بهترین خاطره شما از راسخون

سلام

اونموقع ها که کوچولو بودم 17سالم بود اینجا عضو شدم چندتا پست گذاشتم و جناب نیکبخت و آرکیتکت نظر می دادن من فکر می کردم (با عرض معذرت و عذرخواهی) علاف هستن که برا همه ی پست ها نظر می ذارن

البته الآن دیگه 18سال و 1 روزم هست از این فکرا نمی کنم

و دیگه هر وقت سر می زنم فقط استفاده می کنم.خیلی وقته پست نذاشتم

از جناب آرکیتکت و نیکبخت عذرخواهی می کنم...هر دوی ایشان از بهترین ها هستند

سلام خدمت شما دوست عزیز

امیدوارم که جزء برترین های کنکور باشید

خودمو میگما ؛ الاف که نمیشه گفت ولی اون اوایل از سر بیکاری به راسخون میومدم اما الان با تموم وجودم و فقط فقط به خاطر خود راسخون میام

با سلام خدمت شما

یکی از بهترین خاطرات ما از راسخون رفتن به نمایشگاه اونم به صورت ناشناس بود.

اول که رسیدیم با توجه به اینکه می دونستیم بی وفا هم اونجاست رفتیم گفتیم بزار یه کاراگاه بازی دربیاریم.

تا رسیدیم بلند شد اومد سمتمون.

سلام و احوال پرسی کردیم.

بی وفا رو لپ تاب قسمت های مختلف راسخون رو توضیح می داد.

رسید به انجمن و گفت که بیشتر فعالیتش در حوزه انجمن هست.

ما هم از خدا خواسته روش کلیک کردیم.

در مورد انجمن توضیح داد.

در مورد تالار گفتگوی آزاد  گفت  و گفت که ما در این تالار در مورد مسائل مختلف صحبت می کنیم.

ما باز روی تالار گفتگوی آزاد کلیک کردیم.

بی وفا گفت که در این تالار به تازگی چند قسمت اضافه شده و گفتگو در باب راسخون رو مثال زد و تاپیک معروف جمله سازی رو  مثال زد.

ما هم مثلا با تعجب پرسیدیم.

چه جالب اینجا در مورد راسخون هم بحث می کنید؟ روش کلیک کردم.

کلی ازش سوال کردیم.از جمله در مورد برترین کاربران موجود در بالای انجمن و هم چنین کاربر قدرت و چند تا کاربر دیگه که مثلا با تعجب پرسیدیم اینا کی هستن.

تو سوالام بعضی مواقع خندم می گرفت و خودمو خیلی سخت می تونستم کنترل کنم.بی وفا هم شک کرده بود.

بعد از کلی سوال پیچ کردن مسئولین نمایشگاه و بی وفا.

اخرش خودمونو اینجوری معرفی کردیم .

یه چیزی بگم ناراحت نمی شی؟ گفت نه گفتم قول؟

گفت قدرتی ها؟

دست دادیم همدیگه رو بغل کردیم،

خوش خرم و شاد و شنگول !!!

به ما که خیلی خوش گذشت جای شما خالی.

اونجا بازم اتفاق جالب و خوب افتاد،

 از جمله اینکه ما متوجه شدیم روز قبلش مدیر abdo_61 اومده بود و با بی وفا کلی خوش و بش کرده بودن، یه اتفاق جالب دیگه هم در مورد این مدیر افتاد که من در خواست می کنم اگر این مطلب رو می خونن و صلاح هست بیان خودشون بگن که چی شد.

چون مدتی از اون روی داد گذشته ممکنه چیزی اضافه و یا کم شده باشه که شرمنده.

اولین محصول بازار سیاه انجمن:

عکس های مسئولین نمایشگاه  و بی وفا موجود هست افرادی که تمایل دارن قیمت پیشنهادی خودشون رو بدن.

عکس ها به بالاترین پیشنهاد ارسال میشه.

این چند عکس در یک پک  شیک و شکیل و با هولوگرام انجمن راسخون برای کابران ارسال میشه.

