0

ایجاد زیر تالار روانشناسی اسلامی

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

ایجاد زیر تالار روانشناسی اسلامی

با عرض سلام خدمت دوستان گل راسخونی.

 

صبح همگی بخیر و شادی.

 

نظر به ایجاد زیر تالار اسلامی در تالار آموزش خانواده، امیدوارم بتواینم از این مبحث و مباحث مربوطه استفاده بهینه را برده و

 

در جهت پیشرفت زندگی و معرفت خود از این دریای بی کران و ارزشمند بهره مند گردیم.

 

 

بهترین ها و زیباترین ها را برای تک تک دوستان گلم خواهان و خواستارم.

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

دوشنبه 24 مهر 1391  9:24 AM
تشکرات از این پست
alizareei
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:ایجاد زیر تالار روانشناسی اسلامی

 

روان شناسی اسلامی
 


مقدمه: روشن فكران پیشاهنگ روان شناسی در واقع فیلسوفان باستان هستند، اما سنت و شكل روان شناسی نوین اندكی بیش از صد سال سابقه دارد. صدمین سالگرد روان شناسی نوین در سال 1979 جشن گرفته شد. هرمن ابینگ هاوس (herman ebinghaus) روان شناس قرن 19 می گوید: «روان شناسی پیشینه ای دراز اما تاریخچه ای كوتاه دارد.» آنچه كه فلسفه قدیم را از روان شناسی جدید متمایز می سازد و پیدایش یك نظام مستقل را نشان می دهد،‌رویكردها و فنون مورد استفاده است.»

و اما «اصطلاح روان شناسی اسلامی تحت عنوان علم النفس الاسلامی برای اولین بار در مقدمه كتاب «الدراسات النفسیه عند المسلمین و الغزالی بوجه خاصه» كه تقریر دكتر احمد فؤاد الاهوانی است و استاد عبدالكریم العثمان تحریر كرده است در سال 1962 آمده است.»


تعریف

ماحصل تعریف روان شناسی اسلامی در سال 1962 كه از طرف دكتر احمد فؤاد الاهوانی مطرح گردید این است كه: «روان شناسی اسلامی شاخه ای از روان شناسی است كه به مباحث دینی نزد مسلمانان می پردازد.» با توجه به نظریه های مختلف كه در روان شناسی اسلامی مطرح است تعریف جامعی كه می توان ارایه كرد: «روان شناسی اسلامی، مطالعه علمی رفتار است كه با فرهنگ و جهان بینی اسلامی متناسب باشد.»


موضوع روان شناسی اسلامی

موضوع روان شناسی اسلامی فراتر از بعد ظاهری و فیزیولوژیكی، بعد باطنی و پنهانی رفتار انسان است. یعنی رفتار انسان با عنایت به اسباب ظاهری و باطنی آن.


اصول موضوعه روان شناسی اسلامی

برخی از اصول موضوعه روان شناسی اسلامی كه در كتاب های علم النفس الاسلامی و روان شناسی اسلامی بیان شده است «بحث از طبیعت انسان، هدفمندی و انگیزه و علاقه و بحث از نفس و ماهیت آن، احوال نفس و حالات و عوامل فساد و صلاح نفس، علاقه نفس به جسم، روح و قلب، بحث از افكار و وسوسه، و درباره امید به زندگی و مسایل زندگی دنیا و سپس آخرت»

و موضوع «شهوت، فطرت، تضادهای موجود بین آنها، عوامل تقویت كننده و تضعیف كننده هر كدام، مكانیسم بروز اختلال های روانی واكنشی و غیر واكنشی، معیارهای بیماری و سلامت روانی، ارایه سبك و روش زندگی»از اصول موضوعه روان شناسی اسلامی می باشد.


فایده و كاربرد

مكتب روان شناسی اسلامی هم مانند هر یك از مكاتب روان شناسی، پشتوانه فلسفی دارد،‌زیر بنای تفكر روان شناسی اسلامی از مفاهیم دینی گرفته شده است كه آن را در چارچوب علمی بیان می كند. «ما بر اساس مفاهیم روان شناختی كه در كتاب و سنت آمده است، می توانیم هم یك دیدگاه روان شناختی داشته باشیم و هم قانون مندی های خاص روان شناختی را از آن استخراج كنیم مثلاً در آیه 19 انفال (اِن تتقو الله یجعل لكم فرقاناً) هواپرستی و هواخواهی ها موجب می شود كه انسان حقایق را به گونه ای دیگر ببیند و واقعیت ها را با همان تحلیل ها بسنجد. 

ما ادعا نمی كنیم كه قرآن و سنت در همه زمینه های روان شناسی مطلب دارد، باید در این رابطه تلاش كنیم و این مفاهیم را به دست آوریم. مفاهیمی كه بدست می آوریم یا هماهنگ با یافته های علمی است، در این صورت اطمینان بیشتری نسبت به یافته های علمی پیدا می كنیم و حتی ممكن است آنها در نزد ما اعتبار و ارزش بیشتری پیدا كند و یا به یك سری مفاهیم و موضوعات روان شناسی برخورد می كنیم كه روان شناسی موجود به آن نپرداخته است، این نیز برای یك روان شناس مفید خواهد بود؛ چرا كه افق جدیدی را فراروی او می گشاید. فایده دیگر این كار این است كه چه بسا ممكن است مطالبی را بدست بیاوریم كه با تحقیقات موجود در روان شناختی هماهنگ نباشد،‌این نیز زمینه ساز تحقیقات عمیق و گسترده تر در هر دو منبع و روش خواهد شد.»

 

 




تاریخچه

«اساسی ترین عامل اهتمام و توجه و تكاپوی جدی متفكران اسلامی درباره انسان شناسی و بالخصوص پیرامون روان شناسی، تأكید شدید قرآن مجید و احادیث كاملاً معتبر از بانی بزرگ اسلام پیامبر گرامی ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ است كه با اشكال و عبارات گوناگون شناخت و اصلاح نفس را مطرح فرموده اند تا آنجا كه برای وصول به خداشناسی، خودشناسی را مقدمه لازم معرفی فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» 

از طرف دیگر پس از دوران رنسانس، روان شناسی مانند دیگر علوم تدریجاً از مادر اصلی خود كه فلسفه بود جدا شده و به جریان افتاد. در نتیجه روان شناسی معاصر در دو قرن 19 و 20 با برچسب دانشگاهی رسمی در غرب و شرق به راه افتاد به طوری كه تدریجاً از دیدگاه اكثریت متفكران علوم انسانی، طریق منحصر برای روان آدمی تلقی گشته در نتیجه، علمی به عنوان علم النفس اسلامی از دیدگاه دانشگاهی ناپدید شد.»

«در ابتدای قرن 20 دوباره به فعالیت دانشگاهی پرداخت و پیرامون موضوعات روان شناسی اسلامی بحث هایی صورت گرفت كه رساله دكترای دكتر محمد عثمان النجاتی تحت عنوان «الادراك الحسی عند ابن سینا» در سال 1942 میلادی به رشته تحریر درآمد و اولین كتاب با عنوان روان شناسی اسلامی تحت عنوان «الدراسات النفسیه عندالمسلمین والغزالی» منتشر گردید. سپس دامنه بحث گسترده شد و مجلاتی در این زمینه منتشر شد كه مجله «المسلم» در نوامبر 1974 به چاپ رسید.»

ابن سیناسپس در گوشه و كنار ملت های مسلمان همایش ها و كنگره هایی برگزار گردید. در كشور جمهوری اسلامی ایران نیز قبل از انقلاب ممكن است به صورت متفرقه از سوی كسانی نظیر شهید مطهری (ره) كارهایی صورت می گرفته، ولی گرایش به روان شناسی اسلامی با ابتكار بزرگانی چون علامه مصباح یزدی (دام ظله) و استاد غروی (مد ظله) قبل از انقلاب در مؤسسه در راه حق آغاز و هم اكنون در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و پژوهشكده حوزه و دانشگاه ادامه دارد و حاصل آن كتابهایی نظیر روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی و مكتب های روان شناسی و نقد آن و چندین رساله و پایان نامه نیز با این گرایش به رشته تحریر درآمده است كه هر سال رشد و تعالی این گرایش فزونی دارد.


جایگاه روان شناسی در قرآن و سنت

قرآن و روایات با عبارات مختلف به موضوعاتی نظیر شناخت و اصلاح نفس و خودشناسی می پردازند و بر نقش روان بر رفتار تأكید می كنند. از سویی برای هر یك از اصول موضوعه روان شناسی اسلامی دستوراتی دارد كه به اهمیت این مسئله اشاره دارد. تا جایی كه قرآن (29 حجر) خلقت انسان را از روح خود می داند. در كلام وحی و روایات به واژگانی مانند سكون، روح، سلام و... پرداخته است كه تشریح آن نیازمند تفصیل است. نكته اساسی، توجهی است كه از ابتدای خلقت انسان تا بی نهایت از طرف خدا به انسان شده است كه تمام آن برای به سعادت و آرامش رسیدن انسان است و لاجرم رفتار انسان قطره ای از نظرگاه اقیانوس بی كران آفریننده است.


مقایسه با علوم غیر اسلامی

تفاوتی كه از طرف برخی از مخالفین روان شناسی اسلامی مطرح می شود این است كه آیا روان شناسی اسلامی علم است یا خیر و ثانیاً آیا اصول روان شناسی اسلامی علمی است؟

برای پاسخ به این دو سؤال ابتدا باید علم، روش علمی، وظیفه علم و نظریه علمی را تعریف كنیم. «علم عبارت است از كاربرد روش علمی در پیدا كردن جواب برای مسایل حل شدنی»

و روش علمی «تلاشی است نظامدار برای پاسخ دادن به پرسش های خاصی (كه حل شدنی باشد اما نتوان فوری و با سرعت بدانها جواب داد). با آن كه شاخه های علوم متفاوت با یكدیگرند و فنون پژوهش علمی نیز ممكن است از یك علم به علم دیگر، به گونه قابل ملاحظه ای متفاوت باشد، ساختار همه آنها متكی بر یك نظام منطقی است و در همه آنها یك فلسفه مشترك به نام «روش علمی» وجود دارد. ویژگی و جنبه كلی (و جهانی) همین «روش علمی»‌ است كه جست و جو و كاوش برای قوانین كلی حاكم بر رفتار را در بر می گیرد.»و «مهم ترین وظیفه هر علم تدوین و توسعه تئوری است. (كرلینگر، 1973؛ اشمیت، 1992)»

و نظریه علمی «نظریه مجموعه ای از مفهوم، تعریف و فرضیه مرتبط به هم كه با مشخص كردن روابط میان متغیرها، دید و یا نظری منظم و منسجم از پدیده های مورد بحث به دست می دهد و هدفش تبیین و پیش بینی پدیده هاست.»

با توجه به تعاریف فوق روان شناسی اسلامی به دلیل این كه نظامدار بوده و ساختار آن متكی بر یك نظام منطقی است، یك علم است. و «بنابر اصول خود به تعریف مفهوم و فرضیه مرتبط با هم در مورد عامل حیات، شهوت، فطرت، تضادهای موجود بین آنها، عوامل تقویت كننده و تضعیف كننده هر كدام، مكانیسم بروز اختلال های روانی واكنشی و غیر واكنشی، معیارهای بیماری و سلامت روانی، ارایه سبك و روش زندگی در مقیاس وسیع پرداخته و به طور كلی، در هر یك از شاخه های مربوط به روان شناسی فردی و اجتماعی و هر جنبه ای كه به انسان مربوط می گردد، دیدگاه اختصاصی خویش را دارد. از سوی دیگر مهم ترین خصوصیت و فایده ای كه نظریه برای استفاده كننده آن در بردارد عبارتند از منظم كردن یافته ها، ایجاد فرضیه، توان پیش بینی و توان تبیین؛ مكتب روان شناسی اسلامی تمام فعل و انفعال های فردی و اجتماعی انسان را در وجود دو جریان ذاتی و غیر اكتسابی به نام فطرت و شهوت خلاصه می نماید و به تضاد بین این دو جریان معتقد است و عوامل تقویت كننده و ضعف هر كدام را بیان می كند.

روانشناسی اسلامی علل را واقع بینانه توجیه می نماید و برای پیش گیری و كنترل این كشمكش ها، قوانین و اصول كاملاً مشخص و ضمانت های اجرایی قوی دارد.»


اصول روان شناسی اسلامی علمی است

در مقایسه با روان شناسی نوین كه «در سال 1908 یك روان شناس انگلیسی به نام ویلیام مكدوگال (William mcdugall) روان شناسی را به عنوان علم رفتار تعریف كرد.»[۱۶] رفتاری كه قابل مشاهده علمی و تجربی باشد و «یكی از اشكال هایی كه به روان شناسی اسلامی گرفته می شود این است كه چون وجود روان، فطرت، شهوت و فعل و انفعال های روانی میان آنها قابل لمس نیستند، جنبه علمی ندارند و تنها جنبه هایی كه امكان آزمایش داشته باشند و قابل مشاهده و لمس علمی باشند، علمی هستند. این اشكال به وسیله مكتب های مادی طرح ریزی شد و توسط بعضی از افراد مسلمان كم اطلاع ممكن است تكرار شود، باید به صورت جدی و دقیق مورد ارزیابی قرار گیرد. در این جا به طور اجمال به این اشكال جواب داده می شود؛ مشخصه های عامل حیات در انسان حسی ـ عقلانی هستند.


