%%% با این سه کلمه جمله بسازید.%%%

آدم با اراده میتواند مدیر موفقی باشد مانند رودخانه ای همیشه جاری

همیشه-آدم-رودخانه

با عرض سلام

یکی بود یکی نبود روزی روزگاری یه آدم سر به هوا و بی خیال مثل همیشه خواست بره سر کار که یه دفعه تصمیم گرفت از کنار رودخونه بره وقتی اومد از روی پل چوبی بگذره از بس که سربه هوابود یه دفعه پاش لیز خورد و افتاد توی رودخونه و حسابی خیس شد.

کلید؛ترسو؛غول

با کلید  دری  را باز کردم که غول در آن ترسید :-)

کرم   درس  حمام

یه روز فرشون میره جنگل برای مادربزرگش وسایل ببره امایه گرگ جلوترازاون مادربزرگشومیخوره وقتی فرشون میرسه به خونه مادربزرگش بازرنگی تمام ازعلامتهای موجودروی صورت آقاگرگه میفهمه که گرگه مادربزرگشوخورده پس بالوله ای که کنارجنگل افتاده بوده به حساب آقاگرگه می رسه.

کلمات بعدی:

سوزن  بافتنی  آسمان

با عرض سلام 

روزی روزگاری در این دنیای بزرگ خانم خرسه که داشت برای بچه هاش میوه جمع می کرد یه دفعه سوزن بافتنی که گم کرده بود رو روی زمین دید که لای بوته ها افتاده با خوشحالی اون رو برداشت و سریع رفت روی تخته سنگی که جلوی در کلبه اش قرا داشت نشست و  زیر آسمون آبی  با نوای پرندگان زیبا شروع کرد به بافتن یه شال گردنی قشنگ برای خرس کوچولو.

سرد؛کارت؛اسب

سرد؛کارت؛اسب

با سلام خدمت دوستان عزیز راسخونی

در یک از روزهای سرد پاییزی ردر حالی که در خیابان راه می رفتم چشمم به یک مغازه افتاد روی سر در مغازه نوشته جایزه بزرگ جایزه بزرگ من که جلو رفتم دیدم مسابقه ای برگزار شده که به هر نفر یک کارت قرعه کشی داده می شه و بعد از یک ماه جواب  قرعه کشی داده میشه بعد از گرفتن کارت به خانه برگشتم پدر و مادرم را ناراحت دیدم گفتم چه شده چه اتفاقی افتاده که اینقدر شده است گفت برو توی طویله خودت نگاه کن وقتی رفتم دبدم اسب بارکش مزرعه مون مرده خیلی ناراحت شدم و خیلی گریه کردم همون جا کارت را انداختم ، بعد از یک ماه که قرعه کشی انجام شد جایزه بزرگ مغازه به من رسیده بود که برنده یک راس اسب شده بودم و من هم این هدیه را به پدر و مادر تقدیم کردم

دوچرخه ، انرژی هسته ای ، خیابان

روزی روزگاری جهت خرید بادوچرخه رفته بودم خیابان که ناگهان نورخیره کننده ای ازدوردستهابه چشمم خوردوقتی علت نورروباپرس وجوازمردم اطرافم خواستم گفتنداین نورآزمایش ناشی از موادانرژی هسته ای است من که کاملا"تعجب شده بودم باخودم گفتم این که فقط نورشه اگه واقعا"خودش باشه ویااون بمبی که امریکادرهیروشیماانداخت عجب فاجعه ای ببارآوردکه بعدازآن مدت زمان هنوزآثارش درنسلهای امروزی وروی گیاهان وجانوران ترانس ژن مشاهده می شود.

دریا  آسمان  موشک

با عرض سلام

یه روز از روزهای خوب و زیبای بهاری با خانواده رفته بودیم کنار دریا و  با بچه هایی که اونجا بودن بازی می کردیم که دیدم یه چیزی یه دفعه خورد به کله ام سرم رو که برگردوندم دیدم پدرمه که داره می خنده  و به پایین نگاه می کنه وقتی سرم رو بردم پایین دیدم یه موشک کاغذیه که افتاده زمین و پدرم گفت برای من درستش کرده که باهاش بازی کنم و بفرستمش بره تا آسمون آبی . 

سرو؛موش؛کنجد

یک روز یک موش ازمامانش قهرمی کنه میره جنگل گلستان وبه درخت سروی تکیه میده همینجورکه غمگین بوده ناگهان متوجه دانه های کنجدریخته شده روی زمین میشه ، رددانه های کنجدومی گیره می رسه به خونه مامانش سپس می بینه دانه هارامامانش برای اینکه اون ازکارش صرف نظرکنه واسش ریخته وپی به اشتباه خودش می بره وازمامانش معذرت خوای می کنه.

سنگ کاغذ قیچی

سنگ کاغذ قیچی

با سلام خدمت دوستان عزیز راسخونی

روزی روزگاری در شهر ما در دوران قدیم خانه ای بود بزرگ با در و پنجره های رنگ و وارنگ خانه سنگی قشنگی که در آن یک زن و شوهر با هم زندگی می کردند یه بار که مرد قصه ما رفت سفر خواست برای زنش نامه بنویسه یک پاپیروس (کاغذ فعلی ) برداشت که این زن ایجا هوا سرد است لباسی برای بدوز که هم گرم باشه و هم راحت . نامه که به دست زن رسید ، زن قصه ما قیچی را برداشت و یک تیکه پارچه از پوست گاو که از قبل داشت و یک چیزی ساخت که الان بهش پالتو و برای شوهرش فرستاد

سیگار ، ناصرالدین شاه ، مولکول

با عرض سلام خدمت راسخونی های گل

یه روز صبح زودخرس کوچولو که از خواب بیدار شد که بره مدرسه یه دفعه یادش اومد که امتحان علوم داشته و یادش رفته درس بخونه با اضطراب زیاد از خونه خارج شد و رفت به سمت مدرسه .زنگ اول تاریخ داشت و در حالی که معلم درمورد اقدامات ناصرالدین شاه صحبت می کرد خرس کوچولو کتاب علومش رو یواشکی باز کرد و شروع کرد به مرور کردنش یه صفحه از مضرات سیگار کشیدن می خوند یه صفحه از مولکول چیست؟ واقعا داشت همه چی رو قاطی می کرد که یه دفعه زنگ خورد و دوستش که اون رو دیده بود بهش گفت زیاد خودت رو ناراحت نکن امروز معلم علوم  نمیاد چون ازدواج کرده .

دادا؛برادر؛داداش

با سلام خدمت دوستان عزیز راسخونی

اگه کلمات بالا سخت بود و من سه کلمه جدید می گذارم برای جلمه سازی که راحت باشید

با تشکر

ایران ، ایرانی ، وطن

با سلام

روزی با یکی از دوستان خود که از حدود پنج سالگی در کانادا بزرگ شده (البته پدر و مادرش ایرانی هستند ، خودش هم تا پنج سالگی تو ایران بوده)

صحبت میکردم که می گفت دوست دارم برگردم کشورم ایران زندگی کنم

و به ایرانی بودن خودم هم افتخار می کنم

می گفت قدر وطن خود را بدانید هیچکجا ایران نمی شه

و در فکرش هست بعد از گرفتن مدرک خود برگردد ایران و در کشور خودش به مردمش خدمت کنه

موفق باشید.

جاده ، شهامت ، شهادت