توجه:تکثیر و پخش عکس های این عزیزان ، بلامانع است.

ضمنا عکس هایی که قراره به لیست عکس ها اضافه بشه، عکس مسئول روابط عمومی، مدیر ارشد و مسئول واحد کاربران هست.

دوستانی هم که می خوان در بدست آوردن این عکس ها کمک کنن اطلاع رسانی کنند تا با هم همکاری داشته باشیم.

به دوستانی که اولین خرید رو داشته باشن یک عدد مین گوجه ای (وقتی رفتیم نمایشگاه بهمون دادند) اشانتیون داده میشه

بااحترام

سلام و سپاس فراوان

برای چند بار هم که پستتون رو بخونم ارزشش رو داره

خیلی جالب بود ؛ اتفاقا منم منتظر همچین روزی هستم که راسخون در نمایشگاه شهر ما هم حضور پیدا کنه و از این شیطونی ها انجام بدم

قیمت اولیه رو مطرح کنید تا ببینیم به کجا میرسیم

عکس مسئول روابط عمومی رو که دیدیم ؛ بی وفای بنده خدا هم که راضی نیست عکسشو ببینیم

ولی میمونه مدیر ارشد که اتفاقا از بین عکس های نمایشگاهی که تابستون در خود اصفهان برپا بود برو بچه های راسخونی یه عکس دست جمعی انداخته بودند که عکس یکی از پرسنل راسخون هم در اون بود ولی الان هرچی میگردم تاپیک مربوط به اون نمایشگاه رو پیدا نمیکنم ؛ انگاری غیر فعالش کردند

سلام

خاطره که چی بگم خرابکاری زیاد کردیم

اما اونی که نزدیکتره این بود که بعد از اون دعوای جنجالی در روابط عمومی که منم قاطیش بودم مسئولین بزرگوار با من تماس گرفتند و من هم از شدت ترس به نفس نفس افتاده بودم

 بعد از سلام و احوال پرسی گفتن از زحماتتون تشکر میکنیم و منم غرق در حیرت و تعجب شدم و گفتم فکر کردم تماس گرفتید منو دعوا کنید ؛ گفتند چرا ؟ گفتم به خاطر اذیت های بسیار و بعد از اون  کلی عذر خواهی و از این جور چیزا

بعدشم یه تعارفی زدن و پیشنهاد مدیریت دادند که منم قبول نکردم

دوستان و همراهان همیشگی، سلام

صمیمانه و قلباً عرض می کنم:  یکی از خاطرات خوب اینجانب در راسخون خواندن خاطرات و دل نوشته های شما عزیزان در این تاپیک بود. واقعا لذت بردم...

امیدوارم بتوانیم خادم خوب و شایسته ای برای شما کاربران فعال،عالم و صدیق راسخون باشیم.

با تشکر

سلام

یکی از خاطراتم برمیگرده به جوایز

بعد گذشت دو ماه دیدم جایزه ای در کار نیست و ایمیل مربوط به جوایز به دست مسئولین نرسیده ؛ از طرفی هم خواهرم کلی بهم گیر داده بود که جایزه هات چی شد و از این حرفا

منم دنبال یه راهکار اساسی بودم که تو تاپیک مربوط به جوایز داستان زیر رو گذاشتم :

داستان یک کاربر آرزو به دل مونده

یه روز روزگاری یه کاربری عضو راسخون شد که برای اولین بار کاربر برتر شد و قرار بود بهش جایزه بدن

بله دوستان اون به خاطر جایزه خیلی خوشحال بود اما شرط اصلی گرفتن جایزه رسیدن ایمیل به دست مسئولین بود که هیچ وقت اون ایمیل نرسید این کاربر شکست خورده خیلی وقته بی خیال جایزه ی تیر ماهش شده تا چه برسه به خرداد 

این کاربر از اولم جایزه واسش ارزش چندانی نداشت و فقط به خاطر دلش میومد راسخون چون دیگران جایزه رو میگرفتن اونم میخواست بگیره

.................................