ما حضور عالم حیات را در تمام ارتباط های خود حس می كنیم، مثلاً وقتی با هم دست می دهیم، مولكول های هر یك را همراه عامل حیات حس می كنیم، در حقیقت اگر بدن ما تنها از مولكول ساخته شده بود امكان حس عمق و سایر انواع حواس اصولاً وجود نداشت و لذا می توانیم بگوییم كه ما عامل حیات را در خود و دیگران لمس می كنیم، منتها این لمس به صورتی نیست كه ما عامل حیات را جدا كنیم و به مدعیان نظریه مكانیستی حیات را نشان دهیم و در این قسمت بعد عقلانی ما باید وارد عمل شود. نكته بسیار اساسی این است كه تمام آموزش های الهی را فقط فطرت های سالم می پذیرند. (پاسخ دیگر) البته باید توجه داشت كه غیر قابل لمس بودن بعضی جنبه های مربوط به روان شناسی، منحصر به نظرات روان شناسی اسلامی نیست، بلكه در مورد اغلب و شاید تمامی مكاتب روان شناسی چنین روندی وجود دارد.»


حرف آخر

همانطور كه روان شناسی نوین علم به معنای اخص (تجربه و آزمایش) است، روان شناسی اسلامی هم علم به معنای اعم (هم با تجربه و آزمایش و هم امور غیر تجربی) است و اصول موضوعه آن نیز مانند سایر مكاتب علمی و وابسته به روش های علمی است. بنابراین با تلاش و كوشش روان شناسان مسلمان می توان فراتر از روان شناسی نوین به علم روان شناسی پرداخت. 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

دوشنبه 24 مهر 1391  9:26 AM
تشکرات از این پست
alizareei
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:ایجاد زیر تالار روانشناسی اسلامی

روانشناس اسلامي كيست؟


متخصص در بكارگيري علم روانشناسي و دين اسلام براي تربيت انساني كامل براي عصر جديد
كسي است كه مدرك ليسانس وبالاتر روانشناسي مدرن را دارا باشد و از اصول آن براي كاربردي كردن ارزشهاي معرفتي ، رفتاري واخلاقي اسلام طبق الگو و غالب راهبردي (چيست؟ كيست؟ و…) استفاده كند.
كسي است كه به درجه عالمي يا روحاني معمم و بالاتر حوزه اسلامي رسيده باشد واز اصول آن براي معنوي سازي اصول روانشناسي مدرن و كاربردي كردن معارف و فقه و صفات اسلامي استفاده نمايد.
روانشناسي است كه تحصيلات دانشگاهي ليسانس و بالاتر در هر رشته اي داشته و داراي مرام اسلامي و مجهز به علم، اخلاق و رفتار اسلامي باشد و بخواهد در تعليم و تربيت انسانها نقش داشته باشد.
كسي است كه داراي نگرش واقع بينانه و آرمان گرايه براي رشد و تعالي انسانها باشد وبراي رفع نيازهاي تربيتي انسان ، استفاده از قرآن، روايات واحاديث پيامبر و ائمه اطهار بهره مند گردد.
كسي است كه توانمندي او در تصحيح و تربيت اسلامي و روانشناختي در حوزه معرفت ، رفتار و اخلاق به اثبات اساتيد فنون تعليم و تربيت اسلامي و روانشناسي رسيده باشد.
كسي است كه داوطلب فعاليت در توليد علم روانشناسي اسلامي باشد واز اصول راهبردي اين علم جهت كاربردي سازي فقه عرفان واخلاق اسلامي تبعيت كند.
كسي است كه تجربه، علم وعمل مشاوره اي و تربيتي در حوزه آموزش و پرورش داشته باشند . و روانشناسي اسلامي را بعنوان علم و يا تئوري موثر پذيرفته باشد.
كسي است كه بتواند با تبعيت از الگو و غالب كاربردي و راهبردي روانشناسي اسلامي به تحقيق و گزارش كتبي يافته هايش بپردازد.
كسي است كه داوطلب تحقيق در تعدادي از واژگان اسلامي براي كاربردي كردن آن ها باشد و با رعايت غالب كاربردي روانشناسي اسلامي توانايي جستجو در منابع معتبر مكتوب و الكترونيك را داشته باشد.
كسي است كه تمايل به وقت گذاري و جمع آوري اطلاعات اسلامي و روانشناسي را داشته باشد و بتواند اطلاعاتش را در غالب توليد علم روانشناسي اسلامي ارائه كند.
كسي است كه قادر ، عالم، مايل و حاضر باشد پژوهش گري در اصول فقه اسلامي ، عرفان اسلامي و صفات فضيله و رذيله باشد و در غالب توليد علم روانشناسي اسلامي مطالب را كاربردي نموده مكتوب وارائه نمايد.

 

 

http://forum.mui.ac.ir/index.php?topic=703.0
 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

دوشنبه 24 مهر 1391  9:28 AM
تشکرات از این پست
alizareei
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:ایجاد زیر تالار روانشناسی اسلامی

موانع روانشناسي اسلامي کدامند؟



· نو بودن اين علم و عدم شناخت نخبگان و فرهيختگان نسبت به اهميت و ضرورت اين علم
· عدم اعتماد بنفس علما ودانشمندان اسلامي و روانشناسان در توليد علمي جديد و كاربردي بنام روانشناسي اسلامي
· ناتواني علماي ديني و اسلامي در شناخت و وقوف به علم روز روانشناسي
· عدم حضور علماي ديني در كلاسهاي روانشناسي و دانشجويان روانشناسي در حوزه هاي علميه علماء اسلامي
· عدم وجود دانشگاه و دانشكده علوم روانشناسي اسلامي در كشورهاي اسلامي و فقدان اساتيد اين علم نوين
· وجود ديدگاه نمي توانيم و نمي شود در بين دانشگاهيان و حوزوي ها در شروع ،· ادامه و پايان كار توليد علمي نوين بنام روانشناسي اسلامي
· فقدان علاقه وانگيزه به تعاليم اسلامي و تربيت موثر انساني در بين صاحب نظران و صاحب قلمان جهان امروز 
· نبودن يك سيستم يا كميته يا ستاد يا فرهنگستان يا متولي براي توليد و غربال صحيح علوم اسلامي و رواشناسي در غالب كاربردي سازي علم روانشناسي اسلامي
· فقدان حضور فعالان و نخبگان و علم اسلام و روانشناسي در صحنه توليد علم و فن آوري تربيتي
· ضعف و ناتواني مدرسين و مشاورين و مديران تعليم و تربيت در خلاقيت و نوآوري جهت اقدام به توليد و نشر علمي نوين همچون روانشناسي اسلامي
· عادتها و باورهاي غلط و سنتي قبلي در اذهان و رفتارهاي مدرسين و مشاورين تعليم و تربيت نسبت به پيدايش و توليد علوم جديد همچون روانشناسي اسلامي 
· وسعت فراگير تبليغات غير اسلامي غرب و شرق در اسلام زدايي جهان و ناتواني علوم روز و حس ناباوري علماي اسلامي در توليد و نشر فن آوري جديد براي تعليم و تربيت نيروي انساني. 
· عدم وجود ارگانهاي دولتي و خصوصي براي حمايت هاي اداري و مالي براي متوليان توليد علم و فن آوري جديد مخصوصا رواشناسي اسلامي 
· عدم تبعيت اساتيد اسلامي از يك چهار چوب راهبردي پويا در ارائه مطالب تربيت اسلامي.
· فقدان وجود تعامل بين علماي اسلامي و روانشناسي در تشكيل مجامع ادغام روانشناسي واسلام در كاربردي سازي هر دو علم و توليد علم جديد بنام روانشناسي اسلامي
· مشغول بودن علماي اسلامي و روانشناسي به تامين معاش و مصرفي شدن آنها در استفاده از علوم جديد و قديم
· پركردن اوقات فراغت جوانان با رسانه هاي جمعي و عدم برنامه ريزي صحيح براي استفاده بهينه از وقت و توانمنديهاي نخبگان جوان در توليد علم و فن آوري نوين مثل روانشناسي اسلامي
· فقدان خودباوري و نگاه علمي به توليد علم و فن آوري جديد در بين علماي اسلامي و روانشناسان مسلمان
· عدم وجود سازمان و تشكيلات اداري منظم و مدون براي برنامه ريزي اجرا و ارزشيابي فعاليتهاي توليد علم و فن آوري مخصوصا روانشناسي اسلامي 
· اطلاع رساني كم يا ضعيف از فعاليتهاي علمي و توليد علم جديد روانشناسي اسلامي از طريق رسانه هاي جمعي و پرهزينه بودن همه انواع تبليغات و درج آگهي مخصوصا در كارهاي علمي و تخصصي كه اجازه تبليغات هم ندارند.
· فقدان حمايت كافي سازمانهاي دولتي و خصوصي از نخبگان علم آفريني و كارآفريني مخصوصا حمايت هاي مالي و مديريتي
راهكارهاي توليد و انتشار روانشناسي اسلامي بصورت راهبردي و كاربردي قدم به قدم
قدم اول- آشنا شدن با روانشناسي اسلامي و پذيرش آن بعنوان راهي جديد در تعليم و تربيت انساني نوين
قدم دوم: انتخاب يكي از واژگان اسلامي و بكارگيري آن با استفاده از اصول روانشناسي مدرن در زندگي روزمره شخصي
قدم سوم : ليست نويسي پاسخهاي كاربردي متعدد به هر يك از سئوالات زير 
۱- ……….. چيست؟ ۲- ………… كيست؟ ۳- موانع كدامند ۴- ………..ر اهكارها كدامند؟
۵- بكارگيري مكرر راهكارها تا نهادينه شدن واژه منتخب در زندگي خود و ديگر مخاطبان.
قدم چهارم: باور پيدا كردن نسبت به كاربردي و مفيد بودن روانشناسي اسلامي با تجربه هاي موفق مكرر از طريق قدم سوم
قدم پنجم: اطلاع رساني از كاربردي بودن اين علم جديد به ديگر دوستان ، فاميل همكاران و مخصوصات علما و نخبگان اسلامي و روانشناسي 
قدم ششم : تماس و ارتباط با ديگر فعالان در زمينه توليد علم روانشناسي اسلامي و مشاركت در هماهنگ كردن فعاليتها
قدم هفتم : پيدا كردن منابع معتبر مثل قرآن ، كتب روايات و احاديث پيامبر وائمه اطهار (ع) وعلماء و دانشمندان اسلامي و روانشناسي واستفاده از اين منابع در جهت ليست نويسي پاسخها در غالب ۱- چيست ؟ -۲ كيست ۳- موانع كدامند ؟ ۴- راهكار كدام اند
قدم هشتم : مرتب و منظم كردن پاسخها در غالب راهبردي (چيست ؟ كيست ، موانع ، راهكارها …) و تايپ كردن مفيدترين و كاربردي ترين آنها
قدم نهم: كپي و زيراكس كردن چند نسخه از اين پاسخهاي غربال و مكتوب شده وارائه براي نظرنهايي به كميته يا متوليان توليد علم روانشناسي اسلامي 
قدم دهم : پي گيري تا نهايي شدن اين مكتوبات توسط كميته يا متوليان توليد علم روانشناسي اسلامي .


http://forum.niksalehi.com/showthread.php?t=24348

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

دوشنبه 24 مهر 1391  9:29 AM
تشکرات از این پست
alizareei
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:ایجاد زیر تالار روانشناسی اسلامی

روند شكل‌گيري شخصيت در روانشناسي اسلامي

 


 
در اين مقاله سعي شده است ابتدا به واكاوي مفهوم شخصيت و تعاريف ارائه شده از آن پرداخته شود. سپس به بررسي جايگاه اين مفهوم در آموزه‌هاي اسلامي ‌و تشابه بسيار زياد آن با مفهوم شاكله مورد بررسي قرار گيرد. در نهايت بررسي مراحل شكل‌گيري شخصيت (شاكله) بخش پاياني اين مقاله را تشكيل مي‌دهد. 


 
يكي از مفاهيم پيچيده و در عين حال پراهميت روان‌شناسي نوين، مفهوم شخصيت است. اهميت اين مفهوم تا بدانجاست كه عدم درك و فهم دقيق آن موجبات اختلال در مطالعات و پژوهش‌هاي روان‌شناسي را فراهم مي‌آورد. در اين مقاله سعي شده است ابتدا به واكاوي مفهوم شخصيت و تعاريف ارائه شده از آن پرداخته شود. سپس به بررسي جايگاه اين مفهوم در آموزه‌هاي اسلامي ‌و تشابه بسيار زياد آن با مفهوم شاكله مورد بررسي قرار گيرد. در نهايت بررسي مراحل شكل‌گيري شخصيت (شاكله) بخش پاياني اين مقاله را تشكيل مي‌دهد. 

