از آنجا كه موضوع هر علمی در تعریف آن علم نقش اساسی دارد. در این فصل موضوع علم كلام را به بحث میگذاریم. درباره موضوع علم كلام از سوی محققان و صاحبنظران آراء مختلفی مطرح گردیده است كه نمونههایی از آنها را نقل و بررسی میكنیم:
1. موجود بما هو موجود
گروهی از متكلمان، موضوع علم كلام را «موجود بما هو موجود» دانستهاند. تفتازانی این قول را به قدماء نسبت داده شود.
در توضیح آن گفتهاند: «متكلم، اعمّ اشیاء یعنی موجود بما هو موجود را مورد بحث قرار میدهد و آن را به قدیم و حادث تقسیم مینماید، آنگاه موجود حادث را به جوهر و عرض، و هر یك از آن دو را به اقسام مختلف تقسیم میكند، سپس به بحث درباره قدیم میپردازد و اثبات میكند كه كثرت و تركیب در آن راه ندارد و به واسطه صفات ویژه خود از موجودات حادث ممتاز میگردد.
آنگاه از طریق اثبات حادث بودن عالم، وجود مُحْدِث (خداوند) را اثبات میكند و پس از آن به بحث درباره نبوت و سایر مباحث عقلی و نقلی علم كلام میپردازد».
طرفداران این قول برای آنكه موضوع علم كلام از فلسفه اولی ممتاز گردد، قید «علی سبیل قانون الاسلام» را به آن افزوده و گفتهاند: «اگر چه كلام و فلسفه هر دو پیرامون موجود بما هو موجود بحث میكنند لیكن شیوه بحث آنها متفاوت است، زیرا مباحث علم كلام به شیوهای هماهنگ با عقاید اسلامی كه از ظواهر كتاب و سنت به دست میآید انجام میگیرد و حال آنكه بحثهای فلسفی به صورت آزاد و بر پایه قواعد مسلّم عقلی انجام میشود و هرگاه مفاد استدلال عقلی با ظاهر دین مخالفت داشته باشد آن ظاهر، به گونهای تأویل و توجیه میشود».
مؤلف مواقف بر این نظریه دو اشكال وارد نموده است: یكی اینكه در علم كلام پیرامون مسائلی چون معدوم و حال بحث میشود كه دارای وجود خارجی نیستند و نیز درباره اموری بحث میشود كه از احكام وجود ذهنی هستند مانند مباحث مربوط به نظر و دلیل، چنانچه گفته میشود: نظر صحیح مفید علم است یا نه؟ و وجه دلالت دلیل چیست؟ و حال آنكه متكلمان قائل به وجود ذهنی نیستند.
اشكال دیگر اینكه: مفاد كلمه «قانون الاسلام» عقاید حقّه است و در این صورت آن آراء كه با عقاید حقّه مطابقت ندارند، در زمره مباحث كلامی نخواهند بود، و حال آنكه موضوع علم باید چیزی باشد كه همه آراء و نظریات كلامی اعم از صحیح و ناصحیح را پوشش دهد.
تفتازانی هر دو اشكال مواقف را پاسخ داده است. در پاسخ اشكال اول گفته است:
بحث درباره معدوم و حال از ملحقات مباحث وجود است و بحث درباره نظر و دلیل نیز از مبادی علم كلام میباشد نه از مسائل آن، و بسیاری از متكلمان نیز قائل به وجود ذهنی میباشند و كسانی كه قائل به آن نیستند، موضوع علم كلام را موجود بما هو موجود نمیدانند.
و در پاسخ اشكال دوم گفته است: مقصود از «قانون الاسلام» مطابقت داشتن آراء كلامی با واقع شریعت نیست، بلكه مقصود این است كه متكلم همه بحثهای خود پیرامون وجود را هماهنگ با عقاید دینی انجام می دهد و هرگز رأیی مخالف با قواعد قطعی شرع صادر نمیكند.
