اللَّطيفُ الْخَبير
21 ـ وَهُوَ علي كُلِّ شَيء قديرٌ
اين فرازها و جملههاي بلند توحيدي همانند نتيجه و حاصل شانزده جملههاي عرفانآموزي است كه قبلاً امام ـعليهالسلامـ فرمود؛ يعني كسي كه داراي اين صفات باشد كه نه براي قضايش دافعي باشد و نه از عطايش منع كنندهاي و نه صنع هيچ صانعي مثل او باشد و داراي ساير صفاتي باشد كه بَر شمرده شد، غير از او خدايي نيست؛ چون صاحب آن صفات بايد منفرد و يگانه و بيهمتا باشد. كسي كه براي قضاي او دافعي و براي عطايش مانعي نيست بايد در قدرت، يگانه باشد و چيزي عِدل و برابر او نگردد و مثل او چيزي نباشد. و او شنوا، بينا، لطيف و آگاه است و او بر هر چيز تواناست چون لازمه اتصاف به آن صفات، اين اوصاف است.

 
 
پي‌نوشت‌ها:
1. كافي، ج2، باب ان الدعا يردالبلاء والقضاء، ص341، ح7.
2. نهجالبلاغه / صبحيالصالح، حكمت 250، ص511.
3. عدةالداعي، (في تفسير اسماء الحسني)، ص311.
4. مفاتيح الجنان (بعداز دعاي عديله).
5. تذكرة الخواص / سبط بن الجوزي، فصل في ذكر الهادي ـعليهالسلامـ، ص361. البته اين اشعار در كتابهاي مختلفي با اندك اختلاف نقل شده است رك: مرآة الجنان، ج2، ص160، نزهة الجليس، ج2، ص138. الاتحاف بحب الاشراف، ص67. جوهرة الكلام، ص152. در كتاب اخير ميگويد: اشعار فوق بر قصر سيفبن ذييزن حميري مكتوب بوده است و قبل از اشعار فوق، اين ابيات نيز بوده است:
انظر ماتري ايها الرجل *** وكن علي حذر من قبل تنتقل
وقدم الزاد من خير تسرّبه *** فكل ساكن دارسوف يرتحل
وانظر الي معشرباتوا علي دغة *** فاصبحوا في الثري رهناً بما عملوا
بنوافلم ينفع البنيان وادخروا *** مالاً فلم يغنهم لما انقضي الاجل
يعني: «اي مرد! نيك بنگر كه چه ميبيني و قبل از رفتن بهوش باش».
«و توشهاي از اعمال نيك كه خشنودت سازد، پيش فرست. و بدانكه هر ساكن خانهاي بزودي خانه را ترك كرده خواهد رفت».
«به گروهي بنگر كه مدتها در آرامش و خوشي زيستند و اينك در زير خاك در بند اعمال خود هستند».
«خانههايي بنا كردند و اموالي گردآوردند ليكن همينكه مدت آنان بسرآمد هيچيك، آنان را سودي نبخشيد».
پنج شنبه 4 آبان 1391  10:44 AM
تشکرات از این پست
nargese_montazer fatemeh313
دسترسی سریع به انجمن ها