مفهوم شخصيت (personality) از جمله مفاهيم روان‌شناسي است كه توانسته است «انسجام بخش» بسياري از يافته‌هاي روان‌شناسي باشد. با وجود چنين اهميتي تاكنون تعريفي كه همگان برآن اجماع و اتفاق نظر داشته باشند از اين مفهوم ارائه نشده است. كلمه personality از واژه لاتين persona به معناي نقاب گرفته شده است كه هنرمندان در اجراي نمايش از آن استفاده مي‌كردند. در نتيجه مي‌توان چنين گفت كه شخصيت به جنبه قابل رويت منش‌ فرد به‌گونه‌اي كه بر ديگران تاثير گذارد اشاره دارد. 

در ميان مكاتب روان‌شناسي تعاريف متعددي از مفهوم شخصيت مطرح شده است كه در اين ميان تعريف مطرح شده توسط دو گروه بيش از همه مورد توجه قرار گرفته است: 

گروه نخست: روان‌شناساني هستند كه عالم درون انسان را عامل شكل‌گيري رفتارهاي او مي‌دانند. از نگاه اين روان‌شناسان نقش محيط و جهان خارج نقشي فرعي و ثانوي است. از جمله نمايندگان اين گروه مي‌توان به آلپورت روان‌شناس متخصص در حوزه شخصيت اشاره كرد. وي در تعريف شخصيت چنين مي‌نويسد: 

«شخصيت عبارت است از سازمان پوياي درون فرد كه اين سازمان مشتمل است بر آن دسته از سيستم‌هاي روان تني كه رفتارها و افكار ويژه انسان را معين مي‌سازند.» (نقل از احمدي، 68، ص10)‌ 

از نگاه آلپورت رفتارهاي به ظاهر پراكنده انسان در مجموعه‌اي واحد تحت عنوان سازمان پويا (dynamicorganization) كه همان شخصيت است قرار مي‌گيرد. چنين برداشتي نبايد موجب شكل‌گيري اين سوءتفاهم شود كه شخصيت از نگاه آلپورت صرفاً يك مفهوم كاملاً رواني (psychic) است بلكه از نگاه وي سازمان شخصيت محصول تعامل روح و بدن است. 

گروه دوم: روان‌شناسان متعلق به اين گروه كه در تاريخ روان‌شناسي به رفتارگرايان (behaviorists) مشهور هستند رويكرد نخست را با چالش جدي مواجه ساخته‌اند. در نگاه رفتارگرايان مشاهده پذيري و اندازه‌گيري رفتار (behavior) بيش از هر چيز ديگر در روان‌شناسي اهميت دارد. 

در نتيجه ديگر نمي‌توان در قلمرو روان‌شناسي سخني از فكر، ذهن، تخيل، آگاهي، استدلال، اراده و در يك كلام مفاهيم كيفي به ميان آورد. از نگاه پيروان اين رويكرد، شخصيت بيش از هر چيز الگوهاي مشخص رفتار است كه نوع و ميزان سازگاري هر فرد در مقابل محيطش را مشخص مي‌كند. 

در يك مقايسه كلي و اجمالي ميان دو رويكرد فوق پيرامون تعريف شخصيت مي‌توان چنين گفت كه گروه نخست به دنبال ارائه تعريفي ذهني و گروه دوم به دنبال ارائه تعريفي عيني و تجربي از شخصيت است. حال با توجه به مطالب ذكر شده وارد بحث پيرامون ديدگاه اسلام پيرامون شكل‌گيري شخصيت مي‌شويم. 

شخصيت در آموزه‌هاي اسلام 

تعاريف ارائه شده از شخصيت در مكاتب گوناگون نشان از اين مساله دارد كه در بسياري از رويكردها تعريف مفهوم شخصيت به واسطه پشتوانه‌هاي فلسفي و جهان شناختي انجام شده است. براي تحليل رويكرد اسلام به تعريف شخصيت توجه به نكته فوق بسيار مهم است. از سوي ديگر ما ناچاريم براي درك بهتر مفهوم شخصيت در آموزه‌هاي اسلامي‌ به واكاوي‌ مفهوم ديگري به نام شاكله بپردازيم. 

شاكله 

در آياتي از قرآن كريم از جمله آيه 84 سوره اسراء به مفهوم شاكله اشاره شده است: 

«بگو هر كسي بر شاكله خويش عمل مي‌كند و خداي شما به كسي كه راهش از هدايت بيشتري برخوردار است داناتر است.» 

در اين آيه منشاء اعمال و رفتار انسان‌ شاكله وي در نظر گرفته شده است. با اندك تأملي در آيه فوق مي‌توان چنين استنباط كرد كه شاكله همان شخصيت است. در فرهنگ واژگان معاني مختلفي همچون خلق و خوي، طريقت، نيت، هيات، ساخت و... براي مفهوم شاكله ذكر شده است. هرچند در اين ميان دو مفهوم هيات و ساخت از اصلي‌ترين معاني شاكله به شمار مي‌آيند. 

حال اگر بخواهيم تعريف دقيق و تا حدودي خالي از اشكال از شاكله يا همان شخصيت ارائه دهيم مي‌توانيم به اين تعريف بسنده كنيم: 

«شاكله عبارت است از ساخت و هيات واحد رواني انسان كه در اثر تعامل وراثت، محيط و اختيار شكل گرفته است به گونه‌اي كه محركات محيطي را منطبق با خود تفسير كرده و در مقابل آنها به شيوه‌اي خاص پاسخ مي‌دهد.» (احمدي، 68،‌ ص21)‌ 

مراحل شكل‌گيري شاكله 

چنان‌كه در قرآن كريم ذكر شده، منشأ وجود انسان نطفه‌ پستي است كه پس از طي مراحلي روح الهي در آن دميده مي‌شود. اين بدان معناست كه انسان در مسير رشد خود در دوران جنيني سيري صعودي را از خاك به افلاك آغاز مي‌كند. در آيات 12تا14 سوره مومنون به جزئيات اين سير اشاره شده است: 

«همانا انسان را از گل خالص آفريديم. سپس او را به صورت نطفه خلق كرديم. سپس او را به صورت نطفه در محلي استوار جاي داديم. سپس نطفه را به علقه تبديل كرديم و سپس علقه را به پاره گوشت (مضغه) مبدل كرديم و سپس پاره گوشت را به استخوان مبدل كرديم و سپس استخوان را با گوشت پوشانديم و سپس آن را خلقي جديد ساختيم. پس خجسته است بهترين آفرينندگان.» 

نكته قابل تامل و در عين حال قابل بحث در باب آفرينش انسان چگونگي دميدن روح بر جسم انسان است. در واقع مي‌توان سوال را چنين مطرح كرد كه چگونه امري مجرد [روح] به امري مادي [جسم] تعلق مي‌گيرد. مباحث بسياري در ميان فيلسوفان اسلامي‌پيرامون اين مساله مطرح شده كه در اين ميان نظريه ملاصدرا بيش از همه مورد توجه واقع شده است. آن‌گونه كه از نظريه معروف ملاصدرا تحت عنوان حركت جوهري برداشت مي‌شود ماده در سير تحول خويش به سوي ماوراء طبيعت در حال حركت است. در واقع از نگاه صدرا منشأ روح در همين ماده‌اي است كه در حال تغيير و تحول است. 

مرحوم مطهري در مقاله اصالت روح در تبيين اين مساله چنين مي‌نويسد: «مبدا تكون نفس، ماده جسماني است. ماده اين استعداد را دارد كه در دامن خود موجودي بپروراند كه با ماوراء طبيعت هم افق باشد. اساساً بين طبيعت و ماوراء طبيعت، ديوار و حايلي وجود ندارد. هيچ مانعي نيست كه يك موجود مادي در مراحل ترقي و تكامل خود به يك موجود غير مادي تبديل شود.» (نقل از همان منبع، ص31)‌ 

در واقع از نگاه مرحوم مطهري دوگانگي مشهور ميان نفس و بدن كه در قالب تمثيل‌هايي همچون پرنده و قفس يا زندان و زنداني مطرح شده تاييد نمي‌شود و به جاي اين دوگانگي (dichotomy) نوعي وحدت مطرح مي‌شود. در اين رويكرد انسان به عنوان موجودي واحد در نظر گرفته مي‌شود كه داراي دو بعد جسماني و روحاني است. براي فهم اين مساله برخي مثال سكه را مطرح كرده‌اند. هر چند سكه امري واحد است، ولي دو روي دارد كه هر يك از طرفين سكه نمايانگر امري است. 

با ترسيم فهم حركت جوهري پيوند ميان طبيعت با ماوراءطبيعت ، ماده با ماوراء ماده و خاك با خدا تبيين مي‌شود. در پايان اين بخش ذكر اين نكته بجاست كه در برخي متون فلسفه اسلامي‌ از اصطلاح انشاء براي تبيين حركت جوهري استفاده شده است كه ناظر به اين مطلب است كه روح از بطن جسم نشأت مي‌گيرد. 

فطرت و غريزه 

در بينش اسلامي ‌آدمي‌ از همان بدو تولد داراي ساخت رواني اوليه‌اي است كه بدان فطرت گفته مي‌شود. واژه فطرت در واقع اشاره به مجموعه‌اي از دانش‌ها و آگاهي‌هايي دارد كه در طول حيات انسان بتدريج آشكار و نقش خود را در رفتار انسان نمايان مي‌سازند. ويژگي اصلي اين دانش‌ها غيراكتسابي بودن آنهاست. نوع مشابه اين دانش‌ها در حيوانات نيز ديده مي‌شود كه به غريزه مشهور است. به عنوان مثال لانه‌سازي پرندگان امري طبيعي و غيراكتسابي و در نتيجه غريزي است. 

در مقايسه ميان غريزه و فطرت بايد به 2 نكته توجه كرد: 

نكته نخست: فطرت امري اكتسابي نيست و در عين حال آگاهانه‌تر از غريزه است. از سوي ديگر غريزه در محدوده امور مادي به كار مي‌رود، ولي قلمرو فطرت امور انساني است. از نگاه اسلام نيز بخشي از خصوصيات شناختي و عاطفي انسان جنبه فطري دارد. 

نكته دوم: دانش‌هاي فطري انسان برخلاف غريزه تحت تاثير محيط قرار گرفته و دگرگون مي‌شوند. به عنوان مثال غريزه مادري در حيوانات به دليل محدوديت استعداد چندان دگرگون نمي‌شود، ولي همين غريزه در انسان دستخوش تحولات زيادي مي‌گردد. 

در آموزه‌هاي اسلامي ‌مساله فطرت در پذيرش خالق هستي نيز نقش مهمي‌ را ايفا مي‌كند. در واقع بينش اسلامي‌ در صدد بيان اين مطلب است كه گرايش به سوي معبود و خالق امري غير اكتسابي و فطري است. اين مطلب در احاديث متعددي مورد تاكيد واقع شده است؛ از جمله پيامبر بزرگوار اسلام در حديثي مي‌فرمايند: 

«هر مولودي بر فطرت خود متولد مي‌شود تا اين‌كه والدين او، همان كساني هستند كه او را يهودي، نصراني يا مجوس مي‌نمايند.» 

با بررسي احاديث پيرامون فطرت مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه در بينش اسلامي ‌فطرت توحيدي امري مسلم براي انسان تلقي شده است. در كنار مقوله فطرت، آموزه‌هاي اسلامي‌ همواره بر عقلانيت نيز تاكيد كرده‌اند و انسان به عنوان موجودي كه داراي قوه تعقل و به تعبير اميرالمومنين(ع)‌ عقل مطبوع است، مورد اشاره واقع شده است. در واقع وجود قوه عقل به عنوان كانون ارزيابي و تحليل مسائل نشان از اين مساله دارد كه آدمي ‌تحت سيطره مطلق محيط و اميال خويش نيست و قدرت تغيير و دگرگوني در اين قلمروها را دارد. 

مراحل رشد شخصيت 

رشد شخصيت به عنوان يك فرآيند پويا در قالب مراحل مختلف قابليت تبيين را دارد و به همين دليل بايد براي تعيين مراحل رشد شخصيت ملاك معيني ارائه شود. در جهان‌بيني اسلامي‌ از عقل به عنوان ملاك تعيين مراحل رشد شخصيت ياد شده است. براي فهم دقيق‌تر عقل و نقش آن ناگريز به بررسي مفهومي‌ ديگر به نام نفس هستيم. چنانچه مي‌دانيم در آموزه‌هاي اسلامي ‌عقل و نفس 2 عامل اصلي فعليت افعال انسان در نظر گرفته شده‌اند. 

