سپيده كاشاني
به سال 1315 هجرى شمسى، در شهر كويرى و مذهبى ((كاشان)) سرور با كوچى، كه بعد به ((سپيده كاشانى)) شهرت يافت، چشم بدنيا گشود.
او درباره ولادت و شرائط خانوادگى خود مىگويد: تولد من در خانوادهاى كاملا مذهبى، و در دامان پدر و مادرى معتقد به مبانى اسلام، و در لواى انديشههاى توحيدى روى داد. پدرم در جوانى به همراه پدر خود در يكى از كشورهاى همجوار به بازرگانى اشتغال داشت، كه بعد از مرگ پدر خود و شورش هاى منطقهاى آن، در زمان رضاخان به ايران مراجعت كرد.
پدرم براى هميشه در موطن اصلى خويش كاشان ماندگار شد، پس از مقدارى تجارت به شغل كشاورزى پرداخت و زندگى هفت فرزند را، كه من هفتمين آنها بودم اداره مىكرد .
خانواده من، بخصوص پدر و مادرم به مطالعه كتابها و ديوآنهاى شاعران علاقه زيادى داشتند و طبيعى است من از همان آغاز كودكى با شعر و بخصوص با حافظ و سعدى و مولانا آشنا شدم. در تمام دوران تحصيلى، فرق زيادى بين نوشتههاى من با همدرسهايم وجود داشت و معلم بزرگ من، ابتدا پدر و مادرم بودند.
سپيده، به فرزند خود گفته است: در سنين 12 تا 13 سالگى طبع شعر سرودن داشته است، از سالهاى 47- 48 بطور جدى با ارائه شعر به ((روزنامه اطلاعات)) فعاليت حرفهاى خود را شروع كرده است.
او درباره اولين مجموعه شعرى خود مىگويد: ((پروانه شب)) دفترى است، نه رنجنامهاى است از تجربههاى سالهاى 47 تا 50 كه به خاطر فضاى تاريك آن زمان، واژههاى اين كتاب، تشبيه به پروانههائى شدهاند كه در شب پرواز مىكنند...
عقيده مذهبى و روحيه شناخت زمان، دو ويژگى سرنوشت سازى بودند كه ((سپيده)) را پس از پيروزى انقلاب اسلامى، پيشرو زنان شاعر قرار دادند، و او با سرودن سرودها و اشعار متعهدانه و پخش و انتشار آن در تلويزيون، راديو، روزنامهها و مجلات، هنر شعرى و سازندگى خود را در قالبهاى زيبا و محتواهاى انسانى به نمايش گذاشت.
خانم كاشانى، بارها در سمينارها، كنگرهها و مجامع شعرى و ادبى داخل و خارج حضور فعال داشت، و با روحيه متواضعانهاى به خدمات فرهنگى، به خصوص در زمان جنگ و حتى با حضور در مناطق جنگى به فعاليت ادامه مىداد، كه كتاب ((خرمشهر)) از اسارت تا رهائى خاطرات يكى از اين سفرها مىباشد.
او دراين باره مىگويد: پس از آغاز انقلاب مقدس اسلامى ايران، فعاليت پيگير و بى امان من، در زمينه هنر و كارهاى ديگر شروع شد، همكاريهايى با راديو و تلويزيون داشتم، كتاب مستند ((خرمشهر از اسارت تا رهائى)) را كه دومين كتاب من بعد از ((پروانههاى شب)) بود، به تحرير در آوردم و اكنون در صدد چاپ آن هستم و سومين كتاب من انشاءالله دفتر ((شعر پايدارى)) خواهد بود، كه در صدد جمع آورى آن مىباشم.
هم چنين، عضو كوچكى از اعضاى ((شوراى شعر ادب)) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى هستم، در حال حاضر عضو ((شوراى شعر بنياد فرهنگى 15 خرداد)) نيز مىباشم.