در هر حال این نظریه قابل قبول نیست، زیرا چنانكه در مباحث مربوط به بررسی تاریخ علم كلام روشن خواهد شد، علم كلام اسلامی در اواخر قرن اول هجری پدید آمد و موضوعات كلامی مورد بحث آن روز مسائلی چون قضا و قدر، جبر و اختیار، صفات الهی و ... بود كه از اعراض ذاتی موجود بما هو موجود نیستند، و نسبت دادن نظریه مزبور به قدمای متلكمان (چنانچه از تفتازانی نقل گردید) صحیح نیست، چنانكه مؤلف مواقف آن را به غزالی نسبت داده است، بنابراین باید گفت: نظریه یاد شده در دورهای كه مباحث فلسفه اولی در متون كلامی راه یافت توسط متأخران مطرح شده است چنانكه محقق لاهیجی آن را از ویژگیهای كلام متأخرین به شمار آورده است
و هدف طراحان آن نیز ـ چنانچه گفتهاند ـ این بوده كه علم كلام در اثبات موضوع خود نیازمند فلسفه اولی نباشد، زیرا آنان چنین نیازمندی را مایه سرشكستگی علم كلام میدانستند. ولی این توهمی بیش نیست، چنانكه در آینده بیان خواهیم نمود.
2. معلوم از جنبه خاص
گروهی از متكلمان گفتهاند: موضوع علم كلام معلوم از جنبه خاص است، یعنی از این جنبه كه اثبات عقاید دینی به آن مستند میگردد. محقق لاهیجی این نظریه را به اكثر متأخرین نسبت داده است و صاحب مواقف یكی از طرفداران آن میباشد. بر این نظریه نیز اشكالاتی وارد شده است، چنانكه شارح مواقف گفته است: قید و حیثیت این كه معلوم از عقاید دینی باشد یا عقاید دینی به آن مستند گردد هیچگونه دخالتی در این كه محمولات مسایل كلامی بر موضوع آن یعنی معلوم حمل شود، ندارد. مثلاً وقتی میگوییم خدا قادر است، حمل قادر بودن بر مفهوم خدا مقید به این نیست كه معلوم باشد.
3. ذات خداوند
عدهای از متكلمان، موضوع علم كلام را ذات خداوند دانستهاند، قاضی ارموی، كه از طرفداران این نظریه است در توضیح آن گفته است: بحث درعلم كلام پیرامون صفات ثبوتیه و سلبیه و افعال الهی است، اعم از آنچه مربوط به امور دنیوی است، مانند چگونگی حدوث عالم و صدور آن از خداوند و خلق افعال بشر و كیفیت نظام عالم (اجتماع بشری) یعنی بحث درباره نبوت و توابع آن و آنچه مربوط به آخرت است مانند بحث درباره معاد و مسائل سمعی (نقلی) دیگر.
به گفته ابوالخیر، قدمای متكلمین موضوع علم كلام را ذات و صفات الهی میدانستند. ممكن است مقصود همان نظریه ارموی باشد، یعنی در علم كلام درباره ذات و صفات خداوند بحث میشود. بدین صورت كه پس از اثبات ذات، صفات ثبوتیه و سلبیه بحث و بررسی میگردد. این نظریه قابل قبول است چنان كه توضیح آن خواهد آمد.
4. وجود خداوند و وجود ممكنات
بنا به نقل تفتازانی و محقق لاهیجی مؤلف كتاب صحائف گفته است: موضوع علم كلام ذات خداوند من حیث هی و ذات ممكنات از آن جهت كه به خداوند احتیاج دارند، میباشد، و جهت وحدت میان آن دو وجود است.
اشكال این نظریه واضح است، زیرا بحث درباره وجود ممكنات از جهت نیازمندی آنها به خداوند در حقیقت بحث درباره دلالت آنها بر وجود خداوند و صفات كمال او است، و به تعبیر قرآن، هستیهای امكانی آیات و نشانههای وجود و كمالات خداوند میباشند. بنابراین در این نظریه موضوع یا مسأله علم كلام با دلیل آن به یكدیگر اشتباه گردیدهاند.