از عقل به عنوان قوه‌اي براي استدلال و تشخيص ياد شده است و از سوي ديگر به مجموعه گرايش‌هاي انسان نسبت به محرك‌هاي خوشايند و دافعه‌هاي او نسبت به محرك‌هاي ناخوشايند كه ماهيتاً بر فرآيندهاي ناخودآگاه متكي است، نفس گفته مي‌شود. در حيات حيوانات اصل لذت و دفع الم اصل مهمي ‌به شمار مي‌آيد و به نوعي اين اصل بقاي حيوانات را تضمين مي‌كند. ويژگي اين اصل چنين است كه بدون هرگونه پشتوانه خودآگاهي و استدلال است. 

به همين دليل حيوانات و از آن جمله انسان بدون تجزيه و تحليل عقلي جذب محرك‌هاي خوشايندي مي‌شوند. استفاده كامل از اين اصل را مي‌توان در دوران كودكي انسان مشاهده كرد، اما عقل در مقابل اين اصل ايستادگي كرده واعتدال را بر رفتار انسان حكمفرما مي‌كند. در واقع در انسان ميان رشد عقلاني و گسترش تمايلات نفساني رابطه‌اي معكوس وجود دارد. در اين تقابل اگر فضاي عقلاني حاكم شود موجبات رشد شخصيت نيز فراهم خواهد شد، زيرا حيطه گرايشات و تمايلات لذت‌طلبانه محدود خواهد شد. در غير اين صورت رشد شخصيت از تعالي لازم برخوردار نخواهد شد. در تعابير قرآني مراحل رشد شخصيت با توجه به 2 مفهوم عقل و نفس در 3 مرحله مشخص شده است: 

مرحله اول، نفس اماره: در اين مرحله اعمال انساني كه شخصيتش عجين با نفس اماره است تابع محرك‌هاي نفساني و در واقع هواي نفساني است و چندان خبري از حاكميت عقل ديده نمي‌شود. 

مرحله دوم، نفس لوامه: در اين مرحله نيز هر چند مانند مرحله قبل نفس به اعمال و رفتار انسان حاكم است ولي با ورود عقل، آگاهي و قوه استدلال رشد كرده و فعاليت شخصيت تابع نفس اماره، زير سوال مي‌رود. 

مرحله سوم، نفس مطمئنه: لازمه سيطره كامل عقل و عقلاني شدن فعاليت‌هاي شخصيت آدمي، ورود به مرحله نفس مطمئنه است. دراين مرحله عقل در مقام راهنما به اعمال انسان جهت و معنا مي‌دهد. در واقع با ورود به قلمرو نفس مطمئنه است كه شخصيت انسان كامل مي‌شود. 

منابع: 

1- احمدي علي‌اصغر، روان‌شناسي شخصيت از ديدگاه اسلام، اميركبير، 1368 . 

2- سيف كديور و همكاران، روان‌شناسي رشد، سمت، 1385. 

3- شولتز دوان پي، شولتز سيدي الن، نظريه‌هاي شخصيت، ترجمه سيدمحمدي يحيي، نشر روان، 1386. 



نويسنده:محمدمهدي ميرلو 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

دوشنبه 24 مهر 1391  9:31 AM
تشکرات از این پست
alizareei
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:ایجاد زیر تالار روانشناسی اسلامی

روان‌شناسي اسلامي يا علم‌النفس؟




جام جم آنلاين: اصطلاح روان‌شناسي اسلامي ازجمله تعابيري است كه در برخي كتب انديشمندان اسلامي به كار رفته است. سخن‌گفتن از علمي با عنوان روان‌شناسي اسلامي و معرفي فردي همچون غزالي به عنوان بنيانگذار آن موجب شده است نويسنده اين مقاله به تامل پيرامون اين اصطلاح و امكان طرح آن بپردازد. 
بي‌ترديد اهميت اين مساله آن‌گاه آشكارتر مي‌شود كه به ماهيت روان‌شناسي نوين پي برده و ملزومات و مباحث مربوط به آن را مدنظر قرار دهيم.

روان‌شناسي در جايگاه يك علم از 2 منظر قابل بررسي است. از يكسو مي‌توان به رگه‌هاي فلسفي آن اشاره كرد كه در اين صورت قدمتي معادل فلسفه و تفكر بشري دارد و از سوي ديگر مي‌توان رويكرد علمي آن را مورد توجه قرار داد كه در اين صورت عمري كوتاه داشته و ابتداي راه قرار دارد. 

در واقع وقتي سخن از سنت كلاسيك روان‌شناسي به ميان مي‌آيد اشاره به روان‌شناسي نوين است كه در آن روان‌شناسي براي بررسي موضوعات خود روش علوم طبيعي را در پيش گرفت و مرزهاي خود را از فلسفه بتدريج جدا كرد. چنين جدايي و استقلال‌طلبي صرفا محدود به تغيير روش نمي‌شود، بلكه موضوعات و اهداف روان‌شناسي نوين نيز تغيير كرد.

ابتدا موضوع مطالعه روان‌شناسي، روح يا روان (Psych) بود و به همين دليل عنوان روان‌شناسي (Psychology) را مي‌توان اسمي بامسمي دانست، ولي روان‌شناسي نوين ديگر علاقه‌اي به بررسي اين موضوعات ندارد و رفتار (behavior) را در كانون توجه خود قرار داده است. 

به همين دليل برخي بر اين اعتقادند كه رفتارشناسي (The science of behavior) بايد جايگزين عنوان روان‌شناسي شود، ولي هشدار مي‌دهند كه نبايد چنين عنواني را معادل رفتارگرايي افراطي تلقي كرد. با وجود اين، امروزه همچنان عنوان روان‌شناسي با وجود تغيير در موضوع و روش به كار مي‌رود و همين استعمال گهگاه موجب سوء‌تفاهم و برداشت‌هاي غلط شده است.

روان‌شناسي اسلامي

اصطلاح روان‌شناسي اسلامي، ازجمله مفاهيمي است كه طرح آن موجب جبهه‌گيري موافقان و مخالفان بسياري شده است. موافقان اين اصطلاح مدعي وجود چنين حوزه مطالعاتي در مقابل روان‌شناسي مغرب‌زمين هستند. در مقابل مخالفان آن، طرح چنين اصطلاحي را نادرست مي‌دانند و معتقدند روان‌شناسي در قالب يك علم نمي‌تواند پسوند مسيح، اسلامي و... را پذيرا باشد. 

مدعيان روان‌شناسي اسلامي پيش‌فرض‌هايي را براي امكان وجود چنين علمي مطرح كرده‌اند كه اين پيش‌فرض‌ها به وسيله پديدآورندگان كتاب «علم‌النفس از ديدگاه دانشمندان اسلامي» چنين ذكر شده‌اند:

فرضيه روح: به اعتقاد برخي، زماني مي‌توان از روان‌شناسي اسلامي سخن به ميان آورد كه موضوع مطالعه آن پديده «روح» در نظر گرفته شود. به زعم اين افراد روان‌شناسي نوعي «روح‌شناسي» است. در مقابل مدعيان چنين برداشتي بايد اين نكته را خاطرنشان كرد كه روان‌شناسي در جايگاه يك علم درصدد فهم، تبيين و پيش‌بيني ماهيت و رفتار انسان است. از سوي ديگر موضوع روان‌شناسي را «روح» در نظر گرفتن، اين مشكل را پديد مي‌آورد كه حقيقت «امري» كه از دايره منطق و فهم انسان بسي فراتر است مورد بررسي قرار گيرد و اين امر امكانپذير نخواهد بود.

فرضيه نفس: گروهي «نفس» را به عنوان موضوع روان‌شناسي اسلامي معرفي كرده‌اند. تفاوت نفس و روح در اين نكته نهفته است كه هنگام سخن گفتن از نفس بر خلاف روح با حقيقتي صرفا متافيزيكي سر و كار نداريم، بلكه نفس از حيث تعلقش به بدن مورد توجه است. در نتيجه اين افراد روان‌شناسي را معادل «نفس‌شناسي» در نظر مي‌گيرند. اشكالي كه بر اين مدعا وارد است قابل تامل مي‌باشد. اشكال اين است كه آيا مي‌توان نفس‌شناسي را معادل روان‌شناسي علمي دانست كه عنصر تجربه در آن يك عنصر اساسي است؟ از سوي ديگر، هنگام سخن گفتن از «علم‌النفس» كدام علم‌النفس مدنظر است: «علم‌النفس فلسفي» يا «علم‌النفس عرفاني». 

در واقع چه مقصود علم‌النفس فلسفي باشد كه با حدوث و قدم نفس و قواي آن سر و كار دارد و چه علم‌النفس عرفاني كه در آن از تجرد نفس سخن به ميان مي‌آيد، هيچ‌كدام معادل روان‌شناسي علمي نخواهد بود. در واقع بر خلاف روان‌شناسي علمي كه تجربه معيار اصلي در نظر گرفته مي‌شود در علم‌النفس فلسفي، استدلال عقلي و در علم‌النفس عرفاني شهود مدنظر است.

هرچند نبايد از اين نكته غافل شد كه «شناخت نفس مفهومي است عام و فراخناي عموميت آن چنان است كه علم‌النفس فلسفي، معرفه‌النفس عرفاني و روان‌شناسي هر سه در دامن آن قرار مي‌گيرند. اين سخن بيانگر آن است كه نفس را موضوع روان‌شناسي اسلامي خواندن، كلام كافي نيست به دليل آن كه بايد معين كرد نفس از چه حيث موضوع علم‌النفس فلسفي و از چه حيث موضوع معرفه‌النفس عرفاني است. «قراملكي و ايرواني، 1385، ص16».

بر خلاف روان‌شناسي علمي كه در آن تجربه معيار اصلي در نظر گرفته مي‌شود در علم‌النفس فلسفي، استدلال عقلي و در علم‌النفس عرفاني شهود مدنظر است
فرضيه فطرت: گروهي بر قرار گرفتن «فطرت» به عنوان موضوع اصلي روان‌شناسي اسلامي تاكيد مي‌كنند.بدون در نظر گرفتن مباحث پيرامون معاني مختلف فطرت و ديدگاه‌هاي مرتبط با اين موضوع بايد به اين نكته اشاره كرد كه در اصطلاح قرآني مقصود از فطرت نوعي معرفت و ميل ربوبي است كه در انسان به وديعه نهاده شده است. اگر ما در روان‌شناسي به دنبال فهم طبيعت انسان هستيم به اين نكته پي‌ خواهيم برد كه گستردگي مفهوم فطرت به اندازه گستردگي مفهوم طبيعت انسان نيست. در نتيجه مي‌توان فطرت را به عنوان موضوعي در ميان موضوعات مربوط به روان‌شناسي مورد بحث قرار داد، ولي اين امر مجوزي براي در نظر گرفتن فطرت به عنوان موضوع كلي روان‌شناسي اسلامي نخواهد بود.

فرضيه عمل: مفهوم عمل در تفكر اسلامي از جايگاه خاصي برخوردار است چنان كه هويت هر فرد معادل اعمالي است كه از وي آشكار مي‌شود. در واقع اگر درصدد شناخت فردي هستيم بهترين معيار، عمل آن فرد است. در نتيجه اگر درصدد تاسيس علمي تحت عنوان روان‌شناسي اسلامي هستيم بايد «عمل» به عنوان شاه‌كليد آن علم در نظر گرفته شود. ذكر اين نكته ضروري است كه حتي هنگام سخن گفتن از نفس به عنوان موضوع روان‌شناسي اسلامي، نفسي مد نظر است كه در عمل فرد آشكار و خود را متحقق مي‌سازد.

علم‌النفس عقلي و علم‌النفس عرفاني

بديهي است كه تفكيك اين دو نوع علم‌النفس كمك شاياني به فهم مطلب اين مقاله خواهد كرد. علم‌النفس عقلي با تكيه بر عقل و استدلال و به شيوه تجزيه و تحليل به طرح مباحث پيرامون نفس مي‌پردازد و به همين دليل مي‌توان از آن به عنوان علم‌النفس فلسفي ياد كرد. چنين علم‌النفسي نخستين بار توسط ارسطو مطرح شد و در نهايت مباحث عميق و كامل آن را مي‌توان در كتاب شفاي ابن سينا دنبال كرد. از سوي ديگر نوع ديگري از علم‌النفس در ميان مسلمانان رايج شده كه به علم‌النفس عرفاني معروف است. چنين علم‌النفسي بيش از آن كه بر عقل تكيه كند بر وحي متكي است و مكاشفات و مشاهدات عرفا از جايگاه خاصي در آن برخوردار است. در واقع هدف و مقصد اصلي اين نوع علم‌النفس شناخت حق‌تعالي از طريق شناخت خويشتن است. فرد از طريق درون‌نگري و حواس باطني به شناخت خويش مي‌پردازد تا چنين شناختي مقدمه‌اي براي شناخت پروردگارش شود.

