0

داستان در مورد شانس - ازدواج و پادشاه

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

داستان در مورد شانس - ازدواج و پادشاه

در زمان ها ي گذشته ، پادشاهي تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و براي اين كه عكس العمل مردم را ببيند خودش را در جايي مخفي كرد.

 

بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تفاوت از كنار تخته سنگ مي گذشتند. بسياري هم غرولند مي كردند كه اين چه شهري است كه نظم ندارد. حاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است و ...

 

با وجود اين هيچ كس تخته سنگ را از وسط بر نمي داشت.

 

نزديك غروب، يك روستايي كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود ، نزديك سنگ شد. بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناري قرار داد.

 

ناگهان كيسه اي را ديد كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود ، كيسه را باز كرد و داخل آن سكه هاي طلا و يك يادداشت پيدا كرد.

 

پادشاه در ان يادداشت نوشته بود :


"هر سد و مانعي مي تواند شانسي براي تغيير زندگي انسان باشد."

دوشنبه 24 مهر 1391  11:41 PM
تشکرات از این پست
1568317
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:داستان در مورد شانس - ازدواج و پادشاه

 

با عرض سلام خدمت شما کاربر گرامی و کوشا.

 

بسیار ممنون و سپاسگزارم از فعالیت در این تالار.

 

 

به نظرم شایسته تر بود که این مطلب را در زیر تالار موفقیت قرار می دادید، تا مطالب مدون گشته

 

و از منظر یادگیری نکته ای آموزشی مفید تر واقع گردد.

 

البته نیت شما برای قرار دادن این مطلب برای خود من به شخصه زیبا و قابل تامل است.

 

تشکر مرا پذیرا باشید.

 

 

 

 

بهترین ها و زیباترین ها را برایتان خواستار و خواهانم.

 

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

سه شنبه 25 مهر 1391  8:37 AM
تشکرات از این پست
siasport23
دسترسی سریع به انجمن ها