فرزند بزرگ خانم كاشانى، درباره اخلاق و رفتار و نيز روش كارى مادر خود مىگويد: او براى ما هم پدر و هم مادر، چون پدرم در سال 1364 از دنيا رفت، ايشان براى ما مادرى مهربان بود و هميشه فرزندان خود را به صبر و استقامت دعوت مىكرد، به عنوان مادر، همسر و خانم خانه، مسائل زندگى براى او در اولويت قرار داشت، در خلال انجام كارهاى خانه، قلم و كاغذ بر مىداشت و آن چه را به ذهنش مىرسيد يادداشت مىكرد، آن گاه در ساعاتى از شب، كه سكوت بر خانهام حاكم بود، شعرهاى خود را مىسرود.
مادر، خود را مديون انقلاب و نظام اسلامى مىدانست، در بدترين شرائط بيمارى، خانه را براى انجام امور مربوط به انقلاب و جنگ و نظام اسلامى ترك مىكرد، حتى پزشكان براى او دستور استراحت مطلق داده بودند، اما او اصرار مىكرد كه بايد در خدمت مردم و انقلاب باشد.
آيا، قرآن، بهترين يار و مونس ايشان بود، در لحظههاى سخت به سراغ قرآن مىرفت و از آن فيض مىبرد، هميشه با صبر و بردبارى با اعضاى خانواده و دوستان برخورد مىكرد، گذشت زيادى در زندگى داشت. هنگامى كه شخصى در يك نشريه به ايشان اعتراض مىكرد، يا با قلم خود مادر را مورد خطاب تند قرار مىداد، مادر با چنان روحيه بزرگوارانهاى با او برخورد مىكرد، كه آن شخص متنبه و خجالت زده مىشد.
اشعار و سرودهها و شعرهاى خانم سپيده كاشانى، سراسر از روح ايمان، ايثار، جهاد، حماسه، مقاومت، فداكارى، عشق به خدا، صداقت و پاكى، ستيز با دشمن دين، و بالاخره با روح انقلاب اسلامى موج مىزند، در زمان حيات و پس از آن سوى شاعران متعهد، اعم از مرد و زن مورد تمجيد و تجليل قرار گرفت، مجامع ادبى و فرهنگى بارها براى او مراسم بزرگداشت ترتيب دادند، يادنامهها منتشر ساختند، و او را به عنوان ((زن شاعر نوپرداز درد آشنا)) معرفى كردند.
اما متاسفانه، او به سن 56 سالگى به بيمارى دردناكى مبتلا شد، دو سال تحت درمان بود با اصرار دوستان و آشنايان، براى معالجه به ((انگلستان)) رفت، ولى پس از سه ماه اقامت در آنجا معالجات سودى نبخشيد و سرانجام در غربت، 12 بهمن ماه 1371 هجرى شمسى با گذراندن يك حيات سراسر پاكى و خدمتگزارى، زندگى را بدرود گفت، پيكر رنج كشيدهاش را به وطن آوردند، و 15 بهمن ماه با تشييع شكوهمند شخصيتهاى مذهبى و فرهنگى طبق وصيت او، به كنار شهداى انقلاب اسلامى، در بهشت زهرا به خاك سپردند.
البته به اعتراف فرزند او: مادرش در كاشان، روبروى ((فيض كاشانى)) مقبرهاى براى محل دفن داشته است، و گمان مىرفت براى خاكسپارى به همان محل منتقل خواهد شد، اما با توجه به شركت او در مناطق عمليات جنگى و انس با رزم آوران دفاع مقدس از اسلام و كشور، خود وصيتنامه را تغيير مىدهد، و همنشينى با آنان را در ((بهشت زهرا)) نيز بر مىگزيند.
در وصيتنامه او آمده است: در مجلسى كه ترتيب خواهيد خواهيد داد، از تمام دوستان و آشنايان بخواهيد كه مرا ببخشند و حلال كنند، اگر در مدت زندگى جسارت كردهام، صميمانه اميد بخشش از آنها دارم، دعا كنيد من با اجر شهادت از دنيا رفته باشم.
داستانهاى كودكى بزرگان تاريخ
جلد ۴
احمد صادقى اردستانى