چنين تفكيكي از آن جهت اهميت دارد كه روش و هدف طالبان هريك از اين دو نوع علم‌النفس تا حدودي از هم متمايز است، اما در اين ميان برخي تلاش كرده‌اند به تلفيق اين دو اقدام كنند كه از آن جمله مي‌توان به ملاصدرا اشاره كرد. در واقع ملاصدرا نماد يك انديشمند اسلامي است كه تلاش كرده است پيوندي ميان عقل و وحي «مكاشفه» و به تعبيري روش مشائي و اشراقي ايجاد كند.تلاش ملاصدرا در ايجاد پيوند ميان علم‌النفس فلسفي و علم‌النفس عرفاني را مي‌توان در كتاب اسفار وي مشاهده كرد.

نتيجه‌گيري

محور اصلي بحث در اين مقاله پرسش درباره امكان وجود روان‌شناسي اسلامي است. در واقع پرسش اين است كه آيا مي‌توان از علمي با عنوان روان‌شناسي اسلامي سخن به ميان آورد و اگر چنين امري امكان‌پذير است محتواي اين علم چيست؟ اشاره شد كه اگر مقصود از روان‌شناسي اسلامي پرداختن به مباحث نفس و موضوعات مربوط به آن همچون اثبات وجود نفس، تجرد، بقاء و... باشد چنين موضوعي و مباحث پيرامون آن در روان‌شناسي نوين كه محوريت آن بررسي رفتار و تجليات آن است مورد توجه قرار نمي‌گيرد. در نتيجه نمي‌توان از روان‌شناسي اسلامي در قالب يك علم آن گونه كه امروز مصطلح است نام برد مگر اين كه به جاي مفهوم نفس از مفهوم عمل استفاده كرد، اما اگر مقصود از روان‌شناسي اسلامي مطرح كردن مباحثي پيرامون نفس است كه ابزار طرح و بررسي آنها استدلال و تعقل است مي‌توان از آن با عنوان علم‌النفس اسلامي ياد كرد. در واقع چنين علم‌النفسي در حيطه فلسفه قرار گرفته و هيچ قرابتي با روان‌شناسي معاصر نخواهد داشت زيرا نه به لحاظ موضوع و نه به لحاظ شيوه‌اي كه در پيش مي‌گيرد نمي‌توان نقطه مشتركي ميان اين دو يافت.

منابع:

1 ـ حجتي محمد باقر، روان‌شناسي از ديدگاه غزالي و دانشمندان اسلامي، ج 1، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1360

2 ـ قراملكي ناصر، ايرواني محمود، علم‌النفس از ديدگاه دانشمندان اسلامي، سنجش، 1385

مهدي ميرلو

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

دوشنبه 24 مهر 1391  9:32 AM
تشکرات از این پست
alizareei
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:ایجاد زیر تالار روانشناسی اسلامی

نگاهی به تعریف علم النفس و حقیقت آن


دیدگاه های دانشمندان در تعریف علم النفس گوناگون بوده،دانشمندان غربی علم النفس را به گونه های مختلف تعریف نموده اند:

1 - از دیدگاه ارسطو علم، روانشناسی علمی است که در آن ازمسائلی از قبیل مجرد بودن روح، ارتباط روح با بدن، و قوای روح و جدائی روح از بدن، و این که با از بین رفتن بدن روح به حیات خویش ادامه می دهد و ... بحث و بررسی می کند. مبنای این نظر این است که آدمی از دو عنصر روان و تن به وجود آمده است یعنی عنصری که پس از مرگ از بدن خارج می گردد و طبق معتقدات مذهبی تا ابد جاویدان خواهد بود(روان) و عنصری که پس از مرگ مندرس واز بین می رود(جسم و تن) (1) . 

تعریف روانشناسی براساس روح، به دانشمندان یونان باستان مربوط می شود. افلاطون(347 - 427 ق م) وارسطو(322 - 384 ق م) روانشناسی را مطالعه روح می دانستند وفرض بر این بود که هشیاری با روح، ارتباط دارد بنابراین مطالعه هوشیاری و فرایندهای روانی مربوط به آن بخشی از مطالعه روح بود (2) . 

2 - نظر دوم این که روانشناسی همان مطالعه و بررسی ذهن و آثارو احکام آن می باشد. 

خوانندگان توجه دارند که این نظر با نظر قبلی در تعریف علم النفس فرقی ندارد جز در متعلق آن، یعنی در تعریف قبلی، مطالعه در روح و آثار و صفات و ویژگیهای آن بود و لکن در این تعریف متعلق علم النفس، «ذهن »، یعنی مطالعه آثار و صفات وویژگیهای ذهن می باشد. 

حال این سوال به بداهت مطرح می گردد که مراد از ذهن چیست؟ تافرق این نظر با نظر قبلی به خوبی معین و مشخص گردد. 

در پاسخ این سوال می گوئیم که در ماهیت و حقیقت ذهن نظرهای مختلف و متضاد وجود دارد: 

نظر اول این که ماهیت ذهن همان جوهر ذات معینی است و منشااعمال روانی می باشد. 

نظر دوم این است که ذهن، عمل مغز است و اعمال ذهنی نتیجه فعل و انفعالات مغز و سایر مراکز عصبی است. 

آری غیر این دو نظر نظرهای گوناگونی با تعبیرهای مختلف درتبیین معنای ذهن ذکر شده از قبیل این که مراد از ذهن همان جریان یا فعالیت یا عمل و حرکت می باشد و لکن این نظرات بالاخره از حالات و اعمال روانی جدا نیستند و حالات روانی را با توجه به مفهومی که از آنها در نظر دارند، در روانشناسی مورد بحث ومطالعه قرار می دهند. 

غیر از دو تعریفی که برای علم النفس ذکر شد، تعریف دیگری ازقبیل این که روانشناسی همان مطالعه حالات روانی و تحقیق وتوصیف دقیق نفسانیات -علم استقرائی حیات نفسانی- مطالعه فعالیتهای روانی و غیر اینها تعریف شده است. منتها غالبا خالی از اشکال نیستند، زیرا محدود کردن روانشناسی به نفسانیات وجدا نمودن این جنبه از شخصیت انسان از جنبه بدنی است و تمام فعالیتها و حالات و توصیف دقیق نفسانیات همراه با حرکات بدنی است. منتها در هر فردی به صورت خاصی انجام می گیرد (3) . 

دانشمند غربی به نام «نرمان ل. مان » برخی از اشتباهات روانشناسان را در تعریف علم النفس چنین اظهار می کند: 

«باید گفت که درباره روانشناسی و روانشناسان نظرهای اشتباه ودور از حقیقتی وجود دارد. یکی از این عقائد نادرست این است که روانشناسان می توانند فکر و منش هر فرد را در یک نگاه بخوانندو او را بشناسند و مفهوم نادرست دیگر این است که روانشناسان در اموری مثل احضار ارواح و تله پاتی و کف بینی مهارت دارند،ولی حقیقت این است که روانشناسان کسانی هستند که می خواهندنشان دهند شخصی که فکر دیگران را می خواند چگونه این کار راانجام می دهد یا چگونه یک نفر طالع بین توانسته است بعضی ازحوادث تاریخی را پیش بینی کند. 

غالبا ما به افرادی بر می خوریم که ادعا می کنند روانشناس هستند، چرا این افراد چنین ادعائی می کنند؟ چون آنها خیال می کنند طبیعت و ماهیت آدمی را می شناسند، می توانند در یک نگاه مردم را ارزیابی کنند مثلا «مان » که کتاب ترجمه و اقتباس آثار اوست، می نویسد: «شخصی را با تحصیلات عالی می شناسم که مدعی است می تواند درباره هوش اشخاص اظهار نظر کند و این قضاوت را با مشاهده فاصله موجود بین چشمان آنها می دهد». بعضی دیگرادعا می کنند که با نگاه کردن در چشمان دیگران می توانند افرادنادرست را بشناسند مثلا اگر شخصی بتواند به طور ثابت و یکنواخت در چشمان آنها نگاه کند می گویند شخص نادرستی است! این نوع ادعاها همیشه نتیجه آشنائی غلط با روانشناسی و آنچه روانشناس می تواند انجام دهد، بوده است و تا هنگامی که مردم روانشناسان را آن طوری که هست بشناسند، چنین مدعیانی وجود خواهند داشت (4) . 

نظرات دانشمندان غرب 
دانشمندان غرب نظرات گوناگونی در تعریف روانشناسی دارند ازباب نمونه: 

1 - «ویلیام جیمس » روانشناسی را عبارت از شرح و توضیح حالات هوشیاری با خودآگاهی از قبیل احساس و ادراک تعقل -تصمیم -عواطف و تمایلات می داند و معتقد است که توضیح این حالات، علل وشرائط و نتائج فوری این حالات است. 

2 - «فریر» در کتاب خود «روانشناسی عمومی » روانشناسی راحقائق قابل بررسی که درنتیجه تحقیقات مربوط به روانشناسی جمع آوری شده است، می داند. 

بدیهی است که این تعریف به اصطلاح اهل منطق و فلسفه یک تعریف دوری است که عقل و عقلاء آن را باطل می دانند زیرا در تعریف روانشناسی، خود روانشناسی ذکر شده به این معنی که خودروانشناسی متوقف بر روانشناسی می باشد و این عقلا محال است. 

3 - «هلب » یکی دیگر از دانشمندان اروپائی می گوید: 

«روانشناسی مطالعه پیچیده تر طرح رفتار و جریانهائی از قبیل یادگیری، ادراک، عواطف که در طرح رفتار قرار دارند، می باشد». 

4 - «اسپرلینک » علم النفس را این گونه تعریف می کند: 

«روانشناسی عبارت است از مطالعه جنبه های مختلف رفتار وارتباط آنها با یکدیگر یعنی فعالیتهائی که اغلب با کارهای بدنی همراه هستند به عنوان رفتار در روانشناسی مورد بحث واقع می شوند. روی این ملاحظه روانشناسی عبارت است از مطالعه جنبه های مختلف رفتار آدمی از قبیل جنبه های بدنی و جنبه های عاطفی وجنبه های اجتماعی و عقلانی و اخلاقی و هنری و ارتباط این جنبه هابا یکدیگر». 

از اینرو برخی از دانشمندان در تعریف روانشناسی این گونه می نویسند: (5) 

«روانشناسی علم مطالعه رفتار موجود زنده در محیط است ». حال اگر این تعریف را بپذیریم و تایید کنیم، دامنه مطالعات روانشناسی علمی که تا چندین سال پیش محدود به بررسی نفسانیات آدمی بود، گسترش زیادتری پیدا می کند و شامل مطالعه رفتار همه موجودات زنده در محیط می گردد (6) . 

روی این اصل است که در حال حاضر به جای روانشناسی بیشتر ازواژه رفتار شناسی استفاده می شود چنان که مولف کتاب «مقدمه روانشناسی عمومی » در صفحه 66 کتاب خود از «واتسن » یکی ازروانشناسان آمریکا، روانشناسی را این گونه تعریف می کند: 

«روانشناسی علمی است که مربوط به هوشیاری نیست، بلکه مربوطبه رفتار است ». و در جای دیگر کتاب خود، صفحه 105 می نویسد: 

«به طور کلی می توان گفت که روانشناسی، دانش رفتار است و به وسیله بکارگیری روشهای مختلف علمی، روانشناسان می کوشند اصول اولیه مربوط به رفتار افراد را کشف کنند». 

چنان که ملاحظه می کنید، در تعریف روانشناسی سه کلمه و واژه اساسی و بنیادی آورده شده: 

واژه اول این که روانشناسی علم است و واژه دوم این که روانشناسی از قبیل مطالعه رفتار است و واژه سوم این که موردرفتار در حیوان زنده، انسانها یا سایر حیوانها است. 

چنان که در مقاله گذشته گفتیم، روانشناسی از قبیل علم می باشدزیرا علم به معنای مجموعه سیستماتیکی از دانش است و این دانش براساس مشاهده واندازه گیری دقیق پدیده ها حاصل می شود و این ویژگی بر روانشناسی نیز قابل تطبیق است. 

پس روانشناسی علمی از علوم است و اگر همراه ظرائف و لطائف ومهارت و تخصص فوق العاده درکار باشد، می تواند هنر هم محسوب گردد (7) . 

از اینرو «نرمان مان » دانشمند غربی (متوفای 1951میلادی)می نویسد: 

«امروزه روانشناسی را معمولا به علم رفتار تعریف می کنند امانکته قابل توجه این است که کلمه رفتار چنان معنای گسترده ای یافته که اینک اغلب شامل چیزهائی شده است که سابقا جزءهوشیاری محسوب می شدند». فرایندهای شخصی و خصوصی از قبیل تفکردر حال حاضر«رفتار درونی » تلقی می شوند چنان که «کنت کلارک وجورج میلر» (متوفای 1970میلادی) می نویسند: 

«روانشناسی معمولا به عنوان مطالعه علمی رفتار تعریف می شود وموضوع مطالعه آن شامل فرایندهای رفتاری قابل مشاهده از قبیل حرکات، بیانگر گفتار و تغییرات «فیزیولوژیایی » و نیزفرایندهائی است که صرفا حاصل استنباط هستند مانند تفکر ورویا» ( . 