و بدین ترتیب بود که جایزه ها به دستم رسید

آخه کلی جایزه بود که مربوط به کاربر برتر شدنم در خرداد و تیر و مرداد ؛و سابقه ی ساوه سرا میشد

و هم اینکه یه جایزه ی اهدایی هم به من دادن ؛ از این گذشته یه ساک ورزشی هم به اشتباه که مقصر خودم بودم و البته واسم بدم تموم نشد برنده شدم

خود ساک ورزشی کلی قضیه پشتشه که بی خیال

اما واستون بگم از روزی که پستچی جایزه ها رو میاورد؛ بریده بودم از خنده ؛ پستچی اول رفت و بعد نیم ساعت یه پستچیه دیگه دو تا از جایزه هام رو آورد و همین جور تا چند روز هرکسی زنگ خونمونو میزد پستچی بود تا اونجا که یه روز بنده خدا پرسیده بود که این بسته ها چیه از اصفهان میاد

متاسفانه خودم نبودم وگرنه یه تبلیغ درست حسابی میکردم

بهترین خاطره من اینه که من هیچ خاطره ای ندارم

سلام بر همه راسخونی های عزیز

خاطره که زیاده اما یکیشو الان تعریف می کنم و مابقی را سر فرصت.

بنده هم مثل خیلی از کاربران بدنبال کاربر طلایی 1 بودم.  کار هر روزم این بود که با ورود به بخش کاربریم چک می کردم چقدر به مقصد نزدیک شدم. چند هزارتایی مونده بود تا امتیازاتم به حد نصاب برسد. یکبار وقتی وارد محیط کاربریم شدم طبق عادت نگاه مختصری به امتیازات و درجه کاربریم انداختم. فکر کردم اشتباه دیدم مجددا چک کردم و دیدم طلایی یک شدم. طبق عادت یک صفحه وبلاگ باز کرده بودم و یک صفحه انجمن ها و صفحه اصلی سایت. خواستم در بخش روابط عمومی علت را جویا شوم که متوجه اطلاعیه ایی در بخش وبلاگ ها شدم. وبلاگ بنده بخاطر فعال بودن بعد از زمان مسابقه 5000 امتیاز (نه حسنه) کسب کرده بود!! این خاطره از جالبترین خاطراتم است.

یه جاهایی با برخی از دوستان کل انداختیم و برخی هاشون شدن رفیق راه و برخی ها .... اینها همش خاطرست و تجربه.

راسخونی بمانید.

یکی از بهترین خاطراتم با راسخون بر میگرده به ابان ماه سال قبل.

دوستم دنبال چند تا نرم افزار تخصصی میگشت.منم دیده بودم که راسخون نرم افزار تخصصی جامعی داره و به دوستم پیشنهاد کردم .اونم رفت و دید و دهنش باز مونده بود از این جامع بودن نرم افزار های مهندسیش.

روز بد نبینین .فرداش همه  همکلاسی ها ریختن سرم که اون سایتی که دادی به دوستت چیه ؟؟؟منم بهشن سایت راسخونو گفتم.

همشون میگفتن بقیه سایت ها هم این نرم افزار ها رو داره ولی همش تو یه جا باشه و تو دسترس باشه ،اینش خوبه!!!!

سلام بهترین خاطره ای که از راسخون دارم یک روز داشتم دنبال مطلب می گشتم در مورد درس دینی ،  توی جست و جو ها سایت راسخون را دیدم دقیقاً همون مطلبی که می خواستم را در اون دیدم مطلب را به معلمم ارائه دادم - معلمم برای هر کسی که این مطلم را بیاورد قول داده بود  بک قرآن هدیه می داد من اون متن را ارائه دادم و یک قرآن جایزه گرفتم این بهترین خاطره من از راسخون بود - از اون روز به بعد هر روز به راسخون میام چون فکر میکنم بهترین هدیه را به واسطه راسخون گرفتم