راستی به من گفتید به نظر من کدومش بهتره
اگه قرار باشه من داوری کنم من اول از همه 2تا خاطره ی خوب از نظر خودم انتخاب کردم اما چون قراره فقط یکی انتخاب کنم به قید قرعه qodrat انتخاب شد
پست برگزیده از qodrat
با سلام خدمت شما
یکی از بهترین خاطرات ما از راسخون رفتن به نمایشگاه اونم به صورت ناشناس بود.
اول که رسیدیم با توجه به اینکه می دونستیم بی وفا هم اونجاست رفتیم گفتیم بزار یه کاراگاه بازی دربیاریم.
تا رسیدیم بلند شد اومد سمتمون.
سلام و احوال پرسی کردیم.
بی وفا رو لپ تاب قسمت های مختلف راسخون رو توضیح می داد.
رسید به انجمن و گفت که بیشتر فعالیتش در حوزه انجمن هست.
ما هم از خدا خواسته روش کلیک کردیم.
در مورد انجمن توضیح داد.
در مورد تالار گفتگوی آزاد گفت و گفت که ما در این تالار در مورد مسائل مختلف صحبت می کنیم.
ما باز روی تالار گفتگوی آزاد کلیک کردیم.
بی وفا گفت که در این تالار به تازگی چند قسمت اضافه شده و گفتگو در باب راسخون رو مثال زد و تاپیک معروف جمله سازی رو مثال زد.
ما هم مثلا با تعجب پرسیدیم.
چه جالب اینجا در مورد راسخون هم بحث می کنید؟ روش کلیک کردم.
کلی ازش سوال کردیم.از جمله در مورد برترین کاربران موجود در بالای انجمن و هم چنین کاربر قدرت و چند تا کاربر دیگه که مثلا با تعجب پرسیدیم اینا کی هستن.
تو سوالام بعضی مواقع خندم می گرفت و خودمو خیلی سخت می تونستم کنترل کنم.بی وفا هم شک کرده بود.
بعد از کلی سوال پیچ کردن مسئولین نمایشگاه و بی وفا.
اخرش خودمونو اینجوری معرفی کردیم .
یه چیزی بگم ناراحت نمی شی؟ گفت نه گفتم قول؟
گفت قدرتی ها؟
دست دادیم همدیگه رو بغل کردیم،
خوش خرم و شاد و شنگول !!!
به ما که خیلی خوش گذشت جای شما خالی.
اونجا بازم اتفاق جالب و خوب افتاد،
از جمله اینکه ما متوجه شدیم روز قبلش مدیر abdo_61 اومده بود و با بی وفا کلی خوش و بش کرده بودن، یه اتفاق جالب دیگه هم در مورد این مدیر افتاد که من در خواست می کنم اگر این مطلب رو می خونن و صلاح هست بیان خودشون بگن که چی شد.
چون مدتی از اون روی داد گذشته ممکنه چیزی اضافه و یا کم شده باشه که شرمنده.
پست برگزیده ازmehdi0014
با سلام
دوستان می خوام یک ماجرایی را برایتان تعریف کنم که همین سه شنبه (91/08/09) اتفاق افتاد.
زنگ خونه بصدا در اومد و من رفتم دم در دیدم پستچی یک هدیه ای از طرف راسخون آورده ، برای من بود
بعد دیدم تو زنبیل عقب موتورش مشابه جعبه من هم وجود داره گفتم مال فلانی هست ؟ گفت آره
گفتم ایشان نامزد من هستند بدین به من، چون من رو می شناختند هدیه رو دادند، هر چند نامزدم هم خونه ما بود (nargese_montazer) و اگه لازم بود خودش رو صدا می کردم تا بیاد خودش تحویل بگیره
هدیه نامزدم بهتر بود و یک ادکلن توش بود هر کی از راه رسید گفت این مال منه، مادرم، دو تا زن داداشهام، پدرم، خودم و نامزدم هم می گفت بابا برای من اومده مال خودمه
خلاصه اول نامزدم برداشت و بوش کرد بعد از چند ثانیه گفت، دلم نمیاد بردارم می دم به مامانم، منظور مادر من بود
مادرم برداشت بو کرد گفت نه منم دلم نمیاد بزار حاجی برداره ، پدرم هم یه بویی کرد گفت میدم عروسهام استفاده کنند
اونها بو کردند و... یکی گفت سردرد گرفتم یکی گفت حالم خراب شد ...
گفتم خدایا چیکارش کنیم حتی خونه نمونه، زنگ زدم به مادر زنم، گفتم یک ادکلن براتون هدیه گرفتم، بعد ازظهر همون روز بردم دادم بهشون
جالبش اینجاس دیروز یعنی چهارشنبه از نامزدم پرسیدم چی شد خوشش اومد؟ گفت نه بابا برد گذاشت تو پارکینگ تا بوش از خونه نیاد، و گفته بود که من بگه یادگاری نگهش میداره و هیچوقت استفاده نمی کنه، این هم به خاطر من گفته بود که من ناراحت نشوم و نگم که چرا ادکلنی که من گرفته ام را استفاده نمی کنه.
این بود ماجرای ادکلن 20000 بیست هزارتومانی فروشگاه راسخون که هدیه رسیده بود
موفق باشید.