«ریچارد مه پیر» یکی دیگر از دانشمندان غربی (متوفای 1981میلادی) در تعریف روانشناسی با عبارت جدیدتری می نویسد: 

«روانشناسی عبارت است از تحلیل علمی فرایندهای ذهنی وساختهای حافظه آدمی به منظور درک رفتار وی » (9) . 

با توجه به جمع بندی مطالب بالا می توانیم ادعا کنیم که روانشناسی طی تاریخچه کوتاه خود به گونه های متفاوتی تعریف شده است. نخستین دسته از روانشناسان حوزه کار خود را مطالعه فعالیت ذهنی می دانستند تا توسعه رفتارگرائی در آغاز قرن حاضرو تاکید آن بر مطالعه انحصاری پدیده های قابل اندازه گیری عینی روانشناسی به عنوان بررسی رفتار تعریف شد و این تعریف هم شامل مطالعه رفتار حیوان ها و هم رفتار آدمیان. 

از سال 1930 تا 1960 میلادی در بسیاری از کتابهای درسی روانشناسی همین تعریف ارائه شد اما با توسعه روانشناسی پدیدارشناختی و روانشناسی شناختی بار دیگر به تعریف قبلی رسیده ایم یعنی در حال حاضر در تعاریف روانشناسی هم به رفتار اشاره می شود و هم فرایندهای ذهنی. 

از اینرو در کتاب زمینه روانشناسی، ص 35 روانشناسی چنین تعریف می گردد: «مطالعه علمی رفتار و فرایندهای روانی ». این تعریف هم روانشناسی را به مطالعه عینی رفتار قابل مشاهده نمایان می سازد و هم به فهم و درک فرایندهای ذهنی که مستقیما قابل مشاهده نبوده و براساس داده های رفتاری و عصب، زیستی شناختی قابل استنباط است، عنایت دارد». 

از مجموع نظرات دانشمندان غربی در طول تاریخ علم می توان این نتیجه را به دست آورد که سه تعریف از روانشناسی تا کنون بیان شده است که همگی آنها با هم در ارتباط هستند. 

اولین تعریف که قدیمی ترین تعریف است، این که روانشناسی یعنی مطالعه روح، و دومین تعریف روانشناسی که در واقع پلی است بین تعریف اول و تعریف سوم، این است که روانشناسی یعنی علم زندگی روانی و سومین تعریف که امروزه در مجامع علمی اروپائی و غیراروپائی در سطح گسترده ای پذیرفته شده است، روانشناسی، علم رفتار موجودات زنده است (10) . 

از جمله دانشمندان ایرانی که از تعریف سوم برای روانشناسی دفاع جانانه ای نموده است، دکتر «سیروس عظیمی » است. در کتاب اصول روانشناسی عمومی، ص 30 چنین می نویسد: 

«روانشناسی (یا بهتر بگوئیم رفتارشناسی) کیفیت رفتارموجودات(ارگانیزم) را با استفاده از روشهای علمی مورد بررسی وتحقیق قرار می دهد، برای روانشناسی یک تعریف کلی ذکر می کنیم تابتواند از جمیع جهات جوابگوی نظریات مطالعه علمی رفتار باشد: 

«دانش روانشناسی درباره مجموع وقایع قابل تحقیق که ارتباط بارفتار موجودات زنده دارند، مطالعه می کند». 

و نیز مولفین کتابهای «روانشناسی عمومی » ص 1 و «روانشناسی تحلیلی » ص 11 و 12 هر دو در معرفی روانشناسی و تعریف آن چنین می نویسند: «بهتر بود که در ازاء واژه روانشناسی کلمه رفتارشناسی برای این دانش بکار می رفت تا هیچ گونه ابهامی درموضوع باقی نمی ماند». 

سپس اضافه می کند: که واژه ای مانند روانشناسی همواره حاوی کیفیات و حالات ماوراءالطبیعه و آنچه که سابقا علم النفس می نامیدند، می باشد (11) . 

«علی اکبر شهابی » در کتاب اصول روانشناسی از نظر تعلیم وتربیت ناشر دانشگاه تهران، خرداد سال 1317 ش ص 1 در تعریف روانشناسی این گونه اظهار نظر می کند: 

«روانشناسی قسمتی از علوم فلسفی است که بحث می کند از کیفیات و حالات روح و ارتباط آنها با اعضاء بدن. 

به عبارت دیگر: بحث می کند از زندگانی معنوی و درونی انسان ویا چنان که یکی از علماء روانشناس می گوید: روانشناسی عبارت است از شناختن خویشتن به وسیله خویشتن ». 

تعریف روانشناسی از دیدگاه اسلام تا اینجا بررسی تعریف روانشناسی براساس دیدگاه فلاسفه یونان قدیم و فلاسفه و دانشمندان غربی بود اما روانشناسی از دیدگاه اسلام عبارت است از بررسی عامل حیات و آثار حیاتی طبق آموزش های الهی و پیشوایان اسلام. 

از آنجا که روان یکی از آثار و نشانه های خداوند است در حقیقت علم روانشناسی عهده دار بیان و تفسیر یکی از نشانه های خداوندی می باشد و تحقیقات علمی مربوط به روح و روان نیز می تواند به عنوان یک برداشت اسلامی و الهی مورد استفاده قرار گیرد. 

روی این ملاحظه تمام تحقیقات و یافته های علمی روانشناسی که واقعا به مرحله علم و تحقیق و واقعیت رسیده و صد در صد ثابت شده، علم الهی اسلامی محسوب می شوند. اساس و ریشه این نوع تفکرهمان جمله معروف پیامبر گرامی اسلام(ص) است که از خداوند چنین درخواست کرد: 

«اللهم ارنی الاشیاء کما هی » «پروردگارا اشیاء را آنچنان که هستند، به من بنمایان ». 

در حقیقت می توان حقائق مسلم دین آسمانی را به عنوان معیارهای داوری و قضاوت و تحقیق و بررسی قلمداد و از روی این الگونظریه های سایر مکاتب را مورد نقد و بررسی قرار داد و آنچه راکه با قوانین و دستورات و بینش های صحیح وحی الهی منافات ندارد، آن را پذیرفت و آنچه را که منافات دارد، رد نمود وآنچه را که در حد فرضیه و تئوری مطرح شده اند و منافاتی بااصول و معیارهای اسلامی ندارند، در معرض آزمایش و تحقیق قرارداد (12) . 

پی نوشت ها: 

1- مقدمه روانشناسی، ص 2 و 3 تالیف دکتر علی شریعتمداری. 

2- کتاب فرهنگ توصیفی اصطلاحات روانشناسی، تالیف فرانک برونومترجم مهشید پارسائی، فرزانه طاهری. 

3- مقدمه روانشناسی، ص 2 - 3. 

4- اصول روانشناسی، تالیف: نرمان مال . مان -ترجمه و اقتباس دکتر محمود ساعتچی، چاپ پنجم، ص 4. 

5- مقدمه روانشناسی، تالیف: دکتر رضا شاپوریان، ص 14. 

6- زمینه روانشناسی: ج 1، ص 35. 

7- مقدمه روانشناسی عمومی، ص 108. 

8- روانشناسی اجتماعی، تالیف: ژان استوتزل استاد دانشگاه درپاریس ترجمه علی محمد کاردان، ص 6. 

9- مدرک قبل. 

10- فرهنگ توصیف اصطلاحات روانشناسی، تالیف فرانک برنو، مترجم مهشید پار-سائی و فرزانه طاهری، ناشر طرح نو ، چاپ اول ، سال 1373ش. 

11- علم النفس الاجتماعی، دکتر حامد عبدالسلام زهران، بیروت،قاهره، ص 197، طبع پنجم، سال 1984 میلادی. 

12- بررسی مقدماتی اصول روانشناسی اسلامی، ج 1، ص 13 - 14.   
 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

دوشنبه 24 مهر 1391  9:35 AM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:ایجاد زیر تالار روانشناسی اسلامی

 