5. اوضاع شریعت یا عقاید دینی
محقق لاهیجی كلام قدما را چنین تعریف كرده است: صناعتی باشد كه قدرت بخشد بر محافظت اوضاع شریعت به دلایلی كه مؤلَّف باشد از مقدمات مسلّمه و مشهوره در میان اهل شرایع، خواه منتهی شود به بدیهیات و خواه نه.
مقصود از اوضاع شریعت آراء و عقاید مسلم دینی است كه متكلم از آنها دفاع میكند.
ابن خلدون نیز موضوع علم كلام را عقاید ایمانی دانسته و گفته است: «موضوع علم الكلام انما هو العقائد الایمانیه».
كسانی نیز كه علم كلام را به علم اصول دین یا اصول عقاید تعریف نمودهاند قائل به همین نظریهاند. استاد شهید مطهری نیز بر این عقیده است كه علم كلام دارای موضوع واحدی نیست بلكه موضوع آن عبارت است از اصول دین و عقاید اسلامی.
محقق طوسی در دو كتاب معروف خود در منطق یعنی «اساس الاقتباس» و «منطق تجرید» آنجا كه درباره واحد یا متعدد بودن موضوعات علم بحث كرده، علم كلام را در شمار علومی دانسته است كه موضوع آنها امور متعدد است.
بررسی و تحقیق
در اینجا این سئوال مطرح میشود كه هرگاه موضوع علم كلام امور متعدد است جامع آنها چیست؟ و آیا جامع، امر ذاتی است یا عرضی؟
محقق طوسی جامع آنها را انتساب موضوعات متعدد به مبدء واحد (خداشناسی) دانسته است. در این صورت جامع، امری خارج از موضوعات علم كلام نیست، همه موضوعات علم كلام سرانجام به خداشناسی منتهی میگردند، زیرا بحثهایی چون نبوت و معاد نیز در حقیقت مربوط به فعل الهی است كه خداوند به مقتضای عدل و حكمت خود رهبرانی را برای هدایت انسانها مبعوث نموده و نیز آنان را در سرای دیگر پاداش و كیفر خواهد داد. بنابراین، وحدت موضوعات مسائل كلام اعتباری نخواهد بود، بلكه وحدت آنها حقیقی است، زیرا همه آنها به موضوع واحدی كه ذات الهی است باز میگردند.
مرحوم مطهری وحدت مسائل كلام را اعتباری و جامع آنها را غرض و هدف مشترك دانسته است. ولی حق در این باره با محقق طوسی است، زیرا با وجود جامع داخلی و ذاتی، نوبت به جامع خارجی و اعتباری نمیرسد.
با توجه به توضیحی كه پیرامون كلام محقق طوسی داده شد میتوان نتیجه گرفت كه نظریهای كه قبلاً از قاضی ارموی نقل گردید، و آن اینكه موضوع علم كلام ذات خداوند است، نظریهأی صحیح و پابرجاست و در حقیقت وی جهت جامع موضوعات مسائل علم كلام را مورد توجه قرار داده است.
بنابراین میتوان گفت: موضوع علم كلام ذات الهی است و همه بحثهایی كه در ابواب مختلف این علم مطرح شده و حتی آن دسته از مسائل كلامی كه مستقیماً مربوط به عقاید دینی نیست، نظیر آنچه در رابطه با فلسفه احكام دینی مطرح میگردد، نیز در حقیقت ناظر به صفات خداوند است.
حاصل كلام آنكه: اگر جهت جامع مسائل كلامی را در نظر بگیریم موضوع علم كلام، ذات الهی است و اگر موضوعات مختلف مسائل كلامی را مورد توجه قرار دهیم موضوع علم كلام، اوضاع شریعت و عقاید دینی است.