روان شناسی اسلامی

مقدمه: روشن فكران پیشاهنگ روان شناسی در واقع فیلسوفان باستان هستند، اما سنت و شكل روان شناسی نوین اندكی بیش از صد سال سابقه دارد. صدمین سالگرد روان شناسی نوین در سال 1979 جشن گرفته شد. هرمن ابینگهاوس (herman ebinghaus) روان شناس قرن 19 می گوید: «روان شناسی پیشینه ای دراز اما تاریخچه ای كوتاه دارد.» آنچه كه فلسفه قدیم را از روان شناسی جدید متمایز می سازد و پیدایش یك نظام مستقل را نشان می دهد،‌رویكردها و فنون مورد استفاده است.»[1] و اما «اصطلاح روان شناسی اسلامی تحت عنوان علم النفس الاسلامی برای اولین بار در مقدمه كتاب «الدراسات النفسیه عند المسلمین و الغزالی بوجه خاصه» كه تقریر دكتر احمد فؤاد الاهوانی است و استاد عبدالكریم العثمان تحریر كرده است در سال 1962 آمده است.»[2] 
تعریف 
ماحصل تعریف روان شناسی اسلامی در سال 1962 كه از طرف دكتر احمد فؤاد الاهوانی مطرح گردید این است كه: «روان شناسی اسلامی شاخه ای از روان شناسی است كه به مباحث دینی نزد مسلمانان می پردازد.»[3] با توجه به نظریه های مختلف كه در روان شناسی اسلامی مطرح است تعریف جامعی كه می توان ارایه كرد: «روان شناسی اسلامی، مطالعه علمی رفتار است كه با فرهنگ و جهان بینی اسلامی متناسب باشد.»[4] 
موضوع روان شناسی اسلامی 
موضوع روان شناسی اسلامی فراتر از بعد ظاهری و فیزیولوژیكی، بعد باطنی و پنهانی رفتار انسان است. یعنی رفتار انسان با عنایت به اسباب ظاهری و باطنی آن.[5] 
اصول موضوعه روان شناسی اسلامی 
برخی از اصول موضوعه روان شناسی اسلامی كه در كتاب های علم النفس الاسلامی و روان شناسی اسلامی بیان شده است «بحث از طبیعت انسان، هدفمندی و انگیزه و علاقه و بحث از نفس و ماهیت آن، احوال نفس و حالات و عوامل فساد و صلاح نفس، علاقه نفس به جسم، روح و قلب، بحث از افكار و وسوسه، و درباره امید به زندگی و مسایل زندگی دنیا و سپس آخرت»[6] و موضوع «شهوت، فطرت، تضادهای موجود بین آنها، عوامل تقویت كننده و تضعیف كننده هر كدام، مكانیسم بروز اختلال های روانی واكنشی و غیر واكنشی، معیارهای بیماری و سلامت روانی، ارایه سبك و روش زندگی»[7] از اصول موضوعه روان شناسی اسلامی می باشد. 
فایده و كاربرد 
مكتب روان شناسی اسلامی هم مانند هر یك از مكاتب روان شناسی، پشتوانه فلسفی دارد،‌زیر بنای تفكر روان شناسی اسلامی از مفاهیم دینی گرفته شده است كه آن را در چارچوب علمی بیان می كند. «ما بر اساس مفاهیم روان شناختی كه در كتاب و سنت آمده است، می توانیم هم یك دیدگاه روان شناختی داشته باشیم و هم قانون مندی های خاص روان شناختی را از آن استخراج كنیم مثلاً در آیه 19 انفال (اِن تتقو الله یجعل لكم فرقاناً) هواپرستی و هواخواهی ها موجب می شود كه انسان حقایق را به گونه ای دیگر ببیند و واقعیت ها را با همان تحلیل ها بسنجد. ما ادعا نمی كنیم كه قرآن و سنت در همه زمینه های روان شناسی مطلب دارد، باید در این رابطه تلاش كنیم و این مفاهیم را به دست آوریم. مفاهیمی كه بدست می آوریم یا هماهنگ با یافته های علمی است، در این صورت اطمینان بیشتری نسبت به یافته های علمی پیدا می كنیم و حتی ممكن است آنها در نزد ما اعتبار و ارزش بیشتری پیدا كند و یا به یك سری مفاهیم و موضوعات روان شناسی برخورد می كنیم كه روان شناسی موجود به آن نپرداخته است، این نیز برای یك روان شناس مفید خواهد بود؛ چرا كه افق جدیدی را فراروی او می گشاید. فایده دیگر این كار این است كه چه بسا ممكن است مطالبی را بدست بیاوریم كه با تحقیقات موجود در روان شناختی هماهنگ نباشد،‌این نیز زمینه ساز تحقیقات عمیق و گسترده تر در هر دو منبع و روش خواهد شد.»[8] 
تاریخچه 
«اساسی ترین عامل اهتمام و توجه و تكاپوی جدی متفكران اسلامی درباره انسان شناسی و بالخصوص پیرامون روان شناسی، تأكید شدید قرآن مجید و احادیث كاملاً معتبر از بانی بزرگ اسلام پیامبر گرامی ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ است كه با اشكال و عبارات گوناگون شناخت و اصلاح نفس را مطرح فرموده اند تا آنجا كه برای وصول به خداشناسی، خودشناسی را مقدمه لازم معرفی فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» از طرف دیگر پس از دوران رنسانس، روان شناسی مانند دیگر علوم تدریجاً از مادر اصلی خود كه فلسفه بود جدا شده و به جریان افتاد. در نتیجه روان شناسی معاصر در دو قرن 19 و 20 با برچسب دانشگاهی رسمی در غرب و شرق به راه افتاد به طوری كه تدریجاً از دیدگاه اكثریت متفكران علوم انسانی، طریق منحصر برای روان آدمی تلقی گشته در نتیجه، علمی به عنوان علم النفس اسلامی از دیدگاه دانشگاهی ناپدید شد.»[9] «در ابتدای قرن 20 دوباره به فعالیت دانشگاهی پرداخت و پیرامون موضوعات روان شناسی اسلامی بحث هایی صورت گرفت كه رساله دكترای دكتر محمد عثمان النجاتی تحت عنوان «الادراك الحسی عند ابن سینا» در سال 1942 میلادی به رشته تحریر درآمد و اولین كتاب با عنوان روان شناسی اسلامی تحت عنوان «الدراسات النفسیه عندالمسلمین والغزالی» منتشر گردید. سپس دامنه بحث گسترده شد و مجلاتی در این زمینه منتشر شد كه مجله «المسلم» در نوامبر 1974 به چاپ رسید.»[10] سپس در گوشه و كنار ملت های مسلمان همایش ها و كنگره هایی برگزار گردید. در كشور جمهوری اسلامی ایران نیز قبل از انقلاب ممكن است به صورت متفرقه از سوی كسانی نظیر شهید مطهری (ره) كارهایی صورت می گرفته، ولی گرایش به روان شناسی اسلامی با ابتكار بزرگانی چون علامه مصباح یزدی (دام ظله) و استاد غروی (مد ظله) قبل از انقلاب در مؤسسه در راه حق آغاز و هم اكنون در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و پژوهشكده حوزه و دانشگاه ادامه دارد و حاصل آن كتابهایی نظیر روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی و مكتب های روان شناسی و نقد آن و چندین رساله و پایان نامه نیز با این گرایش به رشته تحریر درآمده است كه هر سال رشد و تعالی این گرایش فزونی دارد. 
جایگاه روان شناسی در قرآن و سنت 
قرآن و روایات با عبارات مختلف به موضوعاتی نظیر شناخت و اصلاح نفس و خودشناسی می پردازند و بر نقش روان بر رفتار تأكید می كنند. از سویی برای هر یك از اصول موضوعه روان شناسی اسلامی دستوراتی دارد كه به اهمیت این مسئله اشاره دارد. تا جایی كه قرآن (29 حجر) خلقت انسان را از روح خود می داند. در كلام وحی و روایات به واژگانی مانند سكون، روح، سلام و... پرداخته است كه تشریح آن نیازمند تفصیل است. نكته اساسی، توجهی است كه از ابتدای خلقت انسان تا بی نهایت از طرف خدا به انسان شده است كه تمام آن برای به سعادت و آرامش رسیدن انسان است و لاجرم رفتار انسان قطره ای از نظرگاه اقیانوس بی كران آفریننده است. 
مقایسه با علوم غیر اسلامی 
تفاوتی كه از طرف برخی از مخالفین روان شناسی اسلامی مطرح می شود این است كه آیا روان شناسی اسلامی علم است یا خیر و ثانیاً آیا اصول روان شناسی اسلامی علمی است؟ 
برای پاسخ به این دو سؤال ابتدا باید علم، روش علمی، وظیفه علم و نظریه علمی را تعریف كنیم. «علم عبارت است از كاربرد روش علمی در پیدا كردن جواب برای مسایل حل شدنی»[11] و روش علمی «تلاشی است نظامدار برای پاسخ دادن به پرسش های خاصی (كه حل شدنی باشد اما نتوان فوری و با سرعت بدانها جواب داد). با آن كه شاخه های علوم متفاوت با یكدیگرند و فنون پژوهش علمی نیز ممكن است از یك علم به علم دیگر، به گونه قابل ملاحظه ای متفاوت باشد، ساختار همه آنها متكی بر یك نظام منطقی است و در همه آنها یك فلسفه مشترك به نام «روش علمی» وجود دارد. ویژگی و جنبه كلی (و جهانی) همین «روش علمی»‌ است كه جست و جو و كاوش برای قوانین كلی حاكم بر رفتار را در بر می گیرد.»[12] و «مهم ترین وظیفه هر علم تدوین و توسعه تئوری است. (كرلینگر، 1973؛ اشمیت، 1992)»[13] و نظریه علمی «نظریه مجموعه ای از مفهوم، تعریف و فرضیه مرتبط به هم كه با مشخص كردن روابط میان متغیرها، دید و یا نظری منظم و منسجم از پدیده های مورد بحث به دست می دهد و هدفش تبیین و پیش بینی پدیده هاست.»[14] 
با توجه به تعاریف فوق روان شناسی اسلامی به دلیل این كه نظامدار بوده و ساختار آن متكی بر یك نظام منطقی است، یك علم است. و «بنابر اصول خود به تعریف مفهوم و فرضیه مرتبط با هم در مورد عامل حیات، شهوت، فطرت، تضادهای موجود بین آنها، عوامل تقویت كننده و تضعیف كننده هر كدام، مكانیسم بروز اختلال های روانی واكنشی و غیر واكنشی، معیارهای بیماری و سلامت روانی، ارایه سبك و روش زندگی در مقیاس وسیع پرداخته و به طور كلی، در هر یك از شاخه های مربوط به روان شناسی فردی و اجتماعی و هر جنبه ای كه به انسان مربوط می گردد، دیدگاه اختصاصی خویش را دارد. از سوی دیگر مهم ترین خصوصیت و فایده ای كه نظریه برای استفاده كننده آن در بردارد عبارتند از منظم كردن یافته ها، ایجاد فرضیه، توان پیش بینی و توان تبیین؛ مكتب روان شناسی اسلامی تمام فعل و انفعال های فردی و اجتماعی انسان را در وجود دو جریان ذاتی و غیر اكتسابی به نام فطرت و شهوت خلاصه می نماید و به تضاد بین این دو جریان معتقد است و عوامل تقویت كننده و ضعف هر كدام را بیان می كند.


[1] . سیدنی، الن، شولتز و دوان. پی . شولتز؛ ترجمه علی اكبر سیف و دیگران، تاریخ روان شناسی نوین، ج 1، ص 19و 20. 
[2] . ترجمه و تلخیص از نویسنده: دكتر صالح بن ابراهیم الصنیع، دراسات فی التاصیل الاسلامی لعلم النفس، ص 10 و 11. 
[3] . همان، ص 11. 
[4] . مجله معرفت، ‌ش 50، ص 10، استاد حجت الاسلام غروی، مدیر گروه روان شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و پژوهشكده حوزه و دانشگاه. 
[5] . همان، با تغییر و تلخیص. 
[6] . ترجمه و تلخیص از نویسنده: دكتر صالح بن ابراهیم الصنیع، دراسات فی التاصیل الاسلامی لعلم النفس، ص 14. 
[7] . دكتر سید ابوالقاسم حسینی (استاد روان پزشكی دانشگاه علوم پزشكی مشهد)، روان شناسی اسلامی برای دانشجویان، 1377 هـ.ش ، ص 106. 
[8] . معرفت، ش50. 
[9] . مقدمه استاد محمد تقی جعفری (ره) بر كتاب دكتر سید ابوالقاسم حسینی، روان شناسی اسلامی برای دانشجویان، 1377 هـ ش، ص 3. 
[10] . ترجمه و تلخیص از نویسنده: دكتر صالح بن ابراهیم الصنیع، دراسات فی التاصیل الاسلامی لعلم النفس، ص 8. 
[11] . دكتر حیدر علی هومن، شناخت روش علمی در علوم رفتاری، (پایه های پژوهش) چاپ 3، 1376، ص 5. 
[12] . همان، ص 23. 
[13] . همان، ص 35. 
[14] . دكتر سید ابوالقاسم حسینی، روان شناسی اسلامی برای دانشجویان، 1377 هـ ش، ص 3. 

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

دوشنبه 24 مهر 1391  10:31 AM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:ایجاد زیر تالار روانشناسی اسلامی

 

روان شناسی اسلامی

علل را واقع بینانه توجیه می نماید و برای پیش گیری و كنترل این كشمكش ها، قوانین و اصول كاملاً مشخص و ضمانت های اجرایی قوی دارد.»[1] 
اصول روان شناسی اسلامی علمی است 
در مقایسه با روان شناسی نوین كه «در سال 1908 یك روان شناس انگلیسی به نام ویلیام مكدوگال (William mcdugall) روان شناسی را به عنوان علم رفتار تعریف كرد.»[2] رفتاری كه قابل مشاهده علمی و تجربی باشد و «یكی از اشكال هایی كه به روان شناسی اسلامی گرفته می شود این است كه چون وجود روان، فطرت، شهوت و فعل و انفعال های روانی میان آنها قابل لمس نیستند، جنبه علمی ندارند و تنها جنبه هایی كه امكان آزمایش داشته باشند و قابل مشاهده و لمس علمی باشند، علمی هستند. این اشكال به وسیله مكتب های مادی طرح ریزی شد و توسط بعضی از افراد مسلمان كم اطلاع ممكن است تكرار شود، باید به صورت جدی و دقیق مورد ارزیابی قرار گیرد. در این جا به طور اجمال به این اشكال جواب داده می شود؛ مشخصه های عامل حیات در انسان حسی ـ عقلانی هستند. 
ما حضور عالم حیات را در تمام ارتباط های خود حس می كنیم، مثلاً وقتی با هم دست می دهیم، مولكول های هر یك را همراه عامل حیات حس می كنیم، در حقیقت اگر بدن ما تنها از مولكول ساخته شده بود امكان حس عمق و سایر انواع حواس اصولاً وجود نداشت و لذا می توانیم بگوییم كه ما عامل حیات را در خود و دیگران لمس می كنیم، منتها این لمس به صورتی نیست كه ما عامل حیات را جدا كنیم و به مدعیان نظریه مكانیستی حیات را نشان دهیم و در این قسمت بعد عقلانی ما باید وارد عمل شود. نكته بسیار اساسی این است كه تمام آموزش های الهی را فقط فطرت های سالم می پذیرند. (پاسخ دیگر) البته باید توجه داشت كه غیر قابل لمس بودن بعضی جنبه های مربوط به روان شناسی، منحصر به نظرات روان شناسی اسلامی نیست، بلكه در مورد اغلب و شاید تمامی مكاتب روان شناسی چنین روندی وجود دارد.»[3] 
حرف آخر 
همانطور كه روان شناسی نوین علم به معنای اخص (تجربه و آزمایش) است، روان شناسی اسلامی هم علم به معنای اعم (هم با تجربه و آزمایش و هم امور غیر تجربی) است و اصول موضوعه آن نیز مانند سایر مكاتب علمی و وابسته به روش های علمی است. بنابراین با تلاش و كوشش روان شناسان مسلمان می توان فراتر از روان شناسی نوین به علم روان شناسی پرداخت. 


[1] . برای توضیح بیشتر ر. ك: همان، ص 106. 
[2] . مولر، ترجمه علی محمد كاردان، تاریخ روان شناسی، ص 22. 
[3] . دكتر سید ابوالقاسم حسینی، روان شناسی اسلامی برای دانشجویان، 1377 هـ ش، ص 121.

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

دوشنبه 24 مهر 1391  10:32 AM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:ایجاد زیر تالار روانشناسی اسلامی

 

علمی بودن روانشناسی و توضیح کلمه پسیکولوژی

حسین حقانی زنجانی مطالعات تاریخ پیدایش علوم و تکامل آنها، نشانگر این حقیقت است که روانشناسی در آغاز نزد دانشمندان به عنوان یک علم شناخته نمی شدو قسمتی از فلسفه بود ولی پس از گذشت دوره ای بیش از 2000 سال، وضع ومقامی علمی پیدا کرد، این وضعیت، منحصر به علم روانشناسی نبود،علوم دیگر نیز کم و بیش چنین وضعی داشته اند.

یکی از دلائل علمی بودن روانشناسی آن است که روانشناسان کوشش می کنند با حقایق، سروکار داشته باشند و برای کشف حقایقی که تاکنون برای آنها روشن نشده است، از روش علمی استفاده کنند.

این علم مثل سایر علوم با کنجکاوی آدمی آغاز شده، انسانهای اولیه درباره جهان و آنچه آنها را دربر گرفته از خود سوالاتی می کردند واین سوالات و کنجکاوی ها و کوششی که برای پاسخ دادن به آنها می شدمنجر به پیدایش علوم طبیعی مثل نجوم و فیزیک و زیست شناسی و...گردید (1) .

و سوالات دیگر انسانها درباره خودش مخصوصا درباره رفتار و افعال روحی و بدنی منتهی به فلسفه عقلی و در نتیجه منجر به پیدایش علم روانشناسی گردید. برخی از تصورات جدید که اکنون درباره نفس انسانی در افکار دانشمندان وجود دارد از فیلسوف یونانی یعنی افلاطون(347 -427 ق م) گرفته شده است و بعد از ایشان ارسطو (322 - 384 ق م)مطلب تازه تری پیش کشید و ادعا کرد که نفس انسانی جز «کنش » وفرایندهای بدنی نیست. او عقیده داشت که برای فهم رفتار و تجربه آدمی باید کنش های بدنی او را که منجر به آن رفتار یا تجربه شده،باید مطالعه کرد.

در فلسفه عقلی ارسطو نیز، تصورات و یا صورت ذهنی، اهمیت زیادی داشته که آنها از تاثیر عوامل و محیط بر بدن پیدا می شوند وتاثیرات ذهنی، منشا و منبع پیدایش صورتهای ذهنی است و این تصورات می توانند با یکدیگر ترکیب شده، منشا تجربه آگاهی درانسانها بوده و در نتیجه باعث کنترل رفتار آدمی می شوند.

این گونه عقائد درباره نفس و حالات آن قدمهای بزرگی بود که در آن دوره جهت علمی کردن روانشناسی برداشته شد و در نتیجه دانشمندان متوجه شدند که آن قسمت از بدن آدمی که درکنترل رفتار او نقش اصلی را به عهده دارد مغز آدمی است نه قلب او. و سپس تحقیقات «جالینوس » پزشک یونانی قرن دوم میلادی (در حدود 200 - 130 بعد ازمیلاد) اطلاعات تازه ای درباره بدن آدمی و کار آن پدید آورد وهمین طور این تحقیقات ادامه پیدا کرد تا این که «دکارت » (1650 -1596 میلادی) درباره روانشناسی جدید نظرهای تازه ای بیان کرد.

در این حقیقت شکی وجود ندارد که نظرهای اشتباه و دور از حقیقت نیزدر میان عقائد دانشمندان دیده می شود و لکن مقصود از این بحثها این است که برای خوانندگان روشن گردد که روانشناسی از دیدگاه دانشمندان، داخل در علوم بوده و جزو علوم زیست شناسی است و در عین حال وجه ممیزه روانشناسی از علوم زیستی آن است که رفتارموجودات زنده را بشناسد.

نرمان ل. مان یکی از دانشمندان غربی درباره علمی بودن روانشناسی چنین اظهار نظر می کند (2) : «روانشناسی در حدود یک قرن قبل علمی شناخته شد این امر در نتیجه پیشرفتهای خاصی بود که نصیب روانشناسی و علم وظائف الاعضاء شده بود...».

گفتن این مطلب که روانشناسی دقیقا در چه موقع به صورت علم درآمدمشکل است ولی امروزه دانشمندان غرب معمولا سه نفر از دانشمندان آلمانی را از جمله کسانی می دانند که در معرفی روانشناسی به عنوان یک علم، سهم مهمی داشته اند:

یکی «وبر»، فیزیولوژیست معروف است که معتقد بود می توان بعضی ازجنبه های تجربی حسی را اندازه گیری و به صورت کمی نشان داد.

دانشمند دیگری که در علمی کردن روانشناسی نقش مهمی داشته فیزیک دان معروف آلمانی «فخنر» است و سومین دانشمندی که هم فیزیولوژیست بود و هم فیلسوف «ویلهلم وونت » که اولین آزمایشگاه روانشناسی راتاسیس نمود و بسیاری از دانشمندان او را به عنوان پدر روانشناسی علمی می شناسند زیرا او در دانشگاه (لایپزیک) آلمان اولین آزمایشگاه روانشناسی را افتتاح کرد... .

حال که اجمالی از تاریخ علمی شدن روانشناسی، از نظر خوانندگان گرامی گذشت این حقیقت را می دانیم که در ابتدای ورود در هر علمی بررسی و تعیین سه امر از باب مقدمه دخول در مباحث و مسائل آن علم از دیدگاه عقل و عقلا و فلاسفه و صاحبان فن فلسفه و علوم عقلی لازم می باشد آن سه چیز عبارتند از : تعریف علم; موضوع علم و فایده علم.

امر سوم یعنی فایده واهمیت علم روانشناسی را در مقالات گذشته اجمالامورد بحث و تحقیق قرار دادیم اینک دو امر، باقی مانده یعنی تعریف علم و موضوع آن لازم است مورد بررسی قرار گیرد.

واژه پسیکولوژی و مراد از آن قبل از بیان نظرات دانشمدنان غربی و اسلامی درباره تعریف علم روانشناسی لازم است این نکته راتذکر دهیم که علم النفس یا روانشناسی ترجمه کلمه «پسیکولوژی » (Psycholojyنربان یونانی است مشتق ازدو کلمه یونانی یکی Psycreپسیکه) و دیگری Logos(لوگوس) به معنای علم و منطق و مفهوم و بیان و یا به معنای اصل و حقیقت یک شی. مجموع این دو کلمه به معنای مطالعه و یا تحقیق درباره نفس وروح است (3) .

دکتر «محمد حسن بیگدلی ضیائی » در کتاب روانشناسی تحلیلی، ص 12 در این باره چنین می نویسد:

«واژه ای که به نام روانشناسی برای شناساندن علم مطالعه و بررسی رفتار رواج یافته، ترجمه لغت «پسیکولوژی » یا باتلفظ انگلیسی(سالکالاجی) می باشد که در اصل از دو کلمه یونانی(پسیکه) به معنای روح و روان و (لوگوس) به مفهوم تحقیق و یا بیان مرکب شده است.

پسیکه مفاهیم متعددی دارد برخی آن را به معنای روح و بعضی دیگرروان تفسیر نموده اند. این کلمه نام یکی از خدایان افسانه ای یونان قدیم بوده که در ابتدای زندگی، بشری فناپذیر بوده، بعدا در زمره خدایان درآمده و جاودان گردید». برخی از دانشمندان از جمله مرحوم کاظم زاده ایرانشهر در کتاب اصول اساسی روانشناسی ص 19 در توضیح کلمه «سیکولوژی » به معنای روانشناسی و مصادیق آن چنین نوشته اند:

«در واقع این کلمه «پزیکولوژی » به معنای علم روانشناسی،مطالعات و معانی مختلف متعددی را دربر دارد که باید جداگانه تعریف شوند:

الف : جانداران(موجودات زنده) و خصوصا حیوانهای طبقه بالا و انسان دارای یک نوع رفتاری هستند که عبارت است از بجا آوردن عکس العمل هادر برابر تاثیرهائی که از بیرون دریافت می کنند و هم چنین عبارت ازتغییر دادن این عکس العمل ها از راه تجربه، روانشناسی عکس العمل هاعبارت از تدقیق این رفتار است از همه آن چیزهائی که حدود اعمال منتظم و نسبتا معین را که روانشناسی(به طور عموم) تدقیق می کند،تجاوز می نماید.

ب : هر انسانی درباره بعضی فکرها و هیجانها و تاثرها و تمایلها وفعلهائی که به تصور او شخصیت او را ترکیب می دهد، یک نوع ادراک وشعوری را دارا می باشد و تصور می کند که دیگران نیز ادراکی شبیه اورا دارند از اینرو موضوع روانشناسی ادراکی و یا تمایلی عبارت است از تدقیق این حالات و شرح و تقسیم آنها و جستجوی انتظام و آهنگ های تجربه آمیزی که آنها را نمایش می توانند داد».

چنان که خوانندگان گرامی ملاحظه می کنند، رفتار و بجا آوردن عکس العمل های حیوانات از جمله انسان در برابر تاثرهائی که ازبیرون دریافت می کنند، داخل در روانشناسی بوده به عنوان روانشناسی عکس العمل نامیده شده اند و نیز در مقابل فکرها و هیجانها و تاثرهاو تمایلها، انسانها یک نوع ادراک و شعوری دارند و از اینجا نوع خاصی از روانشناسی به نام «روانشناسی ادراکی » یا تمایلی پدید آمده، مورد بحث روانشناسان قرار می گیرد و در نتیجه روانشناسی تفکری و تنقیدی به وجود آمده است و در این حد نیز علم روانشناسی ایستا نبوده، گاهی در یک معنای محدود، روانشناسی عبارت است ازمجموع حالات و استعدادهای نفسی یک موجود و یا یک طبقه از موجودات مانند علم النفس یک انسان صنعت گر و یا یک مرد سیاسی و غیر آن دو.

در کتاب فرهنگ فلسفه به زبان آلمانی در شرح همین کلمه: (پزیخولوگی روانشناسی) می نویسد: (4) «علم نفس یعنی علم هر آنچه در زیر کلمه نفس فهمیده می شود علمی که از واقعیات تجربه های درونی مانند تخطرهاو گزارشها و فکرها و حسها و تاثرها و هیجانهای اراده و جز آنها وعلاوه بر اینها نیز از صورتهای تغییر جسمانی این حالات نفسی و مثلااز تقلید و استنباط از خط (گرافولوژی یعنی علم شناختن احوال انسان از طرز خط و تحریر او) بحث می کند».

علمهای مربوط به اعمال نفس تا آن درجه که به نام نتایج و اساسهابه علم النفس داخل باید شوند و مانند علوم راجع به شناختن بنیه ها ومزاجها و اختلاطها و امثال آنها جزو قلمرو روانشناسی هستند و خودروانشناسی به اسم علم هر آنچه که قائم به ذات است، یعنی نفس تنهااز آنرو ممکن است که یا عامل خود را فعلیت دهد یعنی به وسیله علائمی مانند سخن و اشاره در فعلی ظاهر سازد و یا از آنرو که علم وظائف الاعضای مغزی و سلسله اعصاب، عموما به عنوان جزء مقابل مادی نفس به اختیار آن علم گذاشته شود.

طریقه اول از طریف مراقبت نفس حاصل می گردد و دومی نیز مربوط به علم وظائف الاعضاء بوده و با علم رفتار تامین می گردد.

بعضی از دانشمندان، علم النفس را حتی به جامعه ها نیز عمومیت داده اند. دکتر حامد عبدالسلام زهران در کتاب علم النفس الاجتماعی چاپ قاهره سال 1984م مینویسد: «...علم النفس الاجتماعی فرع من فروع علم النفس یدرس السلوک الاجتماعی للفرد والجماعه ... و هو یهتم بدراسه التفاعل الاجتماعی و نتائج هذا التقابل و هدفه هو بناءمجتمع افضل قائم علی فهم سلوک الفرد و الجماعه...» یعنی «علم النفس اجتماعی فرعی از فروع مطلق علم النفس محسوب می گردد، در این نوع از روانشناسی سلوک اجتماعی برای فرد و جامعه مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و در این علم، افعال اجتماعی و نتایج آن نیز مورداهتمام قرار می گیرد و هدف این نوع از روانشناسی ایجاد جامعه برتراست که سلوک فردی و اجتماعی را مورد مطالعه قرار می دهد».

تا اینجا محور کلام در روانشناسی و علم النفس، علم روح بود و لکن برخی از دانشمندان از این محور نیز تجاوز کرده ، علم عقل را درمحدوده روانشناسی و علم النفس نیز وارد نموده اند.

چنانکه سمیح عاطف الزین در کتاب خود علم النفس ج 1، ص 12 چنین می نویسد:

«...و کان یظلق علی الابحاث التی تدور حول النفس علم الروح اوعلم العقل اذ لم یتمیز القدامی، بین النفس و الروح کما تحدث الیوم بل کانتا فی نظرهم شیئا واحدا ما ورائیا غیر ظاهر للعیان... و هذاو ان المفهوم الذی یقول بعلم الروح او علم العقل ظل متداولا فی القرون الوسطی و قد استعمله ایضا الفلاسفه اللاهوتیون انفسهم ».

«یعنی «زمانهای قدیم، بحثهائی که بر محور نفس دور می زد علم روح یا علم عقل بکار برده می شد زیرا دانشمندان پیشین بین آن دو فرقی نمی گذاشتند و هر دو به یک معنی استعمال می شد و این معنی و مفهوم درباره علم روح یا علم عقل در قرون وسطی نیز بکار برده شده وفلاسفه «لاهوتیون » آن را بکار برده اند».

پی نوشت:

1- اصول روانشناسی تالیف: نرمان ل . مان. ترجمه و اقتباس دکترمحمود ساعتچی: ص 1 و 2 و 3.

2- اصول روانشناسی: ص 5 ، 6 و 8.

3- روانشناسی تحلیلی: ص 12 - اصول اساسی روانشناسی تالیف مرحوم کاظم زاده ایرانشهر: ص 19 - علم النفس الاجتماعی تالیف دکتر حامدعبدالسلام.

4- اصول اساسی روانشناسی تالیف مرحوم کاظم زاده ایرانشهر، ص 20.

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

دوشنبه 24 مهر 1391  10:34 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها